افشاگری طالبینژاد درباره بلای ممیزی بر سر «درخت گلابی»، «هامون»، «پری»؛ مهرجویی میگفت مشکل از فیلمهای من نیست از سانسورچیهاست
مهسا بهادری: باورش شاید چندان ساده نباشد که چگونه ساخت یک فیلم درباره فاجعهای به نام تجارت خون در بعضی محلات تهران سبب راهاندازی سازمان انتقال خون در کشورمان شده است. «دایره مینا» ساخته داریوش مهرجویی چنین نقش مهمی داشته و گفته میشود تنها فیلمی در تاریخ سینمای جهان است که به چنین تحولی منجر شده است.
اما قصه ساخت این فیلم چیست، داریوش مهرجویی در نخستین سالهای فعالیت خود به پیشنهاد یکی از دوستان پزشکش با بازدید از بخشی محلههای حاشیهای تهران متوجه وضعیت هولناک تجارت خون شد و تصمیم گرفت مستندی درباره این فجایع بسازد. او که با غلامحسین ساعدی دوستی نزدیکی داشت، این ماجرا را برای دوست خود تعریف کرد و ساعدی هم که همزمان پزشک و نویسنده بود، گفت که اتفاقا قصهای درباره همین موضوع دارد و این چنین بود که فیلم «دایره مینا» با اقتباسی از قصه «آشغالدونی» ساعدی ساخته شد.
«دایره مینا» یکی از بزرگترین قربانیان سانسور در سینمای پیش از انقلاب بود و به سبب تصویر سیاهی که از وضعیت بهداشت و بیمارستانهای آن دوره ارایه کرده، با شکایت سازمان نظام پزشکی سه سال در محاق بوده است و در این مدت، سازمان انتقال خون تاسیس میشود و بعد از راهاندازی آن، این فیلم امکان اکران پیدا میکند.
«دایره مینا» هم مانند بعضی آثار روشنفکری دیگر در دوران پیش از انقلاب، تصویری که از شهر مدرن ارایه شده، سیاه است. گویی نگاه روشنفکران آن دوره به مدرن شدن ایران و زندگی شهری، منفی و تند است. به طوری که ساعدی مطالبی درباره زندگی شهری بیان کرده که غریب مینماید و «دایره مینا» هم چنین نگاهی دارد. شاید به این دلیل که بخشی از جامعه روشنفکری آن دوره باور داشتند که حکومت پهلوی بدون در نظر داشتن زیرساختهای لازم و آمادگی جامعه، اصرار به مدرن کردن جامعه آن زمان داشته است.
در «دایره مینا»، بیمارستان که باید محل بهداشت و ایجاد سلامتی باشد، عملا به فضایی سیاه تبدیل شده که در آن با جان و خون انسانها معامله میشود. در این فیلم برخلاف قصه بر تحول نوجوان تمرکز دارد، موضوع شبکه مخوف خون برای مهرجویی و ساعدی مهم است. ضمن اینکه در «دایره مینا» هم دشمنی ساعدی با همصنفانش دیده میشود.
به بهانه درگیری دائمی مهرجویی با سانسور چه قبل و چه بعد از انقلاب و البته درگذشتش به گفتوگو با احمد طالبینژاد، کارگردان و مستندساز پرداختیم که در ادامه میخوانید.
آثار مهرجویی چه ویژگی داشتند که همواره چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب زیر تیغ سانسور بودند؟
در فیلم «موج نو» که من ساختم، اصغر فرهادی و داریش مهرجویی در دو سر این گفتوگو نشستند و فرهادی از مهرجویی میپرسد که در فیلمهای شما چه چیزی وجود دارد که هم در آن نظام و هم در این نظام سانسور میشوند و پاسخی که مهرجویی میدهد مفصل است اما مهرجویی میگوید فیلمهای من ایرادی ندارد، ایراد از ممیزها و سانسورچیها است که معلوم نیست سوادشان چقدر است؟ چقدر سینما را میشناسند؟ اصلا چه کسانی هستند؟ و در نهایت اگر این فیلمها مشکلی دارد، مشکل از ممیزان است نه از فیلمهای من.
اگر دنبال این باشیم که چرا ممیزان دائم به فیلمهای مهرجویی نقد وارد میکنند، به این نتیجه میرسیم که منتقدان دائم میکوشند که در پس فیلمهای مهرجویی چیزی را ببینند یا چیزی را بگنجانند که خودشان تصور میکنند، چون میدانند که مهرجویی انسان روشنفکر، فرهیخته و باسوادی است و در فلیمهایش نگرش فلسفی، سیاسی و اجتماعی وجود دارد و فکر میکنند هر عنصر و هر پلان کوچکی در فیلم ممکن است یک مفهوم دیگر داشته باشد؛ بنابراین سعی میکنند کل فیلم را به نوعی نقص عضو کنند تا زهرش را بگیرند.
بعد از انقلاب هم «هامون» و «پری» را سانسور کردند، حتی «لیلا» هم که یک ملودرام خانوادگی بود سانسور کردند، «درخت گلابی» را چون نتوانستند ابتدا و انتهای آن را حذف کنند در بدترین فصل ممکن اکران کردند و متاسفانه خیلیها آن را ندیدند، کما اینکه به عقیده من این فیلم یکی از بهترین آثار مهرجویی است و در مجموع با این اتفاقهایی که برای فیلمهایش افتاد به این نتیجه میرسیم که چون مهرجویی آدم روشنفکری است درباره آثارش هم فکر میکنند پشت هر پلن فیلمهایش یک منظوری دارد.
میتوانیم بگوییم به واسطه اینکه آقای مهرجویی فلسفه خوانده بودند هرچیزی را با مفهوم فلسفی و با نگاهی درآمیخته با موضوعات زندگی نگاه میکردند و به آن میپرداختند؟
بله، کسی که فلسفه خوانده، نمیتواند اثر هنریاش را جدا از تفکر و سلیقهاش تولید کند، همه شاعران و نویسندگان هم همینگونه بودند. در نگاه من مفهوم این ماجرا یعنی عمیق شدن در مناسبات اجتماعی و جامعه به همین سبب هم نگاه فیلسوف به موضوعات اجتماعی و زندگی عمیقتر از نگاه دیگر افراد است، به همین دلیل این ماجرا از فیلم گاو به بعد مشهود است، چون یک فیلم دارد به نام الماس ۳۳ که جیمز باندی است و خودش هم خیلی آن را دوست ندارد.
یکبار یکی از این شبکهها داشت فیلم «الماس ۳۳» را نشان میداد با او تماس گرفتم و گفتم دارند فیلمت را نشان میدهند، گفت کدام فیلم؟ گفتم الماس ۳۳ گفت ولم کنید، آن فیلم آبروی من را برده، اصلا فیلم من نیست و... خودش هم آن فیلم را خیلی دوست نداشت.
از بحث دور نشویم، آن نگرش عمیق فلسفی در همه فیلمهای او وجود داشت حتی در فیلم لامینور که خیلیها آن را دوست نداشتند، ولی شما همان لامینور را هم که نگاه بکنید میبینید، بحث موسیقی، جوانان و خانواده را با شهامت مطرح کرده است، اینکه یک دختر جوان هنرمند به این راحتی نمیتواند به آرزویش که نواختن است دست پیدا کند. اینها مواردی است که هم جامعه از مهرجویی توقع دارد و هم خودش این توقعات را برآورده میکند، منتها چون در فیلمهای اخیرش کمی بیحوصلگی در پرداخت به موضوعات وجود دارد، خیلی از افراد که شناختی از دیدگاه مهرجویی ندارند، خیلی ناجوانمردانه با این موضوعات برخورد میکنند، به خصوص همکاران جوان که جویای نام هستند و فکر میکنند که اگر علیه مهرجویی و آدم برگهای امثال او تند بنویسند، شناخته میشوند و به جایگاهی میرسند؛ اما اینگونه نیست، بالاخره تاریخ قضاوت میکند و حداقلش این است که در کارنامه مهرجویی ده فیلم خوب وجود دارد و به پاس همین ده فیلم که تاثیر زیادی روی سینمای ایران گذاشته است، ما باید ممنون او باشیم.
میتوانیم بگوییم در کنار بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی جزو معدود کارگردانانی است در آثارش زنانگی وجود دارد، زنان را محترم شمرده و به آنان ارزش، احترام و جایگاه بخشیده است؟
مهرجویی و بیضایی هر دویشان چه در آثار نوشتاری و چه در آثار سینمایی به زنان را همسان با مردان مینگرند و میکوشند در یک جامعه مردسالار این برابری را تبیین کنند و این را به پیچیدهترین شکل انجام میدهند، مهرجویی پیچیدهترین مباحث هستیشناسی را با سادهترین زبان هنری مطرح میکند، یعنی فیلمهای مهرجویی خیلی فیلمهای پیچیدهای نیستند، نشانههای زیادی دارند که قابلیت تحلیل آن را افزایش میدهد اما بیضایی برعکس مهرجویی، سادهترین مباحث هستیشناسی از جمله موقعیت زنان را به پیچیدهترین شکل ممکن بیان میکند. این دو مورد متفاوت است و ناقض یکدیگر هم نیستند. هر کدامشان راه خودشان را میروند اما تنها چیزی که میان این دو مشترک است، این است که هر دو نسبت به زنان جامعه با احترام صحبت میکنند؛ در آثار بیضایی از «رگبار» گرفته تا «چریکه تارا» و «مسافران»، هر دو به نوعی زنان را محترم و دارای جایگاه نشان داده است.
مهرجویی هم در «هامون» این کار را انجام میدهد، درست است که در این فیلم شخصیت اصلی حمید است، اما در عین حال مهشید هم حضور دارد و دنیای خودش را دارد و جالب این است که مهرجویی یک فیلم ساخت در دفاع از مردان به نام «هامون» و چند فیلم در دفاع از زنان ساخت از جمله «پری»، «لیلا»، «بانو» و چند اثر دیگر.
در مجموع این دو دیدگاه وجود دارد و آدمی که مانند مهرجویی خردمند باشد و نخبهگرا باشد و فلسفه بداند، طبعا نگاهش انسانی است نه جنسیتی و این ماجرا همواره در تعارض با شرایط اجتماعی قرار میگیرد، یعنی شما اگر دیدگاه انسانی داری، تفکر ایدئولوژیکی را کنار میگذاری. معمولا هم بین این نوع از هنرمندان و حاکمیتها تعارض ایجاد میشود.
ما همیشه از زبان منتقدان این را شنیدیم که «اجاره نشینها» بهترین فیلم کمدی سینمای ایران است، چه نگاهی در این فیلم وجود دارد که با اینکه سالهای بعد تعداد زیادی فیلم کمدی داشتیم، اما همچنان این «اجاره نشینها» است که در صدر جدول قرار گرفته است؟
واقعیت این است که «اجاره نشینها» ترکیبی از انواع کمدی است، از کمدی اسلپ استیک و کمدی موقعیت گرفته تا کمدی رفتار، گفتار و کمدی بوف که برای تئاتر است، در واقع این فیلم تلفیقی از انواع کمدی در یک ساختار منسجم و قوی است، در واقع شما وقتی فیلم را میبینید میگویید کمدی است اما ساختار این فیلم به قدر قوی است که شما زیر مجموعههای کمدی را در آن میبینید اما در کنارش یک وحدتی هم میبینید. راز دیگر این فیلم این است که هنوز فیلمی ساخته نشده که بتواند تا این اندازه مردم را هیجانزده کند و بخنداند و از طرفی هم مفاهیم فرامتنی زیادی را منتقل کند. یک ساختمانی که به علت سهلانگاری ساکنانش رو به ویرانی میرود، حالا ما از این ماجرا میتوانیم تفسیر سیاسی، تفسیر اجتماعی، تفسیر فلسفی و هر تفسیر دیگری انجام دهیم.
احمد طالبینژادمنبع خبر: خبر آنلاین
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران