جنگیدن با نمازگزاران!

سخن از یک حزب انقلابی در میان است که از صمیم اسلام روییده است و تقوا را در بالاترین درجه دارد. تقوا در میان اعضای آن جنبه سیاسی پیدا کرده است و هنگامی که فرامین خداوند زیر پا گذاشته می‌شود، سکوت نمی‌کنند و با شدت و تندی برخورد می‌کنند. آنان نظریه خلافت را رد نکرده‌اند، بلکه بر اساس فهمی که از عدالت اسلامی دارند، می‌خواهند دولتی بر پایه دموکراسی علیه اشرافیت قبیله‌ای جدید، تشکیل دهند؛ لذا جمهوری‌خواهان اسلامی به شمار می‌آیند.
با وجود توصیف‌های بالا در مورد این گروه، به دستور بهترین بنده خدا و وصی برحق پیامبر اعظم(ص) باید به جنگیدن با این نمازگزاران رفت. فتنه آنان از ظلمات غلیظ‌تر است و جز امیرالمؤمنین علی(ع) کسی نمی‌توانست این فتنه را خاموش کند. سخن از خوارج است؛ آنان که «قرآن ورد زبان‌شان است، آن را می‌خوانند اما از هنجره‌شان پایین‌تر نمی‌رود». اگر امام‌اول شیعیان مقابل آنان نمی‌ایستاد، چه کسی می‌توانست ناحق‌شان را از حق تشخیص دهد؟ اساسا چرا حضرت(ع) تا این حد بر آنان سخت گرفت که کمتر از ۱۰نفرشان، از نهروان جان سالم به در بردند؟
پس از وفات پیامبر اسلام(ص) کسانی میان فضائل وصی ایشان-حضرت علی(ع)- و مردم فاصله انداختند و حج‌البلاغ و واقعه غدیر را از یاد بردند؛ بنابراین زمانی که محور خلافت به ستونش بازگشت و زمام امور در دست وصی پیامبر قرار گرفت، از سویی فضایل و جایگاه حضرت علی(ع) برای بسیاری ناشناخته بود و از سوی دیگر، مردمان برای عقلانیت و تفکر تربیت نشده ‌بودند تا سره را از ناسره بازشناسند. وانگهی حضرت علی(ع) برای‌شان انسانی در معرض خطا و صواب به شمار می‌آمد و خودشان نیز توان تعقل، تفکر و فهمیدن قرآن را نداشتند.
هرچند خوارج در جنگ نهروان کشته شدند، رویکرد خوارجی در همیشه تاریخ ادامه پیدا کرده ‌است؛ پس برای ما که در زمانی زندگی می‌کنیم که هیچ پیامبر و امام معصومی را به‌ عنوان رهبر جامعه درک نکرده‌ایم و تنها کتاب خدا و روایات معصومین را  - به شکل مکتوب - در میان خود داریم، بازشناسی نحوه زیست خوارجی اهمیت بسیار دارد. به همین دلیل سراغ کتاب «امام علی(ع) و خوارج» رفته‌ایم. این کتاب به قلم علامه سید جعفر مرتضی عاملی و ترجمه دکتر محمد سپهری از سوی سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده است.
با خواندن کتاب مذکور، زمانه خوارج را در می‌یابیم و متوجه می‌شویم چگونه پدیدار شدند و چگونه از بین رفتند. آنان در جبهه صفین در کنار حضرت علی(ع) جنگیده بودند اما هنگامی که قرآن‌ها را بر نیزه دیدند، در شناختن حق به خطا رفتند، امیرالمؤمنین(ع) را تکفیر کردند و فریاد «لا حکم الا‌لـله» سر دادند. آنان سخن حقی می‌گفتند اما از آن اراده باطل می‌کردند. هرچند چهره آنان در ماجرای حکمیت صفین آشکار شد، آغازشان به جمل باز می‌گشت که حضرت علی(ع) غنائم را بر آنان مباح اعلام کرد اما اجازه به اسارت گرفتن زنان و فرزندان مسلمانان را به آنان نداد. خوارج قرآن می‌خواندند اما احکام دین را نمی‌دانستند و امام(ع) را به عنوان قرآن ناطق و آگاه به احکام و حدود دین در شمار نمی‌آوردند.
خوارج حضرت علی(ع) را مفسر قرآن نمی‌دانستند و خود در قرآن تفکر و تعقل نمی‌کردند. در این وضعیت، زهد و عبادت بسیاری پیشه کردند و این امر نه‌تنها موجب ظاهرفریبی مردم شد، بلکه خودشان را نیز فریب داد و تصور کردند به درجاتی از کمال رسیده‌اند که فقط جایگاه آنان است و گمان بردند اراده الهی روی زمین هستند. از سوی دیگر چون تعقل و معرفتی نسبت به معارف دین و قرآن نداشتند و برای بندگی عبادت نمی‌کردند، در برابر آن همه خستگیِ انجام‌دادن عبادت‌های زاهدانه حقی برای خود قائل بودند، حقی که از نزد خود فتوا بدهند، حدیث جعل کنند و کار را بر دیگر مسلمانان سخت کنند. آنان نماینده علی‌ابن‌ابی‌طالب را سر بریدند و شکم همسر این نماینده را دریدند و جنینش را کشتند. چنین سخت‌گرفتن در کار دین و چنین بر‌حق‌بودن چگونه بر ذهن و ضمیر مسلمانانی مستولی می‌شود که به جای رأفت و رحمت اسلامی، ظالمانه و ددمنشانه با دیگر مسلمانان برخورد کنند؟
کتاب «امام علی(ع) و خوارج» که از سوی سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بعد از هفده سال و برای بار پنجم تجدید چاپ شده ‌است، زندگی و زمانه خوارج را از جنگ جمل تا دوران معاصر بررسی می‌کند و به مخاطب، یکی از باریک‌ترین دهلیزهای کژی و ناراستی در دین را نشان می‌دهد و یادآوری می‌کند اگر این دهلیز بسته نشود، راه تا ناکجا به بیراهه خواهد رفت. 

 

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: جنگیدن با نمازگزاران!