جوانها فکر می‌کردند با ورود به سازمان مجاهدین فیدل کاسترو می‌شوند

جوانها فکر می‌کردند با ورود به سازمان مجاهدین فیدل کاسترو می‌شوند
خبرگزاری مهر

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: قسمت اول میزگرد بررسی کتاب «من اعتراف می‌کنم» نوشته محمد رحمانی با محوریت شخصیت و کارنامه وحید افراخته چندی پیش منتشر شد که در آن به برخی موضوعات مرتبط با تاریخ پیش از انقلاب سازمان مجاهدین خلق ازجمله مجید شریف‌واقفی پرداخته شد. موضوع تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم هم از موضوعاتی بود که در سایه بررسی مساله شریف‌واقفی و تصفیه‌اش از سازمان مورد اشاره مورد بحث و گفتگو قرار گرفت.

میزگرد مورد اشاره اما قسمت دومی هم دارد که در آن به‌طور متمرکز، بیشتر صحبت درباره خود افراخته و همکاری گسترده‌اش با ساواک است که باعث لو رفتن هویت و نشانی بسیاری از مبارزان ضدپهلوی از مسلمان و مارکسیست شد.

در قدم اول بازشدن پرونده بررسی کتاب «من اعتراف می‌کنم»، ۳ مقاله زیر درباره افراخته و کتاب منتشر شدند که در این‌پیوندها قابل دسترسی و مطالعه هستند:

* «مورد عجیب افراخته؛ از تلاش برای سرنگونی شاه تا همکاری با ساواک»

* «جانماز آب‌کشیدن روش اصلی سران مجاهدین خلق بود / نامه‌ای که افراخته به آیت‌الله طالقانی نوشت»

* «وقتی افراخته بازجوی ساواک را فرشته مهربان و معصوم می‌بیند!»

پس از این‌مطالب، قسمت اول میزگرد گفتگو با احمدرضا کریمی، محمد خوشبختیان و محمد رحمانی نویسنده کتاب منتشر شد که در پیوند زیر قابل مطالعه است:

* «زندان قصر اوایل انقلاب دست منافقین بود / واقعیت شریف‌واقفی با تصویر ارائه‌شده از او متفاوت است»

در ادامه مشروح دومین و آخرین‌قسمت از میزگرد گفتگو درباره کتاب «من اعتراف می‌کنم» و شخصیت وحید افراخته را می‌خوانیم؛

* آقای رحمانی شما در پاورقی صفحه ۴۷۶ می‌گوئید یک صفحه از اعترافات افراخته درباره انجمن حجتیه مفقود شده است. یعنی چه؟ ساواک برداشته است؟ مجاهدین برداشته‌اند؟ یا...

رحمانی: نه.

کریمی: نیست آن‌صفحه.

* چرا صفحه‌ای که درباره انجمن حجتیه است مفقود شده است؟

رحمانی: بعد از پیروزی انقلاب اسنادی که جمع شده بود دست انجمنی‌ها افتاد. بعد با توجه به حساسیتی که امام (ره) داشت، از آن حوزه‌ها برداشته شدند. سال‌ها بعد وقتی این‌میراث به ما رسید و پرونده‌ها را بررسی کردیم، دیدیم هرآنچه درباره انجمن بوده و مهم هم بوده نیست. مشخص است که این‌اسناد را قبل از انقلاب برنداشته‌اند.

کریمی: گفته شده نامه‌ای هست که آقای حلبی خطاب به پرویز ثابتی نوشته است. این را آقای غرضی وقتی در لویزان در زندان بودم به من نشان داد. همان‌جایی که سعادتی و تقی شهرام هم زندانی بودند.

رحمانی: چمران هم آمد و شما او را دیدید.

کریمی: بله. در این‌نامه گفته شده که «به من شخصی را معرفی کرد که رابط انجمن با ساواک بود.» ولی این‌نامه بعداً نبود. یک‌سری اسناد بود که انجمن حجتیه را زیر سوال می‌برد. به همین‌خاطر توسط آن‌ها جمع‌آوری شدند.

* آقای کریمی یک‌سوال مهم. شکنجه‌کردن خانواده افراخته، دایی‌ها، برادر و خواهرش در مقابلش، چه سهمی در شکستن‌اش داشت؟ شما آن‌جا بودید؟ یا صدای شکنجه‌ها را می‌شنیدید؟

نه. ولی جریانات را می‌دانم. این‌ها را خیلی شکنجه نکردند که بگوییم جلوی وحید شکنجه شدند. بیشتر فشار عاطفی به وحید آوردند.

خوشبختیان: این، سیاست ساواک بود.

کریمی: حساس‌ترین ملاقاتش هم با مادرش بود. دایی‌اش، خواهرش و برادرهایش بودند ولی ملاقات با مادرش بود که باعث شد بِبُرد. یعنی نیمی از سهم بریدنش به‌خاطر این‌دیدار بود.

* چند روز از بازداشتش می‌گذشت که مادرش را دید؟

حدود دو یا سه روز.

* یک‌چیز را در کتاب متوجه نشدم. افراخته ۴۸ مقاومت کرد، ۲۴ ساعت یا ۳ ساعت؟ چون نقل شما در کتاب این است که بعد از ۳ ساعت همه‌چیز را روی دایره ریخت.

کدام کتاب؟

* همین‌کتاب «من اعتراف می‌کنم».

وحید به احتمال خیلی‌زیاد خیلی زود قرار داشت؛ شاید یک ساعت بعد از دستگیری‌اش. او مقاومت شدیدی کرد و این‌قرار را لو نداد. ولی بعد از مقاومت، اطلاعاتی داد که ضروری نبودند.

رحمانی: وحید وقتی شروع می‌کند به اطلاعات دادن، مطابق اسناد، شروع به لو دادن و فروختن می‌کند. اول شخصیت‌های مذهبی را. اولین نفر هم صمدیه لباف است...

کریمی:... و جزئیات مربوط به او را می‌گوید.

رحمانی: صمدیه به‌عنوان یک‌سمپات ساده در زندان بوده است. یعنی خودش را این‌طور جا زده بود.

* بله. او ۷۵ روز ساواکی‌ها را سر کار گذاشته بود که بعد وقتی فهمیدند او کیست و چه کرده خیلی عصبانی شدند.

چون وقتی برادرش او را به بیمارستان برد و تحویل داد، سلاحش را پرت کرده بود. خون‌ریزی داشت و اگر به بیمارستان نمی‌رفت می‌مرد. گفته بود من به علت تغییر ایدئولوژیک سازمان با شما همکاری می‌کنم. این‌ها دارند مذهبی‌ها را می‌کشتند. ساواک هم خوشش آمده بود.

* با اعترافات وحید بود که فهمیدند که بوده و...

کریمی: و حکم اعدام گرفت.

* وحید چه‌قدر مقاومت کرد؟

مرحله به مرحله بود.

* نه. میزانش را بگویید! چند ساعت؟

نمی‌توانیم ساعت بگوییم. وحید درباره بهرام آرام بعد از دو هفته حرف زد.

رحمانی: آخرین نفری هم که لو می‌دهد کیست؟ منیژه. ب

کریمی: منیژه بوستان.

* همان‌دختری که عاشقش بوده است.

کریمی: همسرش بوده است.

* لطفاً خلاصه بگویید منیژه همسر افراخته بوده یا نه؟

کریمی: بله.

* مگر افراخته مارکسیست نشده بود و منیژه مسلمان نبود؟

مطابق میل منیژه با او ازدواج اسلامی داشته است.

* یعنی ازدواج شرعی اسلامی!

رحمانی: بله. صیغه محرمیت خوانده بودند.

* نکته من این است که آیا افراخته آن‌قدر مارکسیست شده بود که قیود اسلامی را به‌طور کامل رها کند؟

کریمی: نه. این‌گونه نبود.

رحمانی: افراخته یک‌عنصر عمل‌گرا بود. وقتی از بالا به او گفتند باید مارکسیست شود، تفاوت چندانی برایش نمی‌کرد. می‌خواست کنش خودش را داشته باشد. در کتاب هم نوشته‌ام که افراخته هرجا بوده شاگرد اول بوده، دانشگاه، انجمن حجتیه، انجمن اسلامی و … وقتی هم دستگیر می‌شود شاگرد اول کمیته مشترک ضدخرابکاری می‌شود.

* پس ازدواجش با منیژه یک‌ازدواج کاملاً شرعی و اسلامی بوده است.

رحمانی: به خواست منیژه.

کریمی: منیژه به او گفته بود به او علاقه دارد.

* و مطمئن بوده نامه‌های عاشقانه‌ای که برای منیژه می‌نویسد به دستش می‌رسد؟

رحمانی: به افراخته جواب هم داده است دیگر!

کریمی: خود بازجو به دستش می‌رسانده است.

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: جوانها فکر می‌کردند با ورود به سازمان مجاهدین فیدل کاسترو می‌شوند