سروده‌های شورانگیز شاعران عرب درباره فلسطین و خیانت‌های سردمداران عرب

شعر، یاور مبارزان غزه است. آن‌ها با نان سروده‌ها و باروت واژه‌ها، قوت جنگیدن برمی‌گیرند تا دشمن زبون را در زبانه‌های مقاومت بسوزانند.

نمونه‌هایی از سروده‌های مقاومت را با ترجمه یدا... گودرزی در این مجال و مقال بخوانید که خواندنی است.

نزار قبانی، شاعر عاشقانه‌های جهان‌عرب، همواره به آرمان‌های فلسطین پایبند بود. او که سیاستمدار و دیپلمات بود همواره یکی از مشکلات جهان‌عرب را عدم‌آگاهی سیاسی و سازشکاری می‌دانست و اشعار زیادی نیز با همین مضمون سروده است که «شهر من» یکی از آنهاست:

آن‌قدر گریستم تا اشک‌ها تمام شد!
آن‌قدر نماز گزاردم تا شمع‌ها آب شد 
آن‌قدر رکوع کردم تا توانم تهی شد 
با تو از محمد (ص) پرسیدم 
و از مسیح‌ای معطر از بوی پیامبران!‌ای نزدیک‌ترین پل 
 میان زمین و آسمان!‌ای قدس،‌ای گلدسته ادیان!
تو دخترک قشنگی هستی که انگشتانش سوخته 
و چشمانش برافروخته‌ای واحه سبز 
که روزی پیامبر از آن گذر کرد.
خیابان‌هایت اندوهگین 
و گلدسته‌هایت غمگین است.‌ای قدس!‌ای زیبایی محاصره‌شده در سیاهی!
ناقوس‌های کلیسای «قیامت» را چه کسی می‌نوازد 
بامداد یکشنبه‌ها؟!
برای کودکان چه کسی هدیه می‌آورد 
در شب میلاد؟!‌ای شهر اندوه!‌ای اشکِ درشت 
که بر پلک‌ها می‌درخشی!‌ای مروارید ادیان!
 از دیوارهایت، خون‌ها را که می‌شوید؟
 انجیل را که نجات می‌دهد 
 و قرآن را؟!
کیست که مسیح را نجات دهد 
از دست قاتلان؟
کیست ناجی انسان؟!
شهر من!‌ای محبوب!
فردا، فردا، لیمو‌ها شکوفه می‌دهند 
و خوشه‌ها و زیتون‌ها شادی می‌کنند.
چشم‌ها می‌خندند 
و کبوتران مهاجر 
تا بام‌های پاک تو بازمی‌گردند 
کودکان برای بازی باز می‌آیند 
و پدران و پسران بر تپه‌های سبز 
همدیگر را در آغوش می‌گیرند‌ای میهن من!‌ای فلات صلح و زیتون!


قبانی اگرچه فردی صلح‌اندیش بود و به‌عنوان یک روشنفکر عرب تلاش می‌کرد تا اعراب را به یکپارچگی دعوت کند؛ اما موضع او درباره فلسطین همواره مقاومت بود. او در اشعارش تلاش می‌کرد تا نسل جدید را متوجه موقعیت خود کند و آن‌ها را آماده نبردی سازد که اجتناب‌ناپذیر است، زیرا اشغالگران هرگز از مواضع جور خود دست نخواهند کشید. این مضمون را می‌توان در قصیده «الفبای تازه» قبانی به‌خوبی مشاهده کرد:

پس می‌زنم چراغ جادو و غول را
قالیچه جادویی را.
شیوه کهن را می‌سوزانم
و از فلسطین و استواری‌اش
از گلوله‌های آتش در زمین‌هایش
از گندمزار‌های اشک‌آلودش
از شکوفه‌هایش
الفبای تازه‌ای می‌سازم.

یا همین رویکرد در شعر «کودکان سنگ» او نیز تکرار می‌شود. او در این شعر تلاش می‌کند تا زاویه دیگری از فرهنگ مقاومت را در دل نسل آینده زنده نگاه‌دارد:


جهان را خیره کردند 
و در دستان‌شان چیزی نیست 
جز سنگ 
مثل قندیل‌ها تابیدند 
و، چون مژده‌ها دمیدند 
 ایستادند، منفجر شدند و به شهادت رسیدند 
 و ما، چون خرس‌های قطبی ماندیم
 با پوست ضدحرارت 
تا پای مرگ برای‌مان جنگیدند 
و ما در قهوه‌خانه‌ها نشستیم. 
چون بزاق صدف!

از ما یکی دنبال تجارت است 
دیگری یک‌میلیارد دیگر می‌خواهد 
 و زن چهارم! 
 با سینه‌های عمل‌کرده!
یکی در جست‌وجوی قصر سلطنتی 
و دیگری دلال اسلحه!
یکی در رویای مسابقه برگشت 
و یکی در جست‌وجوی اریکه و سپاه و تخت!

آه‌ای نسل خیانت 
و‌ای نسل دلال‌ها!
و‌ای نسل تفاله‌ها
و‌ای نسل هرزگی‌ها 
به زودی ــ هر چقدر هم طول بکشد ــ ویران‌تان می‌کنند
 کودکان سنگ!

 

محمود درویش، دیگر شاعر بزرگ معاصر عرب، به‌عنوان یک فلسطینی همواره نگاهی از درون به بیرون به موضوع فلسطین و اشغال سرزمینش داشت. اگرچه در طول سالیان گذشته جنگ رسانه‌ای حول محمود درویش به‌عنوان یک اندیشمند جهان‌عرب حامی صلح با اسرائیل مطرح شده، اما حقیقت نگاه او را می‌توان در میان اشعارش یافت مثل قصیده «در این سرزمین» که او زیستن با ترس را در کنار خودکامگان ننگ می‌داند:


در این سرزمین چیزی هست شایسته زیستن 
بوی نان در بامداد.
سربه‌هوایی اردیبهشت 
آرای زنان درباره مردان
نامه‌های آشیل. 
آغازِ عشق. 
گیاهِ روییده از سنگ.
مادرانی بر بندِ نای 
و ترس اشغالگران از گذشته

در این سرزمین چیزی هست شایسته زندگی 
پایانِ تابستان 
زنی که از چهل سالگی گذشته 
و همچنان زیباست. 
طلوعِ خورشید در زندان. 
ابر‌هایی که آفرینش را بازتاب می‌دهند
هلهله‌های آنان که با لبخند
 به سوی سرنوشت می‌روند 
و ترس خودکامه‌ها از ترانه‌ها
در این سرزمین چیزی هست شایسته زیستن 
در این سرزمین 
که سروَرِ سرزمین‌هاست
از آغاز تا پایان 
که نامش فلسطین بود
و همیشه فلسطین می‌مانَد.
بانوی من!
تو شایسته‌ای. 
چون تو ملکه منی
و شایسته زندگی!

محمود درویش نیز در اشعار روز‌هایی مثل امروز که طوفان الاقصی برپاست را پیش‌بینی کرده بود. روز‌هایی که آیندگان مثل نسل‌های قبل از خود تن به سازشکاری نمی‌دهند و تلاش می‌کنند به حق خود و سرزمین مادری‌شان برسند. نمونه این نگاه درویش را می‌توان در شعر «دخترک» دید:

روی ساحل دخترکی است 
و برای دخترک خانواده‌ای 
و خانه‌ای. 
 
خانه دو پنجره دارد
و یک در.
روی دریا ناوچه‌ای است 
سرگرم شکار رهگذرانی 
که بر ساحل قدم می‌زنند!
چهار ... پنج ... هفت! 
بر ساحل فرو می‌غلتند. 
دخترک کمی شانس می‌آوَرد
و زنده می‌مانَد. 
انگار دستی از غیب نجاتش داده است 
دخترک جیغ می‌کشد:
پدر ... پدر! پاشو برگردیم 
دریا به ما نیامده است!

اما از پدرش صدایی در نمی‌آید 
که در گذرگاه نسیم 
بر سایه‌اش فرو افتاده است!
چون ردی از خون بر چهره نخل
بر چهره ابر!
جیغ دخترک از ساحل فراتر می‌رود 
فراتر از شبی کویری. 
اما پژواکی وجود ندارد.
 
دخترک، فریادی ابدی می‌شود 
در اخبارِ فوری 
که اکنون دیگر فوری نیست. 
زیرا هواپیما‌ها بازگشته‌اند 
تا خانه را بمباران کنند. 
خانه‌ای که یک در دارد 
و 
دو پنجره!

 

 


احمد مطر، شاعر نامدار عراقی هم اشعارش در امتداد پیروزی در جبهه مقاومت است. او نتیجه سازش با ظالمان را خسرانی می‌داند که تا پیش از این در سرزمین فلسطین دیده می‌شد. او به‌عنوان یک شاعر نسل میانی و معاصر عرب در اشعارش بر این عقیده بود که خون بر شمشیر پیروز است و هزینه سازش با اشغالگران بیش از هزینه جنگ مستقیم با آنهاست. نمونه‌ای از این نگاه مطر را می‌توان در قصیده «دادخواهی» او دید:

از ناگواری‌ها به که دادخواهی کنیم؟
چه کسی به دادخواست ما گوش می‌دهد
و یاری‌مان می‌کند
آیا مرگ را ذلیلانه از پادشاه بخواهیم؟
آیا مرگ ما را زنده می‌کند؟!

ما گله‌ای هستیم که قصاب ما چوپان است
ما در سرزمین خود
تبعیدی هستیم
تابوت‌مان را بر دوش می‌بریم
و در سوگ‌مان به خودمان دلداری می‌دهیم
حاکم ما که عمرش دراز باد
ما را امت میانه قرار داد
از این رو نه دنیا برای‌مان ماند نه آیین.
حاکمان ما نه خیانت کردید نه اهانت!
خدا به شما پاداش دهد.
سرزمین ما را سرزمین بلا کردید
و آرزو‌های ما را برآوردید!
قدس از شما سپاسگزار است!
شما گاهی در تهدید‌ها
دماغ آمریکا را به خاک مالیدید
تا سفارتش را منتقل نکند.
چون اگر این کار را می‌کرد
ما فلسطین را گم می‌کردیم!
حاکمان!
برای شما این پیروزی درخشان
کافی است
مبارک باد!

او که در شعر دادخواهی به تمسخر سیاستمداران عرب می‌پردازد، چنین نگاهی را در شعر «قلعه حیوانات» تعمیم می‌دهد. شعری که با اشاره به کتاب قلعه حیوانات جورج اورل، صراحتا به حاکمان خوک‌صفت اشاره دارد که در حال بلعیدن اراضی مقدس فلسطین هستند. 

در گوشه‌ای از کره زمین
قفسی مدرن برای جانوران جنگل هست
که سربازان و نیزه‌ها
از آن نگهبانی می‌کنند.
در آنجا یوزپلنگ‌هایی می‌زیند
که به آزادی ایمان دارند!
درندگانی که بقایای مغز انسان را
با کارد و چنگال می‌خورند
بر سفره انقلاب!
سگانی هست در کنارِ سگانی دیگر
دُم‌هایی که روی دُم‌های دیگر
در آب می‌چرخد.
ریش‌هایی روغن‌زده و چفیه‌پوش
میمون‌هایی آفریقایی دارد
با قلاده‌های اسرائیلی
که تمام روز با آهنگ‌های آمریکایی می‌رقصند!
گرگ‌هایی دارد
که خدای تاج و تخت را می‌پرستند
و گوسفندان را به سمت خدا فرامی‌خوانند
تا آن‌ها را در محراب ببلعند!
کلاغی آنجا هست
که مانند کلاغ نیست!
پر‌هایی از تاریخ دارد
با بال‌های سلطنتی
هیکلی به اندازه عقرب.
و صدای مار!
که به جوجه‌عقاب‌ها
از راه رسانه‌ها فحش می‌دهد ...!

ببر‌های جمهوریخواه دارد
و کفتارانِ دموکرات
و خفاش‌های مشروطه‌خواه
و مگس‌های انقلابی
با مایو‌های خاکی!
که در آستانه در به خاک می‌افتند
و در هیاهوی جام‌های باده، مبارزه می‌کنند!
به در‌ها می‌کوبند و در‌ها را می‌گشایند.
قفسی مدرن برای جانوران جنگل
هیچ انسانی آنجا اجازه ورود ندارد!
بالای در نوشته‌اند:
اتحادیه عرب!

احمد مطر را می‌توان شاعر برانگیزاننده این روز‌های طوفان الاقصی نیز نام نهاد، شاعری که صراحتا تلاش می‌کرد ذهن نسل جوان فلسطین را نسبت به آزادیخواهی و ایستادن در برابر ظلم اشغالگران بیدار کند. او در شعر «انگیزه» چنین می‌گوید:

دویست‌میلیون مورچه
در یک ساعت
فیل غول‌پیکری را خوردند
ما دویست‌میلیون آدم داریم
که در زشتی ذلت خوابیدند
و با صبر جمیل بیدار شدند
و نسل به نسل
به تمرین شعار پرداختند
سپس به نبرد رفتند.
اما از کشتن یک مورچه عاجز بودند!

یا همین نگاه را در قصیده «مورچه و فیل» تکرار می‌کند:

مورچه‌ای به فیل گفت
برخیز و مرا ماساژ بده!
آنگاه مرا بخندان!
و اگر نتوانستی بخندانی
با بوسه و مال و منالت جبران کن.
اگر نتوانستی برای من هر روز
هزارتا کشته بیاور.
فیل خندید!
مورچه خشمگین شد:
داری مسخره‌ام می‌کنی بشکه؟!
چه چیز خنده‌داری در آن حرف‌ها بود؟
از من کوچک‌تر هم هستند.
اما چیز‌های بزرگ از من خواسته‌اند
از تو بزرگ‌تر هم بوده‌اند.
اما ذلیل من شده‌اند
چه دلیلی برایت بیاورم؟!
کشور‌های عربی از تو بزرگ‌ترند.
اما از من کوچک‌تر است
اسرائیل!

 

نگاه سعاد صباح، از نسل میانی شاعران عرب نیز به موضوع فلسطین برآمده از چالش با تفکر سازشکارانه سیاستمداران خاورمیانه است. این شاعر زن کویتی به‌خوبی در شعر‌ای وطن! به تشریح این موضوع می‌پردازد. او در این شعر خود را از منتظران حضرت‌مهدی (عج) می‌داند که امید به ظفرمندی جبهه مقاومت دارد:

از بازارِ ارز و سهام بیرون بزن!
و به سپاه عرب بپیوند
که کودکان در لبنان در حال مرگند
هرگاه در خواب‌ها صلاح‌الدین را دیدم
در قدس گدایی می‌کرد
و به شمشیر‌های عرب التماس می‌نمود
هرگاه او را دیدم
سراغ محله‌های طی و تمیم و غزیه را می‌گرفت
هرگاه یاد حال و روز اعراب می‌افتم می‌گریم
هرگاه به یاد قریش می‌افتم‌
می‌گریم
هرگاه کودکی عرب را می‌بینم
که نفرت را از رادیو‌ها می‌نوشد‌
می‌گریم
هرگاه لشکر عرب 
به مردم شلیک می‌کند می‌گریم!
آیا ممکن است قلب من 
مثل تکه‌ای چوب بخشکد؟
آیا ممکن است خودم را از میان اعراب 
خط بزنم؟!
من پیوسته منتظر خواهم ماند
منتظر مهدی که می‌آید
ودر چشمانش پرنده آواز می‌خوانَد
و ماه می‌درخشد
و باران می‌بارد!
من منتظرِ بهشت
ورای سراب‌ها خواهم بود
و پیوسته منتظر می‌مانم
منتظر گل‌سرخی
که از زیر ویرانه‌ها خواهد شکفت!

 


بررسی اشعار چند نسل از شاعران معاصر عرب به‌خوبی نشان می‌دهد در غفلت سیاستمداران عرب که همواره تلاش کردند تا سازش را جایگزین مقاومت کنند، اما روشنفکران و ادیبان خاورمیانه راهی جدا رفتند و در جهت حفظ ارزش‌های اخلاقی و آزادیخواهی گام برداشتند. حال که این روز‌ها طوفان الاقصی برپاست می‌توان به‌خوبی دریافت که زبان ادب و هنر بر اندیشه سیاست پیروز شده است.

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: سروده‌های شورانگیز شاعران عرب درباره فلسطین و خیانت‌های سردمداران عرب