پروژه رضا شاه: تجدد یا بازسازی استبداد ایرانی؟ کورش احمدی - Gooya News

مروری بر شرح عباس میلانی بر "سفرنامه مازندران"

کورش احمدی (دیپلمات سابق ایران در سازمان ملل) - ویژه خبرنامه گویا

دکتر عباس میلانی در خط نخست شرحی که بر «سفرنامه‌ مازندران» منسوب به رضاشاه، نوشته و در "ایران وایر" منتشر کرده، این سفرنامه را "مانیفست تجددخواهی رضاشاه و دودمان او" دانسته و آنرا روایتی "پُر از ریزه‌کاری‌های کوچک و آرزوهای بزرگ برای تجدد ایران" خوانده است. او توضیح داده که هدفش "در این‌جا، بررسی سفرنامه‌ مازندران به‌سان متنی ادبی و بازشناخت نگاه رضاشاه به مساله‌ تجدد است." میلانی در حالی چنین می‌گوید که رضا شاه هر دو طیف تجددخواه هم عصر خود، یعنی "مشروطه‌خواهان لیبرال" و "ترقی‌خواهان اقتدارگرای" طرفدار "دولت مقتدر" را حذف کرد و عملا "استبداد ایرانی" را که از جنبش مشروطه شکست خورده بود، احیا کرد.

دکتر میلانی این کتاب را "تقریر رضاشاه و خامه‌ رییس‌ دفتر فاضلش، فرج‌الله بهرامی" دانسته و کوشیده‌است تا ثابت کند که این کتاب حاصل تراوشات ذهنی خودِ رضاشاه است که دبیراعظم بهرامی آنرا قلمی کرده‌است. توجه دکتر میلانی به لزوم اثبات این امر کاملا قابل درک است. چرا که همواره فرض بر این بوده که بهرامی به عنوان شخصی ادیب و نویسنده‌ای فاضل و توانا و فرانسه‌دانی آشنا به تمدن غرب عقاید خود و هم فکرانش مبنی بر اولویت "دولت مقتدر" و "تجدد آمرانه" بر "حکومت قانون" را در این سفرنامه منعکس کرده‌است. برای اثبات تعلق سفرنامه مازندران به رضاشاه، دکتر میلانی توضیح می‌دهد که "این واقعیت که سفرنامه‌ پادشاه، نخست‌وزیر یا سرمایه‌داری را نویسنده‌ای نیابتی بنویسد، کاری دیرینه و انتظارداشتنی است. نویسنده‌ نیابتی شایسته را کسی می‌دانند که ذهن و زبانِ شخصیتی را در متن بازتاب دهد که نامش بر متن است." این در جای خود سخن درستی است. ما با نمونه‌‌های متعددی از این گونه کتاب‌ها یا خاطره‌نویسی‌ها آشنا هستیم. اما مشکل با پیش‌فرض دکتر میلانی از همین جا شروع می‌شود. با یک مثال نظرم را توضیح می‌دهم. هیلری کلینتون را به عنوان نویسنده کتاب "انتخاب‌های سخت" می‌شناسیم، همینطور می‌دانیم که سه سخنرانی‌نویس که در مقدمه کتاب از آنها تشکر شده، کار "نوشتن" کتاب را انجام داده‌اند. اما شناخت ما از هیلری کلینتون تردیدی برای کسی ایجاد نمی‌کند که کلینتون نویسنده کتاب است. می‌دانیم که او دکترای حقوق از دانشگاه ییل دارد و کارنامه‌ای شامل دو بار شرکت فعال در دو انتخابات فرمانداری آرکانزاس دو بار انتخابات ریاست جمهوری همراه همسرش، یکبار شرکت در انتخابات مقدماتی ریاست جمهوری سال 2008، 4 سال وزیر خارجه آمریکا، پیروزی در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات و نهایتا رقابت با ترامپ در انتخابات سال 2016 . مصاحبه‌‌ها، سخنرانی‌ها و بویژه مناظره‌‌های انتخاباتی او را دیده‌ایم و از تسلط کامل او به امور محتوایی آگاهیم. لذا، برای خواننده کتاب او تردیدی در تعلق آن به کلینتون وجود ندارد.

اما نیل به یقین مشابهی در مورد "سفرنامه مازندران" ممکن نیست. تلاش میلانی برای اثبات تعلق محتوای کتاب به رضاشاه از حد بیان یک دانسته عام در مورد "تقریر" و "تحریر" و "نویسنده واقعی" و "نویسنده نیابتی" فراتر نمی‌رود. ایشان دلیلی که گویای کاربست این دانسته عام در مورد سفرنامه مازندران باشد، ارائه نمی‌دهد. برای اینکه بتوانیم قضاوتی در مورد "نویسنده واقعی" و "نویسنده نیابتی" سفرنامه مازندران داشته باشیم، ارائه شناختی حداقلی از رضاشاه و بهرامی الزامی است که میلانی از آن دریغ کرده‌است. به گفته محمدرضاشاه، وقتی پدرش "14 سال بیش نداشت در بریگاد قزاق ... وارد خدمت شد و در آن هنگام اصلا سواد نداشت."[1] مطابق پژوهش‌های ارزشمند استفانی کرونین، فرماندهان روسی نیروی قزاق ایران را از یک نیروی محافظ شاه به یک پلیس شبه‌نظامی و ‌ضدانقلابی موثر تبدیل کردند و منزوی بودن نفرات این نیرو از مناطق شهری و وابستگی ایدئولوژیک آنها به تزاریسم عامل موثر در حفظ همبستگی درونی این نیرو و آسیب ناپذیر بودن آن از نظر سیاسی بود.[2] نظر غالب این است که رضاخان در بدو ورود به تهران در پی کودتای اسفند 99 یا سواد خواندن و نوشتن نداشت یا سواد او محدود بود.

با این حال اتفاق نظر وجود دارد که رضاخان، سردارسپه و نهایتا رضاشاه قطعا هوش عملی غریبی و قابلیت عجیبی در انطباق با محیط و تغییر محیط داشت، زیرک و چابک و در عین حال بردبار و تودار و دارای حافظه خوب و غریزه سیاسی قوی بود. به مقتضای سیاست، او هر جا که لازم می‌شد انعطاف نشان می‌داد و حتی مصلحتا تسلیم می‌شد. محیط پر کشمکش و زمخت قزاقخانه که او عمر خود را از 14 سالگی در آن سپری کرده‌بود، در تقویت این ویژگی‌های شخصیتی موثر بوده‌است. با این حال، افق دید او محدود به آنچه بود که محیط قزاقخانه اجازه می‌داد؛ قزاقخانه‌ای که تا اندکی قبل از کودتای 99 تحت فرماندهی افسران تزاری بود که روحیه ضد مشروطه‌خواهی و اقتدارگرایی را در محیط تزریق می‌کردند. اما برخورداری از طیفی از مشاورانی که در پی برقراری یک "دولت مقتدر" بودند و در وجود رضا خان یک فرمانده نظامی قابل و توانا یافته‌بودند، به او در یافتن دستور کار و پوشاندن نقاط ضعف شخصی کمک کردند.

فرج‌الله بهرامی یکی از این مشاورین بود. او فرزند یک پزشک بود که در دارالفنون، آلیانس فرانسه و مدرسه ایران و آلمان درس خوانده‌بود. زبان فرانسه و عربی را به خوبی می‌دانست. در مورد او گفته شده که در ادبیات فرانسه پیرو مکتب ویکتور هوگو بوده و از طریق زبان و ادبیات فرانسه دریچه‌ای گشوده به تمدن غرب داشت. بهرامی مقارن با انقلاب مشروطه در 1285 به استخدام وزارت جنگ درآمده و پس مدتی رئیس دفتر وزیر شده‌بود. در پی کودتا 99 و وزیر جنگ شدنِ رضاخان در اردیبهشت 1300، بهرامی در مقام خود باقی ماند و دستیار اول رضاخان شد و نقش بسیار مهمی ‌در هدایت او در محیط سیاسی ناآشنا و ناهموار تهران داشت. او نه تنها از ابتدا نویسنده "ابلاغیه‌‌ها" و مکاتبات رضاخان بود، بلکه به قول باقر عاقلی "معلم او هم شد و روزی یکی دو ساعت به او درس می‌داد." عاقلی از مدیریت بهرامی بر نشریه قشون و "جمع کردن شماری از نویسندگان و مترجمان درجه اول در تحریریه این نشریه و تبدیل آن به نشریه‌ای آبرومند و جالب" نیز سخن می‌گوید. بهرامی در سفر سردارسپه به خوزستان نیز همراه او بود و "شرح این سفر را با آب و تاب تمام در سفرنامه خوزستان که جنبه ادبی آن بر جنبه سیاسی و تاریخی رجحان دارد، نوشت. همچنین سفرنامه مازندران را نیز او تهیه کرد."[3] این مختصر، به لحاظ شکلی روشن می‌کند که چرا به قول میلانی سفرنامه "یک متن ادبی" بود.

عاملی که به لحاظ محتوایی می‌تواند به حل معمای "سفرنامه مازندران" کمک کند، آرمان تشکیل "دولت مقتدر" و مدرنیست توسط طیفی از درس خوانده‌های طبقه متوسط جدید ایران یا مطابق تعبیر مورد استفاده من "ترقی خواهان اقتدارگرا" است که بهرامی نیز با آن از قبل از کودتای 99 همدلی داشت. این طیف دستیابی به وجهی از مشروطه را که بر آزادی و دولت قانون تاکید داشت، کنارگذاشته و صرفا بر وجه ترقیخواهی مشروطه متمرکز بود. لذا، آنها تنها در پی "دولت مقتدر" برای تامین امنیت، تمرکز و بازسازی کشور بودند و آنرا از طریق قانون و پارلمان ناممکن می‌دانستند. فرض آنها این بود که "برای وصول به حکومت مقتدر ولو موقتا هم باشد نمی‌توان طابق‌النعل از روی قانون رفتار کرد. این کار به اشخاص بی‌باک بیشتر از اشخاص ملاحظه‌کار حاجت دارد."[4] امثال داور، نصرت‌الدوله، تیمورتاش و ... از چهره‌های اصلی این طیف سیاسی بودند. آنها احزابی و روزنامه‌هایی ایجاد کردند و نگاهی تحقیرآمیز به طبقه سیاسی قدیمی داشتند و مشروطه خواهان لیبرال را ناکارآمد می‌دانستند. اغلب آنها خیلی سریع شیفته رضاخان شدند و گم شده خود را در وجود او یافتند. بهرامی که به عنوان رئیس دفتر رضاخان همنشین دائمی او بود، نقش مهمی در تلقین ایده‌های این طیف به او داشت. طنز تلخ این بود که در حالیکه این جوانان تحصیل کرده پروژه "دولت مقتدر" و برکشیدن یک رئیس دولت اقتدارگرا به عنوان مشت آهنین خود را داشتند، اما رضاخان ضمن استفاده از این جوانان فکر احیای "استبداد ایرانی" را در سر می‌پروراند.

منبع خبر: گویا

اخبار مرتبط: پروژه رضا شاه: تجدد یا بازسازی استبداد ایرانی؟ کورش احمدی - Gooya News