محبوبیت بی نظیر امام علی (ع) در میان ادیان، فرق و ملل گوناگون

محبوبیت بی نظیر امام علی (ع) در میان ادیان، فرق و ملل گوناگون
خبرگزاری مهر

خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: «ولایت» یکی از ارکان اصلی و آموزه‌های اساسی دین مبین اسلام، و بلکه به تعبیری، اصلی ترین و اساسی ترین آموزه آن است. روایات متعددی وارد شده که «اسلام» را بر «پنج پایه» استوار دانسته و از میان آنها «ولایت» را مهم ترین رکن برشمرده است؛ از جمله در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) چنین نقل شده است: بُنِیَ الاِْسْلامُ عَلَی خَمْس عَلَی الصَّلوةِ وَالزَّکوةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَالْوِلایَةِ وَلَمْ یُنْادَ بِشَیْء کَما نُودِیَ بِالْوِلایَةِ؛اسلام بر پنج پایه استوار گردیده است: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت؛ و آن چنان که به ولایت فراخوانده شده، به هیچ چیز دیگری فراخوانده نشده است. این قبیل روایات به روشنی اهمیت فوق العاده و ویژه مسأله «ولایت» را بیان می‌دارد. آنچه در ادامه می خوانید گفتاری از مرحوم آیت الله مصباح یزدی درباره مسأله «ولایت» است. در این گفتارها ایشان برخی از ابعاد این موضوع، به ویژه بعد سیاسی آن را مورد توجه قرار داده‌اند و با تحلیل‌هایی موشکافانه ـ که از ویژگی‌های مباحث ایشان است ـ برخی نکات ناگفته را در این زمینه بیان کرده اند:

گرچه بحث پیرامون شخصیت بزرگ مردی هم چون امیرمؤمنان (علیه السلام) کاری بس دشوار است، لکن در حد توان، نگاهی گذرا به زوایایی از وجود این نمونه کامل «خلیفة الله» خواهیم داشت تا از این رهگذر، بر معرفت خود نسبت به آن حضرت بیفزاییم. فضائل و مناقب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به اندازه‌ای است که یکی از بزرگان در پاسخ به سؤالی در مورد آن حضرت، گفت: «چه بگویم درباره کسی که دشمنانش از روی حسد و کینه، و دوستانش از ترس جان خود، مناقب او را مخفی کردند و در عین حال فضائل او عالم را پر کرده است.» این جا است که باید گفت: کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست/ که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم

فضائل آن حضرت (علیه السلام) به گونه‌ای است که نه تنها شیعیان، بلکه پیروان مذاهب و ادیان مختلف درباره آن به بحث و بررسی پرداخته و در این زمینه کتاب‌های فراوانی به رشته تحریر در آورده و قصاید و غزلیاتی زیبا سروده اند. شاید در طول تاریخ، فردی دیگر را نتوان یافت که مانند امیرالمؤمنین (علیه السلام) از چنین محبوبیتی در میان ادیان، فِرَق و ملل گوناگون برخوردار باشد. در یک تقسیم، فضائل و مناقب حضرت امیر (علیه السلام) را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

الف) فضائل غیر اکتسابی؛

ب) فضائل اکتسابی.

فضائل غیر اکتسابی نیز خود به دو قسمت تقسیم می‌شوند: فضائل غیر مؤثر در شخصیت آن حضرت و فضائل مؤثر در شخصیت ایشان.

فضائل غیر اکتسابی و غیر مؤثر در شخصیت حضرت علی (علیه السلام)

مقصود از فضائل غیر اکتسابی فضایلی است که آن بزرگوار، خود نقشی در کسب یا ایجاد آنها نداشته و کاملاً غیر اختیاری بوده است. از این دسته برخی گرچه برای آن حضرت شرف و افتخار محسوب می‌شوند تأثیری در شکل گیری شخصیت ایشان نداشته است. تولد آن حضرت (علیه السلام) در کعبه معظّمه نمونه بارز چنین فضایلی است. از زمان خلقت حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام تا پایان خلقت انسان، شخص دیگری را نمی‌توان یافت که از چنین فضیلتی برخوردار باشد. خداوند این ویژگی را تنها برای امیرالمؤمنین، علی (علیه السلام)، قرار داده است. با وجود تلاش‌های فراوانی که برای تشکیک در مورد این واقعه بی نظیر و محو آثار آن انجام گرفته، اما دوست و دشمن آن را در کتب تاریخ خود ثبت کرده اند. به شهادت قطعی تاریخ، شخص دیگری غیر از آن حضرت به عنوان «مولود کعبه» شناخته نشده است.

این فضیلتی است که به حضرت علی (علیه السلام) اختصاص دارد. هیچ یک از پیامبران، ائمه (علیهم السلام) و اولیای خدا حتی شخص رسول الله (صلی الله علیه وآله) در این شرافت با آن حضرت شریک نیستند و از چنین فضیلتی برخوردار نشده اند. البته این فضیلتی است که خود آن حضرت در کسب آن نقشی نداشته و خداوند آن را به ایشان عطا فرموده است. هم چنین این فضیلت به گونه‌ای نیست که کسی بتواند از آن تقلید کند یا توقع داشته باشد که نصیب او یا فرزندش شود. این فضیلتِ اختصاصی، موهبتی از طرف خدای متعال برای شخص حضرت علی (علیه السلام) است. البته ما نمی‌دانیم خداوند بر اساس چه حکمتی این فضیلت را از میان تمام انبیا و اولیا به آن حضرت اختصاص داده است. تردیدی نیست که مقام پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) از امیرالمؤمنین (علیه السلام) بالاتر است، اما چه حکمتی اقتضا کرد که خداوند این فضیلت را حتی برای ایشان نیز قرار نداد، خدا خود بهتر می‌داند.

در این جا اشاره به این نکته لازم است که اصولاً کرامت‌هایی که خدای متعال در این عالم به بعضی از اولیای خود عطا می‌فرماید بر اساس مصلحت‌های خاصی است و لزوماً نشانه برتری صاحب آن کرامت بر تمام انسان‌ها نیست. مثلاً حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام) پس از تولد، در گهواره لب به سخن گشود. هنگامی که مردم اطراف گهواره او جمع شدند، نسبتی ناروا به حضرت مریم (علیها السلام) داده و گفتند: ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْء وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا؛ در خانواده شما فردی نبود که چنین کارهای ناپسندی از او سر زده باشد، چگونه در حالی که هنوز شوهر نکرده‌ای این طفل را آورده ای؟ حضرت مریم به امر الهی با اشاره به گهواره به مردم فهماند که از خود طفل بپرسید. آنها با تعجب گفتند:

کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا؛ چگونه با طفلی که تازه متولد شده است گفتگو کنیم!؟

در این حال حضرت عیسی (علیه السلام) در گهواره به سخن در آمد و گفت:إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا؛ من بنده خدا هستم، خدا مرا پیامبر قرار داده و به من کتاب عطا کرده است.

این فضیلت در بین همه پیامبران مخصوص حضرت عیسی (علیه السلام) است و سایر پیامبران از آن بهره‌ای ندارند. حتی رسول مکرّم اسلام (صلی الله علیه وآله) نیز این فضیلت را نداشت؛ لکن مصلحتی وجود داشت که این فضیلت باید در مورد حضرت عیسی (علیه السلام) ظهور پیدا کند.

در مورد امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز همین گونه است. فضیلت تولد در خانه کعبه به این معنا نیست که ایشان از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) افضل هستند. مصلحت چنین اقتضا می‌کرد که برتری علی (علیه السلام) بر دیگران، قبل از تولد ثابت شود تا توجه همه مردم به او معطوف شود و آن حضرت تا روز قیامت شاخصی در میان همه انسان‌ها باشد. با بروز چنین فضیلتی برای آن حضرت، اگر کسی در جستجوی حق باشد او را راهنمایی کرده‌اند که دلش باید به کدام جهت تمایل پیدا کند. از آن جا که حضرت علی (علیه السلام) می‌بایست بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بار رسالت آن حضرت را به منزل برساند و الگوی کاملی از حکومت اسلامی را ارائه کند، حکمت الهی اقتضا می‌کرد که آن بزرگوار از آغاز تولد به گونه‌ای باشد که مورد توجه قرار گیرد و همه مردم بدانند او تافته‌ای جدا بافته است.

در روایات، درباره امیرالمؤمنین (علیه السلام) چنین آمده است که مَثَل علی (علیه السلام) در میان مردم، مَثَل ملکه زنبور عسل نسبت به سایر زنبورها است؛ گرچه همه زنبورها از یک جنس هستند، اما ملکه با دیگر زنبورها تفاوت دارد. همه زنبورها به طفیل ملکه به وجود می‌آیند و همه خدمت گزار او هستند. در هر صورت، دسته‌ای از فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) به طور کامل مواهبی هستند که از جانب خدای متعال به آن حضرت عطا شده است. بعضی از این فضیلت‌ها نیز تنها به حضرت علی (علیه السلام) اختصاص دارد و هیچ کس از ابتدا تا پایان دنیا در آنها شریک نبوده و نیست.

بیان مطالبی از این قبیل درباره آن حضرت، برای این است که ما بدانیم خداوند چه گوهر گران بهایی آفریده و این شخصیت بلند مرتبه تا چه حد نزد خداوند عزیز است؛ تا در یابیم که رهبری او برای انسان‌ها به اندازه‌ای اهمیت دارد که خداوند تولد او را نیز به گونه‌ای دیگر قرار داده است. اما بسیاری از مردم حتی کسانی که در زمان آن حضرت زندگی کرده و فضائل آن حضرت را از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) شنیده بودند چون دل روشنی نداشتند، نمی‌توانستند برتری حضرت علی (علیه السلام) بر سایرین را درک کنند. آنان تصور می‌کردند آن حضرت نیز فردی مثل دیگران است و در نهایت، اندکی با افراد دیگر تفاوت دارد. چشم آنان از دیدن خورشید حقیقت ناتوان بود.

فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛ در حقیقت، چشم‌ها کور نیست لیکن دل‌هایی که در سینه‌ها است کور است.

متأسفانه امروزه نیز حتی در میان کسانی که خود را پیرو حضرت علی (علیه السلام) می‌دانند چنین نادانی‌ها و ضعف معرفت‌هایی وجود دارد و دیده می‌شود که عده‌ای بین امیرالمؤمنین (علیه السلام) و سایرین تفاوت چندانی قائل نمی‌شوند. در روزگار ما که انواع شبهه‌های شیطانی رواج یافته است، در بعضی مجالس حتی در دانشگاه‌ها، مدارس و سخنرانی‌های عمومی گاهی برخی بی شرمانه ابراز می‌کنند که شخصیت‌هایی که برای پیغمبر (صلی الله علیه وآله) و ائمه (علیهم السلام) درست شده، افسانه و اسطوره است و واقعیت ندارد. می‌گویند، آنها نیز مثل سایر مردم بوده اند. حتی گاهی اعتراض می‌کنند که چرا برای نام آنها صلوات می‌فرستید و به آنها سلام می‌کنید!

ما در مقابل این قبیل افراد سخنی نداریم جز این که بگوییم:وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور؛ و خدا به هر کس نوری نداده باشد او را هیچ نوری نخواهد بود. آری، فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللّهُ؛ پس آن کس را که خدا گمراه کرده، چه کسی هدایت می‌کند؟ اما به هر حال باید به شبهاتی که القا می‌شود توجه کرد و برای این که نوجوانان و جوانان ما تحت تأثیر آنها قرار نگیرند، باید پاسخی روشن به آنها ارائه کرد.

فضائل غیر اکتسابی و مؤثر در شخصیت حضرت علی (علیه السلام)

دسته دوم از فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) با این که منشأ الهی دارد، لکن در زندگی و کیفیت شکل گرفتن رفتارها، سیره و سنّت آن حضرت تأثیر دارد. تولد در خانه کعبه، شخصیت حضرت علی (علیه السلام) را تغییر نمی‌دهد و تنها، کرامت و شرافتی الهی است تا مردم متوجه شوند که این انسان با سایر انسان‌ها تفاوت دارد. لکن برخی موهبت‌های خدادادی و غیر اکتسابی که به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و انبیا و اولیای دیگر عطا شده است، در شکل گرفتن شخصیت، زندگی، اعمال، سیرت و سنّت آن بزرگواران تأثیر داشته است؛ موهبت‌هایی مثل درک و فهم، دلِ بیدار و روح با صفا. البته ما نمی‌دانیم حقیقت این مواهب چه بوده است، اما آثار آنها را درک می‌کنیم.

ما نمی‌توانیم آن نورانیت دل و صفای باطن را درک کنیم؛ ولی قرائن و آثار فراوانی از آن بزرگواران نقل شده که تعبیری ندارد جز این که بگوییم این آثار در نتیجه نورانیت قلب و صفای روح ایشان بوده است و وجود این بزرگواران «وجودی نورانی» است. این تعبیر در قرآن و نیز در روایات بی شماری از طریق سنّی و شیعه آمده است. بر اساس روایات، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) وجودی نورانی دارند و قبل از این که در این عالم به صورت وجود جسمانی ظاهر شوند، خداوند متعال نور آنها را خلق کرده است. البته ما حقیقت این تعابیر را درک نمی‌کنیم و نمی‌دانیم که آیا نور ایشان از جنس نوری است که ما به چشم می‌بینیم یا نوری دیگر است؟ البته بعید است از جنس این نور باشد. همین قدر می‌دانیم که این بزرگواران حقیقتی بسیار متعالی، شریف و مقدس هستند و ما عنوانی پاک‌تر و ارزنده‌تر از «نور» نداریم که در مورد آنها به کار بریم؛ همان‌طور که درباره خداوند می‌گوئیم: «اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ، و لفظ مناسب دیگری نداریم که بتوانیم با آن، رابطه خدا با عالم هستی را توضیح دهیم. خداوند می‌فرماید: «خدا نور آسمان‌ها و زمین است» و در روایات آمده است که خداوند از نور خود نور واحدی را آفرید که بعد از خلقت حضرت آدم (علیه السلام) در صلب او قرار داده شد. در این جا نیز ما نمی‌توانیم مفهوم قرار گرفتن نور در صلب حضرت آدم (علیه السلام) را درک کنیم؛ اما روایات زیادی وجود دارد که بسیاری از آنها را اهل تسنن نیز نقل کرده‌اند و در آنها چنین تعبیراتی نقل شده است. بر حسب روایات، این نور از صلبی به صلب دیگر منتقل می‌شد تا زمانی که به صلب عبدالمطلب رسید. در این مرحله نیمی از این نور در صلب عبدالله قرار گرفت که از آن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آفریده شد و نیم دیگر آن در صلب ابوطالب قرار داده شد و از آن امیرالمؤمنین (علیه السلام) آفریده شد؛ یعنی تا آن زمان این دو نور اتحاد داشتند و نور واحد بودند.

البته ما و حتی افرادی بزرگ‌تر از ما از درک حقیقت این نور عاجزیم و نمی‌توانیم توصیف کامل و بیان روشنی از آن ارائه دهیم. این نور اختصاص به بزرگانی هم چون پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و پس از آنها نیز سایر ائمه اطهار (علیهم السلام) و فاطمه زهرا (علیها السلام) دارد. این حقیقت نورانی به گونه‌ای است که حتی زمانی که این بزرگواران در شکم مادر بودند، بیش از من و شما کمالِ عقل و قدرت درک و فهم داشتند. ممکن است عده‌ای از امکان این امر تعجب کنند؛ اما این مسأله هیچ تعجبی ندارد. شبیه این مسأله در مورد غیر این بزرگواران نیز نمونه دارد؛ مثلاً، در شرایط عادی چندین سال وقت لازم است تا شخصی تندرست و سالم، تحت تربیت مربی و استادی قوی بتواند ریاضیات عالی را فرا بگیرد؛ حال اگر به شما بگویند، طفلی سه ساله در فلان کشور ریاضیات عالی را می‌داند، عکس العمل شما در برابر این خبر چگونه خواهد بود؟ تحقق چنین امری محال نیست، گرچه بسیار کم و به ندرت اتفاق می‌افتد. اگر در مورد طفل سه ساله چنین چیزی ممکن است، آیا در مورد کودک دو ساله ممکن نیست؟ اگر در شرایطی، سن یادگیری چنین مطالبی از بیست سالگی به سه سالگی تنزل پیدا کند، تنزل آن به دو سال نیز ممکن است. اگر وجود چنین توانی برای طفل دو ساله امکان داشته باشد، آیا برای کودک یک ساله چطور؟ و بالاخره چه مانعی وجود دارد که طفلی هنگام تولد چنین استعداد سرشاری داشته باشد؟

پس این مسأله محال نیست، لکن چون ما نظایر آن را ندیده ایم و به ندرت چنین مواردی یافت می‌شود، باور کردن آن تا حدودی مشکل است. اما هنگامی که نمونه‌های کوچک‌تری از آن را در سطحی پایین‌تر و به صورتی محدودتر ببینیم، متوجه می‌شویم که موارد برتر آن نیز ممکن است. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، ائمه اطهار (علیهم السلام) و فاطمه زهرا (علیها السلام) به گونه‌ای بودند که قبل از تولد و در شکم مادر بیش از فیلسوفان ما قادر به درک مطالب بودند. این بزرگواران حتی قبل از تولد تسبیح خدا می‌گفتند و هنگامی که متولد می‌شدند و به این عالم قدم می‌گذاشتند، به سجده می‌افتادند. طبعاً درک حقیقت این عوالم و مقام‌ها، برای انسان‌های عادی نظیر ما میسّر نیست.

فضائل پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه قاصعه

به هر حال، در مورد حضرت علی (علیه السلام) ممکن است بعضی تصور کنند که ایشان هم طفلی مثل اطفال دیگر و انسانی مثل انسان‌های دیگر بوده اند. در زمان خود ما استعداد خارق العاده و شگفت آور دکتر محمد حسین طباطبایی، حافظ کل قرآن و نهج البلاغه، زبانزد خاص و عام است.

برای تحقیق این مسأله بهتر است به کلام خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) مراجعه کنیم و ببینیم خود آن حضرت درباره خودش چه می‌گوید؛ چرا که ما معتقدیم این بزرگواران سخنی به گزاف نمی‌گویند.

در یکی از خطبه‌های معروف نهج البلاغه به نام «خطبه قاصعه» امیرالمؤمنین (علیه السلام) ابتدا به شخصیت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) اشاره می‌کند. یکی از سؤالاتی که درباره پیامبر (صلی الله علیه وآله) مطرح شده، این است که آن حضرت قبل از چهل سالگی و مبعوث شدن به رسالت، چه دینی داشته اند؟ این سوال در کتاب‌های گوناگون مطرح شده و فصول و ابوابی را به خود اختصاص داده است. در پاسخ آن نیز نظرهای مختلفی وجود دارد. بعضی گفته‌اند که پیامبر در این مدت به دین حضرت مسیح بوده است. چون در آن زمان دین حق، دین حضرت مسیح بوده است، پس ایشان نیز باید پیرو دین حضرت مسیح باشد. برخی نیز گفته‌اند آن حضرت به دین حضرت ابراهیم بوده است. نظرهای مختلف دیگری نیز نقل شده است. اما امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرده از این راز برداشته و می‌فرماید:

وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ اَنْ کانَ فَطیماً أعظَمَ مَلَک مِنْ مَلائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَریقَ الْمَکارِم؛ هنوز پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) شیرخوار بود که خدا بزرگ‌ترین فرشته‌اش را قرین او قرار داد، تا او را به بهترین کارها راهنمایی کند.

یعنی از آن زمانی که پیغمبراکرم (صلی الله علیه وآله) به حسب ظاهر و در شرایط عادی قدرت درک مسائل را پیدا می‌کند، حرف و سخنی بر زبان می‌آورد و رفتاری را انجام می‌دهد، با راهنمایی بزرگ‌ترین فرشته خدا است. معنای این سخن آن نیست که ایشان لزوماً از همان ابتدا پیامبر بوده اند؛ از این رو با احادیثی که می‌فرماید پیامبر در سن چهل سالگی مبعوث به رسالت شدند، منافات ندارد.

چنین کرامت‌هایی را خداوند نسبت به دیگران نیز دارد. حضرت مریم (علیها السلام) پیامبر نبود، ولی قرآن می‌فرماید بافرشته سخن می‌گفت: قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لاَِهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا. حضرت مریم (علیها السلام) فرشته خدا را دید که به او می‌گفت: من رسول خدایت هستم و آمده‌ام تا به تو فرزندی عطا کنم. هم چنین مادر حضرت موسی (علیه السلام) پیامبر نبود لکن هنگامی که می‌خواست فرزند خود را به دریا بیندازد با الهام الهی این کار را انجام داد: فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ. خدای متعال به او الهام کرد که: فرزندت را در دریا بینداز، ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران قرار خواهیم داد. این بشارت‌ها زمانی بود که هنوز حضرت موسی (علیه السلام) شیرخوار بود و از ترس این که مبادا به چنگال فرعونیان بیفتد او را در دریا انداختند.

بنابراین ممکن است کسی پیامبر و یا حتی امام نباشد، اما بنده شایسته خدا باشد و خداوند او را به وسیله فرشتگان راهنمایی کرده، مطالبی را به او الهام کند. الهامِ ملک با وحی نبوت مساوی نیست. وحی نبوت امر دیگری است. این الهامات برای دیگران نیز بوده و می‌تواند باشد. در امت اسلامی، حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) با وجود این که پیغمبر و امام نبود، اما جبرئیل بر ایشان نازل می‌شد و با آن حضرت سخن می‌گفت و مطالبی را به ایشان الهام می‌کرد. «مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)» بر اساس همین الهامات جبرئیل به حضرت فاطمه (علیها السلام) نوشته شد.

به هر حال، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نیز قبل از رسالت، از راهنمایی بزرگ‌ترین فرشته الهی برخوردار بود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید: «خداوند فرشته‌ای عظیم را قرین و رفیق آن حضرت قرار داد.» طبق فرمایش حضرت امیر (علیه السلام) پیغمبر (صلی الله علیه وآله) از زمان شیرخوارگی تحت تربیت و مراقبت بزرگ‌ترین ملک آسمانی بوده است. آن حضرت با برخورداری از این تربیت الهی، قبل از رسالت نیز مرتکب سهو و خطا نمی‌شد و حتی لحظه‌ای به خدا شرک نورزیده و از یاد خدا غفلت نکرد. در آن زمان هنوز شریعت اسلام نازل نشده بود، ولی آن ملک آنچه را که آن حضرت می‌بایست انجام دهد، به ایشان الهام می‌کرد.

در این جا این سوال به ذهن می‌آید که ذکر این مطلب در این خطبه چه مناسبتی داشته است؟ با دقت در ادامه خطبه مناسبت آن روشن می‌شود. حضرت در ادامه می‌فرماید: «زمانی که من متولد شدم پیامبر (صلی الله علیه وآله) مرا در آغوش گرفت و به سینه خود چسبانید، غذا را در دهان خود می‌جوید و به دهان من می‌ریخت تا تناول کنم …».

یعنی پیامبر (صلی الله علیه وآله) تربیت شده فرشته الهی بود و من تربیت شده پیغمبر (صلی الله علیه وآله) هستم. گوشت و پوست حضرت علی (علیه السلام) از آب دهان مبارک پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) رویید. زمانی که آن حضرت هنوز دندان غذا خوردن نداشت، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) غذا را در دهان خود می‌جوید و به دهان علی (علیه السلام) می‌گذاشت. حضرت امیر در این خطبه تعبیرات عجیبی دارد؛ از جمله می‌فرماید:

«من در سن طفولیت، عطر بدن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را استشمام می‌کردم و از آن لذت می‌بردم. حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) آن چنان مرا به سینه خود می‌چسباند که من نفس‌های او را احساس می‌کردم و از بوی بدن او لذت می‌بردم. از همان ابتدا پیامبر (صلی الله علیه وآله) به تربیت من همت گماشت و هر روز درسی به من می‌داد و علمی به من می‌آموخت.» حضرت رسول همان علومی را که از ملایکه دریافت می‌کرد به حضرت علی (علیه السلام) تعلیم می‌داد.

در جمله‌ای دیگر از این خطبه امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید: «قبل از این که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به رسالت مبعوث شود من ده سال خدا را عبادت کردم.»

آن حضرت ده ساله بود که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) مبعوث شد؛ با این حساب معنای کلام مذکور این است که من از دوران شیرخوارگی خدا پرست و خدا شناس بودم! سپس اضافه می‌فرماید: «حتی زمانی که بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وحی نازل شد، من صدای عجیبی را شنیدم که شبیه ناله سوزناکی بود. گفتم: یا رسول الله! (صلی الله علیه وآله) این چه صدایی است؟ آن حضرت فرمود: این ناله شیطان است که بعد از بعثت من، دیگر از گمراه کردن بندگان خدا ناامید شده است.»

جالب این است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در ادامه فرمود:اِنَّکَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ و تَری ما اَری اِلاّ اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ؛ هر چه من می‌بینم تو نیز می‌بینی و هر چه من می‌شنوم تو نیز می‌شنوی، جز این که تو پیامبر نیستی!

حضرت علی (علیه السلام) در همین قسمت از این خطبه و کمی قبل از جمله فوق می‌فرماید: من نور نبوت را در چهره پیغمبر (صلی الله علیه وآله) می‌دیدم و صدای وحی را می‌شنیدم.

البته وحی بر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نازل می‌شد و مخاطب آن پیغمبر (صلی الله علیه وآله) بود، اماحضرت علی (علیه السلام) نیز صدای وحی را می‌شنید. هنگامی که شخصی با دیگری صحبت می‌کند ممکن است نفر سومی هم که در کنار آنها نشسته است صدای ایشان را بشنود. جبرئیل با حضرت علی (علیه السلام) حرف نمی‌زند، زیرا او پیامبر نیست؛ اما علی (علیه السلام) گفتگوی جبرئیل با پیغمبر (صلی الله علیه وآله) را می‌شنود: اِنَّکَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ و تَری ما اَری اِلّا اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ.

این نیز کرامت و نورانیت دیگری بود که خدا به آن حضرت عطا کرده بود و خود ایشان در کسب آن نقشی نداشت. مگر امکان دارد انسان در حالی که طفلی شیرخواره است چنین کرامات و مقاماتی را به اختیار خود کسب کند!؟ این فضیلت از آن دسته موهبت‌های الهی و غیر اکتسابی بود که در شکل گرفتن شخصیت، رفتار، سیره و سنّت آن حضرت مؤثر بود.

دسته سوم از فضائل حضرت علی (علیه السلام) فضایلی است که حضرت به اختیار خود آنها را کسب نموده است. عبادت‌های آن حضرت، خدمات ایشان به مردم، تدبیر امور امت و موارد دیگری از قبیل خون دل خوردن‌ها و سکوت ایشان برای حفظ کیان اسلام، شمشیر زدن‌ها، فریادها، ناله‌ها و اشک ریختن‌ها، از جمله فضائل اختیاری امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شمار می‌روند.

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: محبوبیت بی نظیر امام علی (ع) در میان ادیان، فرق و ملل گوناگون