دلتنگی برای دو کتاب
هر دو کتاب نسیم مرعشی برایم همینطور بود. وقتی پاییز فصل آخر سال است را خواندم و تمام شد، دلم برای خواندن روزمرگیهای اجتماعی سه دختر نشسته در سطور کتاب تنگ شد. دخترانی که عصاره نسلی بلاتکلیف و پراز تردید جامعه فعلی ما هستند و آرمانخواهی دور و درازشان راه به جایی نمیبرد. دخترانی که روایت زندگیشان، جایزه جلال سال را برای نویسندهشان به ارمغان آورد و این کتاب را نامزد نگاه و خوانش بسیاری از کتابخوانان مشتاق کلمه و داستان کرد.
کتاب دیگر خانم مرعشی در قفسه کتابخانه مظلومانه نشسته بود و چشم انتظار اینکه از دل صف طولانی کتابها انتخابش کنم و چند روزی را با هم زندگی کنیم. «هرس» گرچه برخلاف دیگر فرزند خانم مرعشی بر سفیدی پیشانیاش مدال گرفتن جایزه جلال سال را نداشت اما طرح جلد، اسم و توصیف پشت جلد کتاب به مخاطب میگفت چیزی از کتاب قبلی کم ندارد. این ادعای هرس را وقتی با تمام وجودم حس و قبول کردم که با سطرسطر نوشتههایش به دل تاریخ طولانی جنگ ایران و عراق رفتم؛ در نخلستانهای خوزستان همراه شخصیت مرد داستان، رسول و پسر موفرفری زیبایش، مهزیار دنبال همسر مرد گشتم و به حالشان دل سوزاندم. با توصیفات بیرحمانه هرس، اشغال خرمشهر را از زاویه نگاه زنی دیدم که پسرکوچک و تمام خانواده پدریاش با توپ و تانکهای عراقی نابود شدند و او از پس این فاجعه، دیگر نتوانست همسر خوبی برای رسول و مادر مهربانی برای دخترانی باشد که بعدها به دنیایشان آورد. من با خواندن فصلهای بعدی کتاب، خشونت و زشتی جنگ را به شکلی غیراز وصف تیر و ترکش و حوض خون دیدم؛ وقتی نوال برای جایگزین کردن پسری که در خرمشهر دفن کرده بود و پسردار کردن دوباره رسول، نوزاد در شکمش را با کمک یک پرستار در بیمارستان با پسر زنی دیگر عوض میکند، همراه زن جنگزده داستان فروریختم و بیشتر از قبل از جنگ و جنگ افروزان دنیا متنفر شدم. مهمتر اینکه خواندن این رمان از ناشری که سهم زیادی در ثبت تاریخ دفاعمقدس نداشته است، برایم جالب و جذاب بود.
و کوتاه سخن اینکه اگر بهدنبال تجربهای متفاوت در دنیای رمانخوانی هستید، این دو عنوان کتاب را بخوانید و در پایان برایشان دلتنگ شوید.
منبع خبر: جام جم
اخبار مرتبط: دلتنگی برای دو کتاب
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران