بازنمایی معلولیت در متون زرتشتی
دست کم برای بیش از هزار سال یعنی از سدهی چهار پیش از میلاد تا سدهی هفتم میلادی، آیین زرتشتی در ایران رواج داشته و در دوران حکمرانی ساسانیان، زرتشتیگری، آیین رسمی به شمار میرفته است. پس از حملهی عربها نیز در بسیاری از نقاط ایران، دین زرتشتی به حیات خود ادامه داد؛ اگر چه تعداد زیادی از زرتشتیان پس از هجوم مسلمانان، به هند مهاجرت کرده و جامعهی پارسیان هند را بوجود آوردند. لکن پرداختن به آیین زرتشتی به خودی خود حائز اهمیت فراوانی است. از سوی دیگر از آنجایی که اندک متون برجایمانده از ایران باستان، متون مذهبی هستند، برای کندوکاو در بسیاری از موضوعات تاریخی دیگر ناچار باید به این متون مذهبی پرداخت. اوستا، تنها و بزرگترین کتاب برجایمانده از ایران باستان، کتاب دینی زرتشتیان است که سرودههای زرتشت و موبدان پس از او را در ستایش اهورامزدا و دیگر ایزدان و ایزدبانوان کهن ایرانی شامل میشود.
در این کتاب در دو قسمت، یکی در “آبان یشت” و دیگری در “وندیداد” اشارهای به معلولان شده که بر اساس این دو متن و سایر آگاهیهایی که از اندیشهی مزدیسنا داریم، تا حدودی میتوان به وضعیت معلولان در دورهای از ایران باستان پی برد. دانستن اینکه آیا جامعهی باستانی زرتشتی آن دوران نگاه مثبتی به معلول داشته یا خیر، میتواند ما را به این مسأله راه نماید که آیا برای معلولان حقوقی در نظر گرفته میشده و اساساً یک فرد معلول در چه جایگاهی بوده است؟ بررسی علل کیفیت نگاه جامعهی زرتشتی دوران باستان که اکثریت قریب به اتفاق ایران باستان را تشکیل میداد، نیز دیگر نکتهای است که در نوشتار حاضر به آن پرداخته خواهد شد.
آبانیشت
متن نخست، متعلق به آبانیشت است که از لحاظ کرونولوژیک، دارای قدمتی به مراتب بیشتر از وندیداد است. در بند 90 از این یشت، زرتشت از آناهیتا میپرسد که چگونه ستایش تو را به جای آورم؟ در پاسخ آناهیتا میگوید برای ستایش من، از “زُور”[۱] من بنوشید:
ای زرتشت!
مرا چنین ستایش کن و با این ستایش نیایش مرا به جای آور!
از زٌور من یک “هَرِتَ”، یک تبدار، یک تن که اندامی نارسا دارد، یک “سَچی”، یک “کَسویش”، یک زن، یک تن که گاثاها را نمیسراید و پیسی – که باید از دیگران جدا بماند – نباید بنوشد.
آنان که کور و کر و کوتاهبالا و بیخردند یا دندانهایی درهم و برهم دارند یا پشتگوژ یا پیشگوژند یا به بیماری “اَرَ”[۲] یا به بیماری غش دچارند یا به گواهی همگان نشانههای بیخردیشان آشکار است، نباید از زور من بنوشند.
من در آیین زوری که چنین کسانی برپا کنند، پای نخواهم نهاد.[۳]
در اوستای تصحیح ابراهیم پورداود، برای واژههای “هرت”، “سَچی” و “کَسویش” معانی در نظر گرفته نشده ولی در فرهنگ واژههای اوستا، برای “هَرِتَ” معانی نگهداشته، پرورده و خوراکدادهشده آمده که به احتمال زیاد به شخص ناتوانی اطلاق میشده که توانایی انجام دادن کارهای شخصی خود را نداشته و به احتمال زیاد این واژه معادل واژهی معلول امروزی به کار میرفته است.
همچنین واژهی “سَچی” به واژهی “مَسَچی” مربوط است که یکی از معانی آن «بیگفتار» است؛ کسی که قدرت تکلم ندارد. واژهی “کسویش” به معنای فرومایه، ناچیز و پست است. واژهی “کَسوخرَتو” که با این واژه همریشه است، به معنای کم خرد و کمهوش است. همچنین برای واژهی “اَرَ” معنایی به دست نیامده اما با کمی تأمل در سایر قسمتهای اوستا، در وندیداید به واژههایی همچون “اَژَنَ” و”اَژَهوَ” برمیخوریم که اولی نوعی بیماری دماغی و دومی به معنای بیماری روانی است.[۴] احتمال میرود که واژهی اَرَ، همان اَژَ یا اَژَنَ باشد که توسط کاتبان به اَرَ تغییر شکل یافته و در اینجا به بیماریهای روانی و یا معلولان اعصاب و روان اطلاق میگردد. اگرچه این موارد فرضیههایی است که نیازمند پژوهشهای بیشتر است ولی با توجه به ساختار متن، فرضیاتی معقول و موجه مینماید.
در متن بالا که در مورد برگزاری آیین پیشکش زُور به آناهیتاست، حضور هر فردی در این آیین که به نحوی دارای سلامت کامل ذهنی و جسمی نباشد، به شدت منع شده است. آناهیتا که ایزدبانوی آبهای جهان است، در آیین زوری که شخص معلول یا بیماری حضور داشته باشد پای نمیگذارد. اگرچه این سرود در تلاش برای نشان دادن تعالی این ایزد، در پاکی و راستی و دوری او از هرگونه ناراستی و ناپاکی سروده شده، لکن با نگاهی جزماندیشانه، پیکان حملهی خود را به سوی معلولین نشانه رفته است. در کنار معلولین، از زنها که عموماً در اندیشهی زرتشتی جایگاه پایینتری نسبت به مردان داشتهاند و کسانی که گاثاها را نمیخواندهاند نیز ذکر شده که این نشاندهندهی منشأ آیینی این نوع نگاه قضاوتگر است. همچنین در متن بالا به بیان کلی این نکته که حضور افرادی با بیماری یا نقصی در ذهن یا بدن در آیین مجاز نیست، بسنده نشده و تک تک انواع معلولیتها را برشمرده تا جای شکی برای خواننده باقی نگذارد.
وندیداد
متن دوم مربوط به اسطورهی جم یا جمشید است که در فرگرد دوم وندیداد نقل گردیده. داستان از این قرار است که پس از سلطنت طولانیمدت جمشید بر زمین، اهورامزدا به او خبر میدهد که زمستانی سخت در پیش است و از شدت سختی این زمستان، هیچ موجودی نمیتواند جان سالم به در برد. پس به جمشید دستور داده میشود که (وَر) دژی پهناور و محکم بسازد و از هر موجودی بهترینِ آن نوع را در دژ خود گرد آورد:
پس [ تو – اي جم ! – ] آن ”وَر“ را بساز، هر يك از چهار برش به درازاي اَسپريسي[۵] و تخمههاي رمهها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشان سرخ سوزان را بدان جا ببر… و بدان جا بزرگترين و برترين و نيكوترين تخمههاي نرينگان و مادينگان روي زمين را فراز بر. … و بدان جا بزرگترين و برترين و نيكوترين تخمههاي چهارپايان گوناگون روي زمين را فراز بر. … و بدان جا تخم همهي رستنيهايي را كه بر اين زمين، بلندترين و خوشبوي ترينند، فراز بر. … و بدان جا تخمهي همهي خوردنيهايي را كه بر اين زمين، خوردنيترين و خوشبوي ترينند، فراز بر. … و [ آن ها را] براي ايشان جفت جفت كن و از ميان نارفتني؛ براي ايشان كه مردمان ماندگار در [آن] ”ور“اند.
مباد كه گوژپشت، گوژسينه، بي پشت، خُل، دريوك، ديوك، كـَسويش، ويزباريش، تباه دندان، پيس جدا كرده تن و هيچ يك از ديگر داغ خوردگان اهريمن، بدان جا [ راه يابند ]. بدان فرازترين جاي نه گذرگاه كن؛ بدان ميانه شش و بدان فرودين سه.[۶]
تقاضای اهورامزدا از جم، جمع کردن گونههای مختلف جانوری، گیاهی و انسان است که با صفاتی همچون بزرگترین، نیکوترین، برترین و خوشبویترین همراه است. اهورامزدا تمایلی به زنده ماندن موجودی که کوچکترین نقص یا زشتی در وجود خود داشته باشد، ندارد. کسانی که به هر نحو دارای نارسایی در ذهن یا بدن خود هستند، از داغخوردگان اهریمناند مثل گوژپشت، گوژسینه، بیپشت، تباهدندان و کسانی که دارای پیس و مشکلات پوستی هستند.
شاید معانی برخی واژگانی که در این نوشته آمده، برای ما ناآشنا باشد. خل به معنای کسی است که دارای تعادل روانی نبوده و در ساختار ذهنی خود دچار مشکل باشد. دریوک و دیوک بر افرادی اطلاق میشده که در بدن خود نقصانی داشتهاند. این دو واژه از واژهی دیو که دارای بار معنایی بسیار منفی بوده گرفته شده است. واژهای که در مقابل پاکی مطلق یعنی اهورامزدا و سایر ایزدان قرار داشته است. واژهی کسویش به معنای فرومایه و پست و یا فردی که کمخرد یا کمهوش است را در متن قبلی از آبان یشت هم داشتیم و واژهی ویزباریش نیز در صورتی به شخص اطلاق میشده که در بدن خود دارای کجی یا شکستگی خاصی بوده است.
این روایت اسطورهای در تورات و سپس در قرآن با تفاوتهایی جزیی برای نوح نیز ذکر گردیده و به بنمایهای سامی بدل شده است. اسطورهای که بر اساس آن قرار است دنیا را آب یا طبق اوستا، برف فرا گیرد و ارادهی خدا بر این است که نسل موجودات را نجات بخشد. لکن انتخاب موجوداتی که باید نجات پیدا کنند، به صورت تصادفی رخ نمیدهد. برگزیدگان باید از بهترین، نیکوترین و بینقص ترینِ نوع خود باشند. این نکته سبب میشده کسانی که خود را معتقد به آیین زرتشت میدانستند، خویش را از نسل بهترینِ انسانها بدانند و وجود معلولیت یا بیماری را ناپاکیای قلمداد کنند که از دخالت اهریمن در گیتی به وجود آمده.
این برداشت سبب چنین نتیجهگیری میگردد که اگر معلولان و بیماران که تمامی انواع آن در متن به صورت جداگانه ذکر شده، در ور جمکرد که نمونهی مثالی و اتوپیای زرتشتی است، جایی نداشتهاند. صفت داغخوردگان اهریمن، پیوندی نامرئی میان معلولین و اهریمن که بزرگترین دشمن اهورامزدا و زرتشتیان است ایجاد میکند. در بند ۳۷ یعنی ۷ بند بعد از بند مذکور مجدداً تک تک بیماریها و معلولیتهایی که در این متن به آنها اشاره شده، ذکر و تأکید میگردد که هیچکدام آنها به این “ور” راه نیافتند.
در اندیشهی ایرانیان باستان حواس پنجگانه و هر عضوی در بدن نمایندهی جان، روان و فروهر مینوی (نادیدنی) فرد است. در نتیجه هرگونه نقصانی در بدن را به ناپاک بودن روان فرد بیمار، مربوط میدانستند.[۷] ورای این دیدگاه، به صورت کلی اندیشهی مزدایی، اندیشه پاکی و ناپاکی بوده و رسالت کیهان در پیروزی پاکی (قلمرو اهورامزدا، ایزدان، ایزدبانوان، امشایپندان و تمامی موجودات مینوی) بر ناپاکی (قلمرو اهریمن و دیوان همراه او) خلاصه میشده. نور، روشنایی و آتش نماد پاکی و تاریکی، پلیدی و کژی نمودار ناپاکی به شمار میرفتهاند.[۸] برای یک فرد زرتشتی، بزرگترین گناه، آلودن گیتی بوده و به همین سبب در اوستا و سایر متون زرتشتی، همیشه به پیروان سفارش شده تا از آلودن گیتی خودداری و در آبادانی زمین نهایت تلاش خود را بکنند.[۹] به همین سبب آلوده کردن آب، خاک یا آتش، مجازاتهای سنگینی در پی داشته. دفن نکردن مردگان نیز به سبب جلوگیری از آلودن خاک بوده است.
این دیدگاه، خصوصاً در زمان ساسانیان (۲۲۴-۶۵۸میلادی) به گونهای افراطی به تمامی ابعاد زندگی سرایت یافت که یکی از این ابعاد ذهن و بدن انسان بود. تکرار چنین نگاه منفی نسبت به معلولین در آبان یشت و وندیداد این مطلب را میرساند که بدون شک نوع نگاه ایرانیان باستان به معلولین که اکثراً پیرو آیین زرتشت بودهاند، زننده بوده است. چگونه میتوان وضعیت مطلوبی برای معلولین در ایران باستان انتظار داشت، در حالی که در اوستا که مرجع بنیادین دینی و حقوقی جامعه به شمار میرفته، چنین نگرش منفی از معلولان ارائه شده است؟
پانویسها:
۱. “زُور” به پیشکشهای آبکی همچون شیر یا فشردهی گیاه “هَئومه” اطلاق میشد که پیشکش ایزدان و ایزدبانوان به آتشکده میآوردند.
۲. اَآُرَ: پَست.
۳. اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، ۱۳۸۵، انتشارات مروارید.
۴. فرهنگ واژههای اوستا نوشتهی احسان بهرامی، چاپ ۱۳۶۹، نشر بلخ.
۵. واحد اندازهگیری؛ یک اسپریس به اندازهی طول یک میدان اسبدوانی بوده است.
۶. اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، ۱۳۸۵، انتشارات مروارید.
۷. راسته؛ آموزهی بزشکی مغان، گزارش رهام اشه و مسعود میرشاهی، چاپ ۱۳۹۰، انتشارات اساطیر.
۸. جستاری در فلسفهی زرتشتی (مجموعه مقالات)، ترجمه سعید زارع و دیگران، ۱۳۸۸، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب.
۹. آیین، اسطوره و کیهانشناسی در ایران باستان، ماریان موله، ترجمه محمد میرزایی، ۱۳۹۵، انتشارات نگاه معاصر.
منبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: بازنمایی معلولیت در متون زرتشتی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران