اگر طالقانی و مطهری زنده میماندند؟ - Gooya News
زیتون - حسن یوسفی اشکوری
دو شخصیت روحانی نامدار در اردوی انقلاب اسلامی و انقلابیون مسلمان در همان ماههای نخستین پس از پیروزی انقلاب از دنیا رفتند: مرتضی مطهری در اردیبهشت ۵۸ و سید محمود طالقانی در شهریور همان سال.
هرچند مطهری، با توجه به دلایل پرشمار، هرگز در سطح و در حد محبوبیت طالقانی در گستره جامعه و در جریان عمومی مبارزان و حتی در تودههای مردم کوچه و بازار نبود؛ ولی به هر حال، او نیز عمدتا در اقشار مذهبی و روحانی و به ویژه در جریان جوانان دانشگاهی و اهل اندیشه در قلمرو مباحث اسلامی شناخته شده بود و در اواخر و پیش از پیروزی و در ماههای نخستین پس از پیروزی تا حدود زیادی محبوب بود و اثرگذار. این که گفته شده است که مطهری در آغاز ریاست شورای انقلاب را هم بر عهده داشت، نشانهای از این نفوذ در جایگاه رهبران انقلاب است.
اما از آنجا که این دو روحانی کم و بیش محبوب و نقش آفرین در پیروزی انقلاب و به ویژه با توجه به افکار مترقی و تا حدودی مدرن شان خیلی زود و میتوان گفت ناگهانی چشم از جهان بربستند، همواره این دو فقدان زودهنگام مایه تأسف بود و بسیاری با خود میاندیشند که اگر این دو عالم دینی و باورمند به انقلاب بیشتر عمر میکردند، احتمالا بسیاری از حوادث تلخ و انحرافی و از جمله خشونتها و اعدامها و به طور کلی سرکوبی آزادیها روی نمیداد.
اما راستی چنین است؟ آیا واقعا اگر طالقانی و مطهری مثلا ده سال دیگر حضور داشتند، مسیر انقلاب و عملکرد جمهوری اسلامی تحت زعامت آیتالله خمینی به گونهای دیگر و بهتر رقم میخورد؟ آیا اصولا خود آن دو شخصیت، در قبال حوادث جاری ناپسند و خشونت بار دهه شصت، چه واکنشی نشان میدادند؟
در آغاز بگویم که پیشگویی در امور اجتماعی و انسانی به هزار و یک دلیل ممکن نیست اما در عین حال بر اساس گمانهزنیهای معقول میتوان گفت حساب طالقانی و مطهری کاملا جداست و این دو از جهات مختلف در یک ردیف قرار نمیگیرند. گزاف نیست گفته شود که اگر مطهری ده سال دیگر در قید حیات بود، در قبال افکاری که ارائه شد و اعمالی که انجام شد (از جمله جنگ و اعدامها و شکنجهها و سرکوبی آزادیها و توقیف مطبوعات و تعطیلی احزاب و . . .)، با احتمال زیاد، به رغم برخی نقدها و اعتراضها، به تدریج تسلیم میشد و به هر دلیل در برابر نظام حاکم و به ویژه در برابر آیتالله خمینی نمیایستاد.
چرا که او اولا، قواعد بازی فقاهتی جاری را به طور اساسی و مبنایی پذیرفته بود؛ ثانیا، او به هر تقدیر ذوب در شخصیت خمینی بود و دوستان صنفیاش نیز در پیرامون رهبری نظام و در مقام کارگزاران جمهوری اسلامی قرار داشتند. در چنین فضایی کاملا معقول مینماید که مطهری در کنارشان بایستد و حتی اگر به برخی افکار و اعمال معترض باشد باز محتمل است که با یارانش همراهی کند و در بهترین حالت سکوت پیشه کند.
اگر مطهری دهه شصت را در نظام جمهوری ولایی اسلامی زیسته بود، احتمالا شبیه دوستانش در حزب جمهوری اسلامی میشد. چرا که هویت صنفی و سابقه و لاحقه وی بیش از همه با آنان سازگار و هماهنگ مینمود. به ویژه برخی مواضع ضد آزادی دو سال آخر عمرش این سازگاری را بیشتر کرده بود.
اما طالقانی چنین نبود. او هرگز «بازی» فقاهتی را نپذیرفته بود. او اصولا دارای خصلتهای «آخوندی» به معنای مصطلح آن نبود. از آغاز جوانی در شمار نواندیشان منتقد اسلام سنتی - فقاهتی و حوزوی بود. پیوندی صنفی با نهاد علما و حوزویان نداشت. میراثدار علمای مشروطهخواه و بیشتر نائینی بود و تحت تأثیر آنان با حکومت صنفی روحانی و به طور خاص با استبداد دینی در تمام اشکالش مخالف بود. عمری را در تهران در جریان مبارزان ملی، اعم از مذهبی و غیر مذهبی، زیسته و فعالیت کرده بود. آشکارا اهل سازگاری و رواداری و از منظر سیاسی طالب وحدت ملی تمام اقوام ایرانی بود. به جد حامی نظام شورایی و مشارکت عمومی در سرنوشت اجتماعی و سیاسی بود. طالقانی این اوصاف را تا پایان عمر به روشنی حفظ کرده بود. مطهری در مجموع از چنین صبغه و سابقهای بیبهره بود.
منبع خبر: گویا
اخبار مرتبط: اگر طالقانی و مطهری زنده میماندند؟ - Gooya News
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۵ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران