ماجرای محاکمه در یک «دادگاه دستوری»

ماجرای محاکمه در یک «دادگاه دستوری»
خبر آنلاین

ملیکا قراگوزلو: اتهام این زن مشخص است: اقدام علیه نظم جامعه؛ دادستان همچنین تفاوت میان انسان و حیوان را «نظم» عنوان می‌کند که زن آن را شکسته است و اصلا چه معنی دارد که یک نابینای مادرزاد، یک روز بینا شده باشد و الگوریتم نظم جامعه را برهم بزند؟

۱۲ شاکی خصوصی و همچنین شکایت دادستانی به عنوان مدعی‌العموم در پرونده، کار را برای وکیل در دفاع از یک پرونده «دستوری» سخت‌تر خواهد کرد. شاکی اول وارد می‌شود. او یک مرد ۲۴ ساله بیکار است که تنها مشغله روزانه‌اش، کمک به رد شدن متهم از خیابان بوده اما متاسفانه اکنون که بینا شده، تمام انگیزه مرد برای ادامه زندگی از بین رفته است. به هر حال او بیکار بوده و نیاز به کار دارد. پس چه کاری بهتر از این انسان‌دوستی؟ حالا اما نوبت زن است که به حرف آمده و مهر سکوتی را که تمام این سال‌ها بر لب دوخته بود، بگشاید؛ پسر منکر می‌شود که نه، من تجاوز نکردم! و وکیل می‌گوید که «تعرض»! اما دادستان با طرح سوالی، متهم را به چالش می‌کشد: «یک کیلو بیشتر است یا هزار کیلو؟» نویسنده با القای نوعی حس آشناپنداری به مخاطب، ذهن او را آماده تطبیق المان‌های نمایش با زندگی جاریِ جامعه می‌کند که در ادامه نیز فزونی می‌یابد. دادستان از شاکی می‌خواهد که بخاطر این شکایت ناروا، از این زن بی‌لیاقت اعاده حیثیت کند. شاکی نیز با آن ساده‌لوحی خاص خود، به زمین نگاه کرده و همین کار را می‌کند. در واقع او مدام به زمین نگاه کرده و چشم در چشم دیگران نمی‌شود. از همان ابتدای ورود و روخوانی دستپاچه متن شکایت، به خوبی بر شخصیت حزب باد او صحه می‌گذارد.

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: ماجرای محاکمه در یک «دادگاه دستوری»