تئوری‌های توطئه و نادانی نسبت به فرایند‌های دمکراتیک، درویش رنجبر - Gooya News

پر بیراه نیست اگر گفته شود بر ایران قرن بیستم فقط چهارنفر(رضا شاه ،محمدرضا شاه، خمینی و خامنه ای) حکمرانی کرده و می کنند. انقلاب مشروطه و لزوم مشروط ساختن قدرت مطلقه به قانون اساسی ایجاب کرد تا ساز و کار دمکراتیک به شمول انتخابات، تشکیل مجلس و ظاهراً مشارکت مردم در تعیین سرنوشت ملحوظ گردد. به همین دلیل رضا شاه از طریق مجلس پنجم با انحلال سلسله قاجار به پادشاهی رسید و خمینی نیز از طریق همه پرسی فروردین ۱۳۵۸ "جمهوری اسلامی" را بنیاد نهاد. در روند دست به دست شدن قدرت در قرن بیستم هر چهار حکمران با اتکا به ظواهر مناسبات دمکراتیک از جمله انتخابات مجلس شورای ملی، رفراندوم، تشکیل حزب‌های بعضا فرمایشی خود را نماینده اراده ملی/ دینی مردم معرفی کرده و می کنند .در معادله حکمرانی مذکور مردم عموما در اتخاذ تصمیماتی که به حیات و ممات آنها بستگی دارد نقش اساسی نداشته و همچنان نیز ندارند. به همین دلیل تا پیش از انقلاب اسلامی جهانیان ایران را با نام خاندان پهلوی و پس از آن با اسم خمینی و خامنه‌ای می شناسند، درست همانطور که کوبا معادل فیدل کاسترو، کره شمالی برابر با خاندان کیم جونگ، عربستان با نام خاندان آل سعود، سوریه با نام خاندان اسد، کویت با نام خاندان آل صبا و امارات با نام خاندان آل نهیان شناخته می شوند. این همانی نام کشور با شخص یا اشخاص یک خاندان چیزی نیست جز آنکه مردم در چنین کشورهایی دخالتی در تعیین سرنوشت خود ندارند. اگر در خبر‌ها می خوانیم کره شمالی فلان آزمایش موشکی را انجام داد، یا ایران از حماس و گروه حزب الله لبنان حمایت می کند، همگان می دانند در بافتار این جملات می توان نام کیم جونگ اون را بجای کره شمالی و خامنه‌ای را بجای ایران قرار داد بی‌آنکه در محتوای مطلب خدشه‌ای وارد شود .

همسان پنداری واقعیت رژیم‌های اقتدارگرا و استبدادی با نظام‌های مبتنی بر مناسبات دمکراتیک موجب می شود تا فهم مقوله دمکراسی به طورعام و درک چگونگی سیاست خارجی و داخلی آنها به طور خاص، نه تنها غیر ممکن، که به گونهِ خطرناکی به تئوری توطئه منجر شود. این امر به ویژه در باره آمریکا به عنوان یکی از قدیمی‌ترین دمکراسی‌های مدرن که دست کم از بعد از جنگ جهانی دوم نقش پررنگی در شکل گیری وقایع سیاسی ایران داشته موجب آسیب‌های جدی شده است. این بد اندیشی ها سبب شده است تا دولتمردان ایرانی پیش و پس از انقلاب اسلامی به لحاظ عدم درک صحیح از ساختار سیاسی آمریکا در دام تئوری توطئه بیفتند و ضربات سهمگینی بر روند توسعه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران وارد کنند. اسناد نشان می دهد چه اندازه محمد رضا شاه در سال‌های منتهی به سقوط سلطنت، تصور می کرده آمریکا و انگلیس علیه او دسیسه چینی می کنند و طرح شعار حقوق بشر از سوی جیمی کارتر به قصد ساقط کردن او پیش گذاشته شده است. به همین دلیل با بروز بحران، یکسره اراده کنترل بحران را از دست داد و با اشتباه پشت اشتباه زمین بازی را به خمینی واگذار کرد. بعد از انقلاب نیز بجای اتخاذ سیاست مدبرانه در باره آمریکا، از دریچه تئوری توطئه به آمریکا و فرایند سیاست گزاری در آن کشور نگریسته شد. اوج این نادانی دراشغال سفارت آن کشور نمایان شد که ضربات مهیبی به ایران زد و منافع ملی را فدای درک نادرست از ساختار سیاسی آمریکا کرد.

منبع خبر: گویا

اخبار مرتبط: تئوری‌های توطئه و نادانی نسبت به فرایند‌های دمکراتیک، درویش رنجبر - Gooya News