یورش به ناشناختهها
از سال۸۴ تئاتر را شروع کردم و هم لیسانس هم فوقلیسانس تئاتر خواندم... از بچههای تئاتر دانشگاهی ایران بودم که در دورههای مختلف در تئاتر دانشگاهی، تئاتر تجربه و جشنواره فجر کار داشتم. یک گروهی از بچههای دانشگاهی هستیم به اسم سیزدهنود و کارهای قبلی گروه هم از این قرار است: هملت شکسپیر؛ برنده تندیس بهترین کارگردانی، آدم آدم است؛ منتخب حضور در بخش بینالملل تئاتر دانشگاهی، خون بهپا خواهد شد، تراژدین اجباری، لیر شاه شکسپیر و... سابقه حضور در جشنواره ماه، استانی، دفاعمقدس و فجر را در سال۹۴ بهعنوان گاهی بازیگر و بیشتر کارگردان داشتم.نمایش آوینیون درباره گروه تئاتری است که قرار است پس از طی مراحل تمرینی سخت به جشنواره آوینیون فرانسه برود تا نمایش «مکبث» شکسپیر را در آنجا اجرا کنند اما در این مسیر دچار چالشهایی میشوند. این نمایش درباره شکل دادن به مفهوم اجرا در تئاتر است که با بازی عبدالحمید گودرزی، امیر جوشقانی، ملیحه بقایی و سعید عساکره این روزها در تالار سایه روی صحنه میرود.
فکر آوینیون از کجا آمده است؟
حقیقتا ما همیشه وقتی دورهم بهعنوان گروه جمع میشویم در مورد ضرورت تئاتر و کارکردش و نسبتش با انسان و جامعه گپ میزنیم. توی همین گپوگفتها بود که به این فکر میکردیم واقعا کجا و چه زمانی به معنی واقعی کلمه اجرا (به مفهوم مواجهه) و ایدهای که بروک از آن حرف میزند، شکل میگیرد. در این میان یادم هست که امیررضا کوهستانی عزیز برای بار سوم به آوینیون رفت و من مدتها به این فکر کردم که آن چه اتفاقی را رقم میزند که تقریبا هیچ عنصر خاصی در یک فضای مینیمال میتواند یک مواجهه را شکل بدهد؛ یک کیفیتی که پا در جایی دارد که میان واقعیت، یا حقیقت است... . ایده از همین افکار شکل گرفت. مفهوم اجرا برای ما مسأله شد؛ مسألهای شبیه آن چیزی که بروک از آن بهعنوان خاطره یاد میکند که ظاهرا در آفریقا با فاصله از قبایل بدوی تمرین میکرده و یک روز انگار آن افراد بدوی در حین تمرین آنها که تولید آوا بوده، به آنها و گروهشان نزدیک میشوند و تولید آوای مشترک میکنند؛ برای من تلاش برای رسیدن به لحظهای که تماشاگر دلش بخواهد مثل صحنه آخر مراسم زار، آن آوای (العب) را تکرار کند، مسأله بود.
با توجه به مکبث زار ابراهیم پشتکوهی، این تشابه استفاده از مکبث و آیین زار برای شما چقدر تصادفی است؟
این اجرا هیچ نسبتی با مکبث زار پشتکوهی ندارد. این اجرا در مورد تلاش برای شکل دادن به مفهوم اجراست. چطور میشود واقعی بود و فاصله مخاطب و اجراگر به کمترین حد برسد. منظور فاصله فیزیکی نیست بلکه اتمسفری که احساس مشارکت بدهد.
خلق وضعیت چقدر در متن و چقدر در تمرینمحقق شد؟
یک ایده کلی بود که قرار است یک گروه به آوینیون بروند اما نه با یک اجرای معمولی، بلکه با اجرایی که ایرانیزه شده باشد و تنها در صحنه بلکه در تمام فضا شکل بگیرد. این ایده کلی کمکم در دل تمرین بسط پیدا کرد. چیزی که حدود چهار سال طول کشید.
پژوهش درباره زار به چه شکلی به کارتان پیوست شد؟
یک بخشی از این پژوهش، بهصورت کتاب و مقاله بود و بخش دیگر پژوهش میدانی؛ حتی مادر یکی از بازیگران که ماما زار بود با ما همراه بود... پژوهش نه فقط در بخش موسیقی زار، بلکه در مورد آیینهای ایران و آفریقا هم انجام شد... مفصلا مستندها دیده شد و با بابازارها و مامازارها ارتباط گرفتیم. بهعلاوه اینکه سعید عساکره یک عرب بود و امیر جوشقانی هم بزرگ شده جنوب و آگاه به آیینهای جنوبی و فرهنگ عامه و فولکلور جنوب. گروه موسیقی هم دائما در حال پژوهش و تولید بود و من تمام تلاشم بر تئاتریکال کردن این آیینها با نمایشی که از فضای مدرن بهره ببرد. فرم زار را با فرم کاراکترهای «ویدو پوله ویدو پله» اثر جهانی تادئوش کانتور سعی کردم به نوعی ترکیب کنم و آن گردنهای شکسته از نمایش کلاس مردگان و ترکیبش با زار جنوب میآید... .
بازیگران چگونه گزینش و برای نقشها آماده شدهاند؟
یک دور با بازیگران دیگری تمرین کردم و دیدم کیفیتی که بهعنوان کارگردان دنبالش میگردم با آنها حاصل نشد. بعد شش ماه گروه جدید اضافه شدند چون در تمام طول مدت همیشه تاکید داشتم که ما قرار است بازی نکردن را بازی کنیم و من بهعنوان کارگردان، بهنوعی کارگردانی نکردن را تا به فضای مستند و زندهتری برسیم.
موسیقی از ارکان کار است چگونه از این مهم برآمدهاید؟
موسیقی بعد از پژوهشهای مفصل به یک شاکله رسید ولی آن هم بارها خراب شد و دوباره ساخته شد چون قرار بر بازتولید عین به عین از زار نبود بلکه سعی بر شکل دادن و رسیدن به یک زبان مشترک بین فرم و محتوا بود.
این انرژی جذاب کار چگونه سرانجام یافته است؟
با تمرین مداوم و شاید ایمان به انجام کار و باج ندادن نه به خود اجرا، نه به من بهعنوان کارگردان و نه تماشاگر... قرار بر رسیدن به یک فضایی بود که واقعا در لحظه اتفاق شکل بگیرد... حتی در دو شب دو تماشاگر بهصورت ناخوداگاه و نابهنگام به صحنه زار اضافه شدند و اجرا با آنها به سمت و سوی دیگری رفت. هرچند که توان بدنی آنها به اندازه بازیگران نبود.
خباثت کارگردان و موذیگری بازیگر نقش مکبث چگونه عمق و معنا یافته است؟
این خباثت و موذیگری از درامی شکل گرفته است که سعی دارد معاصر با ما باشد. انسان معاصر خواست و میل به قدرت دارد و هرکدام از این کاراکترهای مکبث درون خود را با این مؤلفه نشان میدهند. خباثت و موذیگریای که در نهایت منتج به رسیدن به خواستشان که کسب قدرت است بشود.
آیا بدون ویدئوپروجکشن، داستان کماکان نمیتوانست برای مخاطب گویا باشد؟
ما در مورد مستندگونگی و زنده بودن حرف میزنیم. پس اگر بهصورت قرارداد به استیج میآمدیم شاید آن بار روانی و حس زندگی کمرنگ میشد... خاصیت دوربین که مداربسته هم هست، بازتولید وارد شدن به خصوصیات افراد است که خب، این وارد شدن به خصوصی بازیگران خیلی رنگ و بوی واقعی دارد... به قول کیارستمی شاید واقعی واقعی نباشد اما حقیقی است.
لباسها انگار پردازش ویژهای ندارد و هر کس بنابر دلخواهش لباس تمرینی را به صحنه میآورد؟
طراح لباس این کار، طراح لباس شناختهشدهای است که با جزئیات تلاش بر انتخاب لباس کرده است؛ رنگ جوراب قرمز، پیراهن سفید و... در عین اینکه انگار لباس طراحی خاصی ندارد اما تکتک آنها با وسواس توسط یک طراح لباس حرفهای با مشورت خود من انتخاب شدهاند.جالب است که بگویم ما مفصلا یک بار لباس طراحی کردیم و دوختیم اما به این نتیجه رسیدیم که لباس دوخته و طراحی شده از رئالیسم کار میکاهد. این اجرا برای همه ما مانند یک فرد زیبا بود که هرگونه آرایشی آن را از زیبایی طبیعیاش دور میکند. ما تلاشی بر زیبایی جعلی و بازتولید آن نداشتیم.
اقبال نسبتا خوب از کارتان نتیجه چه زحمات و هدفگذاریهایی است؟
این اقبال حاصل همدلی و چهار سال تلاش گروهی بوده است و چیزی اتفاقی نیست... این گروه در دورههای قبل هم اجراهای پرفروغی در جشنوارهها داشته است. تندیس کارگردانی، کاندیدای بازیگری، حضور در فجر، حضور در بخش بینالملل تئاتر دانشگاهی و... حالا خدا را شکر تنها اتفاق مبارک جریان، رضایت بالای مخاطبان و منتقدان بوده و البته پرفروشترین اجرای سال سالن سایه نیز بود.
چقدر در این اجرا موفق شدهاید خودتان را بهعنوان گروه بیابید و بتوانید برای آینده، مانیفست خلق کنید؟
تمام تلاش ما تمرین گروه بودن و مشارکت جمعی بوده است تا همیشه و دیگر اینکه ما هیچ مانیفست یا استیتمنت خاصی نداریم. ما به گروه بودن، نوجویی و تلاش برای یورش بردن به ناشناخته ادامه خواهیم داد.
به نظر میرسد اتللو و حسادتش به دزدمونا و فکر واهی خیانت در این متن میتوانست وضعیت این مثلث عاشقی را برایمان بهتر کند یا ترکیب آن با مکبث شاید بهتر بود برای آنچه در آوینیون اتفاق میافتد؛ اینطور نیست؟
حقیقتا من مفصلا شکسپیر را همیشه کنکاش میکنم. ما در نمایشمان از میل به قدرت در هر چهار کاراکتر صحبت میکنیم و این اجرا منطبق با شکسپیر بود چون هر چهار نفر جاهطلبانه میل به قدرت دارند. برای ما خواست و میل به قدرت بیشتر پررنگ بود. در نمایش ما همه یک مکبث درون دارند و هیچ کاراکتری از این جریان مبرا نیست.
منبع خبر: جام جم
اخبار مرتبط: یورش به ناشناختهها
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران