بوی مرکب و کاغذ به مثابه اکسیژن
شاگردان زیادی در کنار او کار کردند و امروز هریک با بهرهمندی از دانش، تخصص و مهارتی مثالزدنی در صنعت چاپ مشغول کار هستند. مدیر چاپخانه کوروش، اینروزها با کولهباری از تجربه هر روز از صبح به چاپخانه میآید و در کنار پسرش به رتقوفتق امور میپردازد و برای چاپچیها بزرگی میکند. او پیشکسوت برگزیده صنعت چاپ در سال ۱۳۹۸ انتخاب شده بود و سال ۱۴۰۰ نیز بهعنوان یکی از صد چهره ماندگار صنعت چاپ انتخاب گردید.
جرقههای یک عشق ماندگار
خسرو، سومین فرزند یک خانواده نسبتا پرجمعیت در محله سنگلج تهران است. پدرش در همان محله نانوایی داشت. مردی بود که به تحصیلات فرزندانش اهمیت زیادی میداد. مقطع اول متوسطه را در مدرسه حکیمنظامی حوالی خیابان ۳۰ تیر گذراند. برادر بزرگترش در چاپخانه تابان، یکی از بزرگترین چاپخانههای تهران کار میکرد و خسروی نوجوان گاهی تابستانها برای کار به این چاپخانه میرفت. همین رفتوآمدها علاقه به صنعت چاپ را در دلش ایجاد کرد. دوره دوم متوسطه را در هنرستان صنعتی که در همان خیابان ۳۰ تیر بود در رشته چاپ گذراند. این هنرستان توسط آلمانیها تاسیس شده بود و بخش عمده استادانش هم همانها بودند.
۱۷ ساله بود که تصمیم گرفت درس و مدرسه را رها کند و برای کار به چاپخانه تابان برود. یک چاپخانه بزرگ در زمینی به مساحت ۲۰۰۰ مترمربع و پنج طبقه که بیش از ۱۵۰ کارگر داشت. جمع زیادی از فعالان صنعت چاپ مثل زندهیاد مرتضی نوریانی و امیر صمیمی اولین مهندس صنعت چاپ ایران در این چاپخانه حضور داشتند.
اولین ماشینی که خسروی جوان پشت آن ایستاد یک دستگاه «مان» انگلیسی بود. استعداد و مهارت او در کار باعث شد خیلی زود رشد کند و در کنار ماشین مسطح «لترپرس» کار چاپ چهاررنگ را برای نشریاتی مثل روشنفکر، سپیدوسیاه و فردوسی انجام دهد، کاری که در تهران فقط پنج مهندس و اپراتور چاپ میتوانستند انجام بدهند.
بعد از چند سال کار عاشقانه در چاپخانه تابان، در ۲۲ سالگی با هما نعیمی ازدواج کرد. برکت این ازدواج در کارش هم نمودار شد و یکسال بعد از ازدواج بهعنوان مدیر یکی از بخشها منصوب شد.
اولین خانه در سرچشمه
اولین حقوقی که خسرو بشارت گرفت، ۹ ریال و هر ساعت اضافهکاری شش ریال بود اما به مرور افزایش پیدا کرد. سالها گذشت و خسرو که حالا یک مدیر کارکشته و اپراتور حرفهای شده بود، ساعتهای زیادی از روز را در چاپخانه میگذراند، بهطوریکه گاهی هفتهای یک یا دو بار به خانه میرفت. با صدای گرم و لهجه تهرانی اصیل برایم تعریف میکند: «گاهی هفتهای چهار، پنج روز مجبور میشدم در چاپخانه بخوابم، چون حجم کارها زیاد بود و باید آنجا میماندم و روی نتیجه نهایی کار نظارت میکردم. البته قبل از ازدواجم هم همین کار را میکردم اما بعد از آن هم با همراهی و همقدمی همسرم این مسیر ادامه داشت.»
او بعد از سالها کار حقوقش به ماهی ۳۰۰ تومان رسید و توانست ۲۵۰۰ تومان پول جمع کند، بعد از آن بهدنبال خرید خانه رفت. هر روز بعد از چاپخانه با همسرش به دنبال خانه میرفت تا اینکه بالاخره توانستند خانه مورد علاقهشان را پیدا کنند. بشارت برایم میگوید: «یک خانه در خیابان سرچشمه، کوچه کناری قنادی بهار به ما نشان دادند که خانه نقلی و قشنگی بود. این خانه متعلق بود به قاسم جبلی که یک حروفچین و خواننده نسبتا معروفی بود اما قیمتش ۵۰۰۰ تومان بود. من و همسرم خانه را پسندیده بودیم. حوالی میدان بهارستان یک بانک اصناف بود. یکروز به آنجا رفتم و گفتم میخواهم خانه بخرم اما ۲۵۰۰ تومان پول کم دارم. سند خانه را بردم و همان روز روی سند به من ۲۵۰۰ تومان وام دادند و توانستیم خانهدار شویم.»
چاپ اولین سررسید و پوستر آیزنهاور
مهارت خسرو بشارت در مدت زمان کوتاهی زبانزد چاپچیها شده بود. یک روز از شرکت نفت تماس گرفتند و گفتند قصد دارند اولین سررسید ایرانی را چاپ کنند. این کار سخت بود چون باید از کاغذ پرفراژدار استفاده میشد و این فناوری در ایران نبود. او با مهارت و تلاش توانست با کاغذ مقوایی و تکنیکهایی که حین کار آموخته بود، این کار را انجام دهد و اولین سررسید ایرانی را چاپ کند.
سال ۱۳۳۸، زمانی که دوایت آیزنهاور قصد داشت به ایران سفر کند، سراغ آقای خسرو بشارت آمدند تا بیش از صدها پوستر از عکس او در قطع ۵۰ در ۷۰ را برای نصب در نقاط مختلف شهر چاپ کند و همه این پوسترها در چاپخانه تابان و زیر نظر او چاپ شد.
تجربه اولین چاپخانه مستقل
تا قبل از دهه۴۰ در همفکری با جمعی از دوستانش از جمله فریدون مشیری، شاعر پرآوازه ایرانی تصمیم گرفتند چاپخانه حافظ را تاسیس کنند. خسرو بشارت همزمان که در چاپخانه تابان مشغول کار بود به همراه بهمن پورمند، مهدی بهمنی، فریدون مشیری و بهرام کاویانی این چاپخانه را در شاهآباد تاسیس کرد.
سال۱۳۴۰ از شرکت تولید دارو با بشارت تماس گرفتند و برای تاسیس یک چاپخانه جدید و مجهز او را به دفترشان دعوت کردند و برای راهاندازی و مدیریت یک چاپخانه به او پیشنهاد حقوقی دو برابر بیشتر از چاپخانه تابان دادند اما مدیران چاپخانه که که نمیخواستند او به جای دیگری برود؛ با این کار مخالفت کردند.
او همان زمان تصمیم گرفت با پنج میلیون تومان سرمایهای که پسانداز کرده، یک چاپخانه مستقل برای خود راهاندازی کند. یک ماشین ملخی، یک رئال و برش دستی نخستین دستگاههایی بود که برای چاپخانهاش در پاساژ آشتیانی خریداری کرد، فریدون مشیری هم کمک کرد تا بتواند مجوز آن را بگیرد. بشارت درباره راهاندازی چاپخانهاش میگوید: «تازه کارم را شروع کرده بودم که زندهیاد نوریانی به من زنگ زد که بیا دفترم، متوجه شده بود که چاپخانه زدهام، به من گفت چرا به من نگفتی؟ به او جواب دادم که دوست داشتم پیشرفت کنم. خندید و دو ماشین افست خوابیده تکرنگ به من داد، حالا من چاپخانه مجهزی داشتم و شب و روزم را با بوی مرکب و کاغذ سر میکردم، نفس کشیدن در این هوا برایم مثل اکسیژن ضروری شده بود ...»
از آنجا که کارهای چاپ رنگی او زبانزد شده بود، چاپ بخش زیادی از کتابها در چاپخانه کوروش انجام میشد و کسب و کارش رونق خوبی گرفت، یک دستگاه برش نیمه اتومات و افست تکرنگ ایستاده هم به ماشینهای چاپخانه اضافه شد.
توصیهای به نسل جوان
«سالهایی که ما کار میکردیم سختیهای زیادی را باید متحمل میشدیم، کارگری کردیم تا مدیر شدیم اما دم بر نیاوردیم و در برابر بداخلاقی استادکارها ساکت بودیم، چون میخواستیم کار یاد بگیریم تا خودمان استاد شویم. امروز حرف من به جوانها این است که بهدنبال تخصص بروند، کاری را که به آن علاقه دارند دنبال کنند، پیگیر باشند و بیاموزند. از آموختن نکتهها و تخصصهای جدید نترسند و فرار نکنند که خوشبختی و آینده کاری خوب در همین سعی و تلاشها میسر میشود.امروز نسل جوان خیلی اهل کار نیست، خیلی دنبال تخصص نیست و بهدنبال کارهای ساده و آسان است اما باید به فردا هم نگاه کند.»
خسرو بشارت این جملهها را میگوید و ادامه میدهد: «اینکه فقط ساعت کاریشان را پر کنند که فایده ندارد، شاید باورتان نشود از کنار چاپخانه تابان ۳۰ چاپخانهدار و چاپخانه بیرون آمد که همه چاپخانههای سرآمد و نامی تهران هستند.
برخی میگویند شما که پولداری... بله ما پولدار شدیم اما با چهار روز خانه نرفتن در هفته، با نخوابیدنهای زیاد و با سعی و وقت گذاشتن روی کارمان. اگر کسی این همت را دارد، بسما... . آرزویم این است که روزی صنعت چاپ در ایران با جدیدترین و بهروزترین تجهیزات و ماشینآلات مجهز شود و ما با تخصصها و استعدادهایی که در کشور داریم، بتوانیم یکی از قطبهای چاپ منطقه باشیم.»
سهفرد تاثیرگذار در زندگی من
همسرم مشوق من در زندگی حرفهای و شخصی است، سالهای زیادی گاهی در طول هفته دو روز بیشتر خانه نبودم اما او با صبوری و مهربانی به من کمک کرد.
مدیر چاپخانه فشاری و اولین کسی بود که کار چاپ را به من یاد داد. در حوزه چاپ رنگی با دستگاه مسطح، صادق فشاری کار را به من آموزش داد.
مرد بزرگ صنعت چاپ بود، او به من کمک زیادی کرد تا به این نقطه برسم. کسی که در من عشق و علاقه به چاپ را با دستگاههای جدید نهادینه کرد، زندهیاد نوریانی بود.
منبع خبر: جام جم
اخبار مرتبط: بوی مرکب و کاغذ به مثابه اکسیژن
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران