مخالفتِ ناپلئونبا کانون وکلا سبب حضور کسانی در محکمه شدکه اصحاب پرونده را منشاء کسب درآمد می دیدند،به تنها چیزی که فکر نمیکردند،عدالت بود
به بهانه ی بیست آبان سالروز تاسیس کانون وکلا و بنا به این باور و اعتقاد شایسته که وکیل، مدافع حقوق مردم است و یک بال فرشته ی عدالت ،از باب ثبت در خاطر مبارک برخی معاندان و بدخواهان این خانهی دوست داشتنی که ظرف دو سه سال گذشته هر آنچه چالش ها و هجمه سراغ داشتن روانهی کانون وکلا کردند،محض یادآوری و عبرت هم که شده لازم است تصویر روزهایی که کانون وکلا در مقام دفاع از حقوق عامهی مردم، وزیر دادگستری دولت شاهنشاهی را فرا میخواند تا در دفاع از حقوق زندانیان سیاسی- امنیتی وی را مکلف به انجام وظایف قانونیاش کند مرور شود.
استقلال و صلابت آن روزهای کانون وکلا را با وضعیت و هجمه های این روزها که مقایسه میکنیم جز آه و افسوس سخنی در دهان نمیچرخد و زبان قاصر میشود برای بیان کلامی.
چطور ممکن است برخی مقامات وابسته به نظامی که منتسب است به جمهوری و متصف است به اسلام،بدون کمترین ترسی از به گناه افتادن ،اقسام تهمت ها و هجمه ها را روانه ی نهادی می کنند که ذات و جوهره اش احقاق حق است؟به راستی تا به امروز کدام نهاد مدنی و یا حاکمیتی مانند کانون وکلا در انجام تکالیف ذاتیاش قیام کرده؟
از این هجمه ها و چالش ها،کدام هدف متعالی تحقق یافته و کدام تکلیف حاکمیتی اجابت میشود؟ منفعت کدام مقام یا مرجع حاکمیتی در تخریب تنها نهاد مدنی کشور نهفته است؟ به راستی چنین رویکردی عادلانه و عاقلانه است؟آیا بر فرض محال که موفق به انحلال و تخریب کانون وکلا شدید،آیا این رویه ای صواب است؟ آیا در نتیجه ی چنین رویکردی عدالت آسیب نخواهد دید؟
برای پاسخ به این پرسش بهتر است از تاریخ مثالی آورد، شاید که مخالفان سرسخت این خانهی دوست داشتنی وکلا عبرت بگیرند.
در عهد باستان اصحاب دعوی می بایست شخصا در محکمه حاضر می شدند و به دفاع از ادعای خویش می پرداختند.اما می توانستند دوست یا خویشاوندی را همراه خود در محکمه به یاری بگیرند ، همین امر موجب شد تا افرادی تحت عنوان لوکوگراف وارد جریان دادرسی شده به دفاع از حقوق اشخاص بپردازند.
علی رغم اینکه حضور لوکوگراف ها در محاکم آن زمان تعریف شده بود اما این حضور بدون قاعده و ضابطه ،ممکن بود به جریان دادرسی آسیب برساند لذا سولون مقنن بزرگ یونان باستان با صدور بیانیه ای به اعلام ضابطه و اوصاف افرادی که قصد دارند در کسوت دفاع از حقوق مردم بپردازند اقدام نمود:
بردگان،اشخاص بدنام،آنان که به پدر و مادر خود بی احترامی می کنند،کسانی که به میهن خویش علاقه و تعلقی نشان نداده اند،یا به کسب و کار غیر آبرومندی اشتغال دارند،یا دارای ثروت آباء و اجدادی بوده و ثروت را در راه عیاشی صرف می کنند حق ندارند به دفاع از دیگران بپردازند.
موارد مذکور در بیانیه سولون۵۵۸ سال قبل از میلاد مبین منزلت حرفه وکالت و شرایطی است که امروز به عنوان اخلاق حرفه ای از آن یاد می کنند.
به موازات یونان باستان،امپراطوری رم نیز به تقلید از ضوابط تعیین شده برای حرفه وکالت به انشاء مقررات سختگیرانه ای در این فن پرداخت.
در رم باستان به افرادی که در محاکم اصحاب دعوی را همراهی میکردند آدوکاتی میگفتند.این افراد موظف بودند اصحاب دعوی را همراهی کنند اما از دریافت هدیه یا حق الزحمه منع بودند چرا که در رم باستان وجه اجتماعی خاصی برای ایشان لحاظ می شد که به مراتب پاداشی ارزشمندتر از حق الزحمه مالی بود.نامی ترین خطیب رم باستان سیسرون بود که در شهر سیسیل بر علیه دولت مرکزی به دفاع از ملت پرداخت.اقدامات وی آنچنان مورد اقبال مردم آن دوران واقع شد که به وی لقب پدر ملت رادادند.
گرچه یونان باستان در معرفی حرفه وکالت پیشرو بوده اما ریشه های تشکیل نهادی در قالب کانون وکلا در رم پایه ریزی شد. وکلای رم باستان با این باور که لازم است وکلا از قواعد و ضوابط همگن و یک شکل پیروی کنند اقدام به انشاء قواعدی کردند که تحت عنوان نظام برای وکلا لازم الرعایه بود. گسترش امپراطوری رم به سرزمین گل ها یا فرانسه امروزی موجب تغییراتی درحرفه وکالت در آن سرزمین نیز شد.
وکلای گل علاوه بر اوصافی چون بلاغت و فصاحت کلام دارای ظاهری خاص در پوشش بودند.ایشان با ابزار و ادوات جنگی مانند شمشیر و..در جلسات دادرسی حاضر می شدند،در سرزمین گل آموزشگاه های خاصی در شهرهای بردو و تولوز و لیون و اوتون تاسیس شد و جوانانی از کشورهای همسایه نیز برای آموزش فن خطابه به آموزشگاه ها هجوم بردند به گونه ای که مستند به اسناد موجود در آموزشگاه اوتون بالغ بر چهل هزار دانشجو به آموختن فن خطابه مشغول بودند.
از اواخر قرن نهم تا اواسط قرن سیزدهم سرزمین گل ها محل تاخت و تاز وحکومت قبیله های وحشی بربر بود.به همین جهت کلیه محاکم منحل شدند و شغل وکیل مدافع از بین رفت.از فالاتوف یکی از روسای معروف کانون وکلای فرانسه نقل است :کانون وکلا زاده آزادی است با آزادی زاده میشود و با آزادی می میرد.
به فرمان سنت لوئی درسال۱۲۷میلادی پادشاه فرانسه مبارزات تن به تن در محکام از بین رفت و به جای آن دادگاه های سلطنتی تشکیل شدو سنت لوئی شخصا در ساحل رودخانه سن می نشست و به کمک دو نفر از مشاورینش به اختلافات اصحاب دعوی رسیدگی می کرد.سنت لوئی بعدها به عنوان پاپ انتخاب شد و لقب کلمان چهارم به او دادند.
تا سال۱۳۰۲میلادی هنوز تشکلی با عنوان کانون وکلا وجود نداشت اما وکلای فرانسه به طور خودجوش برای این حرفه نظاماتی را رعایت می کردند که تا به امروز در بین وکلا قابل احترام است.مقررات و احکام ،نظام وکلا به صورت قراردادی بین خود انها بود یعنی از طرف مقام و مرجع خاصی به انها تحمیل نشده بود.در سال های قبل از انقلاب کبیر فرانسه عملا کانون وکلای فرانسه مستقل شده بود و رئیس واعضای هیات مدیره کانون وکلا در عین رعایت جوانب همکاری با وکلا به صورتی خیلی جدی با هر حرکت و رفتار و گفتاری که به حیثیت و شرافت وکلا لطمه وارد سازد برخورد می کردند.
کانون وکلا یکی از تاسیسات وابسته به پارلمان بود و به هنگام وضع و تصویب قوانین با کانون وکلا مشورت میشد و از آنها نظر خواهی می کردند.از آغاز تشکلی در قالب کانون وکلا چیزی نگذشته بود که هرج و مرج های ناشی از انقلاب کبیر فرانسه موجب صدور دستوری در تاریخ ۱۶اوت۱۷۹۰گردید که هر همشهری حق دارد شخصا از حق خویش دفاع کند.ذکر عبارت همشهری در این فرمان ناشی از این موضوع بود که انقلابیون فرانسه در سال های اولیه انقلاب ،یکدیگر را با عبارت همشهری خطاب می کردند و وکلا را با عبارت(MAITRE)استاد خطاب می کردند.در ادامه چنین دستوری برابر با دوم سپتامبر۱۷۹۰فرمانی صادر شد که حقوقدانانی که قبلا وکیل نامیده میشدند حق ندارند که تشکیلاتی تحت هر عنوانی اعم از(کانون) نظام یا غیره داشته باشند و حتی حق پوشش لباس مخصوص وکالت در این مقطع زمانی منع گردید.چنین دستوراتی نتیجه ای جز انحلال کانون وکلا در فرانسه نداشت.
لذا اشتغال به وکالت ممنوع شد و طبعا کانون وکلا هم منحل گردید.
اگرچه انحلال کانون وکلا تبعات منفی فراوانی داشت اما آنچه از انحلال کانون وکلا نزد وکلا و دادرسان فاجعه آمیز تلقی می شد این موضوع بود که امر خطیر دفاع به هر کسی واگذار شد.به موجب فرمان ۱۷مارس۱۷۹۱اعلام شد که هر همشهری می تواند از همشهری دیگرخویش دفاع کند.این افراد را مدافعین غیر رسمی می نامیدند و هیچگونه پیوند و ارتباط حرفه ای بین آنها وجود نداشت با آنکه تعدادزیادی از وکلای مدافع عضو مجلس موسسان بودند و به نمایندگی از شهرهای مختلف به پاریس امده بودند اما هیچ یک از انها نسبت به انحلال کانون وکلا و حذف حرفه وکالت اعتراض نکردند!!!!
( قابل توجه وکلایی که امروز در مجلس یازدهم واجد وصف نمایندهی ملت هستند)
تا اینکه رویسپیر با فصاحت و بلاغت مثال زدنی در مقام دفاع از حرفه وکالت شروع به خطابه و دعوت همکاران خویش به مقابله با چنین اقداماتی کرد و توجه حاکمان و همقطاران خویش را به عواقب حذف کانون وکلا و منع وکلا به حضور در دادرسی ها که نتیجه ای جز هرج و مرج قضایی و تضییع حقوق شهروندان فرانسوی نداشت جلب کرد.این آسیب تا به انجا پیش رفت که عده ای بیسواد به دور از اداب وکالت صرفا در جهت کسب درامد شروع به رفتارهایی کردند تا همشهری ها به جان یکدیگر افتاده و حجم پرونده های قضایی روزبه روز افزایش یابد ایشان به اصحاب پرونده به منزله محل کسب درامد نظر داشتند و به تنها چیزی که فکر نمیکردند تحقق عدالت بود و البته بدیهی است زمانی که عده ای بدون داشتن کمترین سواد و تعهدعلمی و اخلاقی مجاز به دفاع از حقوق شهروندان شده و متخصصین امر به کنج عزلت روانه میشوند نتیجه ای جز این قابل تصور و تحقق نیست.
(قابل توجه طراحان طرح تسهیل و ...)
نابسامانی دستگاه قضایی در آن دوران سبب شد تا وکلای دغدغه مند پاریس ندای عدالتخواهی رویسپیر را اجابت کرده در جهت احقاق حقوق مردم و احیاء دادرسی عادلانه، بنای مبارزه با تفکرات مستبدانه ناپلئون را با تامین مقدمات تاسیس کانون وکلا فراهم کردند.
خلق و خوی دیکتاتورمآبانه ی ناپلئون مخالف حضور و فعالیت اندیشمندان وآزادی خواهان فزانسوی خاصه سرآمد ایشان یعنی وکلای دادگستری بود،وی بارها در دستورات و فرامین خویش از صراحت لهجه و شهامت و شجاعت وکلا در محاکم و چالش های اجتماعی به عنوان یک خطر برای امپراطوری خویش یاد کرده،به همین سبب مخالف جدی حضور نهادی به عنوان وکالت و کانون وکلا بود.وی یک بار زبان تند و صراحت لهجه وکلا را در رفراندوم سال۱۸۰۴چشیده بود،آنجا که از بین ۲۰۰وکیل عدلیه تنها سه تن به رژیم امپراطوری وی رای مثبت داده بودند و از همان زمان مخالفت های وی با این حرفه شریف و مدافعان حق آغاز شد.
وزیر دادگستری دربار یعنی کامباسیرس پاسخ تند و خشم ناپلئون را به درخواست وی در تاسیس کانون وکلا اینگونه نقل می کند:این لایحه به هیچ وجه عاقلانه نیست،این مقررات راه هرگونه موآخذه و اقدام علیه وکلا را مسدود می کند.اینان آشوب طلبانی هستند که مسبب جنایت و خیانت می باشند!! تا وقتی اختیار شمشیرم را دارم هرگز چنین قانونی را امضا نخواهم کرد، من می خواهم زبان وکلا را که علیه دولت باز میشود قطع کنم!!با این وجود تلاش و ممارست وکلای دادگستری پس از چند سال از امپراطوری ناپلئون به بار نشست.
وی مجبور شد در سال۱۸۱۰لایحه مربوط به وکلای دادگستری امضا کند،هرچند که در این لایحه کانون وکلا را تحت نظارت و سیطره دربار دانسته بودند اما برای شروع یک حرکت تازه آن هم در نظامی که پادشاه چنین باوری دارد که زبان وکلا را باید قطع کرد اتفاق موثری تلقی شد.ناپلئون در متن قسم نامه وکلا، وفادارای به امپراطوری و شخص امپراطور را در نظر گرفته بود تا به این طریق از نقد و انتقاد وکلا مصون بماند.در این لایحه ارکان کانون های وکلا توسط دادستان کل و با تایید وزیر دادگستری دربار از بین نامزدانی که در مجمع عمومی وکلا انتخاب و معرفی شده بودند انتخاب می شدند.اما این شکل از اداره کانون های وکلا کمتر از دو دهه دوام نیاورد .
و بالاخره در سال ۱۸۲۲زمان شارل دهم لایحه استقلال کانون وکلا از طرف وزیر دادگستری تهیه و تسلیم شاه شد.این اتفاق توسط یکی از وکلای شهره و نامی شهر بردو که به مقام وزرات رسیده بود رقم خورد.
وکیل دادگستری-شیراز
منبع خبر: خبر آنلاین
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران