چرا شعر احمدرضا احمدی انتقاد فروغ و شاملو اما تحسین جلالی و رویایی را برانگیخت؟

چرا شعر احمدرضا احمدی انتقاد فروغ و شاملو اما تحسین جلالی و رویایی را برانگیخت؟
رادیو فردا

احمدرضا احمدی، شاعر و نویسنده‌ای که به تازگی درگذشته، در دورانی که شاعران ایران در اوج شکوفایی خود، عصیانگری و سنت‌شکنی می‌کردند، «نوپردازتر» بود.

شعر احمدی نماینده‌ای از جوان‌ترین و در عین حال، مدرن‌ترین تجربیات ایرانیان در شاعری بود که با بخت خوش و اقبال نیک، در دوران توجه به شعر زاده شد و مورد استقبال قرار گرفت.

تولد شعر او در اوایل دهه چهل، شاعران مطرح زمانه‌اش را با سویه‌ها و حتی پرسش‌هایی جدی درباره سبک‌ها و شیوه‌های جدید شاعری مواجه کرد.

نگاهی گذرا به زمینه انتشار دو مجموعه شعر ابتدایی احمدی، به فهم واکنش برخی از شاعران به شعر شاعر جوان آن روزگار کمک می‌کند.

دوران چرخش شعر ایران از سمبولیسم به سوررئالیسم

در دهه‌های سی و چهل خورشیدی، سال‌های اوج ادبیات فارسی معاصر و به ویژه شعر ایران بود و شعرای ایران در بلندای نوآوری خود ایستاده بودند.

شعر نو فارسی که از سوی نیما یوشیج بنیان گذاشته شده بود، با قریحه شاعران بزرگ دیگری همچون فروغ فرخزاد و احمد شاملو، هر یک به شیوه‌ای، پی گرفته و به شاخ و برگ آن افزوده شد.

سرعت و تنوع تحولات شعر فارسی در این دوران به حدی زیاد بود که تقریبا با فاصله کم، مجموعه شعرهای خواندنی و ماندگاری از سوی شاعران ایرانی خلق می‌شد.

فضای ادبی ایران در آن دوران چنان شکوفا و گشوده بود که علاوه بر شاعران مطرح، افراد گمنام و گروه‌های کوچک در فضای به وجود آمده، این شوق و جسارت را یافته بودند که در میان نوپردازان شناخته شده، طرحی نوتر دراندازند.

احمدرضا احمدی در جوانی

از این افراد، می‌توان به هوشنگ ایرانی اشاره کرد که بعدا به عنوان یکی از «پیشگامان شعر سوررئال فارسی و شعر نو عرفانی ایران» شناخته شد.

آقای ایرانی که در فرانسه تحصیل کرده بود و با شعرهای سوررئال فرانسوی آشنایی داشت، بعد از بازگشت به ایران، تحت تاثیر سوررالیست‌های اروپایی، چندین مجموعه شعر که به عقیده منتقدان «از هر نظر تازگی داشت و غوغایی برانگیخته بود»، منتشر کرد.

انتشار مجموعه شعر او با عنوان «بنفش تند بر خاکستری» در سال ۱۳۳۰ در تهران، یک اتفاق ادبی بود.

در این کتاب، هوشنگ ایرانی با ترکیب «جیغ بنفش»، اصطلاحی را در زبان فارسی ابداع کرد که برای دهه‌ها معرف هر امر متفاوت، غریب و فراواقعی بود:

«... غار كبود می‌دود
دست به گوش و فشرده پلک و خميده
يكسره جيغى بنفش
می‌كشد ...»

اگر جریان اصلی شعر نو در دهه سی، به دلایل مختلف، از جمله فضای بسته سیاسی بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، «سمبولیسم» در نظر گرفته شود، ایرانی توانست برای جوانانی که قصد داشتند وارد دنیای شعر و شاعری شوند، «سوررئالیسم» را به عنوان راه و سبک تازه‌ای به ارمغان بیاورد.

هر چند که سوررئالیسم قبل‌تر وارد ادبیات داستانی ایران شده و به عنوان نمونه، صادق هدایت در اثر معروفش، «بوف کور»، آن را به کار گرفته بود.

تولد «به‌هنگام» یک شاعر در دوران شعرا

احمدرضا احمدی که در نیمه دهه بیست، وقتی کودک هفت ساله بود با خانواده‌اش ساکن تهران شده بود، نوجوانی و سال‌های ابتدای جوانی‌اش را در همین دوران شکوفایی شعر فارسی گذراند.

در همین دهه سی بود که احمدی، علاوه بر اخذ دیپلم ادبی از دارالفنون تهران، شخصا و از نزدیک با شاعران بزرگی چون نیما آشنا شد.

همچنین وقایع سیاسی، اجتماعی و ادبی آن دوران چنان بر ذهن و روان این نوجوان تاثیر گذاشت که بر اساس اظهارات خودش، تا سال‌های آخر عمر، همه آن وقایع را با جزئیات و روشنی در یاد داشت.

پس از پایان دهه سی، دهه‌ای پربار برای شعر به ویژه با نوآوری‌های هوشنگ ایرانی، احمدرضا احمدی ۲۲ ساله در ابتدای دهه چهل با مجموعه شعر «طرح» رسما پا به دنیای شاعری گذاشت.

این کتاب سال ۱۳۴۱ در ۴۰ صفحه در تهران منتشر شد و علاوه بر محتوای متفاوت شعرها، نگارش شعرها از نظر ظاهری نیز متفاوت بود و به همین دلیل، برخی منتقدان از جمله شمس لنگرودی آن را «سرآغاز شعر موج نو در ایران» توصیف کرده‌اند.

آقای لنگرودی در کتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو» نوشته است: «شعر احمدی همچون شعر سپهری، فرزند بلافصل شعر هوشنگ ایرانی بود که به‌هنگام متولد شد.»

اما چرا شعر احمدی «به‌هنگام» بود؟

شمس لنگرودی در توضیح این که شعر احمدرضا احمدی در وقت مقتضی خود متولد شده بود، نوشته که در آغاز دهه چهل، به دلیل تلاش چندین ساله حکومت محمدرضاشاه پهلوی برای استقرار نوعی مدرنیسم اجتماعی و اقتصادی، فضای فرهنگی ایران نیز آماده نوعی هنر و ادبیات «متفاوت و غیرمتعهد و بسیار مدرن» شده بود.

این منتقد اضافه می‌کند که شعر احمدی «نخستین بازتاب» فرهنگ جوانانی بود که «از آه و ناله‌های رمانتیک و سمبولیسم‌های سیاسی بعد از کودتا» خسته شده بودند.

در واقع، آن نیرو و مایه‌ای که احمدرضا احمدی را شاعر کرد، بیش از آن که دانش یا روابطش باشد، «جسارت» او در همان گام اول شاعری‌اش، برای ایجاد فاصله با دیگر شاعران بود.

او در همان مجموعه «طرح»، قصیده‌ای را به چاپ رساند که از نظر منتقدان، برای نشان دادن همین فاصله خود با شاعران همعصرش بود؛ هر چند که در چاپ‌های بعدی کتاب، آن قصیده را حذف کرد.

این جسارت و فاصله‌گیری با شاعران مطرح روز، برای احمدرضا احمدی بدون هزینه نبود.

احمدی در گفت‌وگوهای مختلف تاکید کرده بود که فروغ فرخزاد، شاعر اسطوره‌ای دورانش، به دلیل انتخاب شعری از او در کتاب «از نیما به بعد»، برایش نوعی «پاسپورت ادبی» صادر کرده بود.

اما فروغ در همان دهه ۱۳۴۰، در نامه‌ای به احمدی، نارضایتی خود را شیوه کار این شاعر جوان نشان داده و از «احمدرضای عزیز» خواسته بود که «وزن شعر» را فراموش نکند.

فرخزاد نوشته بود: «حرف‌های تو این ارزش را دارد که به یاد بماند. من معتقدم که تو هنوز فرم خودت را پیدا نکرده‌ای و این راهی که می‌روی راه درستی نیست.»

کاووس حسن‌لی، استاد ادبیات فارسی در دانشگاه‌های ایران، در کتاب «گونه‌های نوآوری در شعر معاصر ایران» به این «عدم مقبولیت» شعر احمدی در مجامع ادبی آن روز اشاره کرده است.

حسن‌لی نوشته با این که شعر احمدرضا احمدی نسبت به شعر هوشنگ ایرانی «سنجیده‌تر، شاعرانه‌تر و متعادل‌تر» بود اما در مجامع ادبی مقبولیتی نیافت و در حاشیه ماند.»

محمد مختاری، شاعر و منتقد و یکی از قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای هم در کتاب «چشم مرکب» که درباره «نواندیشی از نگاه شعر معاصر» است، نوشت: «موج نو به نظامی از اجزا و ابزارها و روابط شعری زبان یورش برد اما بی‌ادراک هر نوع موزونیت، شعر را به نثر تبدیل کرد.»

مختاری معتقد بود که شعر موج نو ایران «تهورش کم‌کم به هرز رفت. به طوری که داد هواداران خوا را نیز درآورد.»

اما محمد حقوقی، دیگر منتقد ادبی، با وجود انتقاد از شعر موج نو، حساب شعر احمدرضا احمدی را از دیگران جدا کرد و نوشت که «شعر احمدی بعدها راه خود را بیش یا کم یافت.»

هوشنگ چالنگی، یکی از شاعران «موج نو» و «شعر دیگر» نیز که یک سال از احمدرضا احمدی کوچک‌تر بود، این شاعر را از دیگران متفاوت می‌دانست.

بیشتر در این باره:

آن که جذب شعر بود، نه شاعران 

آقای چالنگی که آبان ۱۴۰۰ درگذشت، درباره آشنایی خود با احمدرضا احمدی در تهران در دهه ۱۳۴۰ گفته بود که این آشنایی موجب شد او از شعر اجتماعی و حتی احمد شاملو، شاعر بزرگ آن دوره، فاصله بگیرد.

چالنگی با تأکید بر این که شعرهای احمدرضا احمدی «به قدر قابل‌توجهی شخصی» بود، این شعر احمدرضا احمدی را خیلی دوست داشت:

آی دستم را آزاد بگذارید
می‌خواهم خورشید را پاک کنم

به عقیده چالنگی، «این شعر خیلی ساده اما خیلی متفاوت از شعر کسانی بود که بعد از نیما آمدند. بسیار خصوصی و دارای نوستالژی دلنشینی بود. به همین دلیل خیلی از آدم‌ها دور احمدرضا احمدی جمع شدند.»

حلقه «طرفه» و تداوم انتشار اشعار

با وجود نظرات مخالف و موافقی که مجموعه «طرح» در میان شاعران و منتقدان برانگیخت، احمدی انتشار شعرهایش را ادامه داد و مجموعه «روزنامهٔ شیشه‌ای» را در سال ۱۳۴۳ منتشر کرد.

این مجموعه زمانی منتشر شد که چند ماهی از تشکیل حلقه شاعران «طرفه» می‌گذشت که به بهانه تاسیس یک انتشاراتی و انتشار یک نشریه‌ای ادبی با همین نام شکل گرفته بود.

در این حلقه، علاوه بر احمدرضا احمدی، شاعران دیگری همچون محمدعلی سپانلو، جعفر کوش‌آبادی، اسماعیل نوری‌علاء و نادر ابراهیمی هم حضور داشتند.

نوری‌علاء درباره شکل‌گیری این حلقه گفته که اولین جلسه انتشارات طرفه اواخر سال ۱۳۴۲ در خانه پدری او در تهران تشکیل شد.

عکس از: باشگاه ادبیات

از ابتدای سال ۱۳۴۳، انتشار «جنگ طرفه» با سردبیری نادر ابراهیمی و مهرداد صمدی آغاز شد. آقای نوری‌علاء در گفت‌وگویی که با باشگاه ادبیات انجام داده، گفته است: «چاپخانه را احمدرضا [احمدی] پیدا کرد. درست در زیرزمینی واقع در زیر منار مسجد پامنار. کاغذ را من و او از بازار کاغذفروش‌ها خریدیم و تا چاپخانه بر روی دوش‌هامان بردیم.»

نخستین شماره این مجله با سرمقاله احمدرضا احمدی منتشر شد که خود شبیه یک شعر بود:
«نه ضرورت رفتن،
نه ضرورت آمدن،
نه گفتن،
نه شنیدن،
با خوش‌باوری نامحدود، ماندن و زنده ماندن، آیه و حدیث زمین است.
...
و انسان همیشه به بی‌پایانی و بی‌نهایت و نامحدودی پناهنده می‌شود.»

بهرام اردبیلی، شاعر هم‌دوره احمدرضا احمدی و دوست نزدیک بیژن الهی، درباره این حلقه گفته است: «او [احمدی] با ما بود اما جزو ما نبود. ما دوست بودیم در طرفه. واقعا اول او شروع کرد به این مسائل.»

به گفته اردبیلی، «آن موقع‌ها شعر، گروه گروهی بود. یعنی هر کس شعر می‌نوشت باستی برای خودش یک گروهی پیدا می‌کرد.»

این شاعر به برجسته بودن نقش احمدرضا احمدی در این حلقه نیز اشاره کرده و گفته است: «ما هنوز ظاهراً کسی نبودیم برای آنها. چون که برای آنها، شاعر فقط احمدرضا احمدی بود و احمدی و احمدی. ما هم احمدی را به تنها دلیلی که دوست داشتیم، لااقل در این بود که فرقی با دیگران داشت. به این دلیل فقط.»

اما احمدی در مجموعه «روزنامه شیشه‌ای» نیز بار دیگر از زبانی ساده استفاده کرده و در عین حال، دنیایی فراواقعی شکل داده بود:

«از خواب بیرون دویدم
پنجره باز بود
آفتاب تازه کنار درخت رز نشسته بود
پنجره روبه‌رو را نگریستم
مادرم نبود
آفتاب گفت
به بازار رفته است
ظهر ناهار سبزی داشتیم با قرص نور.

رضا براهنی در کتاب «طلا در مس» نوشت: «دو چیز در این قطعه شعر کوچک از نظر من ارزش دارد: یکی این که با کلمات ساده چیزی تازه به وجود آمده و دیگر انین که گرچه بی‌منطقی پایه آن است، ولی شاعر با وقوف تمام در محیط طبیعت اساس شعرش را بر بی‌منطقی گذاشته است».

طنز و تصویرسازی در شعر احمدی

از نظر براهنی، احمدی مثل شاملو، بر شعر خود مسلط است، اما با این تفاوت که شعر اولی «بر اساس بی‌منطقی» و شعر دومی «واقعاً منطقی است».

نادر نادرپور، شاعر فقید، در گفت‌وگویی که با صدرالدین الهی انجام داده بود، به انتقادهای شاملو از شعر احمدی اشاره کرده و در عین حال گفته بود که شعر احمدی بسیار مورد پسند بیژن جلالی بود.

بیژن جلالی درباره شعرهای احمدی گفته بود که در آنها «طنز را به مرحله اعلی» می‌توان دید و «این یکی از دلایل مدرن بودن است».

همچنین سال‌ها بعد، یدالله رویایی، شاعر مطرح ایرانی نیز درباره شعرهای احمدی، به «سوررئال» بودن آنها اشاره و تأکید کرد که تصویرسازی در شعر او، نه تنها با تصویرسازی در شعر کلاسیک، بلکه با تصویرسازی در شعر شاعران اولیه شعر نو نیز متفاوت است.

رویایی در کتاب «از سکوی سرخ» گفته که در شعر شاعرانی چون احمدی «جوهر شعری به شدت به چشم می‌خورد و اگر بخواهیم دینامیسم تصویرسازی را پیدا کنیم باید در شعر این‌ها جست‌وجو کنیم. یعنی تصویری که مرده نیست و صحبت از استعاره و تشبیه‌سازی معمول نمی‌کند».

منبع خبر: رادیو فردا

اخبار مرتبط: چرا شعر احمدرضا احمدی انتقاد فروغ و شاملو اما تحسین جلالی و رویایی را برانگیخت؟