سایه سنگین جنگ­‌های جهانی بر پیکره اتحادها و پیمان­‌های صلح­

سایه سنگین جنگ­‌های جهانی بر پیکره اتحادها و پیمان­‌های صلح­
ایسنا

ایسنا/خراسان رضوی تصور می­‌شود با گذشتن از دو جنگ جهانی کشورها به اندازه­‌ای از تجربه دست یافته باشند که تنش‌­ها و منازعات میان خود را مدیریت کنند. در این رابطه اقدامات متعددی هم انجام شده است، از انعقاد پیمان‌­های چندجانبه و­ ایجاد سازمان ملل متحد که مطابق با بند اول منشور، هدف اصلی آن حفظ صلح و امنیت بین‌­المللی است گرفته تا وضع قوانین بین‌المللی، تشکیل رژیم­‌های گوناگون و در نظر گرفتن جایزه صلح نوبل.

اما علی­‌رغم تلاش­‌هایی که در جهت جلوگیری از جنگ و رسیدن به صلح انجام شده است، همچنان وقوع جنگ‌­های مختلف یکی پس از دیگری موجب ترس و واهمه و به خطر انداختن امنیت داخلی کشورها و جهان می‌شوند. ۶۰ درصد از جنگ­‌های جهان دست­‌کم یک دهه ادامه داشتند و چشم‌­انداز صلح را در سطح جهانی رو به زوال برده‌­اند. در چنین شرایطی شاید اغراق نباشد که بگوییم جهان بر مدار جنگ‌­ها حرکت می‌­کند؛ چراکه چند قرن پیش در همین روزها، جنگ جهانی اول به وقوع پیوست و بعد از آن به صورت سلسله­‌وار شاهد جنگ‌­های مخرب­‌تر و متفاوت‌­تر بودیم.

جنگ جهانی اول با جنگ میان دو کشور کوچک اتریش و صربستان آغاز شد اما طولی نکشید که آلمان، روسیه تزاری، فرانسه و بریتانیا به آن وارد شدند و در ادامه تمام اروپا را فراگرفت. علی‌رغم اینکه عاملان جنگ تصور می‌کردند به زودی پایان می‌پذیرد، جنگ جهانی اول ۴ سال به طول انجامید. این جنگ از نظر ژرفا و گستردگی کاملا بی‌سابقه بود و ابعاد آن حتی از ذهن پدید آورندگانش هم فراتر بود. نهایتا این جنگ ۲ میلیون کشته، میلیون‌ها بیکار و میلیاردها دلار خسارت به بار آورد.

هنوز بیش از دو دهه از جنگ جهانی اول نگذشته بود که خواسته‌های پایان‌ناپذیر هیتلر جهان را پله به پله به ورطه دومین جنگ جهانی کشاند. این سیاستمدار اروپایی که شرایط را برای به چنگ آوردن مناطق از دست رفته خود مساعد می‌دید، برای بازپس‌گیری مناطق از دست رفته، پای ورسای را وسط کشید، چراکه در این پیمان دالان وانتزیک به لهستان سپرده شده بود. به همین جهت هیتلر در سال ۱۹۳۹ اعلام کرد که غرورش اجازه نمی‌دهد ملت آلمان زیر سلطه لهستانی‌ها باشد و در نتیجه روز اول سپتامبر ۱۹۳۹ آلمان به لهستان حمله کرد و پای سیاستمداران آن زمان از جمله چرچیل، موسولینی، استالین و حتی روسای جمهور آمریکا ترومن و روزولت را به میدان جنگ باز کرد؛ جنگی که نزدیک ۶ سال به درازا کشید و ابعاد آن از هر نظر وسیع‌تر و وحشتناک‌تر از جنگ جهانی اول بود.

جنگ جهانی دوم با بیش از ۷۰ میلیون کشته به مرگبارترین جنگ تاریخ بشریت تبدیل شد. بیشتر شرکت‌کنندگان آن قدرت‌های نظامی، اقتصادی و صنعتی بودند که تمام توان خود را برای پشتیبانی نظامی بسیج کرده بودند. این جنگ تنها به اروپا محدود نشد و بیش از ۱۰۰میلیون پرسنل نظامی در بیش از ۳۰ کشور جهان را به خود درگیر کرد.

با فاصله کوتاهی پس از اتمام جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۷ جنگ سرد آغاز شد. در این جنگ دو بلوک قدرت آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی هر کدام با ایدئولوژی مخصوص به خود به مصاف هم رفتند. تا اینکه بالاخره پس از اینکه تمام کشورها مجبور به انتخاب میان دو بلوک شدند، آمریکا توانست پیروز از جنگ بیرون آید.

آمریکا پس از جنگ سرد و تبدیل شدن به تنها ابرقدرت جهان، همچنان علاقه داشت کشورها را بر اساس رویکردشان نسبت به ایالات متحده، در دو جبهه قرار دهد. پس از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ جورج دبلیو بوش رئیس جمهور آمریکا در ژانویه ۲۰۰۲ در سخنرانی سالیانه خود جهان را به دو دسته با آمریکا و علیه آمریکا تقسیم کرد و با اعلام سه کشور ایران، عراق و کره شمالی به عنوان محور شرارت، زمینه جنگ­های بعدی را فراهم کرد و تروریسم بین‌­الملل را به جنگ با خود طلبید.

از این زمان به بعد آمریکا چهره واقعی خود را نشان داد. این کشور به خاطر نداشتن  سابقه استعمار در کارنامه خود، معتمد کشورها بود. در طول دو جنگ جهانی­ کشورها به آن اعتماد می‌­کردند و در پیمان­‌های خود تضمین آمریکا را خواستار می‌­شدند. جالب است که حتی سیاستمداران ایرانی نیز پس از اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم، برای خروج نیروهای روس و انگلیس تضمین آمریکا را خواستار شدند. گذشته از این‌­ها آمریکا همیشه سعی می­کرد وارد جنگ‌­ها نشود معمولا هم جزو آخرین کشورهایی بود که به جنگ­ها ورود می‌کرد. علاوه ­بر این معمولا در پایان جنگ­ها طرح­هایی مانند ایجاد جامعه ملل یا طرح ۱۴ ماده‌­ای ویلسون را ارائه می‌­داد که از جنگ­های بعد جلوگیری شود. حال آمریکا با این سابقه درخشان، شعله جنگ در چندین کشور را روشن کرد. افغانستان، عراق و یمن نزدیک­ترین و ملموس­‌ترین کشورهایی هستند که تبعات وجود جنگ در آن‌ها به کشور خود ما هم سرایت کرد.

امروز با اینکه هنوز به طور کامل از این گونه جنگ­های تروریستی در خاورمیانه رها نشده‌ایم، جنگ اوکراین، آتشی دیگر در جهان به پا کرد. اکنون فضا به شکلی است که از طرفی مدودف، نایب رئیس شورای امنیت ملی روسیه از احتمال استفاده روسیه از سلاح هسته‌ای خبر داد و از طرف دیگر آمریکا علی­‌رغم پیمانی که بیش از ۱۰۰ کشور برای جلوگیری از ساخت،‌ استفاده، انبار و فروش بمب‌های خوشه‌ای امضا کرده‌­اند، محموله­‌ای از بمب‌­های خوشه­‌ای به خاک اوکراین روانه کرد. در این میان برخی گمان می­‌کنند در صورت موافقت ناتو با عضویت اوکراین، جنگ جهانی سوم آغاز خواهد شد.

از سویی دیگر نمی‌­توان از قدرت­‌های نوظهوری که به گمان بسیاری از متفکران انگیزه به چالش کشیدن امریکا را دارند غافل شد. چین پس از به دست آوردن قدرت اقتصادی و تبدیل شدن به اولین شریک تجاری بسیاری از کشورها، باعث تزلزل جایگاه آمریکا به عنوان تنها قدرت جهانی شده است. این کشور هم‌­اکنون در حال لشکرکشی و بالا بردن قدرت آفندی و پدافندی خود در برابر تایوان است. تایوانی که به عنوان اهرم فشاری بر روی چین از سوی آمریکا هدایت می­‌شود. به این ترتیب شاخ و شانه‌­هایی که مقامات چین و آمریکا برای هم می­‌کشند، باعث بروز نگرانی‌هایی در خصوص احتمال وقوع جنگ جهانی دیگر می‌شود.

داریوش پایسته تحلیلگر مسائل بین­‌الملل، اتفاقاتی نظیر تاسیس کشورهای نوظهور، نبود ضمانت اجرایی برای کنترل کشورها از سوی جامعه ملل، وضعیت اقتصادی نابسامان در کشورهای پیروز و شکست‌خورده، تحقیر کشورهای شکست‌خورده بابت غرامت­‌های سنگین و حتی جدا شدن پاره‌ای از مناطق سرزمین را مهمترین عواملی می‌داند که باعث شد تدابیر اندیشیده شده برای جلوگیری از وقوع جنگی دیگر شکست بخورد و جهان درگیر دومین جنگ بزرگ شود.

وی در گفت‌­وگو با ایسنا با بیان اینکه پس از جنگ جهانی اول، اقداماتی به منظور جلوگیری از وقوع جنگ دوم صورت گرفت ولی بی­‌نتیجه بود، اظهار کرد: جنگ جهانی اول معروف به جنگ امپراطوری‌ها و پایان امپراطوری‌های جهانی بود. جنگ‌هایی که در آن سیستم‌های پادشاهی و امپراطوری‌های آن دوران مانند امپراطوری عثمانی، اتریش، بریتانیا، آلمان،  روسیه و حتی فرانسه‌ که به تازگی جمهوری شده بود، شرکت داشتند.

پایسته اضافه کرد: تصمیمات زیادی هم به منظور جلوگیری از بروز جنگ‌های بعدی گرفته شد. برای مثال عهدنامه ورسای نوشته شد که مطابق با این عهدنامه، کشورهای شکست‌خورده محکوم به پرداخت غرامت شدند، امپراطوری‌ها از بین رفت و بخشی از این امپراطوری‌ها به کشورهای مستقل تبدیل شدند، سوریه، لهستان، مجارستان و یوگسلاوی کشورهای نوظهور و استقلال‌یافته از این امپراطوری‌ها بودند. منتها مسئله‌ای که وجود داشت، در ورسای کشورهای شکست‌خورده مورد تحقیر زیادی قرار گرفتند و به همین دلیل اختلافات میان کشورها بالا گرفت. از سویی هم "جامعه ملل" که پس از جنگ جهانی اول ایجاد شده بود، ضمانت اجرایی برای کنترل‌ کشورها را نداشت.

این تحلیلگر مسائل بین‌­الملل ادامه داد: همین طور کشورهای پیروز، غرامت‌ها را به هر میزانی که می‌خواستند تعیین کرده بودند و این یک حقارت اجتماعی برای کشورهای شکست‌خورده‌ مانند آلمان محسوب می‌شد. از سوی دیگر روسیه تزاری نیز به دلیل انقلاب‌های کمونیستی و بلشویکی ۱۹۱۷ که لنین ایجاد کرد،  قبل از پایان جنگ جهانی اول فروپاشید و یکی از انگیزه‌های جنگ جهانی بعدی شد.

بی‌تردید پیش از جنگ‌های جهانی کشورهای زیادی مانند آلمان، بریتانیا، فرانسه و روسیه کنونی توانسته بودند برای خود قدرتی دست و پا کنند، اما نهایتا این آمریکا بود که توانست از لابه‌لای جنگ‌های جهانی با کمترین خسارت و بیشترین منفعت بیرون بیاید، زیرا این کشور  در آخرین دقایق به جنگ‌ها ورود می‌کرد و با خاتمه دادن به جنگ‌ها توانست برای خود اعتباری بخرد. از طرفی درست زمانی که کشورهای دیگر در پی خرابی‌های ناشی از جنگ، از قافله کسب قدرت عقب ماندند، آمریکا با پرداخت هزینه‌ها و بازسازی خرابه‌های جنگ و دادن بدهی‌ و غرامت‌های آن‌ها بسیاری را به خود مقروض کرده بود. در نتیجه دقیقا زمانی ‌که کشورهای دیگر از صحنه رقابت عقب ماندند، آمریکا شروع به یکه‌تازی کرد و تنها یک مسئله‌ باقی می‌ماند و آن هم شوروی بود که نهایتا با فروپاشی این کشور، آمریکا کاملا بی‌رقیب شد.

پایسته در خصوص اینکه چرا میان تمام قدرت­‌ها در نهایت آمریکا به ابرقدرتی دست یافت، گفت: با آغاز جنگ سرد، سایر قدرت‌­ها کنار زده شدند و دوئل میان آمریکا و شوروی بود. در مسیر پیروزی آمریکا بر شوروی، مولفه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نقش پررنگی ایفا کرد، اما از نظر من بحث نظامی در حاشیه است، زیرا شوروی در تولید سلاح هسته‌ای فراتر از آمریکا حرکت می‌کرد.

این تحلیلگر مسائل بین‌­الملل با بیان اینکه آن زمان تمام ظرفیت شوروی به سمت نظامی‌گری کشیده شد و موجب غفلت از حوزه اجتماعی گردید، عنوان کرد: در کنار این مسئله اقتصاد هم به خوبی جلو نرفت‌ و ضعف شوروی را تشدید کرد. همچنین از طرف دیگر به لحاظ سیاسی شوروی نتوانست ایدئولوژی خود را به کشورهای مختلف صادر کند و در آن کشورهایی هم که توانست به موفقیت‌هایی برسد، به دلیل استفاده از زور توپ و حمله نظامی بود. همین عامل باعث ایجاد انزجار نسبت به کمونیست روسیه شد و شوروی نتوانست برد زیادی در خارج از مرزهایش داشته باشد. برای مثال شوروی در ایران یکی از قوی‌ترین حزب‌ها یعنی حزب توده را راه انداخت ولی این حزب مقبولیت عام نداشت و به سرعت از سپهر سیاسی کشور برچیده شد.

وی با بیان اینکه در مقابل شوروی، آمریکا در حوزه اقتصادی و اجتماعی مقبولیت داشت گفت: انتخاب گفتمان در پیروزی آمریکا خیلی موثر بود. شوروی به دنبال گسترش اندیشه ولو به زور بود، در حالیکه آمریکا به دنبال گسترش اندیشه با روش‌هایی منطقی‌تر بود و اجتماع را با خود همراه می‌کرد. و الا در بحث نظامی آمریکا چندان برتری نداشت. الان هم توان نظامی روسیه خیلی بالاتر از آمریکاست، اما چون اسیر بزرگ‌سری در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی شده، نمی‌تواند از این ظرفیت خود بهترین استفاده را ببرد.

یازده سپتامبر؛ پایانی بر یکه‌­تازی آمریکا و آغازی بر جنگ‌­های تروریستی

این تحلیلگر مسائل بین­‌الملل با بیان اینکه کشورهای قدرتمند برای ایجاد انگیزه و ارتقاء خود همیشه به دنبال دشمن هستند، اظهار کرد: بعد از جنگ جهانی اول کشورها وارد فاز حقارت شدند و جامعه ملل شکل گرفت، بعد از جنگ دوم جهانی که در آن کشورهای نوظهور دخیل بودند و در آغاز نقشی پررنگ داشتند، سازمان ملل متحد شکل گرفت. در این شرایط وارد جنگ سرد شدیم. جنگ سرد این انگیزه را بین دو بلوک شرق و غرب به رهبری آمریکا و شوروی ایجاد کرد که سیستم امنیتی ناتو و از سوی دیگر پیمان ورشو تشکیل شود. منتها پس از جنگ سرد شوروی فروپاشید، جمهوری‌های مختلف از شوروی جدا و اقمار آن مانند آلمان شرقی مستقل شدند.

پایسته ادامه داد: در این فضا هیچ قدرتی نبود که توان رویارویی با آمریکا را داشته باشد. از این دوره به عنوان تک‌قطبی بودن جهان یاد می‌شود و تا حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و آغاز مسئله اسلام‌هراسی ادامه دارد. تا اینجا آمریکا یکه‌تازی می‌کرد ولی بعد از ۱۱ سپتامبر آمریکا خلاء وجود رقیب را احساس کرد، برای همین اسلام‌هراسی را در پیش گرفت و تروریسم اسلامی را پایه‌گذاری کرد که با این رقابت وارد عرصه بین‌الملل شود. کما اینکه موفق هم شد. یعنی از بلوک‌بندی شرق بحث را به تروریسم بین‌الملل کشید و با آن توانست خلاء وجود رقیب را سال‌ها مدیریت کند.

وی ادامه داد: آمریکا تا ایجاد تروریسم بین‌الملل یکه‌تازی کرد، اما پس از آن وارد مرحله ایجاد اتحاد و ائتلاف‌ها شد و کلا تصویر امنیتی، نظامی و اتحادهای جهان با توجه به مسئله تروریسم بین‌الملل دگرگون شد و هزینه­‌های سرسام‌­آوری برای کشورهای درگیر به جا گذاشت.

امنیتی‌­سازی؛ رمز جنگ‌­های جدید آمریکامحور

این تحلیلگر مسائل بین­‌الملل با اشاره به نقشه امنیتی­‌سازی آمریکا گفت: بعد از ایجاد تروریسم، آمریکا هزینه زیادی را در خصوص امنیتی‌سازی برای کشورهای مختلف داد تا کشورها در مناطق مختلف درگیر مسائل خودشان شوند. مثلا در حوزه خاورمیانه تروریسم اسلامی، در حوزه چین اویغورها و تایوان و در حوزه اروپا مسائل اوکراین و بوسنی وهرزگوین مطرح شد. به این ترتیب هر یک از قدرت­های نوظهور به دنبال موضوعی رفتند که بتوانند امنیت خودشان را تضمین و مدیریت کنند. این قصه از پایان یافتن یک سری جنگ‌های منطقه‌ای مثل بوسنی، کوزوو و مسائل مختلف کره شمالی و جنوبی چین را به سمت نظامی‌گری ترغیب کرد یا در اروپا منجر به افزایش بودجه نظامی فرانسه، انگلستان و حتی آلمان برای سلاح نظامی شد.

پایسته خاطرنشان کرد: این نوعی رندی آمریکاست که اگر کشورها درگیر مسائل خودشان بشوند توجهات نسبت به آمریکا کم می‌شود و دوباره آمریکا می‌تواند از درگیری‌های موجود بین کشورها استفاده لازم را ببرد. این سیاست‌ها کاملا آینده‌نگرانه است. آینده‌نگری که بتواند به منافع خود برسد، حتی شده از طریق از بین رفتن یک نسل، کشور، ایجاد بیماری و مسائل مختلف برای کشورهای دیگر.

وی با بیان اینکه جدیدترین سیاست آمریکا "امنیتی‌سازی" سایر کشورهاست، عنوان کرد: برای مثال روسیه درگیر اوکراین شد و هزینه‌های گزافی برای روسیه و اوکراین به جا گذاشت ولی آمریکا در گوشه‌ای نشسته و تسلیحات خودش را می‌فروشد و در آینده هم اگر هر دو کشور بخواهند بازسازی و پاک­سازی داشته باشند، آمریکا نقش اول را خواهد داشت. این نوعی بهره‌برداری پسینی به نفع ایالات متحده است.

جنگ جهانی سوم؛ از احتمال تا واقعیت

این تحلیلگر مسائل بین‌­الملل با اشاره به گردن­کشی­‌های شی جین پینگ و وضعیت جنگ اوکراین، در خصوص احتمال وقوع جنگ جهانی دیگر بیان کرد: فکر نمی‌کنم جنگ جهانی سوم رخ دهد، البته که جهان الآن هم درگیر جنگ است منتها شیوه جنگ تغییر کرده است. جنگ جهانی اول و دوم جنگ‌های کلاسیک بودند، اما اکنون جنگ‌ها ترکیبی و در ابعاد مختلف نظامی، مالی و فرهنگی هستند. الآن روسیه و اوکراین در حال جنگ با یکدیگر اند و هر کدام حامیانی هم دارند، اما عملا حوزه جنگ، سرزمینی نیست و مدل جنگ عوض شده است.

پایسته ادامه داد: البته من فکر نمی‌کنم بین چین و تایوانی چنین جنگی دربگیرد، زیرا اگر چین وارد جنگ با تایوان بشود، فرسایشی شدن جنگ به سرعت وضعیت این کشور را حاد می‌کند. از این جهت چین رندی کرده و تا الآن وارد جنگ نشده است. البته لشکرکشی‌ها را شروع کرده و سیستم‌های آفندی و پدافندی‌اش را تقویت می‌کند، اما خود را در تله جنگ با تایوان گرفتار نخواهد کرد.

وی افزود: با این حال روسیه اشتباه کرد و درگیر این بازی امنیتی‌سازی شد. ترس، نگرانی و وحشت برای از دست دادن مرزها و کودتا پوتین را به جنگ اوکراین کشید خیلی‌ها باور دارند پوتین فریب آمریکا را خورد. الان جنگ اوکراین فرسایشی شده و روسیه نه توان استفاده از سلاح‌های استراتژیک خودش را دارد و نه توان بازگشت به مرزهای قبلی خودش. این امکان وجود دارد کشور میانجی‌گری موضوعات را حل و فصل کند که در این راستا اردوغان وارد عمل شده است، اما باید دید وضعیت به چه صورت رقم می‌خورد و رهبران چه کاری انجام می‌دهند. به نظر می‌رسد حداقل تا یک سال دیگر جنگ اوکراین همچنان ادامه داشته باشد.

بی­‌طرفی؛ سیاست شکست‌خورده ایران در دو جنگ جهانی

جنگ­‌های بزرگ با قدرت­‌های بزرگ رقم می­‌خورد، اما متاسفانه این قدرت­‌ها، باقی کشورها را به بازی قدرت خود می­‌کشانند. ایران یکی از آن کشورهایی است که هر دو جنگ جهانی به خاکش رسید. طی تمام سال­‌های پس از انقلاب اسلامی هم ایران یکی از موضوعات اصلی سیاست خارجی آمریکا بوده و میان جدال قدرت­ برتر با قدرت­‌های نوظهور دست به تصمیماتی سرنوشت‌­ساز زده است. ایران در هر دو جنگ جهانی سیاست بی­‌طرفی را در پیش گرفت، اما متاسفانه این سیاست به شکست انجامید و به تن دادن به قراردادهای ننگین، اشغال و پاگذاشتن کشورهای خارجی به کشور منجر شد. اما چرا این سیاست شکست خورد و با توجه به شکست‌­های گذشته، امروز بهتر است چه راهبردی را در میانه جدال قدرت­‌های بزرگ در پیش گیریم؟

پایسته با اشاره به اینکه اولین دلیل شکست سیاست بی­‌طرفی ایران، ضعف دولت مرکزی بود، اظهار کرد: ما در جنگ جهانی اول با اولتیماتوم تزار روسیه به ایران برای اخراج شوستر (یک دیپلمات آلمانی) وارد جنگ شدیم. در این جریان برخی مناطق اطراف کشور فتح و بسیاری از ایرانیان اعدام شدند، اما در پایان حکومت قاجار، عهدنامه‌ ننگین ۱۹۱۹ را بست و امتیازات شیلات به روس‌ها داده شد.

وی اضافه کرد: عهدنامه ۱۹۱۹ آغازگر کاپیتولاسیون و حق توحش در ایران بود که روس‌ها در ایران پیاده کردند. تمام این‌ها به دلیل میل شاهان قاجار برای ماندن در قدرت بود. دخالت روس‌ها و علاوه ‌بر آن حمله انگلیس از جنوب، به رشادت‌ها و اقدامات میدانی در کردستان، کرمانشاه و سیستان در برابر هجوم بیگانگان انجامید، اما تاثیر زیادی نداشت زیرا ملت ایران از ضعف حکومت مرکزی رنج می‌برد.

این تحلیلگر مسائل بین‌الملل با اشاره به قرارگرفتن ایران در موقعیت استراتژیک جغرافیایی، عنوان کرد: کشورهای متحد روسیه برای رساندن مواد غذایی و تسلیحات مورد نیاز این کشور چاره‌ای به جز این نداشتند که از راه‌های ایران‌ استفاده کنند. از سوی دیگر سوخت کشورهای پیروز از ایران تامین می‌شد، به ‌طوری‌که می‌توان گفت کشورهای پیروز جنگ جهانی دوم پیروزی خود را مدیون نفت ایران هستند، از سوی دیگر ضعف دولت مرکزی هم به این موارد دامن می‌زد و تمام این‌ها نهایتا باعث شد در هر دو جنگ جهانی به ایران حمله شود و سیاست بی‌طرفی به شکست بینجامد.

پایسته با بیان اینکه مهر ضمانت هیچ یک از قدرت‌­ها بر سیاست بی­‌طرفی ایران نخورده بود، خاطرنشان کرد: ایران از هیچ طرفی برای اتخاذ سیاست بی‌طرفی خود تضمین نگرفته بود به همین دلیل این سیاستش شکست خورد. مثلا بلژیک در جنگ جهانی اول از بریتانیا تضمین گرفته بود که کشوری از مرزهایش عبور نکند، یعنی کشور بزرگتری مانند بریتانیا که حافظ برقراری موازنه قدرت‌ها در اروپا بود، امنیت بلژیک را تضمین کرد، اما سیاستمداران ایرانی در کنار اتخاذ سیاست بی‌طرفی از هیچ کشور بزرگتری برای عدم ورود کشورهای دیگر به خاک ایران تضمینی نگرفته بودند.

وی با بیان اینکه صد درصد می‌توانستیم سیاستی بهتر از بی‌طرفی در پیش بگیریم، عنوان کرد: اگر دولت مرکزی قبل از اعلام سیاست بی‌طرفی، یک سری تعهدات و تضمین‌هایی را از قدرت‌های بزرگ درگیر جنگ می‌گرفت. با این کار حتی فروش نفت هم راحت‌تر و با قیمت بیشتری انجام می‌شد.

پایسته با اشاره به عدم همراهی شاه پهلوی با انگلستان، گفت: بنده معتقدم اگر در آن زمان سیاستمداران به‌ جای آلمان به انگلستان گرایش پیدا می‌کردند، بهتر بود. البته شاه پهلوی دلایل زیادی برای همراه نشدن با انگلستان داشت؛ اولا نمی‌خواست منفور مردم شود چون نگاه مردم به انگلستان بسیار بدبینانه بود، دوما شاه به لحاظ تفکرات ملی‌گرایی خودش را به هیتلر نزدیک‌تر می‌دید و علاقه شخصی به آلمان داشت. همین اشتباه و گرفتن طرف آلمان‌ها باعث بهانه دادن به دست نیروهای انگلیس و روس شد.

ایران در جنگ جهانی اول

منبع خبر: ایسنا

اخبار مرتبط: سایه سنگین جنگ­‌های جهانی بر پیکره اتحادها و پیمان­‌های صلح­