ناسازگاری شناختی، سوگیریِ تأیید، و تحلیلی از روشناندیشی و جزمیت
۱. مقدمه و اهداف مقاله
تا قبل از آغاز کامل نظریه تفکر نقّاد[۱] و پیدایش مبحث «هیوریستیکهای شناختی[۲]»، آموزههای مربوط به موازین تفکر و عقیدهسازی از منابعی همچون دانش مغلطهشناسی در منطق، انقلاب علمی عصر کلاسیک مخصوصاً اندیشههای فرانسیس بیکن و رنه دکارت، متون عصر روشنگری[۳] و نهایتاً آثار پداگوژیک جان دیویی و برتراند راسل تغذیه میشد. با پیدایش مباحث تفکر نقّاد و «سوگیریهای شناختی[۴]» تحول بزرگی در شناختِ نحوه عقیدهسازی و قضاوت انسان ایجاد شده است.
منوچهر ذاکر، استاد و نویسنده در زمینه اندیشه و دانشگاهاین امر مسلم است که بسیاری از عقاید و باورهای انسان برخاسته از نیازهای فردی و اجتماعی و نیز مطالبات حقوقی آنهاست. مثلاً باور به حذف نابرابری اجتماعی زنان و مردان و نابرابری حقوقی افراد از رنگ و تیرههای مختلف، مخصوصاً زمانی که فرد چنین بیعدالتی را تحمل و لمس کرده باشد. ولی بسیاری از موارد از قبیل باورهای سیاسی/ایدئولوژیک و قضاوت در باب اتفاقات و اشخاص تاریخی، حاصل قضاوتها و استنباطهای شخصی و نظامهای ارزشی گوناگونیست که افراد قائل هستند. اکنون اعتبار این سخن که «عقیده هر شخص محترم است» نیازمند بازنگری اساسیست.
به جز اعتقاداتی که نیازها و مطالبات حقوقی افراد را انعکاس میدهند، سایر موارد در معرض اشتباهات سیستماتیک ذهن بشر و تبعیضهای غیرارادی در قضاوتهاست. انسانها از این فاکت آخر و بسیار عجیب، آگاهی نداشتند و باورها و عقاید افراد را درون حصار و حریم شخصی آنان قرار داده و حتی جزو هویتشان پنداشته و چندان بدان ورود نمیکردند. عقاید و باورهای افراد، ماهیت و خصلت ذاتی افراد نبوده بلکه صفاتی قابل تغییر و تصحیح از آنان است. اکنون مسلّم است که ایجاد عقیده و قضاوتِ منصفانه نیازمند یادگیری و مهارت و در نتیجه پروسهای تخصصی است[۵]. فقط چنانچه افراد به درجاتی از این یادگیری و مهارت نایل شده باشند میتوان گفت عقایدشان محترم است. در غیراینصورت عقایدشان در ورطه تعصبات، کوتهاندیشی و دگماتیزم (جزمیگرایی) قرار دارد. دگماتیزم بنابر تعریف، عبارت است از دفاع کورکورانه و لجوجانه از عقاید بدون توجه به واقعیات و استدلالهای مخالف با آنها. در واقع در طول تاریخ اندیشه، اندیشمندان متبحر بسیاری در مورد خطرات عقاید دگم و متعصبانه همواره هشدار داده و معمولاً تأمل و فهم صحیح را به عنوان پادتن عقاید دگم توصیه کردهاند. از این منظر، این سؤال تولید میشود که فرق باور و عقیده چیست و راه تشخیص عقاید متعصبانه چگونه است؟ چرا افراد بسیاری باورهای کهنه و بدون پشتوانه عقلانی را رها نمیکنند؟ جواب این سؤال را نباید در تکثّر دیدگاهها یا نسبیگرایی در حوزه باور و عقیده، بلکه باید در سوگیریهای غیرعقلانی ذهن انسان و نیز حفظ عزت نفس جستجو کرد که بطور مفصل شرح خواهیم داد. آیا راه حلِ اجتناب از دگماتیزم این ست که پای هیچ باوری، سفت و سخت نایستیم؟ مسلماً خیر زیرا نمیخواهیم به ورطه هُرهُریمذهبی، سستذهنی و انکار کردن همه نوع باور و عقیده یعنی کَلبیمسلکی[۶] سقوط کنیم. بعلاوه، زندگی اجتماعی در جهان ارزشهای اخلاقی، حقوقی و سیاسی، بشر آگاه و باوجدان را ملزم میکند به عقاید و آرمانهایی متعهد باشد و برخی از ارزشها و آرمانهای انسانی در طول تاریخ فکری و اجتماعی بشر، معتبر و پایدار باقی ماندهاند. وفاداری به یک عقیده و آرمان، فقط مادامیکه حق یا حقیقتی در آنها نهفته باشد ارزشمند است. چنانچه عقیدهای مبانی یا اعتبارش را از دست دهد وفاداری به آن فضیلت نیست.
چرا افراد بسیاری باورهای کهنه و بدون پشتوانه عقلانی را رها نمیکنند؟ جواب این سؤال را نباید در تکثّر دیدگاهها یا نسبیگرایی در حوزه باور و عقیده، بلکه باید در سوگیریهای غیرعقلانی ذهن انسان و نیز حفظ عزت نفس جستجو کرد.
در کنار همه این مسائل، با پدیده دیگری نیز مواجه هستیم که خصلتی شناختی[۷] از ذهن را آشکار میکند. ذهنی که بستر و محل پردازشهای فکری و تولید اندیشه است. افرادی که با باورها و عقاید مختلف کلنجار میروند، تجربه کردهاند که مواجهه و حتی شنیدن عقاید متضاد با باورهای آنان میتواند باعث پریشانی، پشیمانی و عصبانیت آنان شود. مغز میتواند در آن واحد عقاید مختلف را مورد بررسی و مقایسه قرار دهد، ولی وقتی یکی از این عقاید، باوری باشد که ذهن بدان قائل است، امکان چنین بررسی و مقایسهای براحتی امکانپذیر نیست زیرا حتماً موجب ناراحتی و تنش در ذهن خواهد شد و فرد برای روبرو شدن با چنین وضعیتی بایستی آموزش و آمادگی کسب کند.
ناراحتی و عصبانیت ذهن هنگام مواجهه با عقاید متضاد با باورهای خود، چه تبعاتی برای اندیشیدن و قضاوت عقلانی و منصفانه وی دارد؟ پدیدهای که ذکر شد ناشی از رفتاری موسوم به «ناسازگاری شناختی[۸]» است که در بخش بعدی بدان خواهیم پرداخت. علت دعوا و مجادله در اکثر بحثها و گفتوگوها میان افراد در همین ناسازگاری شناختی نهفته است.
در خاتمه این بخش، چنین جمعبندی میکنیم که از یک طرف، ذهن توانمند به تولید عقاید مستدلّ و محکم و قضاوت منصفانه امور مختلفه، نیاز مبرم انسانهای مدنی-اجتماعی است که در جهان ارزشها زندگی میکنند. از طرف دیگر، همین ذهن در معرض محدودیت فراگیری مانند ناسازگاری شناختی، تبعیضهای قضاوت همچون سوگیریهای شناختی و خطاهای اندیشیدن از قبیل انواع مغلطههاست.
انسانیت و مدنیّت در جوامع امروزه، در گرو حل تا حد ممکن بهینه مسائل مربوط به باور و عقیدهسازی تحت محدودیتهای چندگانه و آموزشهای فردی و اجتماعی مستخرج از آن در جامعه است. این مقاله با شرح مفهوم ناسازگاری شناختی و جنبههای مختلف آن آغاز میشود. تبیینهایِ مطرح برای علت ایجاد ناسازگاری شناختی را مختصراً شرح میدهیم. «سوگیری تأیید[۹]» یکی از شیوههای متداول مغز برای مهار این ناسازگاری است که بطور مفصل توضیح خواهیم داد. ملاحظه خواهیم کرد که بین سوگیری تأیید و حالات روحی عزت نفس، شأن شخصیت و نیز مقبولیت/مرجعیت فکری افراد در جامعه، رابطهای تقریباً علّی وجود دارد. در نهایت با توسل به مفهوم سوگیری تأیید تعریفی از روشناندیشی و جوانب آن ارائه خواهد شد.
Ad placeholder
۲. ناسازگاری شناختی
در کتاب «وقتی پیشگویی شکست میخورد[۱۰]»، لئون فِستینگر، هنری ریکِن و استَنلی شَکتِر، به مطالعه اجتماعی و روانشناختی گروهی از افراد جامعه پرداختند که به تخریب جهان توسط موجودات ماورائی و بشقاب پرندهها باور داشته ولی پیشگویی آنها تحقق نیافته بود. این محققین، روشهایی را مطالعه کردند که افراد مذکور برای کاهش ناسازگاری ذهنی و هیجانات منفی ناشی از عدم تحقق پیشگویی در ذهنشان به کار بردند. در ادامه این پژوهش، فستینگر مفهوم «ناسازگاری شناختی» را در ۱۹۵۷ معرفی کرد[۱۱]. این مبحث از آن زمان تاکنون در کانون مباحث روانشناسی اجتماعی و روانشناسی کاربردی از قبیل سوگیری شناختی قرار گرفته است. جهت معرفی این مفهوم با چند مثال از تجربیات روزمره آغاز میکنیم.
۱- به مطب پزشک میروید. میخواستید ماسک بردارید ولی فراموش کردهاید. مطب شلوغ است و فراموش کردن ماسک دغدغه ذهنتان میشود. شما خودتان را سرزنش میکنید که چرا ماسک را فراموش کردید. در شق دوم این مثال، وابسته به شرایط زمینه ممکن است خودتان را متقاعد و آرام کنید که اتفاقی نخواهد افتاد.
۲- لباسی را از یک فروشگاه خریداری میکنید. بعد از خرید، متوجه میشوید لباس چندان باب میلتان نیست و پشیمان میشوید. سعی میکنید به طرق مختلف خودتان را راضی و آرام نگه دارید.
۳- در داستان «روباه و انگور» که توسط ایزوپ قصهپرداز یونان باستان نوشته شده، روباهی گرسنه به تاکستانی میرسد که انگورهای آن در ارتفاعی بالا آویزان هستند. با وجود اینکه روباه تلاش زیادی میکند و با تمام توان به بالا میپرد دستش به انگورها نمیرسد. سرانجام درحالیکه با ناامیدی به راهش ادمه میدهد با خود میگوید: این انگورها نرسیده و ترش هستند و من هم انگور ترش دوست ندارم.
۴- پزشک به دلیل بیماری شما توصیه کرده روزی حداکثر یک شیرینی بخورید. هر بار که تعداد بیشتری شیرینی میخورید به روشهای مختلف کارتان را توجیه میکنید.
۵- قرار است در جلسهای در مورد موضوع استخدام کارمندی در یک سازمان یا تعیین معیار لازم برای احراز یک امتیاز سازمانی تصمیمگیری شود. در حالت اول این تجربه، شما شخصی را برای استخدام و یا چند معیار مشخص برای احراز امتیاز مزبور در ذهنتان دارید. در حین جلسه دلایلی برای استخدام فردی متفاوت از شخص مورد نظر شما و یا ضوابطی متفاوت از معیارهای مورد نظرتان با جدیّت مطرح میشود. ذهنتان مشوش شده و سعی میکنید مسیر تصمیمگیری را با ارائه دلایلی در تأیید رأی خودتان و به حاشیه بردن مدارک متضاد با رأی خودتان عوض کنید. در حالت دوم این تجربه، انتظار یا ارزشدهی مشخصی از قبل در ذهنتان نیست. بنابراین با ذهنی هماهنگ تلاش میکنید با در نظر گرفتن همه جوانب و عقلانیترین دلایل، موضوع استخدام و نیز ضوابط امتیاز را ارزیابی کرده و تصمیمی غیرتبعیضانه اتخاذ کنید.
۶- فردی را تصور کنید که معتقد به ارزشهای اخلاقی و عدالت اقتصادی است. هر بار که رذیلتی اخلاقی در جامعه میبیند دچار ناراحتی و انزجار میشود. با گسترش ساختارهای ناعادلانه و فقر اخلاقی و اقتصادی در جامعه، وی تبدیل به فردی منتقد و معترض میگردد.
در هر کدام از مثالهای فوق با ایجاد یک نوع تضاد ذهنی موسوم به «ناسازگاری شناختی» یا به تعبیری «ناهمخوانی شناختی» (بطور مخفف ناش) و نیز پاسخ یا مهار ذهن در قبال آن ناسازگاری مواجه هستیم. عدم مطابقت ارزش، باور، کنش یا بایدی که در ذهنمان حک شده است با واقعیت دنیای بیرون و عدم مطابقت عقیدهای که بدان قائل هستیم با عقیدهای دیگر که در اطرافمان بروز میکند، وضعیتهایی از ناسازگاری شناختی هستند. در تعریفی خلاصهوار، عدم مطابقت دو محتوای شناختی در ذهن، ناسازگاری شناختی نامیده میشود. ناسازگاری شناختی همچنین زمانی بُروز مییابد که رفتاری مغایر با تصمیم یا عقیدهای که در ذهن داریم انجام دهیم. به عنوان مثال، فردی را در نظر بگیرید که تا درجاتی دورویی و چاپلوسی را مذموم میداند ولی در عمل چنین کاری انجام میدهد. وی قطعاً خودش را در قبال این ناسازگاری مُجاب میکند. فردی دیگر، در عمل نیز مرتکب اَعمال فوق نمیشود زیرا ناسازگاری شدید ناشی از تضاد باور و عمل به صورت وجدان اخلاقی بازدارنده، مانع انجام آن کار میشود.
قبل از ادامه مبحثِ ناسازگاری، توضیح مختصری در باب عقیده و باور ارائه میدهیم زیرا ناسازگاری شناختی با محتوای باورها و عقاید در کانون مقاله حاضر قرار دارد. ما برخی مواقع به درستیِ یک دانش[۱۲] یا اعتبار یک ارزش/هنجار[۱۳] بر پایه برخی دلایل و مدارک باور داریم ولی تعلق عاطفی و یا هیجان خاصی برای حمایت یا دفاع از آن دانش یا هنجار نداریم. منظور ما از عقیده، باور به یک دانش یا ارزش/هنجاری است که نسبت به درستی و اعتبار آنها به نحوی تعلق عاطفی داریم. در دفاع از باورهایمان معمولاً خونسردانه عمل میکنیم ولی در دفاع از عقایدمان پافشاریِ بسیار، توأم با هیجان و حتی احتمالاً عصبانیت به خرج میدهیم. انسانها میتوانند تعلقات عاطفی یا هیجانی با عقایدشان داشته باشند و در عین حال در باب صحت و اعتبار آنها نیز عقلانی، بیطرف و مستدلّ بیاندیشند. ولی هنگامی که این تعلقات هیجانی، شدید بوده و مانع ارزیابی عقلانی و بیطرفانۀ عقاید گردند با وضعیتی افراطی مواجه میشویم و نمونه بارز آن، عقیده متعصبانه است که در آن ارتباط عاطفی با محتوای عقیده چنان است که پذیرفتن آن، علاوه بر میزانی از ادلّه استدلالی، اساساً متکی بر دفاع و حمایت عاطفی از آنهاست. مورد (۶) از لیست فوق نمونهای از تأثیر ناسازگاری شناختی با محتوای عقاید را در حالات روحی-روانی انسانها نشان میدهد. باور فرد مذکور در (۶) به ارزشهای انسانی و اخلاقی چنان است که پایمال شدن این ارزشها در جامعه باعث انزجار و اندوه وی میشود. ممکن است برخی افراد شاهد تعارض بین ارزشهایی که باور دارند با واقعیات جامعه باشند و لیکن به سادگی از آن بگذرند. ولی در افرادی دیگر، چنین ناسازگاری مابین ارزشهای ذهنی با جهان واقعیِ ضدارزشها مهار نشده، روی هم جمع شده و عاقبت آنها را به انسانهای معترض یا سیاسی تبدیل میکند. حوزه قدرت و هنجارگذار در جامعه وظایفی در قبال سلامتی روح و روان شهروندان و جلوگیری از تناقض مابین جهان نظری ارزشهای انسانی، اخلاقی و حقوقی با واقعیات و مقررات واقعاً موجود در مملکت دارند[۱۴].
۳. ادامه ناسازگاری شناختی
باید توجه کنیم دو محتوای شناختی میتوانند سه نوع رابطه ممکن با همدیگر داشته باشند. ممکن است نسبت به هم نامرتبط باشند، مثلاً باخبر میشویم جاده شمال برای یک هفته بسته خواهد شد و در عین حال مطلع میشویم طالبان محدودیتهایی روی مدارس جوانان در افغانستان اِعمال کرده است. دو حالت دیگر اینست که با همدیگر سازگار[۱۵] (یا همخوان) و یا ناسازگار باشند. حالت سازگار زمانی است دو محتوای شناختی رابطه متضاد با یکدیگر نداشته باشند. وضعیت ناش به دلایل مختلف و مکرراً در ذهن همه افراد ایجاد میشود. دو واکنش دفاعی ذهن در قبال ناش عبارتاند از (الف) یافتن روشهای موجهسازی برای کاهش ناهمخوانی و تضاد ایجاد شده در ذهن و (ب) پرهیز از موقعیتهایی که بروز ناش در آنها محتمل است. برخی از ضربالمثلها در زبان فارسی و نیز در زبانهای دیگر، با هدف مهار و خنثیسازی یک نوع ناسازگاری شناختی میان عموم مردم رواج و پذیرفته شدهاند. به عنوان مثال «به هر کجا که رَوی آسمان همین رنگ است» و یا «گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بو میده» که این مورد کارکردی مشابه داستان انگور و روباه دارد و احتمالاً از همین قصه ایزوپ اقتباس شده است. خواستن انگور و ناتوانی در بدست آوردن آن باعث ناسازگاری شناختی و عصبانیت میشود. استراتژی ذهن روباه (یا گربه مذکور) برای کاستن این ناسازگاری، نهایتاً این توجیه است که اصلاً آن انگور را نمیخواهد. استراتژیهای موجهسازی مشابه این مورد در ذهن انسان بسیار متداول و حتی تکنیکیتر هستند. باید توجه کنیم که وضعیت ناش در موارد بسیاری، لحظهای بوده و منجر به ناراحتی روانشناختی در فرد نمیگردد. در مواقعی که ناش بزرگ و مستمرّ است و ذهن قادر به مهارش نیست، ناش میتواند باعث ناراحتیهایی مانند سرزنش، پشیمانی، پریشانی، شرمندگی، تنش ذهنی و عصبانیت در روح و روان انسان گردد. در نتیجه ذهن تلاش میکند بین انتظارات، خواستهها و باورهای خود با دنیای واقعاً موجودِ مستقل از ذهن، از طریق کاهش وضعیت ناش تعادل برقرار کند. موارد زیر از جمله استراتژیهایی است که ذهن بشر توانسته با هدف مهار و خنثیسازی ناهماهنگی در ذهن، یاد گرفته و به کار گیرد[۱۶].
۱- توجیه از طریق تغییر رفتار یا تغییر شناخت
مثال: من دیگر شیرینی نخواهم خورد.
۲- توجیه از طریق تغییر دادن میزان تعارض یا تضاد
مثال: رژیم غذایی را میتوان گاهگاهی یکبار به هم زد و یا، من خیلی هم دنبال کاهش وزن نیستم.
۳- تغییر رفتار یا شناخت از طریق اضافه کردن به رفتار یا شناخت
مثال: بیشتر ورزش میکنم تا غذا هضم شود.
۴- نادیده گرفتن یا منکر شدن اطلاعاتی که باعث تعارض/تضاد بین باور میشود.
مثال: این شیرینی شکر زیادی ندارد. مثال دیگر همان داستان روباه و انگور است که در آن روباه خود را راضی میکند که به انگور ترش تمایلی ندارد.
علت ایجاد ناسازگاری شناختی جزو پژوهشهای وسیع و اصلی در روانشناسی شناختی و علم عصبشناسی است. توضیحات مختصری در این زمینه ارائه میدهیم اگرچه این موضوع خارج از بحث ماست و نیز پاسخ یکسان و واحدی به این پرسش تاکنون داده نشده است. اِدی هارمون-جونز[۱۷] یکی از پژوهشگرانی است که مطالعات فراوانی روی ناسازگاری شناختی انجام داده است. مدل کنش-انگیزش[۱۸] که توسط هارمون-جونز و همکارانش معرفی شده حاکی از آنست که ناسازگاری دو محتوای شناختی باعث تنش ذهنی میگردد زیرا ناسازگاری روانشناختی با عملکرد فرد در دنیای واقعی تداخل پیدا میکند[۱۹]. به عبارت دیگر، ناسازگاری مابین دو محتوای شناخت در ذهن، موجب مانعی شناختی سر راه «کنش مؤثر[۲۰]» فرد میشود. زمانیکه افراد تعهداتی برای انجام یک کنش دارند یا مصمم به انجام آن هستند، بُروز یک شناخت مغایر با آن کنش، کارکرد ذهن را مختل میکند. مدل کنش-انگیزش توضیح قانعکنندهای برای ناسازگاریهایی که مشتمل بر کنش یا رفتار هستند ارائه میدهد ولی چنین به نظر میرسد که علت ناسازگاری ناشی از دو عقیده متضاد در ذهن را نمیتواند توضیح دهد. یک تبیین دیگر برای علت ایجاد ناسازگاری شناختی اینست که این ناسازگاری باعث تولید عواطف منفی مانند خشم در ذهن میگردد. به عبارت دقیقتر، این تبیین حاکی از آنست که بُروز یک ناسازگاری شناختی بخشی از مغز را فعال میکند که فعال شدن آن بخش، عواطف منفی مانند خشم و عصبانیت را نیز تحریک میکند[۲۱]. بررسی ناسازگاری شناختی از دیدگاه عصبشناسی و به کمک تصویربرداری مغزی fMRI نیز انجام شده و شناخت بیشتری از علت این رفتار مغز را آشکار کرده است. در مقاله «فعالیت نورونی، تغییر رفتار در وضعیت ناسازگاری شناختی را پیشبینی میکند[۲۲]» نویسندگان متوجه شدند که در وضعیت ناش بخشی از مغز موسوم به «شکنج دستبندی قدامی[۲۳]» (بخش جلویی قشر دستبندی مغز) فعالیت محسوس نشان میدهد و اندازه فعالیت نورونی این ناحیه کاملاً متناسب است با شدت ناسازگاری شناختی در فرد مورد آزمایش. بعلاوه، عکس این مطلب نیز صحیح است. یعنی زمانیکه این قسمت از مغز فعالیت زیادی نشان میدهد، یک ناسازگاری در مغز وجود دارد. تحلیل ناسازگاری شناختی برحسب عصبشناسی و با استفاده از تکنیکهای fMRI هنوز با شدت ادامه دارد.
Ad placeholder
۴. سوگیری تأیید
در بخش قبل مفاهیم باور و عقیده را شرح دادیم. هدف ما در این مقاله بررسی تأثیرات ناش در حوزه باورها و عقاید افراد است. از جمله اصلیترین موارد در این زمینه، ناسازگاری حاصل از تضاد مابین عقایدی که بدان معتقدیم با واقعیات و اطلاعات بیرونی و علیالخصوص با سایر عقاید و باورهاست. وقتی شخصی طی سالیان طولانی به عقیدهای پایبند است تغییر آن کار راحتی نیست زیرا برخی مسائل اجتماعی و روانشناختی – که شرح داده خواهد شد – در این وضعیت مداخله دارد. دگماتیزم زمانی آغاز میشود که ذهن شخص تلاش کند ناراحتی حاصل از ناش را با فرار و یا چشمپوشی از سایر عقاید و واقعیتهای دنیای بیرون حلوفصل کند. سوگیری تأیید از جمله عمدهترین استراتژیهای چشمپوشی از عقاید متفاوت و مخالف است. برای معرفی این مفهوم با ذکر چند تجربه متداول شروع میکنیم.
۱- بیماری با چند نشانه مشخص وارد مطب پزشکی میشود. پزشک بلافاصله بیماری او را مثلاً بیماری X تشخیص میدهد. پزشک، علائم دیگری که مغایر با مشخصات بیماری X است را نادیده میگیرد و نسخهای را با فرض بیماری X تجویز میکند.
۲- در داستانی ظاهراً واقعی، ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی طی یک سفر به خانهای میرسند تا شب را بیتوته کنند. بین میزبان که میگوید امشب باران شدید خواهد بارید و لازم است داخل خانه بخوابید و ابوریحان که میگوید خیر باران نخواهد بارید، بگومگو میشود. ابن سینا به میزبان میگوید ابوریحان منجم و هواشناس و در نتیجه حرفش حجت است، باران نخواهد بارید. نصف شب هر دو آنها گرفتار بارانی شدید میشوند ولی درب خانه بسته است.
۳- رادیو میگوید تا لحظات دیگر، مسابقه حساس فوتبال بین دو تیم سبز و قرمز برگزار خواهد شد. بین دوستان در مورد برنده بازی گمانهزنی میشود. آقای «الف» و آقای «ب» بهترتیب تیم سبز و قرمز را برنده پیشبینی میکنند. بعد از اتمام بازی و برنده شدن تیم سبز، آقای «الف» با افتخار درست بودن حدسش را در محافل مختلف بارها یادآور میشود. شخص «ب» که احساس سرافکندگی دارد، دلیلی برای ناعادلانه بودن مسابقه اقامه میکند.
۴- امروزه در شبکههای مجازی، افراد با دیدن یک تصویر، جمله یا کلیپ، چنانچه مطابق باور و عقیدهشان باشد بلافاصله با ارسال یک شکلکِ ایموجیِ[۲۴] موافق یا تأیید، به آن واکنش نشان داده و یک کامنت تأییدآمیز ارسال میکنند. بالعکس، اگر مخالف باورشان باشد فوراً یک ایموجی عدم تأیید، کامنت مخالفت و اغلب جملهای توهینآمیز ارسال میکنند.
تجربههای (۱) و (۲) نمودهای مختلفی از کارکرد سوگیری تأیید هستند. سوگیری تأیید (بطور مخفف سوت) پردازشی بسیار مهم در تفکرات، باورها و تصمیمگیریهای ذهن بشر است. در (۲) با یک سوگیری و جانبداری به نفع عقاید خود شخص مواجه هستیم. این جانبداری به نفع عقاید و باورهای خود شخص، مکانیزم «آقای بله[۲۵]» نامیده میشود. انگار که فردی درون ذهنمان نشسته و دائماً نظرات و عقایدمان را تأیید میکند. مورد (۳) ارتباط تأیید و تصدیق نظر با افزایش شأن اجتماعی و عزت نفس[۲۶] فرد را نشان میدهد. این موضوعِ مهم بطور جداگانه در بخش بعد بحث خواهد شد. مورد (۴) قضاوتهای سریع، میانبر و غیرتأملی ذهن انسان را حتی در حوزه باور و عقیده نشان میدهد. در همین بخش و توضیح مفهوم سوگیری تأیید بر حسب هیوریستیک شناختی، مورد (۴) را بیشتر شرح خواهیم داد.
اکنون سؤالی مطرح میشود. چه افرادی این توانایی را دارند که عقاید و باورهای خود را در مواجهه با اطلاعات و افکار نو و یا بطور تخصصیتر در معرض نقد و ارزیابی قرار دهند؟ مخصوصاً دو دسته عقاید، اول عقایدی که برایشان قدیمی و کهن بوده، از دوران کودکی در ذهنشان حک شده و در فراخنای زندگی با آن باورها جلو آمده، تعلق عمل و خاطر به آنها پیدا کردهاند و دوم سخنان و باورهایی که آن افراد به طریقی با آن سخنان و باورها مشهور بوده و در واقع هویت فکری و عقیدتی افراد مذکور هستند. نقد و زیر سؤال بردن چنین عقایدی کار بسیار سختی است، زیرا با این کار دائماً ناش ایجاد شده و شخص باید آنرا مهار کند. بعلاوه، در صورت تغییر فکر و عقیده آنهم بعد از سالیان سال، آیا احساس لطمه خوردن به عزت و حرمت شخص، برای خودش و نیز در سطح اجتماع و به دنبال آن حس شرمساری یا خواری در روح و روانش ایجاد نخواهد شد؟ بنابراین شجاعت و جسارت میخواهد ولی شیوهای برای مهار ناش وجود دارد که گرچه مورد تأیید این مقاله نیست ولی مابین افراد جامعه و نیز صاحبین فکر و عقیده و سخن بسیار متداول است. این شیوه عبارتست از سوگیری تأیید. سوت مکانیزمی است برای اجتناب از ناسازگاری ناشی از دو باور متضاد در ذهن و از طرف دیگر به افراد کمک میکند عقاید و باورهایشان را از گذرگاه نقّادیها و مواجهه با دنیای عقاید و باورهای متفاوت و متضاد، دست نخورده و بیچونوچرا عبور داده و جان سالم به در ببرند ولی چگونه؟ سوت بسیار قوی و گسترده است و در زمینههای فراوان حضور دارد. در حوزه تصمیمگیری وقتی شخصی تصمیمی اتخاذ میکند دنبال اطلاعاتی است که آن تصمیم را حمایت کند. اطلاعاتی که با تصمیم تعارض دارد باعث ناراحتی است و در نتیجه نادیده گرفته شده یا چندان لحاظ نمیشود. افرادی که میزان بالای خوداطمینانی (ذهن روشن و مجهز) دارند از مواجهه با اطلاعات مختلف و احتمالاً متضاد با باورهایشان هراسی ندارند. افرادی که دائماً دچار سوگیری تأیید هستند تحت هدایت آقای بلهگوی درونی بوده و همواره از مواجهه طفره میروند. بنابراین سوت مکانیزمی برای اذهانی است که در معرض ناسازگاریهای شناختی هستند تا با انکار موارد ناسازگار به هماهنگی ذهنی برسند. پس ملاحظه میکنیم که یک مکانیزم روانی بلهگوی قوی در پردازش اطلاعات و ارزیابی باورها و عقاید در همه افراد وجود دارد که به نفع خود شخص عمل میکند. این نوع سوگیری موسوم به سوگیری جانبِ-من[۲۷] که تحت تأثیر آقای بله-گوی درونی افراد نیز است، ذهن همگان را به سمت جستجو، تولید و بخاطر سپردن استدلالهایی برای باورهایشان سوق میدهد. البته چنین نیست که افراد قادر به تولید استدلالهایی برخلاف باورهایشان نیستند بلکه انگیزه انجام اینکار را ندارند.
تاکنون مفهوم سوگیری تأیید را ذیل مبحث ناسازگاری شناختی تعریف کردیم ولی سوگیری تأیید یکی از مشهورترین پردازشهای سریع و غیرارادی مغز است که «هیوریستیکهای شناختی» نامیده میشوند. مطالبی را به جهت اختصاص میدهیم. دلیل اساسی برای اینکه چرا ذهن انسانها از سوگیری تأیید استفاده میکند اینست که روشی سریع و با حداقل اطلاعات دمدست برای پردازشهای قضاوت و تصمیمگیری است. طی تجربه زندگی فردی و اجتماعی، انسانها بطور مداوم مجبورند انواع قضاوتها، تصمیمات و انتخابها را انجام دهند. در موارد بسیاری، کارهای ذهنی فوق باید در شرایط فقدان وقت کافی، فقدان اطمینان و قطعیت، حجم بالای اطلاعات مرتبط، محدودیت منابع شناختی ذهن مانند حافظه و تمرکز توجه انجام شوند. طی میلیونها سال تکامل، ذهن بشر روشهای کوتاه، میانبر و مقرون به صرفهای ابداع کرده است که بتواند به دشواریهای فوق غلبه کند. این روشها «هیوریستیکهای شناختی» نامیده میشوند[۲۸]. با شناختی که تاکنون از سوگیری تأیید به دست آوردهایم معلوم میگردد سوت یک هیوریستیک است که هنگام قضاوت روی افکار و عقاید به کار میافتد. بنابراین قضاوتهای انسان نمیتواند در شرایط فقدان قطعیت و اطلاعاتِ کافی کاملاً عقلانی، بهینه و غیرسوگیرانه باشد. در عوض، توسّل به سوت پاسخی سریع برای ذهن فراهم میکند. اکنون میتوانیم مورد (۴) از لیست موجود در ابتدای این بخش را دقیقتر توضیح دهیم. مشاهده یک محتوای رسانهایِ همراستا با عقیدهمان از قبیل تصویر، سخن یا کلیپ، نقش یک مدرک برای تأیید عقیده ایفا میکند و سوت نیز به دنبال چنین مدارکی است. به این دلیل با ارسال یک ایموجی موافق، واکنش نشان میدهیم. ولی مورد (۴) این حقیقت را نیز از قضاوتهای سریع ذهن انسان آشکار میکند که بدون توجه کافی به مفاد محتوا و استدلال مطروحه در آن، چنانچه همراستا با باورمان باشد، بلافاصله واکنش تأییدآمیز و اگر برخلاف باورمان باشد واکنشی منفی و احتمالاً توهینآمیز بُروز میدهیم. قضاوتهای سریع و میانبر ذهن بشر همواره چنین جایگاه منفی ندارند. مثلاً با مشاهده کمترین علائم خطر، بلافاصله آنرا به حساب خطری بالقوه گذاشته و از مهلکه میگریزیم. این قضاوتِ متکی بر حداقل اطلاعات، طی میلیونها سال به نفع بشر عمل کرده است. در نتیجه هیوریستیکهای سریع به رغم اشتباهاتی که میتواند داشته باشد، انسان را از خطرات و صدمات احتمالی ناشی از تأخیر و تعلّل نجات میدهد. ولی وقتی به حوزه قضاوت در باب باور و عقیده میرسیم پردازشهای سریع به نفع بشریت نیستند زیرا باعث قضاوتهای نادرست در مورد باورها و عقاید دیگران و مخصوصاً موارد برخلاف عقایدمان، میشوند که نمونهاش در مورد (۴) ذکر شده است. انسانها نباید تسلیم قضاوت ناشی از این پردازشهای سریع شوند بلکه باید با درنگ، حوصله و تأمل در باب باورها و عقاید بیاندیشند. این آموزه بسیار مهمی است که متأسفانه در مورد بیشتر افراد (اگر نگوئیم اکثریت) صدق نمیکند.
کارکرد دیگر سوگیری تأیید، صیانت از عزت نفس افراد است زیرا انسانها تمایل دارند نسبت به خودشان احساس خوبی داشته باشند و شیوههای سوت که برخی جنبه اجتماعی دارد برای این منظور بسیار کارساز است. این موضوع در بخش بعد مفصل بحث میشود. سوگیری تأیید و ناسازگاری شناختی ابزار قابلی برای بازتعریف دقیق مفاهیم روشناندیشی، دگماتیزم و شأن یا مقبولیت فکری اشخاص صاحب سخن در اجتماع هستند. بحث را با مقوله شأن شخصیت ادامه میدهیم.
۵. رابطه سوگیری تأیید با شأن شخصیت
مطلبی مهم در باب سوگیری تأیید که در ایران کمتر شناخته شده ارتباط مقام و عزت نفس افراد با خودتأییدگری آنان است. وقتی سخن و باور یک فردی که مبلّغ آنست زیرسؤال رفته و باطل میشود تأثیر منفی در شأن و حرمت اجتماعی آن فرد میگذارد. او ممکن است سرافکنده شود زیرا اعتبار و منزلتش را در خطر میبیند. یک اندیشمند یا فیلسوف با اصول و موازین ثابت تفکر[۲۹] میاندیشد ولی در صورت بروز نقد، اطلاعات و دیدگاه جدید، باور و مواضع فکری خود را ترمیم و تصحیح میکند. سخنان وی وحی منزل نیست که تا ابد محقّ و معتبر باشد و از شخصیت وی مرجعیتی خدشه ناپذیر بسازد. او نمیتواند در قید و بند اعتبار، مقام و نقاب اجتماعی خود و نگران تصویری که دیگران از او دارند باشد. برعکس، افراد و مبلّغینی که وانمود میکنند حقایق نزد آنان است و احکام مادام العمر صادر میکنند، نگران مسئله مقام و مقبولیت اجتماعی خود هستند. این نگرانی باعث میشود همواره خود و خط فکری خود را با ارجاع به حداقل شواهد تأیید کنند. در اقدامی دیگر، پیروانی را میپرورانند که سخنان و مرجعیت فکری آنان را تأیید کنند. بنابراین وجود پیروان و مقلّدان یک فرد صاحب سخن، نقش یک تأییدگر اجتماعی برای سخنان و عقاید وی ایفا کرده و به مهار ناش عقیدتی و افزایش مقبولیت وی در اجتماع کمک میکند. در مقایسه باید گفت سخنان و عقاید آنها به مراتب بیشتر از عقاید روشناندیشان در معرض نقص، خطا و تعصب کورکورانه است. مکانیزم سوگیری تأیید به چنین فردی کمک میکند مهر تأیید به سخنان و باورهایش بزند و اعتبار و منزلت فکری و اعتقادیاش را پیش خود و پیروانش حفظ کند. حال آنکه این اعتبار و مرجعیت صرفاً نقابی بیش نیست زیرا اعتبار و صحت سخنان و باورهایش، تاب و تحمل سنجش و نقّادی را نخواهد داشت.
برای افراد جامعه اعم از افراد عادی و نخبگان و مراجع فکری، تغییر باور و عقیده با موانع روانی و اجتماعی مواجه است. یکی از این موانع دشوار، ناشی از نقاب مقبولیت و اعتبار فکری افراد در گروه و اجتماعی است که در آن جایگاهی ویژه دارند. مورد دیگر عبارتست از خدشه به عزت نفس و اعتبار روانشناختی افراد نزد خودشان. این مانع کاملاً فردی و شخصی است یعنی شرمساری از خود و بیاعتبار شدن نزد خویشتن چنانچه بخواهد باور و عقیده مخصوصاً قدیمی و کهن خود را به هر شکلی تغییر دهد. تصور کنید فردی را که از دوران کودکی به باوری فکری و یا به آئینی از زندگی عقیده داشته و بدان عمل کرده و اکنون نسبت به آن شک دارد ولی رویش نمیشود تغییر لازم را انجام دهد. اتفاقات زیر ممکن است برایش رخ دهد. یا بایستی
۱– بطور مداوم با حداقل شواهد همنوا با باورهایش، خودتأییدگری کرده و به خودش بقبولاند که باورهای قبلیاش درست و کافی است و بگذارد به حساب ثباتقدم و اُرتدوکس بودنش. در اینجا سوگیری تأیید به حفظ عزت نفس و اعتبار فکر و ذهنش کمک میکند.
۲– یا باید باور خود را – حتی احتمالاً به قیمت کاهش اعتبار منزلت فکریاش – تغییر داده و سپس بنای فکری و ذهنی خود را ترمیم و تقویت کند. این حالت دوم شجاعت در فکر و اندیشه میطلبد و یادآور سخن قصار ایمانوئل کانت است: روشنگری یعنی شجاعت دانستن و اندیشیدن داشته باش.
۳– متأسفانه وضعیت سومی نیز هست که شاید بتوان گفت وضعیتی غالب و متداول در جامعه است. افراد بسیاری زمانی به تغییر و تحول فکری دست مییابند که کلاً نسبت به مقولات حقیقت، ارزش، فضیلت و صدق بدگمان شده و همه چیز را پوچ تلقی کنند. یعنی یک پوچ انگاری و یا کَلبیمسلکی عوامانه که در اصل ناشی از ناتوانی مغز و ذهن فرد مذکور در حلاجی باورها و اندیشههاست و نه ناشی از پوچ شدن واقعی و رئالیستی جهان ارزشها و فضائل فکری و اخلاقی.
اکنون بحث تأثیرات روانشناختی و اجتماعیِ تأییدگریِ باورها و عقاید را تکمیل میکنیم. ملاحظه میکنیم اینکه عامه مردم و نیز نخبگان و مراجع فکری، چه اندازه آزاداندیش هستند و چگونه حقیقت را از دروغ و جعل یا مغلطه تشخیص میدهند، فقط به سطح تفکر و کیفیت منطق اندیشه وابسته نیست، بلکه به نحوه مقابله آنان با تأثیرات و فشارهای روانشناختی و اجتماعی نیز وابسته است. پاسخی که بطور سنتی و عقلانی برای درمان چنین وضعیتی داده شده چنین است که تحولات فکری و ایدئولوژیک در جامعهای مشتمل بر منافع و دیدگاههای مختلف و متفاوت، از کانال مباحثه، نقد و مجادله یعنی با منازعه گفتمانی و حقوقی بایستی حل و فصل گردد. اکنون شاهد هستیم که تأثیرات روانی و اجتماعی نقش تعیینکنندهای در موافقت و مخالفت با افکار و عقاید و نیز روش تشخیص افکار حق و باطل (موجه و ناموجه) توسط افراد جامعه دارد. یعنی اعتبار و حقیقت افکار و عقاید در جامعه، فدای مکانیزمهایی مانند پشتیبانی از منافع جمعی و گروهی و یا حفظ مقام و اعتبار مراجع فکری میگردد که با توسل به سوگیریهایی همچون سوت با برخی مدارک و یا به پشتوانۀ تعدادی پیرو و مرید میسر میشود. «ناکجاآبادِ (دیستوپیای) حوزه اندیشیدن و عقلانیت گفتمانی» یک چنین وضعیتی است زیرا بزدلی فکری، تقلید و تبعیت کورکورانه از اشخاص و باورهای قطعی تلقی شده و مکانیزم همرنگی اجتماعی، در مقایسه با ملاکهای شکیّت سالم، شجاعت فکری، حلاجی و بررسی باورهای متخالف دست بالا خواهند داشت.
بین ذهنی که جامع نگر و در جستجوی اطلاعات و وقایع – همسو یا مخالف با عقاید و باورهای قبلیاش – است و منبع سخن و عقیدهای که سخنان و عقاید خود را یقین دانسته و خلل ناپذیر عنوان میکند، تفاوتهای بزرگی وجود دارد. ذهن روشناندیش که خصلت اولی است از اطلاعات و شواهد مخالف با عقاید و باورهای قبلیاش هراسی ندارد و آنها را تهدید به حساب نمیآورد زیرا نمیخواهد به وادی جزمیاندیشی و دگماتیزم بیافتد. در نتیجه آنها را جذب و حلاجی میکند. ویژگی بارز ذهن روشناندیش در توان فکری ترمیم و اصلاح عقاید و نیز توضیح افکار و باورهای متضاد و مخالفِ هم است. و همین ویژگی باعث ایجاد اطمینان در آن ذهن میشود.
در افرادی که با قطعیت و اطمینان کامل سخن میگویند طوریکه انگار حرفشان تا ابد درست است و مثلاً در مبلّغین و واعظین ایدئولوژیک شاهد هستیم، سوگیری تأیید به وفور دیده میشود. شیوه کلّی سوگیری تأیید را تکرار میکنیم: هر جا سخنی، مدرکی یا نقل قولی موافق، مؤید یا همنوا با باورهایمان مییابیم آنها را به عنوان تصدیقکننده باورها و سخنانی که بیان کردهایم تلقی میکنیم. به نوعی خیال خودمان و مخاطبینمان را راحت میکنیم که این حرفها و باورها درست هستند. ذهن آن فرد و پیروانش به حالت اطمینان از خود و خرسندی خاطر میرسد. سوگیری تأیید، هر جا احتمال میدهد شاهدی و حقیقتی برخلاف فکر و باورش وجود دارد یا از مواجهه با آن میگریزد و یا کلاً آنرا نادیده میگیرد و خود را صرفاً با موارد تأییدکننده، متقاعد میکند. چگونه میتوان اثرات سوگیری تأیید را در افکار خودمان کاهش دهیم؟ بخش بعد به این موضوع و مبحث روشناندیشی میپردازد.
Ad placeholder
۶. سوگیری تأیید و روشناندیشی
در بخش قبل نقاب شخصیت را از موانع روشناندیشی دانستیم. سوگیری تأیید به افراد کمک میکند عقاید و باورهایشان را از گذرگاه نقّادیها و مواجهه با دنیای عقاید و باورهای متفاوت و متضاد، دست نخورده و بیچونوچرا عبور داده و جان سالم به در ببرند. آیا این مصون نگه داشتن باور و عقیده کار موجهی است یا خیر؟ برای جواب باید تأمل کرد آیا مواجهه و آشنایی با افکار مخالف وجود دارد؟ اگر ذهن همواره متوسل به سوت میشود میتوان نتیجه گرفت دچار دگماتیزم و جزمیگرایی شده است. از نشانههای دگماتیزم فرار از مواجهه با افکار متفاوت و شواهدی است که ممکن است خلاف یا متضاد باورهایمان باشد. ولی اگر با دلیل و استدلال و با تقویت باور و عقیده، عقایدمان را از کوره راه حوادث، سالم و پایدار عبور دهیم نشان از پویایی فکر و اندیشه است. با پذیرا شدن نقّادیها و اطلاعات ناسازگار با باورهایمان، نکات ضعف ساختمان فکری و باورهایت را محکم میکنید. اگر این ساختمان تاب و تحمل نقد را نداشته باشد تخریب کن و از نو بساز. رنه دکارت میگفت «دستت را لبه میز بگذار و میزت را صاف کن[۳۰]». یعنی بگذار محتویات و مبانی فکریِ نادرست همه ساقط شوند تا بتوانی ذهنت را دوباره بسازی. روشناندیشان اگرچه در نقادی و به چالش کشیدن عقاید و باورهای دگم، قاطع و مهلک هستند، ولی نکته نظرات ایجابی را قطعی و مُتقن اعلام نمیکنند بلکه میگویند در حال حاضر و در دایره اطلاعات و وقایع موجود، مستدلترین و جامعترین عقیده و تصمیم در فلان زمینه چنین است. آنها نسبت به اطلاعات نوین و نقّادیهای دیگران باز عمل میکنند. برای مهار تأثیرات سوت، هر ذهنی نیازمند فراگیری اصول و موازین تفکر نقّاد و نیز شجاعت در نظر گرفتن افکار ناموافق با باورهایش بطور منصفانه است.
بنابراین روشنفکر را ذهنی تعریف میکنیم که توان مواجهه با نقد و افکار نو و نیز شواهد علیه باورهای جاافتادهاش را داشته باشد. این ذهن توان حلاجی و واضحسازی تعارضات و اختلافات فکری به وجود آمده را دارد. ذهنی است که از حیث تسلطش به دنیای موضوعات و افکار، اطمینان دارد و این اطمینان ناشی از غروری کاذب یا خودبزرگبینی نیست بلکه ناشی از توان فکری و تمایل ذهن به حلاجی مسائل و موضوعات است. ذهن روشنفکر با کمترین مدرک مخالف به خود نمیلرزد و سردرگم نمیشود، بنابراین در دنیای اطلاعات، گوش به زنگِ انواع افکار و عقاید است. این طریق فکری ما را به جای خوبی میرساند. اگر بتوانیم، عقیده قبلیمان را بهبود میدهیم و یا از مواضع آن میکاهیم. در غیراینصورت لزوماً تصمیم و قضاوت مُتقن و قاطعی مانند رد یا باطل اتخاذ نمیکنیم. هیچ قرار و وظیفهای نیست که در هر مسئلهای، ردّ یا قبول اعلام کنیم. گفتیم ذهن باید توان تغییر و اصلاح عقاید داشته باشد و دگم نباشد. سؤالی که پیش میآید اینست که با این فرهنگ و تربیت ذهنی، مبادا دچار از همگسیختگی ذهنی شده، شیرازه و اعتماد به نفسمان از بین برود؟ جواب اینست که هم میتوان نسبت به نقّادیها و شواهد مخالف، باز و پذیرا بود و هم منسجم بوده و اعتماد به نفس داشت، اگرچه موانع شناختی سر راه این منظور قرار دارد. آنچه باعث اعتماد به نفس است قدرت ذهنی، اطمینان به کارکرد مسلط ذهن در عین گشودگی و حل صحیح ناسازگاریهای شناختی ناشی از تضاد دیدگاهها و عقاید است. مهم اینست: ذهنت باز است زیرا چشم و گوشات به حقایق و شواهد باز است. زیرا چشمات و گوشات را به حقایق مغایر با باورهای قبلیات نبستی. آنها را نادیده نگرفتی و از آنها فرار نکردی. بلکه پذیرا شدی و با محتویات ذهنت مقایسه و مقابله کردی. ممکن است لازم باشد بخشی از باورهایت را اصلاح یا تغییر دهید. اینکار شجاعت میخواهد ولی بهتر از آنست که هیچ تغییر یا تصحیح انجام ندهید و دگم و مغفول باقی بمانید و به اشتباه فکر کنید عقاید و باورهایت قوی و مُتقن هستند و فکر کنید استقامت و ثباتفکری دارید. ولی این تعابیر میتواند کاملاً توهم و موهومی باشند. خودمان را با صفات زیبایی چون حرف مرد یکیست یا ثبات عقیده فریب ندهیم. اتفاقاً تغییر و پوست اندازی باورهای نادرست شجاعت است. بنابراین، روشنفکر بودن یعنی پذیرا و شنوا بودن در برابر همه حقایق و مدارک.
۷. مطالب بیشتر در مورد سوگیری تأیید
در بخشهای قبل نتیجه گرفتیم به کمک حربههای سوگیری تأیید که گاهی جنبه اجتماعی دارد، انسانها میتوانند عقاید خود را از کوران نقّادیها و اطلاعات و حقایق نوین و متضاد، مصون و آکبند نگه دارند. سوت در اینجا مکانیزم سادهای دارد. هر جا سخنی، مدرکی یا نقل قولی موافق، مؤید یا همنوا با باورهایمان مییابیم آنها را به عنوان تأییدکننده باورهایمان تلقی میکنیم. خیالمان راحت میشود که باورهایمان کماکان درست است و ذهن به حالت سازگاری با خودش و خرسندی خاطر میرسد. ولی هر جا احتمال میدهیم شاهدی و حقیقتی برخلاف فکر و باورمان است یا از مواجهه با آن فرار میکنیم و یا کلاً آنرا نادیده میگیریم. به زبان ساده چیزهایی را میبینیم و نظراتی را میشنویم که سازگار با محتویات ذهنیمان هستند و در واقعاً دوست داریم و نیاز داریم همانها را ببینیم. این حالت، برعکس ذهن روشنفکر است. همانطورکه قبلاً گفتیم وقتی نسبت به عقیدهای تعلق عاطفی شدیدی برقرار میشود ذهن قادر به پردازش اطلاعات به صورت عقلانی و غیرسوگیرانه نیست. ولی زمانیکه نسبت به یک موضوع فاصله هیجانی دوری دارد قادر به پردازش عقلانی اطلاعات و نیز اختصاص وزن و ارزش مساوی به دیدگاههای متفاوت است. سوت در ارتباطات اجتماعی افراد نیز نقش دارد. عموم افراد دوست دارند در اجتماعاتی حضور و مشارکت داشته باشند که با عقایدشان سازگار و همخوانی داشته باشد. آنها دوست دارند در جمعی باشند که عقاید و باورهایشان را تأیید کنند و یا حداقل نافی آن عقاید نباشند. دوست ندارند سر و کله مدرک و دلیلی برخلاف عقیدهشان پیدا شود تا ذهن دچار ناسازگاری و کشمکش نگردد. پس سوت فرمان میدهد کجا باشیم و کجا نباشیم. با چه کسانی ارتباط داشته باشیم و با چه کسانی نداشته باشیم. سوگیری تأیید در تبلیغات سیاسی نیز نقش مهمی ایفا میکند. ممکن است در یک میتینگ یا گردهمایی با ملاک قرار دادن طرفداران خودمان به اشتباه چنین بپنداریم و وانمود کنیم که اکثریت با ماست و خط سیاسی ما درست است. جامعیت و مقبولیت یک نظام سیاسی با گوش سپردن به همه بخشها و افکار جامعه حاصل میشود و نه فقط یک جمعیتِ خاصِ حامی و همنوا با آن جریان سیاسی. بنابراین ملاحظه میکنیم چگونه سوگیری تأیید به افراد، احزاب و نظامهای سیاسی کمک میکند عقاید سیاسی خود را از گذرگاه انتقادات، اعتراضات و مواجهه با سایر اندیشههای سیاسی، دست نخورده و بیچونوچرا عبور دهند. تأثیرات سوت فراوان است و حتی در کتابخوانی نیز هست. کتابها، گزارشها و اخباری را میخوانیم که همسو با باورهایمان هستند تا آنها را تأیید کنند و مابقی را نادیده میگیریم.
ورزیدگی در تفکر انتقادیدر خاتمه، چند روش مشخص برای اجتناب از دگماتیزم و تمرین روشناندیشی مطرح میکنیم. یک روش ساده، خواندن کتابها و نوشتجاتی است که دلایلی بر خلاف باورهایمان مطرح میکنند. این روش قویاً برای همه افرادی که به اظهار نظر در مجامع علاقه داشته و باورهای خود را صحیح میدانند توصیه میشود. روش دیگر که شاید سختتر باشد گفتوگو با افرادی صاحب فکر و استدلال است که بر خلاف ما میاندیشیند. روش دیگر عبارت است از گفتوگوی درونذهنی دوطرفه بین خودمان با شخصیتی فرضی تا افکار و عقایدمان را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. این روش در واقع مجادله سقراطیِ شخص با فردی فرضی ولی متضاد با خودش است. و آخرین روش پیشنهادی اینست که یاد بگیریم از هر نوع فکر و عقیده به دلایلی مانند حفظ مقام اجتماعیمان، حفظ شأن فکریمان نزد خودمان و به تعبیری شیفتگی به باورهایمان (نارسیسیزم اعتقادی)، حمایت و جانبداری نکنیم.
Ad placeholder
––––––––––––––––––––––
پانویسها:
1. Critical Thinking
2. Cognitive Heuristics
3. Enlightenment Era
4. Cognitive Biases
5. نظریه تفکر نقّاد حاکی از آنست که تولید تفکر و داوری نظریات مختلف، نیازمند یادگیری و تبعیت از اصول انصاف در تفکر نقّاد مخصوصاً تبرّی و دوری جستن از خطاهای اندیشه، مغالطلات منطقی، زبانی و غیره است.
6. Cynicism
7. Cognitive
8. Cognitive Dissonance
9. Confirmation Bias
10. Festinger, Leon; Henry W. Riecken; Stanly Schachter (1956), When Prophecy Fails: A Social and Psychological Study of a Modern Group that Predicted the Destruction of the World. University of Minnesota Press.
11. Festinger, Leon (1957), A theory of Congnitive Dissonance. Stanford University Press.
12. Knowledge
13. Value/Norm
14. تأثیر منفی حکمرانیهای بد از قبیل خودکامگی و تم
منبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: ناسازگاری شناختی، سوگیریِ تأیید، و تحلیلی از روشناندیشی و جزمیت
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران