شاعر باید زبان زمان خود باشد
همچنین در سال ۹۳ سرود صلح یونیسف را از طرف ایران نوشت و جایزه صلح نیاوران را از آن خود کرد و همچنین ترانهسرا و مدیر اجرایی قطعه «منو بشناس» بزرگترین پروژه موسیقایی زبان فارسی با حضور ۴۰ خواننده مطرح بوده است. از جمله سوابق او میتوان به داوری چندین دوره جشنوارههای شعر و موسیقی از جمله جشنواره ملی نماهنگ اشاره کرد. امیرخلیلی جز ترانههای اجتماعی و عاشقانه، اشعاری مذهبی هم در وصف امام حسین(ع) و دیگر ائمهاطهار(ع) سروده که در زمان خود با اقبال بسیاری از مخاطبان و زائران اربعین برخوردار شد. فعالیت امیرخلیلی در بخشهای مختلف اشعار اجتماعی، مذهبی و همکاری با خوانندگان شناختهشده، بهانهای شد تا با او درباره آسیبهای ترانهسرایی اجتماعی، مذهبی و دیگر مسائلی که در این زمینه وجود دارد، گفتوگو کنیم که در ادامه از نظر میگذرانید:
نحوه همکاری شما با خوانندگان از کجا شروع شد؟
در یک جلسه ادبی ترانهای با مفهوم جنگ خواندم و پایین سن کسی مرا در آغوش گرفت که متوجه شدم سعید شهروز است، همان زمان درواقع اولین تیتراژ سریالی را به سعید شهروز پیشنهاد داده بودند تا بخواند. در اولین دیدار، سعید شهروز با بهروز صفاریان تماس گرفت و صفاریان نیز خود را به استودیوی فریدون آسرایی رساند و من هم شروع به خواندن ترانه کردم که به یکباره بهروز صفاریان گفت روی ترانه شما کار میکنم و نتیجه اولین قطعه، تیتراژ شهر باران به تهیهکنندگی احسان ارغوانی شد که در آن سال بین تمام تیتراژهای ماه رمضان، بهترین تیتراژ تلویزیونی هم شد. (این برنامه در سال بعد دو تیتراژ داشت که شعر هر دو تیتراژ ابتدایی با خوانندگی شهاب رمضان و انتهایی با خوانندگی بهروز صفاریان را احمد امیرخلیلی سروده بود.)
باتوجه به اینکه سن زیادی ندارید، مشخص است که در بیان احساس خود و تبدیل آن به شعر و ترانه موفق ظاهر شدید، چون خیلیها دوست دارند شعر یا کلامی آهنگین بگویند اما آنطور که شایسته است، نمیتوانند با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنند. برای رسیدن به پختگی در شعر از چه مسیری عبور کردید؟
مایلم از دو موضع این مسأله را برای شما توضیح دهم. دکتر براهنی در کتاب «طلا در مس» مبحثی را با دو واقعیت علمی و حسی بیان میکند. «واقعیت علمی» مربوط به ریاضیات و زندگی روزمره میشود؛ یعنی در زندگی روزمره همه چیز را با دودوتا چهارتا پیش میبریم و نتیجه مشخص است. واقعیت حسی یا واقعیت شعری؛ یعنی اینکه در هر بار اتفاق، یک نتیجه جدید به دست میآید. اگر شما نوشتن را شروع کنید و تنها یکسری کلمات را کنار هم بگذارید، یعنی از واقعیت دودوتا چهارتا استفاده کردهاید اما «واقعیت حسی» به این شکل است که شما در هر لحظه باید زیست خود را به عاطفه و احساس گره بزنید تا ذخیره مورد نیازتان را با مطالعه و تجربه زیستی به دست آورید. در به عبارتی، در لحظات احساسی لازم، میتوانید خالی از کلمه نباشید؛ یعنی لحظههای احساسی را کشف، دریافت و بعد شروع به نوشتنش میکنید؛ نه اینکه اول شروع کنید به نوشتن بعد به احساس و اتفاقی که قرار است در شعر بیفتد، فکر کنید. اولی جوشش شعری است و دومی کوشش شعری. خیلیها فکر میکنند اگر یک خودکار یا کاغذ بخرند و دستشان را زیر چانه خود بگذارند و چهارتا شعر حافظ، سعدی و مولانا را بخوانند و چیزهایی بنویسند، اسم آن شعر است. این طیف، با خود میگویند این کلمات که وزن و قافیه دارد، پس چرا شعر محسوب نمیشود و مخاطبان آن را نمیپذیرند؟! اما اقبال و ارتباط مخاطب با شعر مربوط به همذاتپنداری است نه وزن و قافیه.
همذاتپنداری یعنی لحظه و لحظه یعنی زیست و زیست یعنی تمام ثانیهها و نقاطی که ایستادید، حرکت میکنید یا نفس میکشید و درگیر دنیایی هستید تا کشف و شهودی ناگهان سراغتان بیاید و آن دریافتی را که برای افراد عادی جذاب نیست، به جذابیت و حرکت و تصویری شاعرانه تبدیل کنید. پس از آن مخاطب با خودش فکر میکند چه جالب که من این لحظه را دیده بودم، اما چرا تا این حد با احساس نبوده است؟چون آن لحظههای احساسی را با واقعیت علمی دودوتا چهارتا سنجیده، اما شاعر با واقعیت حسی و شعری دیدهاست.
نکته دوم اینکه؛ ما دو سبک نوشتن داریم؛ یکی کهنسرایی و دیگری کهنهسرایی است. به طور کلی، بعضیها فکر میکنند اگر مولانا و سعدی بخوانند و بعد از روی مولانا و سعدی بنویسند، شعر میگویند، اما شاعر، جهان خودش را دارد و جهان او زمانی شکل میگیرد که در آن درحال زیست است. کهنسرایی به این معناست که من عاطفه سعدی را از قرن هفتم بگیرم و در جهان قرن جدید آن را تبدیل به یک دیدگاه و یک مسأله همذاتپندارانه تازه کنم. تی.اس. الیوت جمله خیلی معروفی دارد که میگوید: «متن» یعنی کلمات در جای خودشان و «شعر» یعنی بهترین کلمات در بهترین جای خودشان. بنابراین، شعرنویسی هم به این معناست که بهترین کلمات را در یک موقعیت حسی انتخاب و آنها را تبدیل به بهترین اتفاق کنید.
فکر میکنید چه تفاوتهایی بین ترانه و شعر محاوره وجود دارد، چون در حال حاضر در فضای مجازی چند سطر کلمه معمولی را زیرهم مینویسند و آن را شعر خطاب میکنند. آیا هر شعری که زبان شکسته بسته داشته باشد، ترانه محسوب میشود؟
من مقالهای ۹ بخشی با عنوان «ترانه؛ فرزند ادبیات یا موسیقی؟» نوشتم. نباید دو چیز را باهم اشتباه بگیریم؛ ما یک نظم داریم و یک شعر؛ یک ترانهسرایی داریم و یک ترانهسازی! ساختن چیزی با سرودن و سرایش متفاوت و نظم با شعر متفاوت است. نظم یعنی؛ من کلمات را پیدا میکنم و پشت هم میچینم و ساختمانی را که در هر قالب شعری میتواند باشد، میسازم. ما آثاری داشتیم که سالها در دل مردم رخنه کرده، اما به لحاظ ادبی بار یا قدرت لازم را نداشتند. به عبارتی، بعضی از کلمات روی کاغذ ارزش و اعتبار ادبی زیادی ندارد و ما به این نظم میگوییم؛ یعنی یک ملودی وجود داشته که روی آن کلماتی گذاشته شدهاست. هانس زیمر(آهنگساز جهانی) اخیرا در مصاحبهای گفت که هم موسیقی بد و هم موسیقی خوب وجود دارد، اما خب من موسیقی خوب را انتخاب میکنم. بنابراین، هم نظم و هم شعر وجود دارد، اما من شعر و ترانهسرایی را انتخاب کردم، نه ترانهسازی پس فقط در مورد آنچه انجام دادم یعنی ترانه جدی نظر میدهم. از آنجا که شما به شعر محاوره و ترانه اشاره کردید، در این محاورهسرایی، از منظر من یکسری آثار خواندنی هستند و یکسری آثار شنیدنی. لزوما اثری که به نظر میرسد شعر محاوره خوبی است، شاید قابلیت موسیقایی شدن خوبی نداشتهباشد. من این شعرها را خواندنی میدانم؛ یعنی روی کاغذ خوب هستند و در جلسات ادبی به شدت از آنها استقبال میشود. ترانهسرایی برایم یک مسیر بین رشتهای است که همزمان باید نگاهمان به ادبیات، موسیقی و شخصیت خواننده باشد، چون در نهایت مجری اثر خواننده است. شما باید ایرادات بیانی یک خواننده را بشناسید یا بدانید روی چه کلماتی میتواند تحریر بزند یا مانور بدهد. مشخص است که دنیای خواننده پاپ با موسیقی سنتی ایرانی متفاوت است. در میان بچههای موسیقی ایرانیکار کسانی که موسیقی تلفیقی یا کلاسیک ایرانی کار میکنند، با هم متفاوت است و ترانه باید در این دو نقطه حرکت کند. به نظرم کلام محاورهای که قابلیت خوبی برای اجرا شدن با موسیقی را داشته باشد، ترانه و غیر آن شعر محاوره برای چاپ است که برای کتاب مناسبتر است.
شما ظاهرا اشعار ملی -میهنی هم داشتهاید.
در زمینه کار ملی - میهنی بزرگترین اثری که در زمینه تاریخ موسیقایی ایران ساخته شده، مربوط به ترانه من «منو بشناس» میشود که ۴۰ خواننده مختلف آن را درباره ایران خواندهاند و این دو یا سه بار در جهان اتفاق افتادهاست. جمع شدن سه نسل از اهالی موسیقی کنار هم تقریبا تکرار ناشدنی است. این نماآهنگ به آهنگسازی فرزاد فرزین با تنظیم بهروز صفاریان، کارگردانی محمد اولاد و تهیهکنندگی میثم محمدحسنی است که برای تولید آن ۲۴ ماه وقت گذاشتیم.
با توجه به تجربهای که شما در سرایش ترانههای ملی و میهنی دارید، در این شرایط اجتماعی خیلی کم ترانه نوشته میشود. به نظر شما چه کاری باید انجام دهیم تا بیشتر به موضوعات ملی و میهنی توجه شود. آیا این قضیه مربوط به بازاریابی است؟
به نظرم میهن و وطن در هنر ماهیت محدود به مرز ندارد؛ یعنی ظرفیت هنر، جهان-وطنی است. به عبارتی، وقتی درباره رذالتی مانند جنگ یا فضیلتی مثل آزادی و زیبایی صحبت میکنید، فقط مربوط به کشور و وطن ما نمیشود. عادت داریم که همه چیز را متعلق به خودمان بدانیم و بگوییم همه چیز برای ماست و ما قطب عالم امکانیم و هنر نزد ایرانیان است و بس! انگار هنرمندان دیگر دنیا هیچ تأثیری در فرآیند هنر نداشتهاند. بنابراین، بزرگترین مشکل ما در برخورد با کلام ملی و میهنی این است که وطن را شخصیسازی و معطوف به یک موضوع، دنیا و افراد خاص کردیم. در واقع، ما به شاعران و آهنگسازان خود گفتیم هر کسی که مجوز ذهنی و سلیقهای ما را بگیرد میتواند کار بسازد و بودجه و حمایت مالی برای اوست، اما هرکسی که از ما شناخته میشود، نه همه کسی. ما با این شکل کار، بین خودمان فضایی به وجود آوردیم که حتی از هنرمندان، ترانهسرایان و خوانندگان این خاک غریبه ساختیم و بعضی اوقات از آنها میخواهیم در رابطه با وطن احساس به خرج دهند اما چون ماجرا سلیقهای شده، نتیجه آن تصنعی میشود. متأسفانه ما این را نمیپذیریم که شاید درک دیگران از مرز، خاک و دنیا متفاوت با ما باشد و گاهی فضای کارهای سفارشی، به قدری زیاد است که دایره هرلحظه تنگتر میشود. به همین دلیل است که سالهاست کارهای خوب و درستی را درباره مفهوم وطن نمیبینیم.
همکاری شما با علیرضا قربانی و خواندن ترانههای «پل» و «پریشانی» که جای زیادی بین مخاطبان باز کرد، چطور رقم خورد؟
من با احسان ارغوانی درحال صحبت درباره تیتراژ نوروز۹۷ بودم و فضا به شکلی بود که همه تهیهکنندهها دنبال کارها و خوانندههای بازاری بودند. پیشنهاد دادم که بیا یکبار این بازی را به هم بزنیم، چون همه در حال موجسواری روی کارهایی بودند که کیفیت لازم را نداشت و فقط صرف داشتن مخاطب آنها را در نقطه توجه قرار داده بود. بنابراین، با توجه به اینکه در فضای آن سال (۹۷) خیلی بازار بدی شکل گرفته بود، به ارغوانی گفتم که یکبار به سمت خوانندگان ایرانی برویم و این پیشنهاد را برای خواندن تیتراژ به آقای قربانی بدهیم. مهیار علیزاده برای انجام کار خیلی زحمت کشید و حسام ناصری به بهترین شکل موسیقی کار را ساخت. در آن زمان (در روزهای نوروز) همه دنبال ساخت موسیقیها یا خواندن آهنگهای طربناک بودند، اما کار ما متفاوت، عاطفی و آرام بود. این قطعه، تنها تیتراژ برنامه ترکیبی آقای قربانی محسوب میشد و امکان دیده نشدن بالا بود، اما بعد از خواندن با استقبال روبهرو شد. میبینیم که حتی ترانه پل بعد از گذشت پنج سال در کنسرتهای علیرضا قربانی خوانده میشود اما عمر همان کارهای بازاری بیشتر از یک یا دوسال نبود. آقای قربانی بعد از آن از من خواست اگر کار دیگری هست، به دستشان برسانم که در آن زمان پریشانی سروده شده بود، اما به کرونا و دیگر اتفاقات کشور خورد و قرعه به کنسرتهای امسال افتاد و منتشر شد.
باتوجه به آنچه که بیان کردید، سابقه شما در همکاری با خوانندگان برای خواندن ترانههای تیتراژ قابل توجه بوده است. وضعیت فعلی تیتراژها را چطور ارزیابی میکنید؟
معضل تیتراژهای تلویزیون، نمایش خانگی و سینما تمایل صرف تهیهکنندگان به سمت قطعات بازاری و زودبازده است. البته حق دارند، چون در این شرایط اقتصادی کسی چندان دنبال کار پرمغز و عمیق نیست. انگار بیشتر به سمت کارهایی رفتیم که ما را از فکر دربیاورد تا به فکر وادار کند، اما وظیفه هنر این است که ما را به فکر بیندازد. ما به این نقطه رسیدیم که موسیقی برای اینکه ما را از حقیقت دنیای واقعی جدا کند وجود دارد اما معمولا زمانی که آدمها به خودشان نزدیک میشوند، سراغ کارهایی میروند که حرفی برای گفتن دارد. مشکل بزرگ ما کمسوادی تهیهکنندگان است که تنها به واسطه ارتباطاتشان کاری را قبول میکنند. منظورم از سواد این است که این افراد در فضای هنر و موسیقی کار نکردند و با اصولش چندان آشنا نیستند و تنها بهواسطه سرمایه وارد این کار شدند. بههمیندلیل تقریبا در هیچ اثر هنری یا موسیقیایی مشاور هنری و ادبی نمیبینید و شاهد دوگانگی ادبیات و زبان در دیالوگهای فیلمها هستید و انگار یک دیالوگ را یک نفر از قرن هفتم و دیگری در قرن ۱۴ نوشته است. بههمینعلت، شما یک آدم سطحپایین را میبینید که در حد پروفسور صحبت میکند و یک نفر به شکل کوچهبازاری و اصلا شخصیتها، کلمات و نسبتها اشتباه است و این هم بهواسطه این است که پول نقش اصلی را در این میان بهعهدهدارد. بنابراین، تمرکزمان روی این نیست که یک قطعه موسیقی تراز اول به بازار ارائه دهیم، بلکه تمام حواسمان روی دیدهشدن فیلم یا سریال متمرکز است. سیدحسن حسینی میگفت که هنر برای هنر مانند نردبان است برای نردبان. یعنی هنرهایی نظیر موسیقی، فیلم و تئاتر باید برای خلقشدن به یکدیگر کمک کنند. منظور این است که گاهی ما با دیدن یک نقاشی الهامی به ذهنمان میآید و یک شعر یا اثر هنری دیگر خلق میکنیم اما گاهی انگار برای سینما مهم نیست که در حال آسیبزدن به موسیقی است و فکر میکنیم که کمیت بر کیفیت استوار است و بیشتر به سمت آمادهخواری و خوردن غذاهای سریع رفتیم که البته هنر نیز میتواند شامل آن شود.
اشعار شما را خوانندگان بسیاری خواندند. فکر میکنید کدام خوانندگان توانستند احساس شعری شما را به مخاطبان منتقل کنند؟
این سؤال مانند این است که از من بپرسید کدامیک از بچههایم را دوست دارم. این سؤال و انتخاب فلان خواننده حواشی خاص خود را دارد اما معمولا با خواننده بدی کار نکردم. خواننده از نظرم اجراکننده یک کار است و شاید ۳ ــ ۲ خواننده بهصورت مؤلف وارد کارم شدند. یعنی چیزی به آن شعر اضافه کردند. در چنین شرایطی من بچهام (اثرم) را بهطور قطع به دست کسی میسپارم که برایش اتفاق خوبی ایجاد کند. از اول همه تلاشم این بوده است که با هر خوانندهای کار نکنم و سعی کردم بالای سر کار باشم و حتی اگر با آدمی کمترشناختهشده کار کردم، سعی کردم در سطح یک این همکاری با خوانندگان یا آهنگسازان و تنظیمکنندگان برجسته اتفاق بیفتد تا کار از حد متوسطی پایین نیاید.
براساس تجربه خودتان فکر میکنید شاعران آیینی و مذهبی چه کارهایی باید انجام دهند تا شعرشان به پختگی لازم برسد و در شأن بزرگان دینی ما مانند اهلبیت(ع) و امام حسین(ع) باشد؟
پاسخ به این سؤال سخت است اما مایلم تجربه خودم را بگویم. سالها قبل در دانشگاه تهران برای شب شعر عاشورایی دعوت شدم و تقریبا همه شاعران آیینی و مذهبی به جز من که شاعر مذهبی نیستم، آنجا بودند. وقتی شعرخوانیام تمام شد، بزرگی آنجا بود که گفت: «آنچه این پسر خواند، درست است و هرچه از غربت امام حسین(ع) گفتیم، کافی است، بیایید از قدرت و شجاعت امامحسین(ع) هم بگوییم.» به نظرم یکی از بزرگترین آفتهای شعر مذهبی و میهنی ما محدود بودن و سفارشی شدن موضوعهاست، یعنی شعر مذهبی و آیینی ما در محدودهای از عواطف اشکآور و تحریف شده به دلیل اینکه شاید ظرفیتهای مالی در آن وجود دارد، میچرخد. اگر بخواهیم این اشعار را با نمونههایی مانند عمان سامانی و محتشم کاشانی مقایسه کنیم، شاید به لحاظ محتوا، مغز و استحکام لازم را نداشته باشد و به جای دنبال کردن هدف و درک راهی که آن شخص بزرگ طی کرده، بیشتر دنبال پاسخ دادن به هیجانهای مردم هستند. دکتر شریعتی معتقد است هر انقلابی دو وجه دارد «خون» و«پیام». امامحسین(ع) که از خون خود گذشت و میماند پیام که متعلق به حضرت زینب سلام ا... علیهاست و بر اساس آنچه شنیدیم، کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود. به نظرم ما پیام را کاملا از دست دادیم و در اشعار عاشورایی بیشتر دنبال قصهسرایی هستیم تا اینکه دنبال تحلیل یک اتفاق باشیم. ما به جای پیدا کردن ریشههای یک روایت، اتفاقات پیرامونش و مسیر آن، بارها و به تناوب یک روایت را از یک منظر بیان میکنیم. ما این درک و محتوای عمیق را در شعر محتشم کاشانی، عمان سامانی و در قرن ۱۲و ۱۳میبینیم.
از تجربهسرایش شعر عاشورایی بگویید.
از من دو سرود اربعین «پای پیاده» و «پیراهن سیاه» دارم که خوانده شد و خیلی مورد استقبال قرار گرفت و «پای پیاده» خودش تبدیل به سرود موکبهای اربعین شد. همان مسیری که به شما گفتم پشت آن تحلیل وجود دارد که در این ابیات پای پیاده:«نفس حق زمین و آسمانست هنوز، که شکستند از او عهد و سر و انگشتر/ما ولی بر سر عهدیم که عشق است حسین، از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر» سعی کردم چیز دیگری بگویم.
فکر میکنید راز ماندگاری اشعار عاشورایی مانند شعر محتشم در چیست؟
پاسخ به این سؤال سخت است. دوست دارم تمام اشعاری که میگویم ماندگار باشد اما واقعیت این است که شاعر باید زبان زمان خود باشد و زبان زمان خود بودن مثل این شعر سعدی است: «گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم، چه بگویم که غم از دل برود، چون تو بیایی». این شعر را هفت قرن پیش مردم آن دوران بهراحتی میفهمیدند و بعد از گذشت هفت قرن، ما همچنان این شعر را میفهمیم، چرا میفهمیم؟... چون مردم آن زمان ابتدا استقبال کردند و بعد سینه به سینه به ما رسیده است. در واقع شاعر نوعی سیگنال و همپوشانی از جامعه و هنر را در زمانه خود پیدا و از آن نقطه به قرنهای بعد خود منتقل میکند. در آن زمان در عین اینکه شاعر میتوانست جهانی را برای خود بسازد، توانسته مردم را به جهانش دعوت کند و مردم هم آن جهان را دوست داشتند اما اینکه چطور این جهان ساخته و ماندگار شد، کاملا یک موضوع حسی است. زمانی ماندگاری مثلا در ترانه این معنی را میداد که اثری ۲۰سال خوانده شود که آن موقع ماهی سه کار بیرون میآمد اما الان هفتهای ۴۵۰ قطعه در وزارت ارشاد بررسی میشود. بر اساس بررسیها بین ۸۰۰ تا ۱۲۰۰ قطعه در هفته در تمام سبکهای موسیقی باهم رقابت میکنند. این عدد خیلی عجیب است و به تمام اینها تعداد انتشار و در دسترس بودن موسیقی غربی هم اضافه شده و اگر در این بازار سه ماه هم بمانید، انگار ۳۰ سال ماندهاید. معیارهای ماندگاری عوض شده و کافی است ببینید در تمام این ۱۰سال که تکنولوژی و فضای مجازی گسترش پیدا کرده، شاید کمتر رمان یا آثار هنری دیگر ماندگار شده باشند، چون به سمت مصرفگرایی حرکت میکنیم و چرخه تغییر کرده است.
نغمههایی شنیدنی
پل
علیرضا قربانی، این قطعه را با شعر احمد امیرخلیلی، آهنگسازی حسام ناصری برای برنامه تلویزیونی «پل فروردین» از شبکه دو خوانده است.
پریشانی
قطعه موسیقی «پریشانی» با ترانهای از احمد امیرخلیلی، آهنگسازی حسام ناصری و خوانندگی علیرضا قربانی برای نخستین بار در کنسرتهای قربانی اجرا شد.
منو بشناس
این اثر با شرکت ۴۰ خواننده، به قلم احمد امیرخلیلی، آهنگسازی فرزاد فرزین، تنظیمکنندگی بهروز صفاریان با تهیهکنندگی میثم محمدحسنی ساخته شده است.
پای پیاده
این قطعه با ترانه احمد امیرخلیلی و خوانندگی حسین توکلی در وصف امام حسین(ع) و شهدای کربلاست.
پیراهن سیاه
این قطعه با ترانه احمد امیرخلیلی و خوانندگی حسین توکلی در وصف امام حسین(ع) و شهدای کربلاست.
شهر باران
این برنامه دو تیتراژ داشت که شعر هر دو با خوانندگی شهاب رمضان و انتهایی با خوانندگی بهروز صفاریان را احمد امیرخلیلی سروده است.
من با توام
«من با توام» با خوانندگی رضا صادقی، تیتراژ برنامه شکوفههای گیلاس بوده، آهنگسازی آن را مهرداد نصرتی بر عهده داشته و ترانه را احمد امیرخلیلی سرود.
سلطان جهان است
تیتراژ برنامه «فرمول یک» ویژه اربعین با عنوان آهنگ «سلطان جهان است» به مناسبت اربعین حسینی به خوانندگی و موسیقی بیداد و ترانه احمد امیرخلیلی ساخته شده است.
لبخند پایانی
در این قطعه به جز احسان خواجهامیری، احمدامیرخلیلی ترانهسرا، علیرضا افکاری آهنگساز و تنظیمکننده، سالار باقیا عکس کاور و موسسه «ققنوس» به عنوان ناشر حضور دارند.
عاشقم باش
در این آهنگ به جز حجت اشرفزاده، احمد امیرخلیلی به عنوان ترانهسرا و علیرضا خرداد به عنوان آهنگساز حضور دارند.
منبع خبر: جام جم
اخبار مرتبط: شاعر باید زبان زمان خود باشد
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران