شیراز کربلاست همان کربلای سرخ
شاعران آئینی کشورمان درپی حمله تروریستی در حرم مطهر شاهچراغ (ع) که شب گذشته رخ داد، شعر سرودند.
حامد حجتی
به داغهای مکرر شیراز...
در قامت شقایق در خون نشسته؛ ما
آیینهای مقابل قلب شکسته؛ ما
در ازدحام زخم، جنون خیز درز درد
در التهاب معرکههای خجسته؛ ما
ما ساکنان حضرت دلهای عاشقیم
جان میدهیم در قدمش دستهدسته؛ ما
خون میشویم در رگ جغرافیای عشق
از هرچه بُهتِ سختِ سکوت است، خسته؛ ما
با زخمها حکایت ما عاشقانههاستای تیرهای حرمله! این دستهدسته؛ ما
هرجا که زخم هست همانها جهان ماست
با ما سخن شکسته بگویید، رسته؛ ما
شیراز کربلاست همان کربلای سرخ
شیراز نینواست همان نینوای سرخ
از خون لاله شاهچراغ آفتاب شد
آلاله بر ضریح نشست و شراب شد
نام شهید در نفس شهر پخش شد
در لحظه صحنهای حرم رنگ عرش شد
گلدستهها به نام تو فریاد میکنند
از حنجره بریده حق یاد میکنند
ما زنده میشویم به این درد و داغها
رزمنده میشویم بهسوی چراغها
حافظ نوشته است ز راه و مرام ما
ساقی به نور باده برافروز جام ما
پدرام اکبری
هُرم مــُحرّم در حَرَم تکرار داغ
پندارمان این بوده لاله سهم باغ
ما وارثان این نهالستان عشقیم...
سرسبزی ِ شـیراز از شاه چـراغ
ایوب پرندآور
غلامعباس عباسی عزیزم
گل مریم گل یاسی عزیزم
برای جلب لبخند خداوند
شدی یک لاله عباسی عزیزم
سجاد حیدری قیریای داغ سپید،ای شتک سرخ به شیراز
برخیز و بگو درد دلی سبز به آواز
تا با تو بگرییم به زخم سر گیلاس
تا با تو بگرییم به سجادهی بی یاسای کاش که میبست مرا هم به گلوله
آن کس که گرفته ست خدا هم به گلوله
این عطر که از شاهچراغ آمده داغ استای وای به ما، صاحب عزا شاهچراغ است.
اما نتوان گفت که ما خستهی داغیم
ما تازه درختان تبر خوردهی باغیم
ماییم که لبریز بهاریم و هَزاریم
ما بلبل خوش نغمهی دستان بهاریم
بادا که از این مثنوی آواز بشورد
حاشا که کسی خون شتک خورده بشوید
تنها نه هر آن بال کمین خورده شهید است
هر کس که در این صحن، زمین خورده شهید است
تا روز قیامت دل ما داغ به داغ است
شیراز مکدر ز غم شاهچراغ است
نجمه آرمان
پر از آه و پر از غم بود امشب
حرم لبریز ماتم بود امشب
دوباره گل به گل داغ کبوتر
محرم در محرم بود امشب
محمّدجوادطهرانی نوبندگانی
خونین شده باغ، تسلیت میگوییم
از این همه داغ، تسلیت میگوییم
گلهای عزیزِ حَرَمَت را چیدندای شاهچراغ! تسلیت میگوییم
ساجده تقیزاده
پابوس تو این بار به سر میآییم
از صحن و رواق و بام و در میآییم
حالا که در شهادت اینجا شده باز
ما را بکشند! زندهتر میآییم
هاشم کرونی
از داغ حرم که شعله ور میگردیم
در دایره خوف و خطر میگردیم
ما امت عشقیم و امام ما گفت
ما را بکشید زندهتر میگردیم
مهدی قنبری
دل مشغولِ دوباره خون خوردن شد
هر لاله که رُست، خود، هزاران تن شد
با نور شهید، میشود روشن، راهای شاه! چراغ دیگری روشن شد
باز از حرم چیدند
غنچه غنچه باور را
از لب پرستوها
خندههای آخر را
باز از حرم چیدند
واژههای پرپر را
روی خاک پاشیدند
تکه تکه گوهر را
صحن احمدی امشب
باز صحنهی داغ است
این حرم پر از لاله سبز
مثل یک باغ است
کاش زائرت بودم
مهربانترین آقا
چرخ میزدم دورت
مثل بچهکفترها
کاش مثل سربازی
من مراقبت بودم
شاه مهربانیها
کاش خادمت بودم
میپریدم از صحنت
تا ستارهها امشب
میرسیدم از اینجاتا
خود خدا امشب
پدرام اکبری
تاریخ مدعی شده سرها بریده اند
با خون چه نقشهای غریبی کشیدهاندای وای زائران غریبی که آن غروب
در پیشگاه شاه چراغ آرمیدهاند
گلهای زخم خوردهی چادر نماز زن
جانها به سنگ فرش زمانه دمیدهاند
تقدیم کودکان هراسان در حرم
مشتی گلوله شد به تقاصی که دیدهاند
هم دیدهاند حرمت ناب حریم را
هم عارفانه جرعه معنا چشیدهاند
یک عده مدعی حقوق بشر، ولی در دخمههای شک و توهم خزیده اند
احد ده بزرگی
دلم از غم سراغی سرخ دارد
بروی داغ داغی سرخ دارد
به محراب شهید عشق و ایمان
شهادت چلچراغ سرخ دارد
میثم جعفری
شلیک، از اعتقاد ما کم نکند
شیرازِ بهشت را جهنم نکند
ایرانی اگر جان بدهد هم هرگز
سر پیش یزید زادهها خم نکند
یوسف ملایی
شوربختانه دوباره «شاه چراغ» دوباره شلیک
دوباره تیر، دوباره ترور
جامهای که بوی بهار نارنج نه، بوی خون میدهد
و چندباره داعش
از خراسان تا خوزستان
از خاور تا باختر
دوباره خون، دوباره ایران، دوباره همدلی.
بهزاد پودات
خورده است در این حرم لگدها گل سرخ
روییده، ولی دوباره صدها گل سرخ
آقا سرتان سلامت این هدیهی ماست
تقدیم شما شود سبدها گل سرخ
اصغر ملایی محمدآبادی
دوباره دست تبرپیشهی ترور از نو
بساط کهنهی کشتن به پا نمودای وای!
بهزاد پودات
پرواز قشنگ است، ولی با پر خونی
تقدیم خداوند و شما شد سر خونی
مانند مدینه است حرم مثل بقیع است
یادآور مادر و پسر، یک در خونی
افتاده زنی با پسرش پشت در، اما انداخته بر روی سرش معجر خونی
این شاه چراغ است که آغوش گشوده است
برداشته از روی زمین پیکر خونی
آقا سرتان باد سلامت نفست گرم
میگفت کسی با غم و با حنجر خونی
ما اول راهیم هنوزای شط پر خون
باید که ببینی پس از این محشر خونی
هرگز نهراسیم از این کشته شدنها
برخاسته ایم از دل صد سنگر خونی
پا پس نکشیم از حرمت گر چه ببینیم
قرآن و مفاتیح و انگشتر خونی
فرمانده تویی امر کنی حاضرم آقا
تا عهد ببندم سر این باور خونی
وحید اشجع
با اینکه سیهپوش، زِ داغیم همه
سَرویم که تکیهگاهِ باغیم همه
به کوریِ چشمِ شبصفتهای خبیث
زیرِ عَلَمِ شاهچراغیم همه
شاهرخ جهانگیری
یک اذان و یک نماز و نوزدهای که بیست شد
یک حرامی تیغ کشید و هستی اش با نیست شد
خادم فرزند موسی و غلام اهل بیت
همچو مولای علمدار نام او هم لیست شد
پریزاد محمدی
قلم راه نمیآید
در دستان دفترم
بال پرواز ندارد
کبوتر خانه دل
زائری بارانی در صحن حرمت
زمزمه میکرد
مولا جان!
تجدید بیعت را
آوار شد
ناگاه برسرش
دست ظلم
آلاله پر کشید در آستان مبارکت
برپا شد بساط عاشقی
در اذان مغرب
نوشید شربت نوشین
در یکشنبهای که سیاه پوش
عزای حسین ست
یوسف رحیمی
بگذار که در معرکه بیسر گردیم
با لشکر آفتاب برمیگردیم
هنگام شهادت است آغاز حیات
«ما را بکشید زندهتر میگردیم»
فرخ یارمحمودی
آلوده به خون باز شده شاهِ چراغ
بر قلب حرم نشسته رنج و غم و داغ
از فتنهی ظالمانِ نامرد ِ جهان
با لاله مزیّن شده سرتاسر باغ
طلا کاظمی
ظاهرا گرچه پی صلح و حقوق بشرند
از خدا غافل و از چوبِ خدا بی خبرند
بعد این حادثهها در حرم شاهِچراغ
فکر پیروزیشان را به جهنم ببرند
امیرحسین منتظرقائم
زخمیست آسمان و خدا داغدار اوست
از چشمهای ابر فقط خون چکیده است
در چارچوب صبر گرفتار ماندهایم
دردی نرفته... درد جدیدی رسیده است
مریم محبینژاد
با نسیم آرام از شاهِ چراغ
میگرفتم از دل تنگت سراغ
غرقِ در خونِ جگر پروانه گفت
بستهای با ربنایت چلچراغ
سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
بر شانهی غروب، حرم گریه میکند
در کوچههای شعر قلم گریه میکند
تنها نه حافظیه و سعدیه با غزل
در قامت قصیده اِرَم گریه میکند
جای ملال نیست حریم حرم، ولی دارد تمام صحن حرم گریه میکند
تصویر غم در آینهی جام جم نشست
تنها فقط نه جام، که جم گریه میکند
نقٌارهها نوای مصیبت نواختند
مشهد عزا گرفته و بم گریه میکند
قم خواهرانه ناله جانکاه میزند
دارد دمشق، مادر غم، گریه میکند
تنها گلاب اشک نه در چشم قمصر است
حتی ردیف شعر تَرَم گریه میکند
وحید اشجع
دوباره نام تو از عرش، نور باران شد
ز خون تازه خلق خدا، چراغان شد
دوباره حمله گرگان به یوسفان، امروز
دوباره زلف زلیخای شب پریشان شد
درود بر تو ایا شاچراغ مصطفوی
وجود توست که شیراز هم خراسان شد
غزلسرای تو بوده است تاکنون شیراز
جهان، ز سوگ تو امروز مرثیهخوان شد
بجز وجود پلید ز اصل افتاده
هر آدمی که به اینجا رسید، انسان شد
ز پشت ابر، دوباره طلوع خواهد کرد
سر شهید چو خورشید گرچه پنهان شد
یکی برای زیارت رسید و زائر گشت
به بارگاه خدا تا همیشه مهمان شد
محمدجواد منوچهری
غم روی غم آمده تلنبار شده
وای از غم مهلکی که تکرار شده
در آتش فتنه ایم وبا عکس شهید
هر روز مزین در و دیوار شده...
دل خسته ز فقدان و غم و مرگ و فراق است
این فاجعه پیوند جهالت و نفاق است
داغ دل ما از غم قبلی سر پا بود
ناگه خبر آمد خبر از شاهچراغ است
رقیه سعیدی
دوباره دست بی رحم خزان بر جان باغ افتاد
به قلب لالهها و یاسمنها نقش داغ افتاد
شکست آیینهها را دست نامردی دگر باره
غمی دیگر به روی شانهٔ شاهــچراغ افتاد
منبع خبر: باشگاه خبرنگاران
اخبار مرتبط: شیراز کربلاست همان کربلای سرخ
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران