روایتی از فرزند آیت الله میرزا علی اکبر مرندی

يك نمونه آن را به خاطر دارم كه روزى يكى از اهالى روستاى اردك لو سئوالى از آقا پرسيده و پاسخى گرفته رفته بودند كه ديدم آقا بسيار مضطرب هستند و مرا صدا كردند گفتند: خودت را هر چه سريعتر به روستاى اردك لو برسان و اين پاسخ را كه كامل هست به آقاى فلانى بده و برگرد و من رفتم حدود يك ساعت طول كشيد تا ايشان را پيدا كرده و فرمايش آقا را به ايشان ابلاغ كردم و برگشتم به آقا عرض كردم كه مأموريت را انجام دادم، ديدم آقا نفسِ راحتى كشيد و به آرامش خود برگشتند و لبخند زدند.»

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: روایتی از فرزند آیت الله میرزا علی اکبر مرندی