ضرورت گفت و گو بر سر حقیقت جامعه ایرانی با نگاهی به بیانیه حجاب
به گزارش خبرنگار مهر، محمدحسین مهدی پور در یادداشتی با نگاهی به بیانیه مسأله حجاب، واقعیتها و راهکارها و فهم ما از جامعه را مورد بررسی قرار داد و نوشت:
طی یک سال گذشته شاید بتوان حجاب را تب دار ترین موضوع گفتگو در میان جامعه ایرانی و نخبگان آن دانست. طبیعتاً درک و تلقی ما از جامعه موضوع مهمی است که پشتوانه مجموعهای از نظریه پردازیهای بعدی قرار خواهد گرفت. چندی پیش نیز در قالب یک متن، بیانیه «مسأله حجاب، واقعیتها و راهکارها» با مقدمه رئیس دولت اصلاحات و به قلم تعدادی از نخبگان دانشگاهی و حوزوی منتشر شد که حاوی نکاتی تحلیلی و راهبردی پیرامون پرداختن حاکمیت به مساله حجاب بود در این نوشتار تلاش داریم تا با نقدی به ایده اصلی این متن، فهم آن از جامعه ایرانی را به پرسش بگذاریم. طبیعی است که به صورت کلی مواجهه با نظرات کارشناسی نیاز به سعهصدر و توجه به اصل کلام فارغ از شخصیت و سویه های شخصیتی و سیاسی گوینده دارد و تا این مقدمه در روش مباحثه شکل نگیرد، به زبان مفاهمه و منطق گفت و گو دستیابی پیدا نخواهد شد. چه آن که انتظار میرود تلاشهای نظری و تحلیلی در راستای حل مسائل اجتماعی در ایران امروز غنیمت شمرده شود و باب نقد و گفتگو پیرامون این مسائل بیش از پیش گشوده گردد همانگونه از منطق انقلاب اسلامی و فهم مبانی آن، این چنین برمیآید.
بیانیه چه میگوید؟
تحلیل خط به خط گفتار مذکور امری است خارج از حوصله این نوشتار اما اگر بخواهیم روح حاکم بر آن را بیان کنیم، میتوان به سطور زیر تمسک کرد:
شاه بیت متن مذکور را میتوان اتکا بر این موضوع دانست که جامعه ایران ۱۴۰۲ با جامعه پسا انقلاب متفاوت است، این جامعه از جهات مختلف دچار تغییر شده است.
«ما امروز با جامعهای متکثر و متنوع و متفاوت با گذشته رو به رو هستیم که باید به درستی آن را بشناسیم و برای چالشها و مسائل و تنگناهای برآمده از این تحول گسترده و غیر قابل انکار واقعبینانه و افق گشاینده در جستجوی راهکار باشیم.»
اما برآیند این تغییرات روی به کدام سمت دارد؟ به عبارت دیگر ولو آنکه بپذیریم که جامعه متحول شده، سمت و سوی این تحول در کجاست؟
به اعتقاد نگارندگان این متن جامعه خصوصاً تحت مواجهه با غرب، دچار تغییرات بنیادینی در الگوهای دین داری و سبک زندگی خود شده است، لذا امروزه آرمانهای حاکمیت اسلامی که در سال ۱۳۵۷ مورد اتفاق عموم مردم ایران بود، امروزه دیگر مورد اتفاق نیست:
«اصل سوم قانون اساسی، بخشی از یک قرارداد اجتماعی بود که در ابتدای انقلاب حدود و ثغور و کیفیت روابط دولت و جامعه را مشخص کرد و مورد پذیرش اکثریت مردم بود. آن قرارداد اجزای دیگری هم داشت که اهم آن حاکمیت قانون و برابری حقوقی شهروندان، عدالت اجتماعی و آزادی و کرامت انسان، رشد معنویت و اخلاق و برخورداری از حق مشارکت در تعیین سرنوشت و اولویت منافع عمومی بر منافع و امتیازات گروههای خاص برخوردار از قدرت بود. اینها اهداف عمدهای بود که وظایف دولت را مشخص میکرد. در آن زمان اکثریت مردم به تحقق این اصول باور داشتند و چشمانداز پیش روی خود و فرزندان شأن را امیدوارکننده میدیدند. اما امروز که اکثریت قابل ملاحظهای در جامعه از سویی آن اهداف را تحقق نیافته میبیند و دولت را وسیلهای کارآمد برای تحقق آن اهداف نمیداند، و از سوی دیگر در معرض تغییر نگرشی و ارزشی پر دامنهای قرار گرفته است، این قسمت از آن قرارداد اجتماعی و یا استمرار آن با پرسشهای جدیدی رو به رو شده است، لذا بخش قابل توجهی از زنان و نیز مردان، به تحمیل حجاب اجباری اعتراض میکنند، و موافق جرمانگاری آن نیستند و آن را منحصر به حوزه اخلاقیات میدانند.از این رو، ایران امروز نیازمند یک قرارداد اجتماعی است که روابط دولت و جامعه را بر اساس رضایت متقابل دولت و جامعه و برابری حقوقی شهروندان و ترسیم چشمانداز امیدوارکنندهای از آینده تنظیم کند.»
با توجه به متن بیانیه، حال که آرمانها و باورهای حاکمیت مورد موافقت اکثر اعضای یک جامعه نیست، دو مسئله دیگر به وجود میآید، نخست تأخر حاکمیت از جامعه و فاصله میان آنها:
«موضوع حجاب زنان، تنها مسأله امروز و دیروز ایران نیست، اما یکی از مسائل مهم کنونی کشور است که در اعتراضات سال ۱۴۰۱ خود را نشان داد و گفت و گو و بحث عمومی در خصوص آن شکل گرفته است. مسأله حجاب به خود حجاب محدود نمیشود بلکه نمودی از وضع بحرانی جامعه ما است. در سایر زمینهها چون اقتصاد، معیشت مردم، سیاست خارجی، سیاستهای داخلی، آموزش، آموزش عالی، فرهنگ، هنر و … مشکلات مشابهی وجود دارد که آبشخور اصلی همه آنها یکی است: کشور با یک بحران فراگیر مواجه است که ظرفیتهای اقتصادی، انسانی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، اعتقادی و سیاسی آن مستمراً در حال کاهش است. یکی از علل اصلی و ریشهای این بحران بر هم خوردن توازن بین تحولات عمیق و گسترده در جامعه و جمود و انسداد شیوههای حکمرانی است. جامعه دگرگونیهای عمیقی را از سرگذرانده است که بسیاری از کارشناسان رشتههای گوناگون در باره آن سخن گفتهاند ولی شیوههای اداره جامعه نه تنها با چنین تحولاتی خود را سازگار و همراه نمیکند بلکه در رویکردی عجیب، میل به بازگشت به اشتباهات گذشته دارد.»
مسئله دوم که در واقع خود مرتبط با مسئله نخست بوده این است که در شرایطی که میان جامعه و حاکمیت نوعی فاصله ایجاد شده، تأکید بر قانون برای راهبری جامعه تنها منجر به بی اعتباری قانون و افزایش شکاف میان حاکمیت و جامعه میشود:
«توسل به قانونگذاری در مورد اموری که اجماع گسترده اجتماعی پشتوانه آن نیست، هم حاکمیت قانون را تضعیف میکند و هم قانونگذار را در ذهنیت عمومی جامعه به ابزار تحمیل میل و اراده اقلیت فرو میکاهد اصولاً منبع و منشأ تعیینِ باید و نبایدهای حاکم یا حقوق جزا، ارزشهای مورد پذیرش اکثریت جامعه است.»
در ضمن متن مذکور مطالب مختلفی پیرامون حکمرانی فرهنگی و حجاب ذکر شده که مباحث فوق اهم این مباحث و موارد کلان آن است. در ادامه تلاش داریم تا در ضمن ریشهیابی گفتمان فوق، تصویر آن از جامعه ایرانی را ترسیم کنیم.
پیشینه این سان دیدن جامعه
از منظری میتوان مدعی شد که متن فوق پیام متفاوتی از جبهه روشنفکری درون قدرت جمهوری اسلامی برای جامعه و حاکمیت نداشت، بلکه بیشتر یک جمع بندی و صورت بندی از آنچه بود و طی چند دهه گفته میشد را ارائه میکند که البته در راستای فهم جغرافیای ذهنی این جریان خالی از لطف نیست. ادبیات متکثر دیدن جامعه و این موضوع که جامعه ما در حال تغییر است نزدیک به چهار دهه در میان این جریان شکل گرفته است. در دهه شصت بود که نخستین بار عبدالکریم سروش با مقاله سه فرهنگ خود در کتاب «فربه تر از ایدئولوژی» به مقوله تکثر در جامعه پرداخت و مدعی شد جامعه ایرانی، جامعهای متکثر است که هم ایران، هم غرب و هم اسلام را در دل خود به یک اندازه پرورانده و بعدها در کتاب «رازدانی و روشنفکری»، روشنفکر مطلوب خود را کسی دانست که این تکثر را همگی در دل خود داشته باشد. وی ایدئولوژی را نافی چنین تکثر دیده و لذا با ادبیات مبارزه با ایدئولوژی به نقد کسانی پرداخت که به نفی تکثرها در جامعه میپرداختند. این ادبیات به مرور پیش رفته و پختهتر شده و تلاش داشت تا خود را به کمال بیشتری برساند. برای مثال فرهنگ رجایی در کتاب «بازیگری در باغ هویت ایرانی، سرنمونی حافظ» معتقد است:
«ظریف بینی گفته است: «ایرانیان در دل زردشتی، در ذهن مسلمان و در رفتار بی دین اند. به گمان من با کمی تسامح باید گفت که این نگرش بسیار دقیق و درست است اما چه بسا با قدری ویراستاری دقیقتر شود. ایرانیانی که در تعطیلی تاریخی به سر نمیبرند و به گذشته دور و قبل از اسلام خود اهمیت میدهند؛ دوره تاریخی ایران شکل گرفته بر اساس ارزشهای اسلام را ارج مینهند، و از زندگی فعال در زمان حال که اندیشه انسان حضوری سکولار بر آن غلبه دارد، بهره میبرند، آگاهی و قدر و قیمت نعمتهای دنیایی عصر خود را میدانند به گمان، من حافظ سرنمون و بهترین سخنگوی این نوع ایرانی است .»[۱]
محسن ثلاثی نیز در کتاب «جهان ایرانی و ایران جهانی» که از قضا در دوران ریاست دولت اصلاحات نگاشته شده و با افتخار به او تقدیم شده به همین مضمون تکثر در جامعه ایرانی پرداخته و جامعه ایرانی با همین صفت میستاید. دو نویسنده فوق تنها بخشی از جریانی است که تلاش دارد جامعه ایرانی را به نحو سیستمی متکثر فهم کند. برای مثال میتوان به شخصیتهای فوق آثار «تجربه تجدد» و «مدرن یا امروزی شدن فرهنگ ایران» از نعمت الله فاضلی را نیز افزود.
اینها تنها قطرهای از دریای مقالات، یادداشتها و کتابهایی است که تلاش دارد تا چنین عنوان دارد که جامعه ایرانی طی چهار دهه گذشته دچار تحولات بنیادین شده و از طرف دیگر به علت پیوند میان اسلام با حاکمیت و یا به عبارت دیگر دین ایدئولوژیک، تحولات جامعه فهم نشده و ما دچار تأخر حاکمیت از جامعه شده ایم. این موضوع به نظر مهمترین نکتهای است که میتوان پیرامون آن بحثی را ارائه کرد. به عبارت دیگر در این نگاه ما با صورت بندی ای از یک قضیه مواجهیم که با دو مقدمه این موضوع را ترسیم میکند که "جامعه ایران دچار تغییرات جدی شده است" و "غفلت و عقب ماندگی نهاد قدرت از جامعه در فهم این تغییرات، نتایج سوئی را در پی خواهد داشت". در پی این دو مقدمه نتیجه طبیعتاً و بصورت منطقی مشخص خواهد بود که در حال حاضر با جامعهای در معرضا تنگنا و بحران مواجهیم.
محل سوال آن است که جامعه ایران چگونه جامعهای است؟
این موضوع که جامعه ایران در طی چهار دهه گذشته دچار تحولات جدی شده امر غیر قابل انکاری است. اما پرسش جدی آن است که سمت و سوی این تغییرات چگونه بوده و این جامعه تا چه میزان و در چه سطحی دچار تغییر شده است. در تحلیل فرهنگ و هویت باید گفت که یک فرهنگ از سطوح مختلفی تشکیل شده است. نخستین سطح از سطوح فرهنگ که در حکم هسته مرکزی آن است، حاصل ارتباط انسان با هستی مقدس و در واقع پاسخی است که به مقوله پرسش از مبدأ و معاد داده میشود. در لایه بعدی این فرهنگ، نظامهای ارزشی حول محور آن هسته مرکزی شکل گرفته و در سطح پایینتر، نشانههای نمادین همچون هنر، زبان و کنشهای عینی قرار دارند. سطوح پایینتر فرهنگ در حکم عنصر امتداد دهنده و تشدید کننده هسته اصلی و هسته اصلی فرهنگ در حکم عنصر موجد و هستی بخش لایههای پایینتر است. لذا بر این مبنا اگر فرهنگی در مواجهه با فرهنگ دیگر، دچار چالش شود، چنانچه، این چالش در سطح لایههای روئین فرهنگ باشد، کماکان نمیتوان سخن از تغییر هویت فرهنگی را بر زبان جاری ساخت، اما اگر هسته مرکزی فرهنگ، نتواند به علت وجود مانعی همچون فرهنگ بیگانه، خود را تا لایههای نمادین امتداد بخشد، به مرور دچار ضعف و فروپاشی میشود .[۲] باید گفت که هویت و فرهنگ اسلامی-ایرانی ما طی دویست سال گذشته، در مواجهه با غرب دچار چالشهایی شده است و در لایه نمادین و روئین فرهنگ ما اثرات مختلفی را از فرهنگ غرب پذیرفته ایم. برای نمونه سبک اشتغال گزینی، مسکن، پوشش، موسیقی، زبان و … ما تحت تأثیر غرب دگرگون شده است، اما این پرسش پابرجاست که آیا کماکان فرهنگ و جامعه بر سر حفظ هسته سخت خود ایستادگی میکند و کماکان ما با جامعهای اسلامی و ایرانی مواجه هستیم که بر سر هویت خود باقی مانده است؟ سوال دیگر آن که جامعه ایرانی کدام مسائل در هسته هویتی خود تعریف و کدام مسائل را به حلقات پیرامونی عناصر هویتی خود متعلق می بیند؟ این سوالات و سوالاتی ازین دست ذهن تحلیلگر وسیاستگذار را به صورت بندی نزدیک به واقعیتی از جامعه در باب عناصر هویتی و اولویت بندیهای آن رهنمون خواهد شد. این موضوع شاید مهمترین نقطه گفتگو در مسائل اجتماعی و فرهنگی مورد بحث را تعیین کند که اهمیت "وضع شناسی" و "توصیف و تحلیل" وضع موجود تا چه حد در تجویز و ایجاب های حکمرانی اهمیت مییابد.
جمع بندی و نتیجه گیری
به نظر میرسد راه تعالی حکمرانی فرهنگی و اجتماعی در جمهوری اسلامی از مسیر دیالوگ و گفتگو بین نظرات کارشناسی میگذرد و در این مسیر و برای کشف نقطه شروع تعاطی نظرات باید به نکاتی ازین دست توجه ویژه نمود:
مناقشه اصلی بخصوص میان دو سر طیف معتقد به قانون اساسی و حاکمیت جمهوری اسلامی و یا به عبارتی نیروهای درون نظام، از منظری نه مناقشهای صرفاً دینی یا سیاسی بلکه مناقشه بر سر "امری اجتماعی در حکمرانی" است که برای ایجاد فضای "گفت و گو بعنوان راهبرد اساسی بهبود وضعیت فعلی جامعه و دولت" در ایران باید بر سر شناخت غیر بخشی، غیر سوگیرانه و فهم چندوجهی پارامترهای هویتی جامعه ایران در راستای توصیف و وضع شناسی آن را پیگیری نمود؛ چرا که در کبرای کلی ماجرا ناظر بر نامطلوب بودن تاخر نهاد قدرت از جامعه و فهم کاریکاتوری و کژ حکومت از جامعه طبیعتاً عقلا مناقشهای وجود ندارد. همچنین طبیعتاً فاصله گیری و تأخر حاکمیت از جامعه أمر قابل دفاعی نیست و قانون گذاری بدون لحاظ منطق أمر اجتماعی نیز نتیجه مثبت درخوری را در پی نخواهد داشت، بلکه نکته قابل مناقشه جدی پیرامون شناخت جریانها از جامعه است.
در راستای همین شناخت وضع موجود باید در جوانب و زوایای مختلف اقشار و صنوف اجتماعی و نسبت آنان با پدیده امروزین کشف حجاب مداقه نمود و از این منظر تصورات تحلیلی از عرف اجتماعی جامعه ایران را به سنجه مشاهده علمی، عقلانی و عقلایی سنجید چه آن که امروز بسیاری از جریانهای اجتماعی هرچند با حجاب شرعی در اجتماع ظاهر نشوند اما با گروههای پیشران بی حجابی نیز همراهی ندارند، شاهد مثال این موضوع نیز آن است که این اشخاص (بی حجاب) هنگامی که در عرصه عمومی ظاهر میشوند توجهات زیادی را به خود جلب میکنند، گویی که امر غیر عرفی و غیر رایجی رخ داده است.
از همه مهمتر آن که در توصیف و وضع شناسی جامعه ایرانی، اولاً لحاظ نمودن "مفهوم امر اجتماعی" و جایگاه آن و ثانیاً "منطق امر اجتماعی" و ضرورت توجه به ابعاد چندوجهی موضوع در تحلیل آن امری ضروری است چه آن که تحلیل مسائل از مناظر تک وجهی و یا به نحوی فروکاست مساله اجتماعی به مسألهای صرفاً شرعی یا سیاسی خطای راهبردی در تحلیل را در پی خواهد داشت و به عبارتی تقلیل جایگاه و زاویه حکمرانی خواهد بود.
[۱] فرهنگ رجایی: «بازیگری در باغ هویت ایرانی، سرنمونی حافظ»، ص ۶
[۲] پارسانیا، حمید، جهانهای اجتماعی، صص ۱۳۷-۱۳۹
منبع خبر: خبرگزاری مهر
اخبار مرتبط: ضرورت گفت و گو بر سر حقیقت جامعه ایرانی با نگاهی به بیانیه حجاب
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران