یک خواب، یک رویا، یک کابوس! ابوالفضل محققی - Gooya News

خوابهای من نیز مانند بازارهای تودرتوی شهرم، آکنده از رنگها ،بوها و صداهاست. تصاویری گاه روشن ، گاه کم‌رنگ. از سرائی به سرائی می پیچم. از تیم‌چه‌ای به تیم‌چه‌ای. از چارسوئی به چارسوئی. از بازار مسگران به شیطانه بازار. از راسته صندوق‌سازها با آن صندوق‌های جادوئی رنگارنگ که برای نوعروسان می ساختند و روی هم می چیدند، تا بازار میوه.تا راسته چغور بغوری ها، با آن تشت های بزرگ مسی ،کفگیر ها و بشقاب های روحی وبوی اشتها آور پیچیده در فضا .

بازار میوه فروشان با تغار های بزرگ .انجیر طارم ،سیب گلاب نوبر، خیار های قلمی گل بسر با گل های زرد چون کاکل بر سرشان " خیار گل بسر"

گلابی های درشت و آبدار باغ های کنار زنجان رود، همراه با سبزی های لطیف تازه ازراه رسیده باغ های کنار راه آهن "سبزچلر" که هنوز شبنم صبحگاهی را بر روی پیراهن حریر سبز خود داشتند.

غوغائیست از رنگ ،بو و طراوت صبحگاهی پیچیده در زیرسقف ها ورواق های آجری بازار،همراه با ریتم آرام بر خاسته ازصدای چکش بازار مسگران که گوئی ارکستری را برای اجرای سمفونی تاریخی یک سنت وهنر بیادگار مانده از قرن ها آماده می کنند.

بوی میوه‌ها را حس می کنم. بوی سیب گلاب، بوی انجیرهای تازه از راه رسیده طارم. صدای زنگوله اسبها و قاطرها را که هر شب از جاده همایون از روستای طارم، با بارهای میوه های پیش رس به شهر می آیند می شنوم .

صدای دوغ‌فروش‌ها را که با خرشان و دو مشک پر دوغ در کوجه های سنگفرش می گردند. صدای بازشدن درها؛ ظاهرشدن زنی، کودکی با دیگ مسی، صدای خالی‌شدن دوغ از مشک چرمی، قلپ قلپ... وتصویرتنگ بلوربر سر سفره با قالبی از یخ، ریحان خردشده و برگهای خشک گل سرخ بر آن. ملاقه‌ای که در آن می چرخد.

منبع خبر: گویا

اخبار مرتبط: یک خواب، یک رویا، یک کابوس! ابوالفضل محققی - Gooya News