چه کسی برای آمریکا می‌جنگد؟!

چه کسی برای آمریکا می‌جنگد؟!
ایسنا

«سون تزو»، استراتژیست نظامی باستانی چین در رساله «هنر رزم» خود می‌گوید: «اگر نه دشمنتان را می‌شناسید و نه خود را، در هر نبردی شکست خواهید خورد.» این اندرز امروزه همانقدر کارایی دارد که بیش از ۲۰۰۰ سال پیش داشت و نکته‌ای است که آمریکا از آن غافل شده است.

به گزارش ایسنا، اندیشکده آمریکایی «مؤسسه کشورداری مسئولانه کویینسی» در گزارشی به طرح این مسئله پرداخته که آمریکا در لفاظی‌های خود درباره اعمال قدرت در مناقشات جهانی از جمله جنگ اوکراین، جنگ غزه و مناقشه تایوان، به این مهم توجه نمی‌کند که چه کسی قرار است برای ارتش آمریکا در این جنگ‌ها بجنگد. در این گزارش آمده است: "معلوم است که ما دشمنان خود را نمی‌شناسیم و در سال‌های اخیر چندین بار غافلگیر شده‌ایم؛ از حمله روسیه به اوکراین و فروپاشی دولت افغانستان پس از ۲۰ سال حمایت ما گرفته، تا حمله اخیر حماس به اسرائیل.

حال فقط مانده مسئله تایوان و اینکه آیا مورد حمله چین واقع می‌شود یا خیر؛ و اگر پکن چنین قصدی دارد، چه زمانی باید آمادگی آن را داشته باشیم؟

شاید چیزی که از نشناختن دشمنان نگران‌کننده‌تر و به‌مراتب نابخشودنی‌تر باشد، این است که ما حتی خودمان را هم نمی‌شناسیم! در دنیایی که هر روز پرآشوب‌تر از روز قبل می‌شود، نفاق میان سیاستمداران آمریکایی و مردم آمریکا وحشتناک است. کارشناسان برجسته امنیت ملی از هر دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات در بحران‌های اوکراین و غزه یک رویکرد «بیشینه‌گرا» اتخاذ کرده و به دنبال اتخاذ یک رویکرد تهاجمی‌تر در قبال چین هستند. این در حالی است که ظاهراً مردم آمریکا گویی در دنیایی دیگر زیسته و فارغ از این دغدغه‌های برون‌مرزی، بیشتر درگیر مسائل داخلی مانند پرداخت قبوض، تربیت فرزندان و زیستن در سیاست داخلی دوقطبی‌شده آمریکا هستند.

شکاف فاحش میان لفاظی‌های آمریکا و واقعیت صحنه خیره‌کننده است. از یک سو واشنگتن مدعی کمک به پس گرفتن تمامی خاک اوکراین، «نابودی کامل حماس» و دفاع محکم از تایوان است. از سوی دیگر مردم آمریکا یا به‌کلی از این مسائل دور هستند و یا بر سر آن اختلاف دارند، انبارهای تسلیحاتی خالی شده‌اند، روند جذب نیرو نزولی است و اقتصاد در یک وضعیت متزلزل قرار دارد.

در این فضای سیاسی مسموم آمریکا، آیا آن کشاورزان ایالت کانزاس، کارگران «کمربند زنگار» یا دانشجویان کالج‌های آمریکا صف به صف وارد دفاتر نام‌نویسی ارتش می‌شوند تا از حمله چین به تایوان جلوگیری کنند؟! یا برای ورود به مناقشه‌ای پیچیده در خاورمیانه که ریشه‌هایش به ۷۵ سال قبل باز می‌گردد، اعلام آمادگی می‌کنند؟! فکر نمی‌کنم چنین باشد.

از سوی دیگر، ایالات متحده در جنگ‌های قدرت که از حمله ۱۱ سپتامبر آغاز شد ۷۰۷۵ نظامی خود را از دست داده و مردم آمریکا دیگر چنین چیزی نمی‌خواهند. این در حالی است که بر اساس تخمین‌ها، روسیه در سال‌های اخیر بیش از ۱۰۰ هزار سرباز خود را از دست داده و بعید نیست که چین هم آمادگی پرداخت چنین بهایی را داشته باشد.

با وجود این نگرانی‌ها، مقامات امنیت ملی و مشاهیر سیاست خارجی به پیشبرد مواضع استراتژیکی اصرار می‌ورزند که ممکن است تعداد بیشتری از نظامیان آمریکا را در سه جبهه مستقر کند؛ هر چند که این استقرار در پوشش «بازدارندگی» انجام شود.

اصل بازدارندگی یک نظریه استوار با پایه‌های قوی است، اما این تصور که نمایاندن خود به‌عنوان یک قدرت برتر می‌تواند لزوم جنگیدن را از اساس از بین ببرد، بسیار خطرناک است. نباید این حقیقت را نادیده گرفت که اعتبار در حوزه بازدارندگی در واقع از همین توانایی و تمایل به مبارزه ناشی می‌شود. بار دیگر به گفته «سون تزو» می‌رسیم. آیا می‌توانیم با کمی اعتمادبه‌نفس به این پرسش درباره تمایل و توانایی خودمان پاسخ دهیم؟ تابه‌حال آن را جدی گرفته‌ایم؟

در حال حاضر به نظر می‌رسد که استراتژی ما (اگر داشته باشیم!) در خلأ و فارغ از توجه به واقعیت‌ها تدوین می‌شود. گویی ما به برخی جزئیات مهم مانند اینکه چه کسی قرار است در این جنگ‌ها مبارزه کند یا چه حد از تعهد ملی در نظامیان ما مشهود خواهد بود، هیچ توجهی نداریم. این نمایانگر یکی از باورهای اشتباه دیرینه واشنگتن است که به جنگ ویتنام باز می‌گردد؛ این باور که پیروزی و شکست در جنگ‌ها عمدتاً به کمیت، کیفیت و پیچیدگی سلاح‌های گران‌قیمت بستگی دارد.

اما ما باید از تجربیات خود در افغانستان و ویتنام این درس را گرفته باشیم که جنگ علاوه بر سلاح‌های پیشرفته، به عزم و اراده جمعی هم نیاز دارد. ما هم نباید عزم و اراده مردم خود را بیش از حد ارزیابی کنیم. جنگ‌ها هنوز به دست انسان‌ها اداره می‌شوند و تا امروز هیچ تلاشی برای جلب رضایت جامعه آمریکا از شرکت در این جنگ‌ها صورت نگرفته است.

ما باید در آمریکا این پرسش را از خود بپرسیم: اگر یکی از دشمنان ما قدرت بازدارندگی‌مان را به چشم نوعی لاف دروغین ببیند، چه تعداد از مردم آمریکا آماده‌اند تا اسلحه به دست گرفته و هزاران کیلومتر دورتر از خاک آمریکا، درگیر جنگ شوند؟

باید این را بپذیریم که استفاده مکرر و دوره‌ای از تعداد محدودی از نیروهای داوطلب - مانند آنچه در «جنگ علیه تروریسم» اتفاق افتاد - دیگر امکان‌پذیر نیست. ما نمی‌توانیم بدون اعلام فراخوان برای جذب سرباز، از یک بازدارندگی باورپذیر و مؤثر برخوردار بوده یا در جنگ جهانی بعدی پیروز شویم.

اما ظاهراً همان رهبران آمریکایی که خواستار اتخاذ سیاست‌های خارجی محکم‌تر و نظامی‌تر هستند، هیچ قصدی برای پرداختن به مسئله کمبود نیرو ندارند. عجیب است که در کنگره آمریکا از احتمال استفاده از نیروی نظامی در برابر دشمنان سخن به میان می‌آید، اما به قربانی شدن مردم آمریکا برای دستیابی به این هدف، هیچ اشاره‌ای نمی‌شود.

پس اگر قرار است سخنی از سربازی اجباری به میان نیاید، بهتر است به شکاف عمیق میان لفاظی‌های واشنگتن و تعداد کم آمریکایی‌های مایل به جنگ پرداخت؛ پیش از آنکه رهبرانمان در آمریکا ما را وارد یک جنگ دیگر کنند که این بار به‌مراتب فلاکت‌بارتر خواهد بود."

انتهای پیام

منبع خبر: ایسنا

اخبار مرتبط: چه کسی برای آمریکا می‌جنگد؟!