دیوار نامرئی

شاید این نگاه باعث شود هنگامی که این نوجوان سردرگم و مضطرب عزیزی را از دست می‌دهد با او مثل یک انسان رفتار شود. بله! انسان! انسانی که محتاج است. در غم و تنهایی نیاز به عاطفه و توجه دارد. نیاز به درک شدن دارد. نیاز دارد تا به او فراتر از باب های ثلاثی مزید نگاه شود. نیاز دارد تا به او به عنوان یک انسان نگاه شود و نه یک دانش‌آموز. انسانی که دوست دارد گاه به معلم خود بگوید« کاش می‌دانستی که احوالاتم خوب نیست. اگر نمی‌فهمم. اگر بارها تکرار می‌کنی و در مخیله من نمی‌گنجد به این خاطر است که نانی نیست. آبی نیست. مهری نیست»
انسانی که دوست دارد اگر مجالی برای نفس کشیدن در زندگی ندارد بتواند بدون ترس از قضاوت، مقابل همکلاسی‌هایی آگاه و همدل بگرید و نترسد از ترحم ها و درک نشدن‌ها.این فرزند پویا اما غریب میان انسان ناشناس‌ها دلش می‌خواهد قبل از هر ایکس و ایگریگی به او بیاموزند که با حس ناکافی بودن، سوگ، ناامیدی و تنهایی چه کند؟! دلش می‌خواهد بداند که وقتی در دوستی شکست می‌خورد کجای کارش می‌لنگد که این‌گونه ترک می‌شود؟! این فرزند پویا اما غمگین قبل از یادگیری C. B .A. دلش می‌خواهد زبان والدینش را یاد بگیرد.‌ زبان سازگاری و تاب‌آوری.‌ زبان شنیدن.‌ زبان همدلی، زبان تفکر.‌ زبان زندگی.‌ کجاست آن معلمی که هنگام تدریس قبل از یاد دادن فعل مجهول، این همه مجهولات زندگی را معلوم کند.‌ کجاست آن معلمی که…

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: دیوار نامرئی