از بازداشت لیدر مشهور باشگاه فوتبال تا فردی که بی دلیل به پلیس شلیک کرده!

طرح ویژه پلیس تهران با دستگیری ۱۸۹ تن از اراذل و اوباش سطح‌دار و نوپا به پایان رسید؛ طرحی که در ادامه چند پرونده مختلف و تامل برانگیر مربوط به آن را مرور خواهیم کرد.

به گزارش «تابناک»؛ طرح ویژه پلیس برای برخورد با اراذل و اوباش در تهران، طی ۴۸ ساعت به انجام رسید و در نتیجه آن ۱۸۹ تن از اراذل و اوباش شناسایی و دستگیر شدند؛ اراذل و اوباشی که پرونده بسیاری شان توماری از دعوا، درگیری، شرارت، تخریب و ایجاد ترس و وحشت است و حالا در نتیجه طرح به اجرا درآمده، حکم آینه عبرتی را یافته‌اند که پیش روی عموم است.

تصویری که عمده بازداشت شدگان از آن گریزان هستند و می‌کوشند با استفاده از ماسک، آن را مخدوش کرده و مانع از ثبت چهره شان بعد از دستگیری در افکار عمومی شوند، چون مطمئن هستند اقتدارشان می شکند؛ اقتداری پوشالی که به ضرب سلاح های سرد و گرم و قساوتی بی مثال برای خود دست و پا کرده اند و در مواردی آنقدر پوچ است که می‌بینیم تیراندازی بی دلیل به مامور هم در کارنامه یکی از دستگیرشدگان به چشم می خورد.

روایت مریم عرب‌انصاری از برخی بازداشت شدگان و پرونده‌هایشان را بخوانید.

پرونده اول: سعید خان‌دایی عاشق دعواست!

در بین دستگیرشدگان نشسته، گوشه چشمش سه قطره اشکی تتو شده، روی دستش هم عبارتی نقش بسته است. سرهنگ راستی می‌گوید این متهم را به اتهام قمه‌کشی به یک رهگذر در خیابان دستگیر کرده‌اند، جرمش ایجاد رعب و وحشت در محلات است. اصلا کارش دعواست.

جلو رفته و سر صحبت را باز می‌کنم. گنده‌لات محله دولت‌خواه است، کارش با چاقو و نیمچه است، اولین بار ۱۷ سالگی به زندان افتاده و تا حالا که ۳۸ سالش شده، بار‌ها زندان رفته است. ضربات چاقو و تیزی و نیمچه هم بر سر و صورت و گردن و بدنش خودنمایی می‌کند.

افسر پرونده‌اش می‌گوید: «سعید» عاشق دعواست تازه برای خودش هم اسم و رسمی دارد؛ «سعید خان‌دایی» از اراذل سطح ۲ است. افسر پرونده جمله‌اش تمام نشده، متهم با صورت برافروخته، دست‌هایش را که با دستبند به هم وصل شده بالا می‌آورد و به نشانه اعتراض می‌گوید سطح ۲ چیه جناب سروان؛ چرا کلاس کار ما را پایین می‌آورید؟ من سطح یک هستم!

می‌پرسم پس نوچه هم دارید؟ با سوال من کمی به فکر فرو می‌رود چرا که می‌فهمد الان باید پاسخ این سوال را هم به افسر پرونده بدهد، پس با زرنگی تمام می‌گوید که اصلاً من سطح نمی‌فهمم چیست، فقط دفعه قبل یکی از پلیس‌ها به من گفت که سطح یک هستم، برایم فرقی ندارد؛ اصلا همان سطح ۲ هم خوب است.

می‌پرسم «برای چه دستگیر شدی؟» می‌گوید: «سر هیچ!» اما افسر پرونده فیلمی را نشانم می‌دهد که جلوی یک قهوه‌خانه نیمچه شمشیری را درآورده و به فردی دو سه ضربه می‌زند.

همینطور که مشغول دیدن فیلم هستم متهم می‌گوید: «آبجی؛ این فردی را که زدم آدم عادی نبود به خدا، خودش اسلحه‌فروش است، قاچاقچی سلاح است.» می‌پرسم «همیشه شمشیر به همراه دارید؟» نفسی چاق می‌کند و می‌گوید: «آبجی دشمن دارم. باید همیشه نیمچه همراهم باشد.»

می‌پرسم «تا به حال چند بار درگیر شده‌ای؟» و می‌گوید: «آمارش از دستم در رفته است. حداقل ۵۰، ۶۰ تایی می‌شود، اما باور کنید به زن و بچه مردم کار ندارم.»

پرونده دوم: گنده لات معروف تهران دوباره دستگیر شد

در درگیری چند روز پیش در شرق تهران در یک جگرکی دو گروه از اراذل و اوباش به جان هم افتادند. در یکی از این گروه‌ها گنده‌لات معروف تهران که سابقه لیدری یکی از باشگاه‌های تهران را دارد هم بود.

در این درگیری علاوه بر اینکه خود جگرکی را تخریب کردند به هم رحم نکرده و با قمه‌کشی سه تن مصدوم هم به جا گذاشتند. بعد پلیس با بررسی دوربین‌های مداربسته آن‌ها را شناسایی و دستگیر کرد.

این پرونده سه شاکی دارد و یک متهم دستگیر‌شده معروف و سطح یک! که هم اکنون دستبند به دست و پابند به پا در بین دستگیرشدگان طرح برخورد ویژه پلیس با اراذل و اوباش بر روی زمین نشسته است.

پرونده سوم:‌ دستگیری عامل و اذیت پسران نوجوان و اخاذی از آنها

 ۲۶ ساله است و به اتهام اذیت و آزار پسران نوجوان، ۲ شب پیش در مازندران دستگیر شده است. البته دو همدست هم دارد که فعلا متواری هستند؛ شگردشان این بود که به سراغ پسربچه‌های پولدار ۱۵ تا ۱۶ ساله شمال‌شهری می‌رفتند، با ترفند برنامه ورزشی و این مسائل آن‌ها را گول زده و بعد از دوستی، آن‌ها را در فرصتی مناسب سوار بر موتور یا ماشین خود کرده و مورد ربایش قرار می‌دادند، سپس مورد آزار و اذیت قرار داده و ا‌ز آن‌ها فیلم گرفته و در ادامه اخاذی می‌کردند.

در حال حاضر این پرونده ۶ شاکی دارد، اما این افراد ۱۵ نفر را در برنامه خود داشتند. دو سه نفر از بچه‌ها هم به دلیل مشکل پیش آمده به خارج از کشور رفته‌اند. در نهایت اما با شکایت یکی از والدین و پیگیری و رصد پلیس اطلاعات، متهم به همراه یک خانم در ویلایی اجاره‌ای در شهرستان نور شناسایی و بعد از تیراندازی متقابل دستگیر شد؛ البته تلاش پلیس برای دستگیری دو همدستش ادامه دارد.

سرهنگ سعید راستی، معاون عملیات سازمان اطلاعات پلیس تهران درباره متهم می‌گوید: این فرد سابقه‌دار بوده و ۲ بار هم سابقه حبس داشته و آخرین بار هم ۲ ماه پیش از زندان رجایی‌شهر آزاده شده است. آن موقع هم پرونده اش آزار و اذیت افراد بوده، اما تأدیب نشده و بعد از آزادی مجدداً در قالب اسپانسر ورزشی به سراغ پسربچه‌های پولدار بالاشهری می‌رفته و بعد از رفیق شدن با آن‌ها و در نهایت ربایش و آزار و اذیت و تهیه فیلم از آن‌ها اقدام به اخاذی می‌کرد که شناسایی و دستگیر شد.

پرونده چهارم: دستگیری اراذل خاک سفید تهران در درگیری دسته‌جمعی

در بین دستگیرشدگان برخلاف بقیه که روی زمین نشسته‌اند یک نفر روی صندلی پلاستیکی نشسته، باندپیچی دور سرش از دور خودنمایی می‌کند. علاوه بر سر، دست و پایش هم زخمی و باند پیچی شده است. کنار دستی‌اش هم روی صورتش خطی از بریدگی دارد که با نخ سیاه بخیه شده.

افسر پرونده می‌گوید که در قهوه‌خانه‌ای در خاک سفید تهران قرار دعوا گذاشتند، به جان هم افتادند، بعد از تخریب قهوه‌خانه، خودشان هم خونین و مالی هر کدام به گوشه‌ای افتادند. پلیس هم هر ۹ نفرشان را دستگیر کرد. ۴ نفرشان سابقه قمه‌کشی از قبل دارند مابقی هم از اراذل نوپا هستند.

بعد از حرف‌های افسر پرونده می‌پرسم «قضیه چه بود؟»، اما هیچکدام حرفی نمی‌زنند. آنکه سرش باندپیچی شده می‌گوید «چیزی به یاد نمی‌آورم». آن یکی هم که از گوش تا وسط صورتش بخیه شده می‌گوید «یادم نیست»!‌ می‌پرسم «مگر مست بودید که یادتان رفته است؟» افسر پرونده می‌گوید: «کاملاً هم یادشان هست، اما حالا که پای‌شان به پلیس رسیده مرام دوستی برداشته و خود را به فراموشی زده اند.»

آن طرف، اما یکی دیگر از اعضای همین باند می‌گوید: «چهار پنج نفر رفیق بودیم، جمعه هفته قبل در تهرانپارس جایی قرار گذاشتیم». می‌پرسم «قرار چی؟» جواب می‌دهد: «راستش همه چی سر یک فحش بود، دعوا کرده و به جان هم افتادیم.» می‌گویم «چه سلاحی داشتید؟» می‌گوید: «هیچی»؛ می‌پرسم «پس صورت دوستت را چطور از گوش تا چانه برش داده‌اند؟» می‌گوید: «با تیغ جراحی

می‌پرسم «مگر تیغ جراحی نقل و نبات است که همراه هر کس باشد؟» سر می‌چرخاند و می‌گوید: «خانم تمامش کنید؛ قضیه با رضایت حل شده است؛ ما همه متأهل هستیم و زن و بچه داریم.» با تعجب می‌پرسم «زن و بچه دارید و قرار درگیری با تیغ جراحی می‌گذارید و سر و دست و صورت همدیگر را بریده و زخمی می‌کنید؟» سکوت می‌کند و پاسخی نمی‌دهد و من هم به سراغ نفر دیگری می‌روم.

پرونده پنجم: بازداشت عامل تیراندازی به مأمور پلیس

روی صندلی چرخدار نشسته است، پایش باندپیچی شده است، در محله مختاری تهران حدود ۱۰ روز پیش تیراندازی داشت و پلیس دستگیرش کرد. اما نکته بارز این پرونده این است که در مواجهه با پلیس به مأمور پلیس تیراندازی کرده است و حالا هیچ احساس پشیمانی هم ندارد و تازه با لبخند و تبسم می‌گوید مأمور پلیس خیلی قَدَر بود.

«علی» ۲۱ ساله و دلال موتور است. خودش می‌گوید: «من کاری نکرده‌ام قرص خورده بودم ۱۰ تا قرص اعصاب؛ می‌خورم تا بخوابم و تأثیر همان‌ها بود که نفهمیدم که چه می‌کنم.» می‌پرسم «درگیری چه زمانی بود؟» می‌گوید: «ساعت ۱۰ صبح». دوباره می‌پرسم «مگر ۱۰ صبح زمان خواب است که قرص خورده بودی؟» می‌گوید: «نه؛ شب قبل خورده بودم، اما اثرش باقی مانده بود.»

ادامه می‌دهد و از روز درگیری می‌گوید: «سر کوچه محله خودمان ایستاده بودم، تلفنی درگیری داشتم یعنی پشت خط کسی بود که سر معامله موتور با او داشتم دعوا می‌کردم که آخرش تیر هوایی زدم.»

می‌پرسم «وقتی با کسی هم تلفنی دعوا می‌کنی اسلحه با خودت می‌آوری و شلیک می‌کنی؟» می‌گوید: «نه قرار گذاشتم که طرف بیاید، اما نیامد؛ من هم عصبانی شدم و چند تیر زدم؛ به جایش پلیس آمد.» سوال می‌کنم: «پلیس وقتی آمد به تو تیراندازی کرد؟» با اعتماد به نفس می‌گوید: «نه من حواسم نبود، تا پلیس را دیدم شلیک کردم، اما خداییش مأمور پلیس خیلی قدر بود، تیراندازی‌اش هم خوب بود؛ من تیر زدم، اما به او نخورد در مقابل پلیس به من ۴ تیر زد یکی به پا یکی به پهلو و دو تای دیگر.»

علی همینطور که روی صندلی چرخدار نشسته است می‌گوید «باور کنید قرص خورده بودم و حواسم نبود وگرنه من را چه به تیراندازی به پلیس.» می‌پرسم «اسلحه را از کجا آوردی؟» می‌گوید: «از قبل داشتم از محله ... خریده بودم». می‌گویم «برای چه؟» با بی‌خیالی می‌گوید «همینطوری شاید لازمم شود.»

پرونده ششم: شرور موادفروش دستگیر شد

به چارلی مشهور است. وقتی فرمانده در خصوص پرونده‌اش می‌پرسد اعتراض کرده و می‌گوید: «من بناچار مجبور به فروش مواد هستم، ۷ سال پیش مورد اسیدپاشی قرار گرفتم، اما هیچکس کمکم نکرد؛ مجبور شدم خانه و زندگی‌ام را بفروشم و الان هم مجبورم مواد بفروشم تا خرجم را دربیاورم.»

قضیه اسیدپاشی‌اش هم سر کینه قدیمی با اراذل و اوباش رخ داده. چارلی را با ۴۰۰ گرم هروئین و کشف چاقو از ماشینش دستگیر کرده‌اند.

پرونده هفتم: کشف دو سلاح جدید برای شرارت

در یکی از میز‌ها دو سلاح جدید دست‌ساز مثل نانچیکو به چشم می‌خورد؛ با این تفاوت که هر دو لبه‌اش تیغه تیز و بلند دارد، یعنی به این صورت که با چرخش و حرکت از هر دو طرف با برخورد به افراد موجب مصدومیت آن‌ها می‌شود. سلاحی که تاکنون دو مصدوم داشته و کار شناسایی سازنده آن‌ها در دستور کار پلیس قرار دارد.

پرونده هشتم: دستگیری شرور گریزپا

۲۹ ساله است؛ در آخرین درگیری خودش تنهایی با چند تن دیگر سر قدرت‌نمایی به جان هم افتاده بودند. می‌گوید: «یک کلت ترک دارم. با آن تیراندازی کردم؛ مجبور شدم» می‌پرسم «چند نفر را زدی؟» می‌گوید «دقیق نمی‌دانم، اما خب چند نفر چاقو خوردند و انگار ۲ نفر هم تیر.»

می‌پرسم «چاقوکشی هم کرده‌ای؟» می‌گوید: «دعوا ۲ مرحله بود؛ اول از ساعت ۶:۳۰ بعدازظهر در اتوبان امام علی شروع شد؛ ادامه‌اش هم حدود ساعت ۸:۳۰ شب در خیابان گلبرگ بود.من یک نفر بودم و آن‌ها زیاد بودند نمی‌دانم چند نفر. توی محل کری‌خوانی کرده بودند. من هم رفتم تا قضیه را تمام کنم.»

می‌پرسم «زخمی نشدی؟» می‌گوید «نه حریف‌شان بودم.» می‌پرسم «چطور دستگیر شدی؟» می‌گوید: «بعد از درگیری با موتور رفتم خانه؛ بعد پلیس ریخت و مرا دستگیر کرد.» افسر پرونده می‌گوید شرور گریزپاست؛ ۴ فقره تا حالا تیراندازی داشته و به صغیر و کبیر هم رحم ندارد.

حرف افسر تمام نشده، فرمانده انتظامی پایتخت خطاب به او می‌گوید: حواست را جمع کن اینجا تهران است؛ افرادی مثل تو که این طور شرارت و گستاخی می‌کنند بدانند که در کوتاه‌ترین زمان ممکن پلیس آن‌ها را دستگیر کرده و اینطور دستبند در دست و پابند به پا در چنگال قانون می‌افتید.

منبع خبر: تابناک

اخبار مرتبط: از بازداشت لیدر مشهور باشگاه فوتبال تا فردی که بی دلیل به پلیس شلیک کرده!