وضعیت اقتصادی و حرفه‌ای روزنامه‌نگاران ایرانی پس از قیام ژینا

از مشروطه به این‌سو که روزنامه‌نگاری در ایران رقم خورد، آزار و اذیت و تبعید و حبس و قتل حکومتی روزنامه‌نگاران نیز شروع شد: میرزا جهانگیر صوراسرافیل مدیر روزنامه «صوراسرافیل»، میرزاده عشقی، مدیر روزنامه «قرن بیستم»، فرخی یزدی، سردبیر نشریات حزب کمونیست ایران و «طوفان»، امیرمختار کریم‌پور شیرازی، مدیر روزنامه «شورش»، محمد مسعود، مدیر روزنامه «مرد امروز»، و حسین فاطمی مدیر روزنامه «باختر» به زندان افتادند و یا به قتل رسیدند. از آن تاریخ تا امروز که در اوج سرکوب روزنامه‌نگاران در دوران حکمرانی جمهوری اسلامی هستیم، چه در دوران پهلوی و چه در جمهوری اسلامی هم‌چنان سرکوب روزنامه‌نگاران ادامه دارد.

بعد از قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی سرکوب روزنامه‌نگاران به ویژه در جریان قیام شدت یافت. تا امروز بیش از سی روزنامه‌نگار از جمله نیلوفر حامدی، الهه محمدی، مرضیه محمودی، ویدا ربانی، نازیلا معروفیان، روح‌اله نخعی، سعیده شفیعی و نسیم سلطان‌بیگی دستگیر و محاکمه شده‌اند.

https://www.radiozamaneh.com/749827/

یکی از روزنامه‌نگاران باسابقه که از سال‌های دهه ۱۳۷۰تا امروز در سرویس اندیشه و سیاسی روزنامه‌های انتخاب، همشهری، ایران، تهران امروز، اعتماد و اطلاعات مشغول به کار بوده است، با اشاره به این وضعیت اسفناک، به زمانه می‌گوید:

مرگ مهسا امینی و آنچه که بر کشور ما گذشت و به‌خصوص بازداشت و احضار گسترده روزنامه‌نگاران، نشان داد که همچنان ما در محاق آزادی فکر و اندیشه قرار داریم. اساساً حاکمیت با تولید روزنامه‌نگاران جعلی به دنبال این است که کسانی را به عنوان روزنامه‌نگار معرفی کند درحالی‌که واقعیت امر چیز دیگری است. گذر زمان و روند پرشتاب تکنولوژی وضعیت سانسور و سرکوب را کوتاه‌تر خواهد کرد و باید هرچه زودتر حاکمیت دست روزنامه‌نگاران واقعی را برای سامان‌دادن به روزنامه‌نگاری ایران بازگذارد.

  این روزنامه‌نگار که به دلایل امنیتی نام او محفوظ است، در پاسخ به این پرسش که روزنامه‌نگاری در ایران، آیا نسبتی با دموکراسی و آزادی و روشنگری دارد می‌گوید:

اساساً روزنامه‌نگاری بخشی از فرآیند توسعه و دموکراسی است. جامعه‌ای که به دنبال حذف روزنامه‌نگاری یا کاهش و تخفیف آن است به دنبال کاهش دموکراسی و حذف آن نیز هست و نتیجه آن نیز چیزی جز فساد و سرکوب نخواهد بود و این وضعیت را طی یک قرن گذشته بارها و بارها دیده‌ایم.

 این روزنامه‌نگار با اشاره به اینکه خبرنگار مستقل در ایران وجود ندارد، تاکید می‌کند: «همه رسانه‌ها تابع شرایط و قوانین حاکمیت موجودند؛ بنابراین استقلال روزنامه‌نگار در کارش اساساً با وضعیت فعلی در تضاد ذاتی قرار دارد.»

در حسرت یک زندگی معمولی

در چنین شرایطی که تحریم و تورم کمر مردم را شکسته است، روزنامه‌نگار با مشکلات معیشتی هم مواجه است تا به آن حد که با دستمزدش دشوار می‌تواند یک زندگی معمولی در پیش بگیرد. این روزنامه‌نگار می‌گوید:

روزنامه‌نگاری را باید یک شغل نامید، اما فردی که وارد این شغل می‌شود باید نسبت خود را با مقتضیات آن برقرار کند و نباید توقعاتی بیش از آن داشته باشد. این شغل کمبودها و خطرات و آسیب‌های فراوانی دارد. روزنامه‌نگارانی که برای ارگان‌های دولتی مانند اطلاعات، همشهری، ایران، جام‌وجم و… کار می‌کنند نسبت به روزنامه‌نگارانی که برای افراد شخصی مانند اعتماد، شرق، آرمان امروز و… کار می‌کنند وضع مالی بهتری دارند، اما از نظر محتوایی هر دوی اینها با یکدیگر کاملا متفاوت هستند. اگر روزنامه‌نگاری بتواند از موسسات تحقیقاتی یا انتشاراتی پروژه‌هایی را دریافت کند قدری می‌تواند بار مالی زندگی‌اش را بهبود بخشد، اما با وضعیت فعلی که در جامعه پیش آمده وضعیت روزنامه‌نگاران به لحاظ مالی افتضاح است.

https://www.radiozamaneh.com/739606

یکی دیگر از روزنامه‌نگاران برجسته که کمی بیش از نیمی از عمرش را در حوزه هنر به ویژه موسیقی بوده است و آنطور که خودش می‌گوید از همان سال‌های دانشگاه در روزنامه‌های اصلاح‌طلب فعالیت کرده است، به زمانه می‌گوید:  

«شما کدام رسانه را سراغ دارید که عمری طولانی داشته باشد جز رسانه‌های دولتی؟ و آن‌ها که عمرِ طولانی دارند، حالا دارند با چه شرایطی کار می‌کنند؟ با چند نفر نیروی تحریریه؟ با چه میزان حقوق؟ امنیتِ روانی‌شان کجاست؟ کدام روزنامه‌نگار می‌داند که فردا هم می‌تواند سرِ کارش حاضر باشد؟ کدام‌ روزنامه‌نگار می‌داند که به خاطر نوشتن از چیزی بازداشت نخواهد شد؟ مورد شکایت واقع نمی‌شود؟ همین حالا دو روزنامه‌نگارِ عزیزِ ما (الهه و نیلوفر) به خاطرِ نوشتن در حبس هستند. می‌گویند که دلیلش چیزی جز نوشتنِ گزارش بوده است و به قولِ خودشان با دول متخاصم هم‌کاری داشته‌اند؛ اگر این‌طور است چرا پیش از این بازداشت نشده‌اند؟ چرا بعد از نوشتنِ گزارش به این سرنوشت دچار شده‌اند؟ تجربه‌ کاری من در این سال‌ها می‌گوید که دولت‌مردان از تمام ابزارهای موجود برای سرکوبِ رسانه‌های منتقد و روزنامه‌نگارانِ مستقل استفاده کردند. تعداد زیادی از دوستانِ من در این سال‌ها از ایران رفتند، زندانی شدند یا به کارهای دیگر روی آوردند. کسی که ۲۰ سال قلم زده، حالا دارد آرایشگری می‌کند، ‌ شمع می‌سازد یا چه می‌دانم مانتو و دامن دستِ مردم می‌دهد. البته که این شغل‌ها همه‌شان شریف است؛ اما حکومت می‌توانست از این همه نیروی متخصص که دل در گروِ وطن داشتند، به نفعِ بهبودی این سرزمین بهره بگیرد و نگرفت و می‌دانید اتفاقِ تلخ کجاست؟ دودِ این ماجرا هم به چشمِ روزنامه‌نگاران رفت که گمان کردند زندگی‌شان دود شده است و رفته هوا و هر کارِ دیگر در این همه سال انجام می‌دادند، لااقل لنگِ‌ اجاره‌ خانه یا مبتدی‌ترین نیازهای زندگی‌شان نبودند. بیمه داشتند. حقوقِ بازنشستگی داشتند و هر امتیازی که هر آدمی که ۲۰ تا ۳۰ سال کار کرده. حالا چه؟»

داشتن یک زندگی معمولی، آرزوی هر انسانی است؛ یک زندگی معمولی با کرامت انسانی. اما آیا چنین چیزی در ایران ممکن است آن‌هم با شغل روزنامه‌نگاری؟ این روزنامه‌نگار فرهنگی می‌گوید:

این خواسته برای ما شبیه یک آرزو و افسانه است: این‌که بتوانیم مدتی طولانی در یک تحریریه نفس بکشیم، کار کنیم (به سختی کار کنیم حتی) و حقوق‌مان را بگیریم، دوستی‌های‌مان را ادامه دهیم، کدام‌شان می‌تواند محقق شود؟هیچ‌کدام. شما می‌توانید آدمی را تصور کنید که در یک سال، چهار روزنامه‌اش توقیف شده باشد و ده‌ها گزارش و گفت‌‌وگوی ناب در کشوی میزش مانده باشد؟ این اتفاق برای من رخ داده. شما می‌توانید آدمی را تصور کنید که در یک روز (در آن آخرین روزهای دولت احمدی‌نژاد) جلوی چشمانش، ده‌ها نفر از دوستانش را گرفتند و بُردند؟ آن‌قدر که نمی‌دانستیم حالا برویم و مادرِ کدام یک را دلداری دهیم؟ من این تجربه را از سر گذرانده‌ام. شما می‌توانید آدمی را تصور کنید که سه ماه کار کرده و پول نگرفته؟ من این تجربه را داشته‌ام. زندگی معمولی برای روزنامه‌نگارها یک خیالِ دور است.

از همین زاویه است که این روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب، وضعیت اقتصادی روزنامه‌نگاران در ایران را در گروِی بخت و اقبال می‌داند و می‌افزاید:

«شما می‌توانید بروید در یک نشریه، خبرگزاری یا هر جای دیگر که مطلوبِ حکومت است، حقوقِ خوبی بگیرید، از مزایای خوبی بهره‌مند باشید، چند پروژه‌ی دولتی هم بگیرید و در مدتِ کوتاهی بارِ خود را ببندید؛ اما در غیرِ این صورت، اگر شانس داشته باشید و بی‌کار نباشید، اگر باز هم شانس داشته باشید و هنوز در مجموعه‌ای کار کنید که بتواند از پسِ هزینه‌هایش بربیاید، کفِ حقوقِ مصوب برای کارگران را دریافت خواهید کرد و تازه در این صورت آدم خوش‌شانسی هستید. سابقه‌تان مهم نیست. تخصص‌تان. تجربه‌تان. مهم نیست که تازه‌کار باشید یا سال‌ها تجربه داشته باشید، در هر صورت چیزی بیش از این نصیب‌‌تان نخواهد شد.»

این روزنامه‌نگار باتجربه درباره تأثیر قیام ژینا بر روزنامه‌نگاران ایرانی می‌گوید:

راستش آدمِ دیگری شده‌ام: پر از استرس و پر از غم و گاهی پر از خشم. بعد از کشته‌شدنِ مهسا و دیگر عزیزان‌مان، دیگر هیچ‌کدام‌مان آدم‌‌های قبل نمی‌شویم. فکر می‌کنم جامعه‌شناسان و روان‌شناسان باید برای این ترومای جمعی فکری کنند و راه‌حلی داشته باشند؛ زندگی برای همه‌مان خیلی عجیب و غریب شده است. شاید برای بیشترمان به مددِ قرص‌های روان، زندگی دارد می‌گذرد…

یک دور باطل

روزنامه‌نگار دیگری که از سال ۱۳۸۱ وارد کار روزنامه‌نگاری شده و در خبرگزاری‌ها و روزنامه‌هایی مثل‌ ایلنا، آنا، ایبنا، اعتماد، ایران و آرمان در سرویس ادبیات و کتاب مشغول به کار بوده است، براساس تجربه کاری‌اش در طول این دو دهه، وضعیت روزنامه‌نگاری در ایران را «کلیشه‌ای تکراری» می‌داند و می‌گوید:

اینکه روزنامه‌نگاری در ایران، نسبتی با دموکراسی و آزادی و روشنگری دارد یا بیشتر نسبت آن با رانت و فساد و سرکوب و سانسور است، جمله کلیشه‌ای و بیشتر به یک شعار تکراری و بی‌نمک تبدیل شده است؛ چراکه این توصیف تنها در کشوری می‌تواند معتبر داشته باشد که کلیه امور و مناسبات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… مبتنی بر دموکراسی و حقوق برابر مبتنی بر قانون در اقشار مختلف جامعه پیش برود؛ بنابراین باید بگویم روزنامه‌نگاری هم مثل هر کار دیگری در ایران، نه این است و نه آن! و توامان، هم این است و هم آن.

این روزنامه‌نگار شغل روزنامه‌نگاری در ایران را از نقطه‌نظر اقتصادی، تابع سابقه، تجربه و توانایی‌های شخص می‌داند که آن هم بیشتر از همه تابع روابط داشته یا نداشته فرد با مراکز قدرت است. او حقوق دریافتی یک روزنامه‌نگار تا هفت هشت سال پیش با کار مضاعف در چند رسانه و روزنامه و نشریه را برای گذران یک زندگی معمولی نسبتا مناسب می‌داند اما به گفته او، طی سال‌های اخیر روند به شکلی است که نمی‌توان از این راه «یک زندگی معمولی» داشت و می‌گوید:

«رفته‌رفته نرخ تورم از یکسو و محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها که حاصل روی کارآمدن این جناح و آن جناح، انحصارطلبی‌ها و نگاه‌های ابزاری به رسانه و روزنامه‌نگار است، عرصه روز‌به‌روز بر اهل خبر تنگ‌تر و تنگ‌تر شد. نتیجه اینکه یا به کل از این ورطه، رخت برون بردند یا برای تأمین معاش به شغل دیگری روی آوردند.»

روزنامه‌نگاری مستقل در ایران را به نظر او یک رویا و خوابی‌ست که تعبیر نمی‌شود. او با اشاره به اینکه بارها در طول دوران کاری‌اش بابت نوشتن یک مطلب توبیخ شده است، وضعیت روزنامه‌نگاران را بعد از روی کارآمدن دولت رئیسی، چیزی شبیه «پاک‌سازی» توصیف می‌کند و می‌گوید:

سلیقه‌های جدید با قدیمی‌ها میانه‌ای نداشتند و ترجیح دادند هم‌فکران خود را سر کار بیاورند. این شد مبنای پاکسازی رسانه‌های رسمی از نیروهای عموما باسابقه.

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: وضعیت اقتصادی و حرفه‌ای روزنامه‌نگاران ایرانی پس از قیام ژینا