ماجرای خروج علامه حسن زاده از دین و ورود دوباره / علامه، یونانی دانستن فلسفه را یک سخن سطحی می‌دانست

ماجرای خروج علامه حسن زاده از دین و ورود دوباره / علامه، یونانی دانستن فلسفه را یک سخن سطحی می‌دانست
خبر آنلاین

به گزارش «مبلغ»- آیت الله حسن حسن زاده آملی از چهره‌های برجسته در حوزه‌های مختلف علوم اسلامی بود. یاسر عسگری، پژوهشگر فرهنگی در گزارشی جامع به تأملاتی در زندگی و اندیشه‌های علامه حسن زاده آملی پرداخته که در ادامه می‌خوانید:

استاد علامه حسن زاده آملی (متولد اسفند ۱۳۰۷ ش در روستای ییلاقی ایرا آمل مهر ۱۴۰۰ آمل) از شخصیت‌های برجسته علمی و اخلاقی دوره معاصر است که در علوم مختلف صاحب نظر و صاحب تألیفات بوده است. در این نوشتار که اصول اولیه اش در فروردین ۱۴۰۰ نوشته شده سعی می‌شود به صورت مختصر و گذرا، به برخی رویکردها، اندیشه‌ها و دغدغه‌های مهم ایشان توجه شود و باب تحقیقات جدیدی را در این باره بگشاید. خوشبختانه در سالهای آثار خوبی هم در معرفی ایشان و اندیشه‌هایشان منتشر شده که کتاب «گفتگو با علامه حسن حسن زاده آملی» از جمله آثار خوب و خواندنی در این باره است.

طالب دائمی علم و جامعیت علمی کم نظیر

شاید بتوان مهمترین ویژگی علامه حسن زاده آملی (ره) را «طالب دائمی علم»، «غواص کوشای دریای علوم اسلامی» و «دانشمند جامع و ذوالفنون علوم اسلامی» دانست. او روحیه علم آموزی و جستجوگری فوق‌العاده ای داشت که این روحیه، در همه سنین و حیات ایشان، فعال و پویا بوده است. همین روحیه جستجوگری اش بود که او را به شرکت و درک دروس اساتید مختلف و برجسته موفق نمود. هم در آمل، هم در تهران و هم در قم.

معتقد بود: «در علم، نباید طالبِ علم بگوید بس است.» (گفتگو با علامه حسن حسن زاده آملی، ص ۶۴) «انسان حدّ یَقِف ندارد.» (همان، ص ۶۷) «در تحصیل علم، قناعت ناپسند است.» (همان، ص ۲۴۴) می‌گفت: «من اکنون معتاد به مطالعه و تعلیم و تعلّم و علم هستم… اعتیاد من به کتاب و درس و بحث، همانند اعتیاد تریاکی و هروئینی به تریاک و هروئین است. اگر اینها از من گرفته شود، رنج می‌کشم» (در محضر استاد، ص ۱۱) او این عبارت را زیاد تکرار می‌کرد: «منم آن تشنه دانش، که گر دانش شود آتش / مرا اندر دل آتش، همی باشد نشیمن‌ها.» (همان، ص ۴۰)

معتقد بود: «انسانی که دارای اعتدال مزاج است، از هیچیک از رشته‌های علوم زده نمی‌شود، بلکه خواهان علم است و می‌خواهد همه چیز را بداند. بنده نیز به اندازه ظرفیت و قابلیت خودم، الحمدلله از هیچ رشته‌ای رویگردان نبودم و به آن مقدار که برایم میسور شده، استقبال نموده‌ام و بحمدالله در همه این رشته‌ها، تألیف و تصنیف دارم و در مقابل اساتید گرانقدری سال‌ها زانو زدم و در رشته‌هایی چون فقه، اصول، ریاضیات، ادبیات فارسی، عربی، هیئت و نجوم، حکمت، عرفان، طب، حدیث و به قول بعضی از آقایان در علوم غریبه در علم اوفاق، حروف، آلات رصدی و زیجات تألیفات گوناگون دارم.» (گفتگو…، ص ۱۴۲ و ۱۴۳)

می‌گفت: «زبان هر قوم و فرقه‌ای، نردبان رسیدن به معارف آن فرقه آن است. اگر مقدورم بود تمامی زبان‌های دنیا را فرا می‌گرفتم. ما روی عشق و علاقه به زبان زمانمان که فرانسه بود و در آن موقع بسیار رایج بود به فراگیری آن پرداختم. استادمان علامه شعرانی (ره) زبان فرانسه‌اش بسیار قوی بود و کتب طبی را که پیش ایشان می‌خواندیم از جمله «تشریح»، به زبان فرانسه بود. همین کتب طبی و کتب ریاضیات و… باعث شد که ما زبان فرانسه را دنبال کنیم و کتبی ارزشمند به زبان فرانسوی دارم و آنها را مطالعه می‌کنم. اگر دستم می‌رسید و با هزاران اگر دیگر، مایل و علاقمند بودم که دیگر زبان‌ها را نیز فرا بگیرم و از هیچ علمی و زبانی، انزجار ندارم.» (گفتگو…، ص ۱۴۴)

علامه در دهه ۱۳۳۰، به مدت نُه سالی به استخراج تقویم می‌پرداخت. (گفتگو…، ص ۵۵) تقویم نجومی‌اش را منتشر می‌کرده، حتی در دو مورد، محاسبات نجومی دقیق و خاصی انجام داد و پیش بینی نجومی داشت که در آن زمان، باعث محبوبیت و شُهرت او در آن ایام و سنین شد.

دانش آموخته حوزه علمیه تهران

یکی از توفیقات علامه حسن زاده (ره)، شرکت در دروس اساتید مختلف است؛ فقه، اصول، تفسیر، کلام، حدیث، فلسفه، عرفان، حکمت، هیأت، نجوم، ریاضیات و.... اما درباره زندگی علمی و حوزوی استاد حسن زاده باید گفت که ایشان، بیشتر تحصیل‌کرده حوزه علمیه تهران است تا قم. او در آمل هم به مدت شش سال، در محضر اساتیدی چون حضرات آیات میرزا ابوالقاسم فرسیو، محمدآقا غروی آملی و شیخ عزیزالله طبرسی و حجج اسلام شیخ احمد اعتمادی، شیخ ابوالقاسم رجایی، شیخ عبدالله اشراقی و… بودند. (گفتگو…، ص ۱۵۸) شهریور ۱۳۲۹ شمسی / ذی‌القعده ۱۳۶۹ قمری به تهران مهاجرت کردند. غالب درس‌های جدّی را در تهران، در محضر اساتید برجسته آموختند مانند حضرات آیات علامه شعرانی، رفیعی قزوینی، محمدتقی آملی، محی‌الدین الهی قمشه‌ای، میرزا احمد آشتیانی، شیخ محمدحسین فاضل تونی، سید احمد لواسانی و شیخ علی محمد جولستانی. (گفتگو…، ص ۱۵۹) در مهر ۱۳۴۲ شمسی / جمادی الاول ۱۳۸۳ قمری از تهران به قم مهاجرت کردند. اساتید شاخص ایشان در حوزه علمیه قم هم علامه طباطبایی و برادرشان آیت الله محمدحسن الهی و آقازاده آیت الله سید علی قاضی (حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی قاضی طباطبایی) است. البته با قدرشناسی از همه اساتیدش، می‌گوید: «آقای شعرانی ذوالفنون بودند. بنده هم اساتیدم را به تجربه در فنون، مثل ایشان ندیدم.» (گفتگو…، ص ۲۹)

تأکید ویژه بر خودشناسی و خودسازی

علامه بر «خودشناسی» و «خودسازی» و «تهذیب نفس» تأکید ویژه‌ای داشت. شاید بتوان گفت که او رسالت خودش را توجه همگانی به این مسأله اساسی می‌دانست. می‌گفت: «انسان باید بکوشد که به کتابِ وجودی خودش آگاهی پیدا کند.» (گفتگو…، ص ۴۷) «آن که خود را نشناخت، چگونه دیگری را می‌شناسند.» (گنجینه گوهر روان، ص ۹) «آن که خود را فراموش کرده است، از یاد چه چیز خُرسند است.» (همان، ص ۱۰) «آن که خود را برای همیشه درست نشناخت، پس به چه کاری پرداخت.» (همان، ص ۱۰) «آن که با یاد خدا همدم نیست، آدم نیست.» (همان، ص ۲۵) «آن که را درد نیست، مرد نیست.» (همان، ص ۲۹)

علامه معتقد است ما در عالَم، کاری مهم‌تر از «خودسازی» نداریم و تمام این درس و بحث، برای آن است که خودمان را درست بسازیم. (گفتگو…، ص ۱۲۹) یا در بی انهای دیگری می‌گوید: «مهمترین صُنع و هنر انبیا، آدم سازی و تشکیل مدینه فاضله انسانی است.» (گفتگو…، ص ۲۲۷) «همه انبیا و اولیای الهی برای تزکیه و تعلیم و تأدیب آمده اند. ارسال رُسُل و انزال کتاب، برای همین است.» (در محضر استاد، ص ۲۲) «تمام این حرف‌ها، درس، بحث، تلاوت قرآن، نماز شب، نمازهای یومیه، صوم و صلات، هر چه که هست، مطلقاً همه برای پرورش نفس ناطقه است که علم و عمل انسان بسازند و انسان شب و روز دارد خودش را می‌سازد و ما کاری مهم‌تر از خودسازی نداریم و این، هدفِ انسان بیدار است.» (گفتگو…، ص ۱۳۲) «تمام هدف تشکیل حوزه و درس و بحث، برای این است که انسان خودش را درست بسازد و با دو بال علم و عمل بتواند طیران به سوی معارفش و سعادتش بنماید و دیگران را دریابد و مدینه فاضله تشکیل دهد.» (گفتگو…، ص ۱۳۴)

می‌گفت: «خودتان را ارزان مفروشید و به امور مادی، خودتان را گرفتار نسازید.» (گفتگو…، ص ۱۴۶) شاید این تعبیر «خودتان را ارزان مفروشید»، یکی از تکه کلام‌های ماندگار علامه باشد که بیانگر توجه ویژه او به جایگاه انسان در هستی دارد.

علامه به مخاطبان و شاگردان بر خودسازی و تهذیب نفس تأکید می‌کرد و می‌گفت: «باید کشیک نفس کشید» (در محضر استاد، ص ۲۳) «آب به دنبال تشنه و تشنه به دنبال آب.» «اگر انسان تشنه باشند، عاقبت به آب می‌رسد.» (در محضر استاد، ص ۲۹)

او به ورودی اذهان خیلی توجه دارد. اینکه انسان هر چیزی را نبیند، هر چیزی را نشنود، هر چیزی را نخواند، با هر فردی ننشیند و… می‌گفت: «سعی کنید با نامحرمان تماس نداشته باشید، چه زن باشند و چه مرد، هر کس که با خدا انس نداشته باشد، نامحرم است.» (همان، ص ۸۳)

روحیه آزادمنشی و دینداری محققانه

یکی از روحیات قابل تحسین علامه، روحیه آزادمنشی و حق‌جویی و حق گویی ایشان است. او دینداری محققانه را پیشنهاد می‌کند، نه دینداری مقلدانه. وی در گفتگویی با نشریه «کیهان فرهنگی» (شماره ۵، مرداد ۱۳۶۳) می‌گوید: «بدون تعصّب مذهبی، حاشا و کلّا، بنده خودم در یکی از نوشته‌هایم عنوان کرده‌ام و گفته‌ام که من از دین درآمدم و دوباره دین را قبول کردم. خواه مردم بپذیرند، خواه نپذیرند. بنده، بله بنده، حسن زاده آملی از دین بدر آمدم و دوباره دین را پذیرفتم. بنده دین آبایی ندارم، دین تقلیدی و طایفه‌ای ندارم، من اثنی عشریه به تحقیق شدم، نه به تقلید.» (گفتگو…، ص ۴۹) بیان این سخن، آن هم در دهه شصت و در فضای انقلابی و حساس جامعه، خیلی مهم هست.

تأکید ویژه بر جامعیت اسلام و عدم نیاز به التقاط

علامه به جامعیت دین اسلام تأکید دارد و معتقد است که معارف اسلامی نیاز به التقاط با اندیشه‌های وارداتی جهان چپ و راست ندارد. می‌گفت: «این حرف که شُهرت داده اند که فلسفه و منطق را از یونان گرفته‌اند، این [نظرات]، حرف‌هایی است خیلی سطحی و رایج. حاشا که اسلام در علومِ انسان‌ساز و مدینه فاضله سازی و در معارف حق الهیه که سعادت ابدی برای انسان می‌آورد و آن قواعد و ضوابط و قوانین الهیه که حقوق بشر را به نحو اکمل، ایفا می‌کند متضمّن ذرّه ای، به قدر خَردلی، نیاز به اَحدی، به فرقه‌ای، به طایفه‌ای داشته باشد.» (گفتگو…، ص ۵۰)

قرآن پژوهی و اعتقاد به جایگاه ویژه قرآن در انسان سازی

علامه مفسر و قرآن‌پژوه و حدیث پژوه بود و توجهی ویژه به قرآن و جایگاه قرآن در انسان سازی داشت و این بُعد از حیات علمی او کمتر شناخته شده است و بیشتر به استاد برجسته و مسلم عرفان و فلسفه اسلامی شناخته می‌شود؛ آن هم به عنوان شخصیتی سنتی که شارح و احیاگر متون فلسفی پیشینیان و نسخه شناس برجسته متون فلسفی گذشتگان است و نه اینکه نظریه‌پرداز فلسفه اسلامی باشد یا با فلسفه غربی روز، آشنایی داشته باشد. حتی شاگردانش هم کمتر به بُعد قرآن پژوهی و تفسیر پژوهی او پرداخته‌اند. او می‌گفت: «قرآن کتابِ انسان ساز است. آن وقت انسان از این سفره پُربرکتِ الهی بهره مند می‌شود که به زبانِ آن آشنا گردد… این کتاب، انسان ساز و مدینه فاضله ساز است که باید در متن وجود عالَم و آدم پیاده شود. (گفتگو…، ص ۶۸) به دین و احکام شریعت پایبندی زیادی داشت و مخاطبان و شاگردانش را به این امر توصیه می‌کرد. دین خدا را «ناموس خدا» می‌دانست و می‌گفت: «دین خدا، ناموس خداست، مبادا به ناموس خدا، بی احترامی و تجاوز کنید.»

به تفاسیر قرآن (اعم از جدید و قدیم) و کتب روایی هم توجه خاصی داشت و با آنها مأنوس بود. به احیای برخی تفاسیر و تدریس و شرح آنها پرداخت و برخی شاگردان فاضلش را نیز به این امور توصیه می‌کرد. خودش دروس تفسیری را به صورت ویژه از حضرات آیات شعرانی و علامه طباطبایی آموخته است. می‌گوید: «عمده درس تفسیر بنده، خدمت آقای شعرانی بود. بنده از اول تا آخر تفسیر مجمع‌البیان طبرسی را کلمه به کلمه، خدمت ایشان خواندم. خیلی آن محفل درس تفسیر، برای من ارزشمند بود.» (گفتگو…، ص ۲۶) یا در جایی دیگر می‌گوید: «عمده کار ما در تفسیر، در محضر شریف جناب علامه شعرانی و حضرت علامه طباطبایی بود. منتها در محضر آن بزرگوار، تفسیر مجمع‌البیان از اول تا آخر خوانده شد، در محضر شریف جناب آقای طباطبایی، طور دیگری بود.» (گفتگو…، ص ۵۲) یکی از آثار علامه، بررسی و نقد کتاب «فصل‌الخطاب» میرزا حسین محدث نوری بود. «ما نام کتاب خودمان را «فصل‌الخطاب فی عدم تحریف کتاب رب الارباب» در مقابل اسم گذاری مرحوم حاجی [نوری] آوردیم که نه خیر، فصل‌الخطاب این است که کتاب، تحریف نشده است…» (گفتگو…، ص ۷۱) از سویی از علامه شعرانی نقل می‌کند این کار مرحوم حاجی نوری را محققانه تلقی نمی‌کرد و می‌فرمود آنچه ایشان در این کتاب جمع کرده، راویان یک قسمش، از افرادی هستند که جناب علامه حلّی در خلاصه الرجال [از کتب اربعه رجالی] به نام وضّاعین آورده است، با صیغه وضّاع، که اصلاً وضّاع احادیث بودند.» (گفتگو…، ص ۷۰)

تأکید بر نقش و جایگاه و ضرورت استاد و مربی

علامه به نقش استاد و مربی در سیروسلوک و علم آموزی تأکید ویژه‌ای دارد. معتقد است که استاد مربی کامل، در ترقی و تکامل انسان به خصوص در آغاز جوانی و بهار زندگی، اهمیت بسزا دارد. معتقد بود: «برای طالب کمال، استاد کامل خیلی دخیل است. آن کلیدها و مفاتیحی که از استاد عاید شاگرد می‌شوند، آن کُدهایی که از استاد استفاده می‌کردند، آن اصول و اُمّهاتی که از استاد به دست می آیند، اهمیت بسزایی دارند.» (گفتگو…، ص ۱۵۹ و۱۶۰) «انسان از جمعِ کتاب، عالِم نمی‌شود وگرنه کتاب‌فروش ها، می‌بایستی اعلم من فی الارض باشند.» (گفتگو…، ص ۱۶۰)

مخالف صوفی بازی و درویش مسلکی

علامه با صوفی بازی و درویش بازی و ادا و اصول درآوردن، مشکل داشت و منتقد عارف نماها و درویش مسلک‌ها بود و بر پایبندی به شریعت و داشتن استاد و مربی در این علوم تأکید می‌کرد. معتقد بود کتب عرفان را باید پیش استاد خواند. (در محضر استاد، ص ۲۸ و۲۹) می‌گفت: «هر کاری زحمت دارد و هر رشته‌ای، استاد می‌خواهد. باید درس خواند.» (در محضر استاد، ص ۲۸) از رفتارها و عملکردشان ناراحت بود. «از قول استادش آیت الله الهی قمشه‌ای می‌گفت: آقای الهی قمشه‌ای گاهی از این عارف نماها و درویش مسلک‌ها ناراحت که می‌شد، می‌گفت این خواهر نامردها! این موپَرست ها و بوقعلیشاها و… کار را خراب کرده اند.» (در محضر استاد، ص ۲۷ و ۲۸)

علامه در زبان و افواه برخی مردم و حتی بعضی طلاب مبتدی، شخصیتی افسانه‌ای پیدا کرده است و جامعیت علمی و خاطرات و کرامات و دستورات سلوکی که از او نقل می‌کنند بعضاً جای ابهام و اعتراض و اشکال دارد و همین اظهار نظرها و ابراز علاقه، برایش دردسرساز شد. او مانند آیت الله بهجت (ره)، به شدت محبوب اهالی و مردم و جوانان مذهبی است. اما از همان سو، به خاطر عملکرد برخی شاگردان یا مُریدانش، منتقد جدی هم دارد. منتقدان برخی شاگران علامه، در منطقه کم نیستند و همین باعث شده است در یک مقطعی، شخصیت و جایگاه علامه تا حدی زیر سوال برود که خوشبختانه با اقدامات و تدابیری که به خرج دادند، اوضاع بهتر شد.

نقش ویژه والدین و تربیت خانوادگی

علامه حسن زاده (ره) به نقش ویژه پدر و مادرش در زندگی بسیار تأکید می‌کرد و تربیت خانوادگی را در توفیقات الهی و علمی، جدی می‌داند. با اینکه مادرش را در کلاس دوم ابتدایی و پدرش را در سن پانزده شانزده سالگی از دست می‌دهد، اما بسیار قدردان آنهاست. (گفتگو…، ص ۲۸۹) می‌گوید: «اگرچه خردسال بودم که مادرم را از دست دادم، ولی آنچه برکت در زندگی من است از مادرم هست. مادرِ من به قداست، طهارت، پاکی، نجابت و تقوا زبانزد بود.» (گفتگو…، ص ۲۸۹) «من خیلی مفتخر و به خود می‌بالم که در دامان پاکی رشد کرده ام.» (گفتگو…، ص ۲۸۹) «خدای تعالی را شاکرم که از پستانِ پاک، شیر خورده ام و در دامان پاک، تربیت شده ام. الحمدلله که حقّاً مادرم دیندارِ خالص و موحّدِ مخلص و فانی در نورِ ولایت بود… برکاتی که از الطاف الهی نصیبم شده است همه از شیر طیّب و دامن طاهرِ مادرم و روزی حلال پدرم بوده است.» (گفتگو…، ص ۱۵۷)

توجه ویژه به فطرت و طبیعت

علامه چون زاده روستا و منطقه کوهستانی «ایرا» و به اصطلاح دست پروده کوه و دشت و دمن است و کشاورزی و دامداری و زندگی عشایری را دیده است، به طبیعت و کوه و چشمه و مناظر طبیعی توجه زیادی دارد و درس‌های زیادی از طبیعت گرفته و تلاش می‌کند مخاطبان و مردم را هم به طبیعت توجه دهد و هم حکمت‌های برگرفته از طبیعت برایشان بگوید که در جان و دلشان بنشیند. حتی مثال‌های زیادی هم از طبیعت می‌زند و کلمات مرتبط به زندگی کشاورزی و دامداری در آثار و گفتارش زیاد است، مانند مزرعه، کشت، زراعت، بذر، آب، چشمه، بی آبی، وجین، علف هرز، پرواز، دام، شکار، شکارچی، کبوتر، عقاب، کوه، قله، گردنه، کتل، سنگ و… چکیده حرف‌ها و دغدغه‌هایش این است که «فطرت و طبیعت انسانی خویش را پاک نگه داریم.» «فطرت و طبیعت خویش را آلوده نکنیم.» او در آثار و گفتارهایش مثال‌های زیادی از این فضاها می‌زند. او می‌گفت: «آن که خود را زرع و زارع و مزرعه خویش نداند، از سعادت جاودانی باز بماند.» (گنجینه گوهر روان، ص ۱۱) «آن که کشتزارش را وجین نکند، از گیاه هرزه آزار ببیند.» (همان، ص ۱۱) «آن که خود را زرع و زارع و مزرعه و بذر خود را شناخت، بیش از هر چیز، به کشت و کشتزارش پرداخت.» (همان، ص ۱۴) «دنیا دار شکار است و شکارچی‌ها خیلی ناقُلا هستند. بسیار هستند که می‌خواهند شما جوانها را شکار کنند، مواظب خودتان باشید.» (در محضر استاد، ص ۹۸)

شاید به خاطر همین طبیعت دوستی و اهتمام ایشان به درس آموزی از طبیعت باشد که به حیوانات و استفاده حکمت‌آمیز از حیوانات و به کارگیری از زبان حیوانات هم توجه دارد. اینکه مثل برخی از بزرگان از زبان حیوانات به تعلیم و تعلّم می‌پردازد و به تصحیح «کلیله و دمنه» اقدام می‌کند. علامه تلاش می‌کند به صورت غیرمستقیم و از زبان حیوانات و طبیعت، حکمت‌های زندگی و معارف الهی را به مردم یادآور شود.

روحیه قدرشناسی ویژه

علامه روحیه قدرشناسی ویژه‌ای دارد. در عمل به این حدیث معصوم (ع) کوشا بود که هر کس کلمه‌ای به فردی آموخت، حقی بر آموزنده دارد. از ملاباجی های مکتبخانه‌های قدیم گرفته تا معلمان دوره ابتدایی و اساتید دروس مقدماتی حوزوی اش در آمل و همچنین اساتیدش در حوزه علمیه تهران و قم. او حتی قدردان لطف‌ها و همراهی‌های برخی کتابفروشان هست. به صورت ویژه از میرزا حسن مصطفوی (کتابفروش و ناشر و نویسنده معروف کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن») تقدیر می‌کند که کتاب‌ها را به صورت امانی یا اقساطی در اختیار او قرار می داده است. «آقای حاج حسن آقا مصطفوی، خدا حفظشان کند… ایشان کتابفروشی داشتند… خیلی هم به ما محبت داشتند و من ممنون ایشان هستم که بسیاری از کتاب‌هایمان را از ایشان خریدیم به اقساط، آن کتاب‌ها را الآن داریم، اما از برکت وجودی ایشان است که به اقساط، با ما راه آمدند.» (گفتگو…، ص ۱۲۷)

کتابشناس و نسخه شناس برجسته

یکی از ویژگی‌های ممتاز علامه، کتابشناسی و نسخه شناسی ایشان بود. شاید یکی از دلایلی که علامه، ناخودآگاه و بدون برنامه ریزی قبلی، به این درجه از کتابشناسی و نسخه شناسی رسیده اند، روحیه قدرشناسی از علما و حفظ مواریث علمی قُدما و بزرگان باشد. چرا که علامه معتقد است: «آقایان می‌دانند که ریشه مآخذ علمی ما را دشمنان ما تا توانستند از کشور ما بردند.» (گفتگو…، ص ۵۴) خود ایشان می‌گوید: «کتابشناسی هم یک صنعت و فنی است. آدم باید خیلی کتاب ببینید، خیلی کاغذ و مُرکّب ببینید تا کاغذ بشناسد، مُرکّب بشناسد. نمی دانم به چه نحوی تعبیر کنم، اما اگر کتابی به دستم بدهید به اندازه بینش خودم می گویم: این کاغذ باید مال چه وقت باشد، این خط باید مال چه وقت باشد، مثلاً این صحافی باید مال چه وقت باشد.» (گفتگو…، ص ۵۴)

استاد مسلّم ادبیات فارسی و عربی

علامه توجه زیادی به ادبیات داشت. هم ادبیات فارسی، هم ادبیات عربی و دانستن ادبیات فارسی و عربی را هم برای طلاب و روحانیون و اهل علم ضروری می‌داند. هم در نوشتن و هم در بیان و هم ضرورت آن برای درک معانی و معارف قرآن و روایات اسلامی. او تنها به گفتن اکتفا نکرده است و برای تصحیح متون اصیل و آموزش ادبیات فارسی و عربی هم اقدام کرده است. از جمله به تصحیح و اعراب و تحشیه «نصاب الصبیان» پرداخته است. (گفتگو…، ص ۵۵) دو جلد «اصول کافی» را اعراب گذاری کرده است. (گفتگو…، ص ۵۵ و ۱۲۷) در پیش از انقلاب اسلامی، در مدرسه علمیه حقانی قم، کلیله و دمنه تدریس می‌کرد. به تصحیح «کلیله و دمنه» نصرالله منشی پرداخته و دو بابی که وی به فارسی ترجمه نکرده است، را بر همان شیوه او، به فارسی برگردانده است. علامه خود می‌گوید: «بنده به کلیله و دمنه علاقه داشتم… من چیزهایی را که راجع به کلیله می‌دیدم جمع آوری و یادداشت می‌کردم… من سالیانی با کلیله و مرزبان نامه حشر داشتم، اما کلیله در ما عجین شده بود و با آن خو کرده بودم. لذا بنده آن دو باب را بر اثر اُنس مُمتد سالیان درازی که با کلیله داشتم، با همان سبک نصرالله منشی ترجمه کردم و کوشش کردم که به سیاق دروس ایشان باشد.» (گفتگو…، ص ۴۱ و ۴۲)

حکیمی شاعر و استفاده فراوان از شعر در آثار و گفتارها

علامه حکیم و شاعری حکیم بود و به سبک سنتی شعر می‌سراید. تمایلی به شعر نو و سپید ندارد. اگرچه شعرهایش قوت زبانی و ادبی آنچنانی ندارد ولی پُر از حکمت و لطایف عرفانی و معارفی است. شعر برای او ابزاری برای بیان معارف و حکمت است. او در صحبت‌ها و آثارش از اشعار حکمت آموز و شاعران بزرگ استفاده می‌کرد. فقط شعر نمی‌گفت و برخی اوقات به تحلیل اشعار و حتی اندیشه شاعر هم می‌پرداخت. معتقد بود: «انسان تا خودش به سوز و گداز نیامده باشد، حالی نیافته باشد، شعر نمی‌آید.» (گفتگو…، ص ۳۷)

علامه روحیه سرودن شعر و شاعری داشت و به حفظ اشعار و دیوان شاعران بزرگ اقدام کرده بود. او درباره سبک شعری و تأثیرپذیری اش از شعرا می‌گوید: «حقیقت این است که در زمینه شعر، بنده مثل دیگر رشته‌ها، خوشه چین خرمن بزرگان هستم. اما تصدیق می‌فرمایید که نفسِ انسان، خوپذیر است. حشر با هر کسی ایجاب می‌کند که انسان به لحن و روش و خوی او در بیاید و به گفتار و شیوه او نزدیک شود. این، یک امری قهری است. قسمتی از دیوان من، به روش غزلیات متعارف شعرای بزرگ ماست. قصایدی دارم گاهی شبیه قصاید سنایی، چون خیلی با ایشان حشر داشته ام. آن سبک و روش اثر گذاشته است و همان سبک را پسندیدم. شعر نو ندارم و طبع من هم این را اجازه نمی‌دهد.» (گفتگو…، ص ۳۶)

علامه درباره برخی شعرا و اشعارشان نظرات خویش را هم می‌گوید: ۱. سنایی در قصاید، خیلی تبحّر دارد، چنان که سعدی و حافظ در غزلیات، به خصوص حافظ که بعضی غزلیات او، سکرآور است… ۲. بیت وشعر حافظ، همه بیت الغزل معرفت است… ۳. باباطاهر که دوبیتی‌هایش مثل شعله‌های آتش است. از یک کوره آتشین یا از یک آتشفشان خارج می‌شود.» (گفتگو…، ص ۳۸) ۴. [شعر] جناب حکیم ابوالقاسم فردوسی، هر چند به صورت حماسه و سلحشوری و جنگاوری و دلاوری است، اما در اثنای گفتارش، جا به جا، نکاتی بلند و مطالبی خیلی شریف عنوان کرده است. (گفتگو…، ص ۳۹) ۵. «گلشن راز» شبستری چقدر خدمت به عالَم عرفان کرده که آن مطالب نغز را در لباس زیبای شعر درآورده است. (گفتگو…، ص ۳۵) ۶. حضرت آقای [محی الدین] الهی قمشه‌ای، شاعر خیلی توانایی بودند و در محضر ایشان، احساس شکوفایی کردم. گَه گاهی غزلیاتی می‌گفتم، دو بیتی‌هایی می‌گفتم و در حضور شریف شأن می‌خواندم و ایشان، تصحیح می‌فرمودند.» (گفتگو…، ص ۴۱)

از سویی دیگر می‌گفت: «بسیاری از شعرا و نویسندگان پیشین ما رسمشان این بود که گاهی از زبان بی زبانان [حیوانات]، مقاصد و اهدافشان را بیان کنند. مثل کلیله و دمنه… چون در این کار دستشان خیلی باز است و دیگر لازم نیست به کسی متعرض شوند. کتاب‌هایی مثل کلیله و دمنه، مرزبان نامه و کتاب‌هایی که به زبان حیوانات نوشته اند، به خاطر این بوده که بهترمی توانسته اند مقاصد و اهدافشان را پیاده کنند. یعنی به اصطلاح، «میدان» داشتند، محدود نبودند.» (گفتگو…، ص ۳۹)

او در اواخر عمر در این حسرت است که چرا وقت برای حفظ قرآن نگذاشته است. «از همان ابتدا عشق عجیبی به دیوان شعرا و نظم و شعر هم داشتم. روی این ذوق، همان وقت، تمام دوبیتی‌های باباطاهر را حفظ بودم و تمام رباعیات خیام و اکثر غزلیات حافظ و همین طور اشعار دیگر را و ای کاش از همان وقت، کسی به من می‌گفت: آقا، به جای اینکه اینها را حفظ کنی، شروع کن به حفظ قرآن. و الآن این حسرت برای من به جا مانده است که این عشق و علاقه‌ای که به دواوینِ شعرا داشتم، کاش در حفظ قرآن به کار می‌بردم.» (گفتگو…، ص ۲۳)

توجه به زادگاه و ادبیات طبری و مازنی

علامه به منطقه مازندران و ادبیات طبری و مازنی هم توجه ویژه دارد. برای حفظ این ادبیات و فرهنگ شیعی منطقه دغدغه داشت. ابیاتی هم به زبان طبری سروده است و به حفظ میراث ادبی عرفانی این منطقه به ویژه اشعار طالب آملی تأکید داشت. برخی شاگردان مازندرانی اش را به حفظ این میراث و شرح و تبیین آنها توصیه کرده است. در ایام غیرتحصیلی حوزه، بیشتر در منطقه خودش به سر می‌برد و به تحقیق و نوشتن می‌پرداخت و حتی تدفین در روستایش، حاکی از عشق و علاقه اش به این منطقه و زادگاهش هست.

اصلاح و نقد مسائل علمی و تاریخی

نظرات و نوآوری‌های علامه در لابلای کتاب‌هایش آمده است و می‌توان در لابلای آثار متنوعش، این نظرات و نظریات و نوآوری‌ها و انتقادات را استخراج کرد. برای نمونه، او معتقد بود که: «ما یک شاعر حکیمی به نام علی بن ابیطالب قیروانی داشتیم که به غلط، دیوان او به حضرت وصی امام علی (ع) نسبت داده شده است.» (گفتگو…، ص ۱۱۶، گفتگو) در لابلای کتاب‌هایش از این نکات و نظرات کم نیست و می‌توان نظرات علامه را در لابلای کتاب‌ها و گفتارهایش دریافت.

پیشنهادات علامه به طلاب و دانش پژوهان

علامه حسن زاده در پاسخ به سوالی درباره پیشنهاد و توصیه به طلبه‌ها می‌گوید: «طلبه مُشوّقش، درس و کتاب و استاد است و محضر استاد… باید به عزم و اراده و استقامت، پیش رفت. با تن پروری و تجمّلات زندگی و پریشان خاطری نمی‌شود. امکان ندارد انسان بخواهد درس بخواند و دنبال آبادی و عمران دنیا هم باشد. این دو با هم جمع نمی‌شود. نفس مطمئنه، علوم و معارف را می‌گیرد. نفس مُضطَر به جایی نمی‌رسد. شخص پریشان خاطر، عالِم نمی‌شود. هّم واحد می‌خواهد. اصولاً تعقل با تعلّق جمع نمی‌شود. کتاب‌های تذکره را بخوانید. با شرح حال بزرگان آشنا شوید، ببینید که در راه معشوقشان که تحصیل علم و کمال است مُشتهیّاتِ نفسانی را زیر پا گذاشتند.» (گفتگو…، ص ۱۰۴ و ۱۰۵)

او از مدرسه جامع آمل که دروس حوزوی خود را از آنجا آغاز کرده است، خاطرات خوشی دارد و به نیکی از اساتید و فضای آن مدرسه تعریف می‌کند و می‌گوید: «اصل در آنجا [مدرسه جامع آمل] این بود که نمی‌گذاشتند ما پُخته نشده، بالا بیاییم. از ما امتحان می‌گرفتند. براثر تشویق زیاد اساتیدمان، همیشه باوضووطهارت بودیم. آنها به ما می‌گفتند «طهارت و وضو، خیلی در پیشرفت کارهای شما مفید است.» (گفتگو…، ص ۲۹۱) اساتید مرتب به ما تأکید می‌کردند: «شما باید در رفتار و کردار و گفتارتان مواظب باشید و مراعات بکنید. چون شما متعلّق به خودتان نیستید. اگر شما یک قدم ناشایست بردارید، نمی‌گویند که حسن زاده، این کار را کرده، می‌گویند آخوندها اینطور هستند، طلبه‌ها اینطور هستند.» (گفتگو…، ص ۲۹۱) «اساتید ما خیلی مواظب اخلاق ما بودند و از این جهت، خیلی به گردن ما حق دارند.» (گفتگو…، ص ۲۹۲)

هر استادی سبک خاص خود را در علم آموزی دارد که شاید، ابعاد مختلف آن برای امثال ما و در ابن دوره و زمانه، غیرقابل پذیرش و حتی منفی باشد ولی سبک خاص خود علامه و برخی از قدما بوده است. علامه، «تواضع و ادب در مقابل استاد»، «حفظ حریم استاد»، «استادان قوی و متبحّر»، «دنیاگریزی»، «استقامت در علم آموزی» و «عنایات الهی» و… را از جمله عوامل توفیقات زندگی علمی و عملی اش یاد می‌کند و می‌گوید: «بنده حریم اساتید را بسیار بسیار حفظ می‌کردم و سعی می‌کردم در حضور استاد، تکیه به دیوار ندهم، سعی می‌کردم چهار زانو ننشینم. حرف را مواظب بودم زیاد تکرار نکنم، چون و چرا نمی‌کردم که مبادا سبب رنجش استاد شود.» (گفتگو…، ص ۱۰۶)

می‌گفت: «هم کوشش و هم کِشش می‌خواهد، صبر می‌خواهد و انسان جویای علم و معرفت، همه چیز را باید زیر پا بگذارد، مگر خدا و راه استکمال را با پریشان خاطری و کثرت تعلّقات و همّ گوناگون داشتن و عدم استقامت، نمی‌توان به جایی رسید. استاد باید قوی باشد، اما شاگردان هم باید استقامت داشته باشد. تا استقامت نباشد، کسی به جایی نمی‌رسد.» (گفتگو…، ص ۱۰۹)

می‌گفت: «انسان نباید از تحصیل خسته بشود. بخصوص، کسی که می‌خواهد با منطق وحی و زبان ولایت، آشنا بشود.» (گفتگو…، ص ۱۱۰) «با شتاب زدگی [در تحصیل]، کسی به جایی نمی‌رسد.» (گفتگو…، ص ۱۱۱) «با شتاب و بدون تأمل کافی، کسی به جایی نمی‌رسد. راه مُلّا شدن این نیست. باید مقدمات کار قوی و محکم باشد. در بسیاری، یک نحوه عجله وجود دارد که اینها بعداً پشیمان می‌شوند و این حیف است. رسم و روش، این نیست. با تأنّی بالا بیایند، همان طور که رسم پیشینیان بود که حتی درس‌ها را پیش مطالعه می‌کردند، تا چه رسد به مباحثه و مذاکره.» (گفتگو…، ص ۱۱۱و۱۱۲)

می‌گفت: «طلبه به متون کتابهای اخلاقی مثل «مرزبان نامه»، «کلیله و دمنه» و «گلستان و بوستان» سعدی، کتابهای سنایی غزنوی و نظامی گنجوی و دیگر بزرگانی مثل کتاب حماسی فردوسی… حشر داشته باشد که در نوشتنش، در گفتارش، در قلمش، یک وقت ناروا نیاورد.» (گفتگو…، ص ۱۲۵ و ۱۲۶)

علامه می‌گفت: «طلبه حواسش جمع باشد که درس بخواند، او می‌تواند که زنگ تفریحش را برای فراگرفتن یک زبان خارج، دو زبان خارج اختصاص دهد… باید طلبه حواسش جمع باشد وقت خودش را تلف نکند، حواسش جمع باشد. اگر بخواهد برای او زبان یاد گرفتن، آن قدری وقت نمی‌برد و به خوبی می‌تواند. اگر بخواهد تعطیلی‌هایش را قیچی کند، زنگ تفریح هایش را درس زبان خارج قرار بدهد، در یک مدت کمی می بیند که وارد آن زبان شده، آشنا شده، یاد می‌گیرد.» (گفتگو…، ص ۱۱۶ و ۱۱۷)

چه بسا خوب که [طلبه] به یکی دو تا زبان زنده روز آشنایی داشته باشد. به کار تحقیقش هم می‌آید. بهتر می‌تواند خدمت دینی کند. به قلمش، به زبانش، به خطابه اش، به جهات دیگرش، می‌تواند تحقیقات اصیل اسلامی را، حقایق و معارف اصیل اسلامی را به قلم و زبانش به دیگران برساند، خودش هم بهتر به عمق حرف‌های شرقی و غربی برسد و تحقیقاتی که آنها دارند.» (گفتگو…، ص ۱۱۸)

اشاراتی به زمانه و اوضاع اجتماعی و سیاسی جامعه

رویکرد علامه این است که کم و بیش در آثار و مکتوبات خویش، فضای اجتماعی و سیاسی آن مقاطع را بیان می‌کند و خاطراتش از دوران گذشته را بیان می‌کند که برای مخاطبان و نسل آینده هم می‌تواند بسیار مفید و تأمل برانگیز باشد. او مانند قاطبه علمای گذشته از مخالفان جدی رژیم پهلوی است و دین ستیزی را شاخصه مهم این دوره می‌داند. مثلاً می‌گوید: «بنده از خاطرم نمی‌رود بدون هیچ استثنا، مساجد شهر ما، آمل، را [در دوره رضاخان] انبار پنبه و غلّات و اینجور چیزها قرار داده بودند. ستمشاهی که می‌شنوید، به معنای واقعی کلمه، ستمشاهی بود. آن سال که ما طلبه شدیم، رضاخان اوضاعی برای کشور پیش آورده بود. در آن زمان، گویا رضاخان به لحاظ امیال نفسانی، تا حدودی نمی‌خواست به ساز آن کسانی که او را سَرکار آوردند برقصد، آن زمان بود که او را سرنگون کردند و چنان بود که مساجد اینگونه شده بود… یکی از مساجد شهر ما را (که حالا آن را آباد کرده و ساخته اند) طویله کرده بودند! مردم که از دهات، با اسب و استر می‌آمدند، آنجا را مورد استفاده قرار می‌دادند. فوق این حرف هم هست که به لحاظ اینکه خلاف ادب می‌شود، عرض نمی‌کنم.» (گفتگو…، ص ۹۸)

یا می‌گوید: «مرحوم [آیت الله محمدآقا] غروی، با آن سطح بالای علمی که [داشت و] از شاگردان بنام حوزه نجف و از شاگردان مرحوم نائینی و مرحوم اصفهانی و آقایان دیگر بوده و مجتهد مسلّم زمان خودشان به شمار می‌رفت، می‌فرمود: من تعهّد دارم روزانه در خیابان‌ها و بازار آمل، هر روز به یک طرف قدم بزنم، تا مردم به کلی روحانیت را فراموش نکنند و بدانند که هنوز روحانیت و طرفداری از منطق وحی هست و من فرض می دانم که روزانه خود را به مردم نشان بدهم.» (گفتگو…، ص ۹۹) در بیانی دیگر می‌گوید: «استاد گرانقدر ما حضرت آیت الله محمدآقای غروی آملی (رضوان الله علیه) حکایت فرمود که از سلطه اجانب، کار دینداری به جایی رسیده بود که من بعضی از روزها، با لباسِ روحانی در خیابان و بازار آمل، بدین قصد عبور می‌کردم که مردم مرا ببینند و دین و دینداری را فراموش نکنند و مبدأ و معاد از یادشان نرود.» (گفتگو…، ص ۱۵۹) «شما نمی‌دانید رضاخان پهلوی و پسرش، بر سر علم و عالم، چه بلایی آوردند و کار این بزرگان را به کجا کشانیدند. اینها خانه نشین بودند.» (گفتگو…، ص ۱۰۸)

از نقد حکومت پهلوی و اقدامات دین ستیزانه اش که بگذریم، در مناسبت‌های مختلف، نظرات و دیدگاهش را بیان می‌کند که بیشتر شفاهی و در محافل درسی بوده و کمتر مکتوب شده است و دأب و مشی او هم اینگونه نبود ولی بی تفاوت نبود. در گفتگو با شاگردانش می‌توان به تعدادی از مواضع سیاسی و اجتماعی او دست یافت. اگرچه این موارد شاید زیاد نباشد ولی سر بزنگاههای خاص، نظراتش عمومی می‌شد. نکته جالب توجهی که از علامه خواندم مصاحبه‌ای است با روزنامه رسالت در آذر ۱۳۷۳ که ذیل گفتگوی هشتم کتاب «گفتگو با علامه حسن حسن زاده آملی» آمده است. خبرنگار از او می پرسد همانطوری که مستحضرید جمع آوری آنتن‌های ماهواره از طرف مجلس به تصویب رسیده، شما چه تذکری برای مردمی که از آن استفاده می‌کنند دارید؟ ایشان در پاسخ می‌گوید: «مطلب عمده این است که افراد اجتماع باید خودشان را بشناسند و تکامل و تعالی در راه معارف الهی تحصیل کنند و زمام احوال و افعال آنان در دست عقل باشد، نه هوی و هوس و نفس پرستی. ماهواره هم مانند رادیو و تلویزیون و نظایر آنها، از آلات مشترکه است. اگر افراد اجتماع را درایت عقلانی و مدینه فاضله باشد که ادب مع الله را رعایت کنند و از این آلات مشترک استفاده اساسی و علمی و عقلانی بکنند، هیچ گاه حضرات مجلس محترم فرمان جمع آوری آنتن‌های ماهواره را صادر نمی‌فرمودند.» (گفتگو…، ص ۱۷۸) در دوره اصلاحات که هجمه سنگینی بر آیت الله مصباح یزدی آمد، با ادبیات و مشی خاص خودش، در دفاع از غیرت دینی او برمی آید و می‌گوید: «حاضرم پشت سر ایشان نماز بخوانم.»

همراهی با نهضت امام خمینی (ره) و دفاع از حکومت اسلامی و ولایت فقیه

امضای علامه حسن زاده در برخی از اطلاعیه‌های دوران نهضت امام خمینی (ره) هم به چشم می‌خورد و اگرچه در محضر امام (ره) درس و بحثی نداشته و محضر علمی اش را درک نکرده، ولی با نهضت اسلامی و مردمی او همراهی می‌کند. مدتی هم به عنوان امام جمعه آمل منصوب می‌شود و به ارشاد و هدایت مردم منطقه می‌پردازد و پس از فروکش کردن تب و تاب حوادث اوایل انقلاب، به قم مراجعت می‌کند و به تدریس و تحقیق در علوم مختلف و پرورش شاگردان می‌پردازد.

نکته دیگر در زندگی و دغدغه‌های علامه، نسبت او با حکومت اسلامی و رهبران انقلاب اسلامی است و هر جا کیان اسلام و نظام و ولایت فقیه در خطر افتاده بود، پای به میدان گذاشت و سخنان ماندگاری از خود به یادگار گذاشت. حمایت‌های ایشان از آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب در دهه هفتاد و هشتاد، به ویژه در ایام فتنه سنگین سال ۱۳۸۸ از جمله آنهاست. دیدار ویژه مقام معظم رهبری از آمل، با حضور دو استوانه علمی این منطقه (علامه حسن زاده آملی و آیت الله جوادی آملی) و مقدمه کتاب «انسان در عُرف عرفان» ایشان حاکی از علایق متقابل رهبر انقلاب و ایشان است.

کوتاهی در معرفی بین‌المللی علامه

یک نکته دیگر در مورد علامه حسن زاده (ره)، وظایف حکومتی در معرفی شخصیت ایشان در سطح جهان اسلام و جهان علم است. به نظر می‌رسد که حکومت و دولت‌های بعد از انقلاب، در معرفی بین‌المللی این شخصیت و دیگر شخصیت‌های مشابه کم لطفی کردند و بسیار جا داشت که حداقل این شخصیت در جهان اسلام بیشتر و بیشتر معرفی شود. امید است در فرصت‌های پیش رو، برای معرفی این شخصیت و دیگر شخصیت‌های برجسته مانند آیت الله جوادی آملی، در زمان حیاتشان، برنامه‌های فاخری انجام بشود.

از سویی مراکز و شخصیت‌های علمی و رسانه‌ای کشور نیز در این زمینه کوتاهی و غفلت نکنند و در معرفی بین المللی ایشان از هر گونه تلاشی فروگذار نکنند. گاهی اوقات فکر می‌کنم که اگر ادیان و فرقه‌های دیگر، شخصیت جامعی مثل ایشان و آیت الله جوادی آملی داشتند چه‌ها می‌کردند و چه‌ها که نمی‌کردند.

منابع:

*گفتگو با علامه حسن حسن زاده آملی، به اهتمام محمد بدیعی، چاپ پنجم، ۱۳۸۶، قم» انتشارات تشیع. این کتاب شامل شانزده مصاحبه با علامه است که در طول سالیان متمادی با وی انجام شده و در برخی مطبوعات مانند «کیهان فرهنگی»، «بیِّنات»، «نامه علم و دین»، روزنامه «رسالت»، فصلنامه «حوزه»، «رواق نور»، «پیام انقلاب»، «کیهان اندیشه»، روزنامه «جمهوری اسلامی»، «نور علم»، روزنامه «کیهان»، «کیهان علمی نوجوانان» منتشر شده است.

*در محضر استاد حسن زاده آملی، محسن غرویان، چاپ چهارم، ۱۳۷۷، قم: دفتر نشر برگزیده.

*گنجینه گوهر روان، علامه حسن حسن زاده آملی، چاپ سوم، ۱۳۹۵، تهران: نشر طوبی.

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: ماجرای خروج علامه حسن زاده از دین و ورود دوباره / علامه، یونانی دانستن فلسفه را یک سخن سطحی می‌دانست