ترنم شعر فارسی از ژاپن تا آفریقا
اگرچه درباره این نامگذاری همیشه بحث بوده است و گروهی معتقدند انتخاب روز مرگ یک شاعر، انتخاب شایستهای برای پاسداشت یکی از مؤلفههای شکل دهندۀ هویت ملی نیست، این روز تنها انگیزهای است که از زبان و ادبیات فارسی و بخصوص نقش برجسته شعر فارسی در فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی در منطقه خود سخن بگوییم.
شکی نیست که کمتر ملتی در جهان همچون ایرانیان چنین دلبسته شعر باشند و این هنر با تار و پود زندگیشان گره خورده باشد. ایرانیها با شعر متولد میشوند، بزرگ میشوند، زندگی میکنند و میمیرند، با شعر عاشق میشوند و با شعر فارغ. این دیگر چیزی نیست که نیاز به کشف و پژوهش داشته باشد، واقعیت مشهود زندگی همه ماست. اما این عشق و شیفتگی به شعر و ادبیات، چه تأثیری بر هویت و شخصیت فکری و فرهنگی ایرانیان داشته و دارد؟ در این نوشتار میخواهیم دربارۀ همین مسأله حرف بزنیم و از نقش هویتساز و تاریخساز شعر و ادب فارسی بگوییم.
شعر فارسی را نخستین بار با نام شاعر بزرگی چون «رودکی» میشناسیم اگرچه قبل از او نیز نام شاعران دیگری چون حنظه باذغیسی، محمود وراق هروی، ابو حفص حکیم بن احوص سغدی، فیروز مشرقی و ابوسلیک گرگانی مطرح شده و آثاری از آنان به دست ما رسیده است اما رودکی بود که در سایۀ حمایت امیر نصر سامانی و البته به مدد نبوغ خود در شعر و شاعری، توانست شعر را به جایگاهی ارزشمند برساند و نمونههای ارجمندی از این هنر را به مخاطبان ارائه کند. نبوغ او در سرودن شعری مانند «بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی» باعث خیزش و بازگشت امیر منصور از تصمیم خود برای دور ماندن از پایتخت کشور شد و همین مسأله باعث شد که نقش و اهمیت ادبیات بخصوص شعر در سیاست و حکمرانی نیز آشکار شود.
شعر و سیاست در ایران
در طول سالها شعر علاوه بر اینکه نقش مهمی در ایجاد ارتباط حسی و بیان ناگفتههای عاطفی و تشریح اندیشههای افراد داشته است، در تبلیغات سیاسی هم برجستگی یافت به شکلی که از دوران سامانی به بعد بخصوص در دوران غزنوی، شاعران بسیاری استخدام شدند تا از فتوحات شاه و قدرت او بگویند و این رسم در طول دوران مختلف ادامه یافت و آخرین شاهی که اینچنین به شعر نگاه میکرد ناصرالدین شاه قاجار بود که رسم داشت مانند شاعران قرون قبل، در روزهای عید و مناسبتهای ویژه شاعران را به خط کند و آنها هم از او و قدرت و شوکتش بگویند. شاید با خود فکر کنید که همه ادبیات مدحی از یک کنار بی ارزش است و باید از آن صرفنظر کرد چرا که به مدح و چاپلوسی از انسانهایی زورگو مانند سلطان محمود و دیگر شاهان ستمکار اختصاص داشته است اما باید بدانید که اینچنین قضاوتی دربارۀ ادبیات مدحی، شتاب زده است. واقعیت این است که شعرهای مدحی بسیاری از شاعرانی چون فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، امیرمعزی، انوری، مسعود سعد سلمان، خاقانی، ابن یمین و .... دارای ارزشهای ادبی و هنری بسیاری هستند که در آنها شاعرانشان با اتکا به قدرت تصویرگری و زبانآوری خود نمونههایی درخشان و ماندگار از شعر از خود به جای گذاشته اند. در مواردی هم شاعران تنها به مدح و اغراق دربارۀ سلاطین زمان نمیپرداخته اند بلکه مانند سعدی آنان را نصیحت میکرده و دربارۀ نتایج سوء ستمکاری بر مردم به آنان هشدار میدادهاند.
حماسه در شعر فارسی
در همان دوران غزنویان که سلطان محمود، درباری بزرگ و پر از شاعر تدارک دیده بود و در سالنهای کاخ او عنصری بلخی، فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی و دیگران در رفت و آمد بودند، شاعران دیگری هم بودند که شعر را نه به عنوان وسیلهای برای ارتزاق و دریافت کیسههای طلا و نقره بلکه به عنوان وسیلهای برای مقاومت در برابر تغییر هویت فرهنگی و ملی تبدیل شد. شاعران و ادیبانی شروع به نوشتن شعرها یا ترجمه آثاری برای حفظ و پاسداری از زبان، تاریخ و اساطیر ایرانی کردند و البته بزرگترین و مهمترین آنان شاعری خراسانی به نام ابوالقاسم فردوسی توسی بود که کتاب باشکوه «شاهنامه» را براساس داستانهای تاریخی ایرانیان نوشت و بر سر سرودن این کتاب سترگ، همه عمر و جوانی و ثروت خود را فدا کرد. فردوسی نخستین شاعر ایرانی است که خودش و شعرش، دارای بعد و برد جهانی شده اند و هزار و چندسال بعداز مرگ، هنوز کتابش زنده است و محل بحث و تحلیل نویسندگان و منتقدان.
شاهنامه مهمترین اثر حماسی ادبیات فارسی است اما تنها اثر حماسی ادبیات فارسی نیست و در کنار این کتاب بزرگ و مهم که اهمیت جهانی دارد، میتوان از گرشاسپنامه، فرامرزنامه، علی نامه، حمله حیدری و حمزهنامه در شعر و مرزباننامه در نثر هم نام برد. همچنین باید اضافه کرد که ادبیات فارسی تنها در حماسه محدود نمیشود.
تو را که خانه نئین است
یکی دیگر از گونههای شعر در ایران، بیانِ پند و اندرز و حکمت یه به اصطلاح «شعر و ادبیات تعلیمی» است. منظور از ادبیات تعلیمی، راهکارهایی است که در قالب پیامهای اخلاقی و آموزشی و در گونههای چون قالبهای شعر یا نثر آهنگین و برجسته، به مخاطب ارائه میشود تا زندگی خوب و موفق و سالمیداشته باشد. ادبیات تعلیمی، راهکاری برای انتقال تجربهها و نیز میراث فکری و فرهنگی به نسلهای مختلف بوده است. سعدی و گلستان و بوستانش به همراهی بسیاری از آثار اندرزی دیگر همچون مخزن الاسرار حکیم نظامی، مرزباننامه وقابوسنامه نمونههایی از این نوع ادبی است. در اینجا فقط با ادبیات صرف سر و کار نداریم، بلکه زیبایی در خدمت سبک زندگی و راهنمایی برای زندگی بهتر و خوش سرانجام درآمده است.
برای مثال وقتی سعدی میگوید:
هندوی نفط اندازی همیآموخت. حکیمیگفت تو را که خانه نئین است، بازی نه این است.
تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی
وآنچه دانی که نه نیکوش جواب است مگوی
چنان که میبینید در این چند سطر اولاً سعدی یک نصحیت حکمت آمیز درباره زندگی بهتر به مخاطبانش میدهد، اینکه وقتی کاری را میکنی، باید متوجه نتایج مترتب بر آن باشی و اگر کارَت ریسک زیادی دارد، وارد آن کار نشوی. برای این کار از تمثیل هم استفاده میکند. کسی که نفت در دهان می ریزد و با استفاده از آن آتش از دهنش خارج میکند اگرچه کاری شگفت آور و جالب انجام میدهد اما اگر خانه او از نی ساخته شده باشد، احتمال اینکه آتش در آن نیها بگیرد و خانه خرابش کند، بالاست. از طرف دیگر سعدی برای بیان این حرف از ابزارهای زیباییشناسانه هم بهره برده است و مثلاً در همین چند سطر شاهد استفاده او از صنعت ادبی جناس میان دو کلمه نئین (به معنای ساخته شده از نی) و نه این هستیم، بخصوص اینکه بدانیم در زمان سعدی این دو کلمه، تلفظ همانندی هم داشتهاند.
تولد غزل
شعر عرفانی جلوه دیگری از زیباییهای شعر فارسی است. ورود عرفان به شعر فارسی مرهون شاعرانی چون سنایی و عطار نیشابوری است که خود مشرب عرفانی داشتند و از آبشخورهای عرفان خراسان قرن پنجم سیراب بودند و از طرفی شاعرانی مهم و بزرگ هم بودند اما کسی که شعر عرفانی را به مرحله اوج خود رساند، مولاناست. بالاگرفتن کار عرفان در ایران دلایلی دارد که پژوهشگران بسیاری درباره آن صحبت کرده و مقاله نوشتهاند اما نمیتوان منکر نقش ادبیات در زنده کردن و عمومی کردن نگرش عرفانی در ایران شد. عرفان اسلامی بخصوص بعد از مسلط شدن تفکرات اشعریگری و باز بعد از ظهور چهرهای چون ابن عربی که عرفان را نظریهبندی کرد، به سرعت در سرزمینهای اسلامی بخصوص در ایران مورد استقبال قرار گرفت و آثار شاعرانی چون باباطاهر، جامی، هاتف اصفهانی، فخرالدین عراقی، شاه نعمتالله ولی، مولوی، عطار نیشابوری، شیخ محمود شبستری و فیض کاشانی و نثرنویسانی چون عینالقضات همدانی، خواجه عبدالله انصاری، شمس تبریزی، شیخ احمد جامی و محمد غزالی و سعدالدین نزاری قهستانی در این حوزه، بر تارک ادبیات ایران میدرخشد. بر اثر سلطه یافتن این نگرش در ایران بود که شعر، زبان خاص و حتی قالب خاص خود را پیدا کرد. جلوه ادبی دیدگاه عرفانی در ادبیات ایران، همهگیر شدن قالب غزل در شعر بود. غزل قالبی شعری است که معمولاً حداکثر ده پانزده بیت دارد و بیت اول و مصرعهای زوج آن با هم همقافیهاند. بسیاری معتقدند این قالب از دل قالب قصیده بیرون آمده است. قصیده قالبی بود که برای خطابه خواندن، مدح کردن و بیان یک عریضه یا ماجرا استفاده میشد و دارای ابیات زیادی بود. معمولاً در قصیده نخست در چند بیت، معشوق یا ممدوح را توصیف میکرد یا به بیان زیباییهای طبیعت میپرداخت و بعد وارد بیان مقصود خود میشد. این چند بیت را «تغزل» مینامیدند. میگویند قالب غزل حفظ همین جند بیت نخستین قصیده و استفاده از آن به عنوان یک قالب ادبی مستقل است. غزل از نخستین دورههای شعر فارسی تا همین امروز همیشه مورد توجه شاعران بوده است و بسیاری از زیباترین و بهترین شعرهای فارسی در این قالب سروده شدهاند. فهرست شاعران غزلسرای نامدار ادب فارسی چنان طولانی است که نمیتوان در این نوشتار به آنان پرداخت اما باید دانست که آوازه غزل فارسی چنان در ادبیات جهان پیچیده است که شاعران دیگر کشورها را هم به تقلید از این قالب واداشته است. غزل فارسی، در دوره اوج خود چنان درخشیدن داشت که از زبان فارسی وارد زبانهای دیگر شد و شاعران ترک زبان و اردوزبان غزلسرا، در به کارگیری این قالب شعری کاملاً تحت تأثیر شاعران فارسی زبان هستند اما تأثیرگذاری غزل فارسی تنها شامل کشورهای منطقه خودمان نمیشود. قالب «سونِت» در ادبیات انگلیسی که برای سرودن شعر عاشقانه استفاده میشود، تحت تأثیر غزل ماست و به همین دلیل خیلیها آن را غزلواره و یا غزل فرنگی ترجمه کردهاند. این قالب چهارده مصراعی از قرن سیزدهم رایج شد و جالب است بدانید مشهورترین غزلواره سرای انگلیسی، مشهورترین و بزرگترین چهره ادبیات انگلیسی یعنی ویلیام شکسپیر است. تأثیر غزل بر ادبیات آمریکایی از این هم بیشتر است و برخی شاعران این کشور، از این قالب برای سرودن شعر استفاده کردهاند و نام رایج برای این قالب در ادبیات آمریکا همان Ghazal است.
خدمت یک اشراف زادۀ انگلیسی به رباعی
جالب است بدانید که میان قالبهای شعری، غزل تنها قالب شعری نیست که باید آن را ساخته و پرداخته ادبیات فارسی و فارسی زبانان بدانیم. همان گونه که غزل برای بیان احساسات عاشقانه و عواطف انسانی در زبان فارسی مورد استفاده گسترده قرار گرفت و طیف گستردهای از شاعران فارسی زبان به این قالب روی آوردند؛ قالب دیگری نیز در ادبیات فارسی رایج شد که برای بیان تأملات و تفکرات فلسفی و هستیشناختی انسان ایرانی بسیار کاربرد داشت. این قالب «رباعی» نام دارد و دربارۀ ریشۀ اصلی آن اختلاف نظر وجود دارد اما با قراینی میشود گفت که این قالب ریشه در شعر فارسی دوران قبل از اسلام دارد و به شعری غیررسمی که در روستاها و شهرهای کوچک میان مردم جاری بوده و شاعران محلی آن را میسرودهاند؛ نزدیک بوده است. به هرحال در این نکته که قالب رباعی مختص شاعران فارسی زبان بوده است هیچ شکی نیست. همان طور که شاعران فارسیزبان، قصیده را از شعر شاعران عرب زبان اقتباس کردند، شاعران عرب زبان هم قالب رباعی را از شاعران فارسی زبان اقتباس کردند اما حیات رباعی و شکوفایی این قالب مدیون نام یک شاعر بزرگ است. شاعران فارسی زبان در قرون چهارم تا ششم، به این قالب میپرداختند اما این قالب، به شکلی حاشیهای و تفننی مورد استفاده شاعران بود. در این دوره، مهمترین قالبهای شعر فارسی یکی غزل بود که تقریباً همه شاعران آن دوره به غزلسرایی مشهور بودند و دیگری مثنوی که شاعران بزرگی چون نظامی و فردوسی در این قالب شعر سروده بودند.
دراین دوره دانشمندی به نام غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری زندگی میکرد. او ریاضیدان، منجم و فیلسوفی مشهور بود و در دوران خود اصلاً به شاعری شهره نبود. او گاهی در خلوت، تفکرات فلسفی و تأملات خود درباره زندگی، مرگ و سرانجام آدمیو هستی میپرداخت. خیام قالب رباعی را بیان این تفکرات خود مناسب دیده بود و در این قالب که هم کوتاه بود و هم ضربه زننده، شعر میگفت. حدود دو قرن طول کشید که ارزش رباعیات خیام برای شاعران و مردم روشن شود و تازه بعد از آن بود که بسیاری از شاعران به دنبال تقلید از زبان و تفکرات خیام درآمدند و موجی از رباعیهای خیامی در طول تاریخ ادبیات نوشته شد و خیلی از رباعیهای شاعران دیگر که مقلد خیام بودند، به نام خود او مشهور شدند. چند قرن طول کشید که شهرت و آوازۀ خیام در سراسر جهان پیچید و این امر نتیجۀ انتشار ترجمه های یک اشراف زاده انگلیسی به نام ادوارد فیتزجرالد بود که وقتی رباعیهای خیام را در هند خواند، به شدت شیفته او شد و ترجمۀ ارزشمند و آزاد وی از رباعیهای خیام، به سرعت در سراسر جهان مشهور شد و خیام را به یکی از تأثیرگذارترین شاعران تاریخ بشری تبدیل کرد که بسیاری از مشهورترین شاعران و نویسندگان ادبیات انگلیسی و فرانسوی از جمله تی اس الیوت، آندره ژید و مارک تواین به شدت تحت تأثیر او بودند.
فخرالدین اسعد در ژاپن
آنچه دربارۀ فراگیری ادبیات ایران در سطح جهان گفتیم، تنها نمونۀ کوچکی است از درخشش شعر و ادب فارسی در سطح جهان. اصولاً بحث جهانی شدن، در سالهای اخیر برای همه خیلی مهم شده است. دلیل این اهمیت هم کاملاً روشن است. تبدیل شدن دامنۀ همۀ مؤلفههای سازندۀ زندگی اجتماعی از محلی و منطقهای به جهانی دارای تأثیرات مهمیخواهد بود. همچنان که اقتصاد، رسانه و سیاست در جهان امروز به مباحثی فرامرزی تبدیل شدهاند، فرهنگ هم در همین مسیر گام برمیدارد و این مسأله باعث نگرانی و امیدواری به صورت همزمان است.
جهانیشدن در اقتصاد باعث خصوصیسازی، آزادسازی تجارت، مقرراتزدایی در تجارت، کاهش مالیاتها، به حداقل رساندن نظارت دولت، رشد سریع شرکتهای چندملیتی، گسترش مراکز مالیجهانی و وابستگی ارزش اقتصاد به اطلاعات میشود. در حوزه سیاسی شاهد کاهش نقش دولت- ملتها و افزایش نقش و اقتدار شرکتها و سازمانهای فراملّی است اما در عرصه فرهنگی به نظر میرسد نگرانی اصلی در این باره، ایجاد نوعی یکسانسازی فرهنگی در سطح جهان به وسیله رسانههای جهانی باعث ایجاد نگرانی باشد. اما از سوی دیگر بسیاری معتقدند جهانی شدن رسانهها، اقتصاد و سیاست باعث میشود فضای تازهای برای فرهنگهای اصیل و دارای پشتوانه فراهم شود تا حرف خود را در سطح جهان بزنند و ادبیات فارسی هم که همیشه حرفهای نو، عمیق و ارزشمندی برای جهانیان داشته است میتواند از این فضای جدید برای مطرح شدن استفاده کند.
واقعیت این است که شعر و ادب فارسی حتی دردورهای که اقتصاد، سیاست و رسانه در معنای محدود محلی و یا حداکثر در سطح روابط دولت – ملتها مطرح بوده است، توانسته است مرزهای جغرافیایی جهان را بشکند و در روزگاری که ارتباطات به معنای امروزی عملاً ممکن نبود از سواحل چین تا دوردست آفریقا را به خود جذب کند. شاعران ایرانی در همان زمان محبوبترین شاعران جهان بوده اند. بگذارید در این زمینه به یک نمونه جالب اشاره کنیم. شاید اگر به حساب معمول بخواهیم بگوییم، دوردستترین سرزمین برای ایرانیان در قرون گذشته، ژاپن بوده است. به همین دلیل با همین حساب و کتاب بعید است که در ژاپن کسی چیزی از شعر و ادب فارسی شنیده باشد اما ادبیات فارسی جادویی دارد که مرز و دوردستی و دریا و کوه دربرابر نمیتوانند بایستند. تا همین یکی دو سال قبل کسی نمیدانست دست نوشته «هاشی بون» که میراث معنوی ژاپن محسوب میشود و به قرن سیزدهم میلادی مربوط میشود، در حقیقت سطوری از ادبای ایرانی است به خط مردم ژاپن که راهبی ژاپنی آن را در چهار سطر در ملاقات با چند ایرانی در بندر کوانژو چین و هنگام خداحافظی از آنها به یادگار گرفتهاست. سالها تصور میشد که این سطور، دعاهای بودایی است اما بعداً معلوم شد این نوشتهها، ابیاتی از «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی و داستان رستم و افراسیاب «شاهنامه» فردوسی و سطوری از کتاب جامعالتواریخ است.
جالب اینجاست که یکی از سطوری که بر این نوشتهها ثبت شده است، با متون تصحیح شده امروزی ما تفاوتهای اندکی هم دارد. مثلاً در شعر اول، این بیت آمده است:
جهان خُرمیبا کَس نماند
فلک روزی دهد، روزی ستاند
اما در نسخه مشهور و موجود ویس و رامین، به این صورت آمده است:
بهار نیکوی بر کس نماند
جهان روزی، دهد روزی ستاند
چنان که میبینید ایرانیان هر جا که میرفتهاند، عطر شعر و ادب فارسی را هم با خود میبردهاند. بازرگانان فارسی زبان در آن زمان مانند یک رسانۀ جهانی عمل میکردند و تأثیرشان بر جهانی شدن شعر و ادب فارسی در آن زمان، بیگمان بسیار است. البته این گسترش نشاندهندۀ این مسأله هم هست که ادبیات و شعر فارسی در ذات خود، برای همۀ زیبایی دوستان در سطح جهان حرفهای زیادی برای گفتن دارد. شاعرانی مانند فردوسی، خیام، نظامی، مولانا، سعدی و حافظ برای همۀ بشریت حرفهایی داشتهاند که هرگاه این صدا به گوش مردمان چهارگوشۀ گیتی رسیده است، مورد استقبال قرار گرفته است. شاعران فارسی زبان بر بسیاری از روشنفکران بزرگ جهان تأثیرگذاشته اند. داستان شیفتگی دیوانهوار گوته به حافظ یا تأثیرپذیری ویکتور هوگو و ولتر از سعدی یا تأکید چندینبارۀ بورخس بر اهمیت منطق الطیر عطار، تنها گوشهای کوچک از این تأثیرگذاری است اما باید به این امر اعتراف کرد که آنچه باعث این شیفتگی شده است در درجۀ نخست، اهمیت و درخشش حرفی است که این شاعران بزرگ برای دنیا داشتهاند.
ادبیات معاصر ایران و جهانی شدن
طبیعتاً سؤالی که دراینجا مطرح میشود این است که آیا ادبیات معاصر ایران هم ظرفیت جهانیشدن را دارد؟ اگر دارد چرا نتوانسته است مرزهای داخلی را بکشند و وارد بازار جهانی ادبیات بشود و برای این ورود چه باید کرد؟ چنانکه گفتیم برای جهانیشدن بیش از اینکه بخواهیم به رسانه و نشر متکی باشیم، باید حرفی در سطح جهانی برای عرضه داشته باشیم. آیا شاعران و نویسندگان امروز ما حرفهایی برای عرضه در سطح جهان دارند؟ استقبال از شعر و رمان برخی نویسندگان بعد از مشروطه نشان میدهد که نه همه، بلکه گروهی از شاعران و نویسندگان امروز ایران دارای این ظرفیت هستند. مثلاً استقبال از شعر شاعری مانند فروغ فرخزاد و ترجمۀ شعر او به اغلب زبانهای زندۀ جهان نشان میدهد شعر معاصر ما دارای حرفهایی در سطح جهان هست. همین اتفاق برای داستاننویسان ایرانی هم روی داده است مثلاً داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی به همان اندازه که برای نوجوانان ایرانی خواندنی است، برای نوجوانان دیگر کشورهای جهان نیز گیراست. گیر اصلی ما در چگونگی ورود به بازار جهانی نشر است. اولین مشکل این است که نشر ما با وجود داشتن امکانات و ظرفیتهای حضور در بازارهای منطقهای و جهانی، ذاتاً یک صنعت درونگراست و خیلی کم به گسترههای فراملی اندیشیده است. شاید مشکلاتی مانند نپذیرفتن رسمیکپی رایت در این میان، تأثیرات خود را داشته باشد اما در صورت فعال شدن ناشران برای عقد قراردادهای دوطرفه این مشکل قابل رفع است. نکتۀ دیگر این است که ادبیات ایران امروز آن گروه بازرگانان را که همیشه مبلغ نمونههای زیبای شعر و ادب فارسی باشند، از دست داده است. با وجود جمیعت زیادی از ایرانیان در کشورهای مختلف جهان، به نظر میرسد آنان به اندازهای که باید و شاید در تبلیغ، معرفی و ترجمۀ شعر و ادب فارسی فعال نیستند. البته در این زمینه باید بر نقش دولت هم تأکید کرد. دولت در سالهای اخیر سعی کرده است با برخی حمایتها از ناشرانی که آثار فارسیزبان را به زبانهای دیگر ترجمه میکنند، روند ترجمۀ معکوس را تقویت کند اما به نظر میرسد میزان حمایت و سرمایهگذاری دراین حوزه، آنقدر که به ایجاد جریانی جدی و فراگیر در سطح جهان منجر شود، نیست. حق ادبیات ایران بیشتر از اینهاست.
منبع خبر: جام جم
اخبار مرتبط: ترنم شعر فارسی از ژاپن تا آفریقا
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران