بزرگمرد علوی
«خداوندا، مرا بپذیر»
کتاب خواندنی و شنیدنی «حاجقاسمی که من میشناسم» با عبارت فرعی- با کروکی- روایت رفاقت چهلساله (حجتالاسلام والمسلمین علی شیرازی)، یک کتاب خاطرات و خطورات مجذوبکننده، مستند، شیعی، بیشیله و مخصوصا بیپیله، سرراست، و اهدنا الصراط المستقیم است.
هذا الکتاب، روایت رفاقت - یا همان اخوانیه خودمان - با بزرگمردی علوی است که ساده به دنیا آمد، ساده زیست و ساده رفت. سادگی آسانی نیست، بلکه به تعبیر فرمالیستهای ادبیات عظیم روس و روح، اوج فرم است. از همان ابتدا به ساکن، کتاب که به اهتمام سعید علامیان به خامه تحریر درآمده، توجه حقیقی، واقعی و غیرتصنعی حاجقاسم به متن و جهان نوشته و کتابها، هویدا میشود. و این هویدای غیرپهلوی، برای مخاطب مشتاق هادی شیعی و مصباح و سفینه راه است برای اینکه در آینده شکار راهزنها نشود.
این کتاب، زاویه دید و زاویه شنید رفیقی است که خودش هم همچون حاجقاسم، کهنهسرباز است. با این کتاب نکات و خصلتهای بدیعی از حاجقاسم متوجه میشویم، آن هم نه از پنجره جلو، بلکه به تعبیر هیچکاک، از «پنجره عقبی» رفیق. کتاب حاجقاسمی که من میشناسم، شفاف در سطح عالی، علیه تفسیر به تعبیر سوزان سانتاگ است.
به نظرم حاجقاسم در کتاب جمع تضادهای بهظاهر متناقض معرفی و خاطره میشود. حاجقاسمی که سنتز اقتدار و شفقت است؛ حاجقاسمی مهربان و مقتدر با خطی قرمز از ولایت. حاجقاسمی جنگجو و اهل نجات. حاجقاسمی به تمام معنا اهل و اهلی دیالوگ. نقدش به افراد بهظاهر ملیگرا را در کتاب ببینید. حاجقاسمی که اشک تلخ ژنرالهای آمریکایی و دواعش را درمیآورد، و علویوار، در محافل روضه خصوصی، بلندبلند گریه میکند. هماویی که در جنگ، تار و پود را از هم میگسلد. از خودم چیزی درنمیآورم و دارم به این شکل درباره کتاب مینویسم.
حاجقاسمی که سالها اهل سفر زیارتی-جنگی بود، بسیار سفر باید و پخته شد آنکه در هشتسال تحمیلی پختهتر شد و سیب وقتی پخته شود از درخت میافتد و قانون جاذبه کشف میشود. این رفت و شدها، «قانون جاذبه حاجقاسم» بود.
حاجقاسمی که انیس و مونس یارانش است و در مثلث بهبودی خدا، جهاد، خانواده، در هر سه موفق و سربلند بیرون میآید.
فرمانده جنگی که با مدیوم دوستداشتنی «نامه» و غیرمستقیم به فرزندانش تذکرات و تشویقات اداری نه، عبادی میدهد: «دخترم، خلوت با خداوند سبحان، مهمترین داروی آرامبخش است»
حاج قاسم کتاب، حاجقاسمیست که جواب اعتماد را با خدمت میدهد، متخصص آشپزی است، روابط عاطفیش قوی است، و مردم شهرش، به طور خاص دوستش دارند. حاجقاسم، یک انسان انسانشناس در میدان است، که انسان میسازد. کتابی انسانساز، دور از زواید، چه در نثر، و چه لب مطلب.
مواجهه لسانی و انسانی حاجقاسم با نیروهایش وجه تمایز فرماندهایش است. فرماندهی که دیوارهای خانهاش پر از عکس شهداست، نقشه جغرافیاییاش چیست جز «نقشه شهادت»؛ دفترچه تلفنی با نزدیک ۱۵۰ شماره خانواده شهید.
حاجقاسم، باعنوان بزرگ سرباز ولایت، توجه دقیق به سخنهای رهبر انقلاب داشته، و آنها را در میدان همزمان فرموله و ادبیاتی-ببخشید- عملیاتی میکرده. نامزد گلولهها، که «محال بود به خانه شهید برود و هدیه ندهد».
کتاب مملو از تصاویر زیباست؛ «وقتی وارد مهدیه شد بچههای لشگر، او را روی دست بلند میکردند و تا پشت تریبون میآوردند» آدم از این دنیا دیگر چه میخواهد؟! ماجرای حضورش در سیل خوزستان را هم که دیگر همه میدانند؛ بزرگمرد علوی که نگاهش به اکثریت است و «عشقم این است که یک نفر کنارم بنشیند، شبهههایش را بگوید، من پاسخ بدهم» و نباید افراد را به آسانی از دست بدهیم. او طراحی بزرگ برای مقابله به طرارها بود. کتابی روان و سَیلان بیدستانداز و دستاندازی و گردابی از چهرهای فراملی و دقیقتر بنویسم چهرهای «اسلاموطنی.» کتاب که تصویری مؤثر و مصور از حاجی ارائه میدهد، پاسخ به یک پرسش اساسی است که مردم چه کسی را دوست دارند؟ «مردم، انسان شجاع را دوست دارند؛ از کسی که حامی مظلوم است و در مقابل ظالم میایستد، خوششان میآید. این در فطرت انسان است.»
منبع خبر: جام جم
اخبار مرتبط: بزرگمرد علوی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران