سربازی اجباری، ظلم به بی‌پناهان و بی‌صدایان/ مهرک کمالی

    خانه  > slide, سایر گروهها  >  سربازی اجباری، ظلم به بی‌پناهان و بی‌صدایان/ مهرک کمالی

  •  خبر اختصاصی
  •  تاریخ : ۱۴۰۲/۰۴/۱۶
  •  دسته : slide,سایر گروهها
  •   لینک کوتاه :
  •  کد خبر : 020416716
چاپ خبر

سربازی اجباری، ظلم به بی‌پناهان و بی‌صدایان/ مهرک کمالی

ماهنامه خط صلح – «سربازی من در پادگان نایبند، پادگان نیروی دریایی ارتش در بندرعباس بود. فعالیت‌های ما در پادگان، کارهای بدنی عبثی بودند که فقط به درد ساییدن روح و تلف کردن عمر می‌خوردند. از جمله جارو کردن محوطه هر روز صبح و عصر، تمیز کردن توالت‌ها روزی دو بار، تمرین رژه، شستن یغلاوی‌ها (ظروف فلزی غذا)، تمیزکردن بیهوده‌ی اسلحه، تنبیه‌های بی‌دلیل گاهگاهی، کلاس‌های کسل‌کننده‌ی عقیدتی-سیاسی و البته نگهبانی. اما این بیگاری‌ها هم سهم همه نبود. بچه زرنگ‌ها (بیش‌تر مشهور به بچه‌های تهرون)، آن‌هایی که پول و پارتی‌ داشتند -اما نه آن‌قدر که خدمتشان را در مرکز فرماندهی نیرو در تهران یا پادگان نوشهر که به تهران نزدیک بود بگذرانند-، صبح تا شبشان را علاف بودند و به گفتگو و شوخی با کادرها می‌گذراندند. روی کاغذ، باید همه‌ی کارها به ترتیب و به نوبت بین همه‌ی ناوی‌ها (سربازان صفر در نیروی دریایی) تقسیم می‌شد اما در عمل، فشار کارها بر دوش گروه‌های کوچک بی‌پناهی بود که نه تنها هیچ کس به دادشان نمی‌رسید، خودشان هم پذیرفته بودند که سربازی یعنی همین. در دوران خدمت من، بی‌زبان‌ترین و مظلوم‌ترین این گروه‌ها در نایبندْ دو گروه مینابی‌ها و کردها بودند.

هر دو گروهِ مظلوم، ناوی‌های زیر دیپلمی بودند که یکی دو تایشان با فارسی شکسته‌بسته‌، دستورات بالادستی‌ها را درست و غلط برای دیگران ترجمه می‌‌کردند. همین ندانستن یا درست نفهمیدن زبان فارسی باعث تمسخر دیگران و تنبیه‌های فراوانی می‌شد که خود ناوی‌های مینابی یا کرد هم دلیل آن را نمی‌فهمیدند. سوای تنبیه‌ها، تمیز کردن توالت‌ها تقریباً همیشه بر دوش مینابی‌ها بود و شستن یغلاوی‌ها بر دوش کردها. بیش‌ترین نگهبانی‌ها را هم این دو گروه می‌دادند. یادم هست که خیلی‌هایشان سر صبحگاه آن‌قدر خسته بودند که موقع سرود یا سخنرانی فرمانده یا شعاردادن‌ها، چشم‌هایشان را می‌بستند. گروهبان‌هایی که دو طرف فرمانده روی سکو ایستاده بودند، چشم‌بسته‌ها را نشان و بعد از صبح‌گاه، تنبیه می‌‌کردند.

بعد از آموزشی، یک ماه و نیم به این ترتیب در نایبند معطل شدیم تا ما را به محل ماموریت اصلی‌مان، جزیره‌ی تنب بزرگ، فرستادند. این‌جا هم بعضی پارتی‌داران توانستند بهانه‌ای جور کنند و از رفتن به جزیره معاف شوند. از آن به بعد، در هر سه ماه، دو ماه و نیم جزیره بودیم و پانزده روز مرخصی. جزایر خارگ، تنب بزرگ، کوچک، و ابوموسی منطقه‌ی جنگی محسوب می‌شدند. در جزیره هم بار سنگین کارهای سطح پایین روی دوش مینابی‌ها و کردها بود و وظیفه‌ی خالی‌بندی و لودگی و ولگردی به دوش بچه‌های تهرون تا زد و بهار ۱۳۶۷ آمریکا به جزایر خارگ و ابوموسی حمله کرد. نصفه شبی بود که همه‌ی ما را به صف کردند و گفتند که دستور رسیده یک گروهان از ناوی‌های تنب برای کمک به ابوموسی بروند. همه‌ی ما را روی اسکله روی دو پا نشاندند. یک بارج کهنه‌ی ترسناک روی ‌آب تلوتلو می‌خورد و منتظر بود تا ما را به ابوموسی ببرد؛ بماند که نمی‌دانستیم رفتن چند ناوی با تفنگ ژ۳ چطور می‌توانست مانع حمله‌ی هوایی آمریکا بشود. این تصمیم غیرواقع‌بینانه بیش‌تر به دلیل خودشیرینی فرماندهانمان جلوی بالادستی‌هایشان گرفته شده بود تا ملزومات جنگ در آن لحظه. معاون فرمانده، اول از کسانی که داوطلب هستند خواست جلو بیایند. هیچ کس داوطلب نشد. معاون، به قول خودش شانسی و اتفاقی شروع به خواندن اسامی کسانی کرد که باید به ابوموسی اعزام می‌‌شدند. شگفتا که خیلی اتفاقی از هر ده اسم، هشت تایش از مینابی‌ها و کردها بود. شانسی شانسی اسم خالی‌بندها -که مدام بلوف شجاعت و دست به تیرشان را می‌زدند- خوانده نمی‌شد. قرار بود مینابی‌ها و کردها گوشت دم توپ شوند که خوشبختانه تا ظهر همان روز از بالاتر به فرماندهان ما دستور رسید که اعزام ناوی‌‌های تنب را لغو کنند. این گذشت اما واقعیتِ وحشتناکِ ظلم به بی‌صدایان هرگز تمام نشد.» (۱)

تصویری که ناویِ ناشناس، نویسنده‌ی خاطرات، بازنمایی می‌کند کافیست که هر انسان منصفی را از سربازی اجباری متنفر کند. نظام وظیفه‌ی اجباری فشرده‌ی تمام پلیدی‌های جامعه است؛ انگار قدرت مسلط تصمیم دارد تبعیض‌ها را چنان جا بیندازد که پس از آن مردان جوان، به ویژه بی‌صدایان و مظلومان، آماده باشند هر ذلتی را بپذیرند. پارتی‌بازی و فساد آن‌چنان در تاروپود ارتش و پلیس و سپاه پاسداران تنیده شده است که همه‌ی سختی اجباری (۲) را به گردن ضعیف‌ترین‌ها می‌اندازد. به سختی‌های فیزیکی سربازی، باید ترس از افسردگی، اعتیاد و آزار جنسی را هم افزود.

نظام وظیفه‌ در کنار نظام آموزشی، نظام قضایی، نظام تبلیغات و نظام مالی قرار می‌گیرد که سیستم مراقبت و تنبیه در خدمت جمهوری اسلامی را می‌سازند: افراد را باید حکومت‌پذیر و مطیع کرد. طبق قانون، گذراندن اجباری، جواز استفاده از امکانات ضروری برای زندگی است. سربازی مالیاتی است بر عمر که همه‌ی پسران جوان باید آن را بپردازند. پس از سربازی است که مرد ایرانی حق گرفتن گواهینامه و گذرنامه و جواز کار، ازدواج، خرید ملک و ماشین و، اگر میسر شود، زندگی آرام را دارد. میان ایرانیان و حکومت قراردادی نانوشته شکل گرفته است: مردان ایرانی به اجباری می‌روند تا پس از بازگشت بتوانند وارد چرخه‌ی اقتصادی و زندگی شوند؛ چیزی که خودشان پیشاپیش می‌دانند در وضعیت امروز ایران کاری است غیرممکن. چیزی که تا بیست سال پیش اجباری را کمی تحمل‌پذیر می‌کرد، یکی امید به آینده و دومی اعتقاد عمومی به ضرورت آن به عنوان یکی از مناسک گذار بود. در سایه‌ی جمهوری اسلامی، امید به ساختن یک زندگی معمولی در آینده از دست رفته است. به علاوه، دنیا عوض شده‌ است و جوانان و خانواده‌ها دیگر اعتقادی به مناسک گذار هم ندارند.

مناسک گذار تشریفات، آیین‌ها، و دوره های زمانی هستند که فرد از سر می‌گذراند تا جامعه رسماً گذر او را از یک مرحله‌ی زندگی به مرحله‌ی بعد بپذیرد. والدین ما اعتقاد داشتند رفتن به سربازی پسران را مرد می‌کند. از دید آن‌ها، پسرها در لباس سربازی هر چقدر هم که به تنشان زار می‌زد، ابهتی مردانه پیدا می‌کردند و برای ایفای نقش مرد و پدر خانواده آماده می‌شدند. پسران جوان امروز دیگر به سختی زندگی گروهی و نگهبانی و انجام کارهای عبث به علاوه خطر آلوده شدن به مواد مخدر و آزار جنسی، به مثابه مرحله‌ای ضروری از بلوغ یا به اصطلاح «مرد شدن» نگاه نمی‌کنند. آن‌ها این نوع از «مرد شدن» را که با تحقیر و توهین و در هم شکستن روانشان به دست می‌آید به پشیزی نمی‌خرند.

از زاویه‌ی ‌امرار معاش و ساختن زندگی نیز ابربحران اقتصادی و تورم فزاینده، نه تنها نوید روزهای بهتری بعد از پایان خدمت اجباری نمی‌دهد بلکه ترس از دست رفتن موقعیت‌های موجود را تشدید می‌کند. یک محاسبه‌ی ساده، هر فرد در سن سربازی را به این نتیجه می‌رساند که دو سال اتلاف عمر در پادگان‌ها بدون هیچ دستاورد مالی، به معنی ناتوانی ابدی او از ساختن یک زندگی معمولی است. در شرایطی که جمهوری اسلامی عامدانه بهبود اقتصادی را به فراموشی سپرده، امید به آینده را در میان ایرانیان کشته و بذر ناتوانی از پیشرفت اقتصادی را در میان آنان کاشته است منطقی‌ترین فعالیت، مبارزه برای حذف سربازی اجباری و جلوگیری از اتلاف دو سال از بهترین اوقات زندگی جوانان است.

پانوشت‌ها: ۱- از خاطرات یک ناوی ناشناس ۲-   نامی که عامه‌ی مردم به نظام وظیفه داده بودند که بر «اجباری» بودن آن تاکید می‌کرد.

مطالب مرتـبط

    • صد و چهل‌ و ششمین شماره از ماهنامه‌ی خط صلح منتشر شد
    • صدوچهل‌وپنجمین شماره از ماهنامه‌ی خط صلح منتشر شد
    • یک سرباز در گچساران خودکشی کرد
    • صدوچهل‌وچهارمین شماره از ماهنامه‌ی خط صلح منتشر شد
    • صدوچهل‌وسومین شماره از ماهنامه‌ی خط صلح منتشر شد

برچسب ها: آش خوری از سربازی بگو پادگان خط صلح خط صلح 146 خودکشی سربازان سربازی سربازی اجباری ماهنامه خط صلح مراقبت و تنبیه مهرک کمالی نظام آموزشی نظام قضایی نظام وظیفه

بدون نظر

نظر بگذارید

منبع خبر: هرانا

اخبار مرتبط: سربازی اجباری، ظلم به بی‌پناهان و بی‌صدایان/ مهرک کمالی