حقیقت‌غزه،‌کابوس‌حقوق‌بشر

او که به‌تازگی از جنوب لبنان بازگشته به نقطه صفر مرزی این منطقه با اراضی اشغالی برای ساخت مستندی از خانواده‌ای رفته که به‌رغم هشدارها خانه‌شان را ترک نکردند و به گفته خودش دنبال نمایش زندگی در سایه جنگ است. حضور او به‌عنوان یکی از فیلمسازان حاضر در میانه آتش و باروت موجب شد درباره تجربه حضور در این منطقه، وظیفه هنرمندان و فیلمسازان در این شرایط و فیلم مستندی که اخیرا در این رابطه ساخته گفت‌وگو کنیم که در ادامه ازنظر می‌گذرانید:

چه موضوعی برای شما انگیزه ایجاد کرد که برای فیلمسازی به جنوب لبنان در میانه آتش و باروت بروید؟
من حدود سه هفته لبنان بودم و در ابتدای جنگ، شرایط به گونه‌ای بود که می‌توانستم به لبنان بروم، اما اعتقادم این بود که بدون طرح نباید رفت و چون اوایل طرحی به ذهنم نمی‌رسید، نرفتم. بعد از این‌که رژیم صهیونیستی بیمارستان «شفا» را در غزه هدف قرار داد و ۵۰۰ نفر به شهادت رسیدند، دوباره تصمیم گرفتم بروم اما نظرم این بود که احساساتی نشوم و اگر واقعا به طرحی رسیدم، بروم تا این‌که تصمیم گرفتم مستندی در جنوب لبنان در مورد زندگی زیر آتش بسازم. از همان‌جا برنامه‌ریزی کردم و موفق شدم بروم و حدود سه هفته برای ساخت فیلم در لبنان بودم. برای رفتن به جنوب لبنان نیازمند دریافت مجوزهای متعددی بودم. به همین دلیل هفته اول به تحقیقات و دریافت مجوز گذشت. بنابراین با کارشناسان و افراد مختلفی که در فضای لبنان بودند و با آنها آشنا بودیم، ارتباط گرفتم تا این‌که به این نتیجه رسیدم که در شهر «خِیام» در نقطه صفر مرزی با اراضی اشغالی مستقر شوم. این شهر در گذشته نه‌چندان دور خودش هم جزو اراضی اشغالی بود که اسرائیلی‌ها در آن حضور داشتند و زندان بسیار معروف خیام زیرنظر آنها اداره می‌شد. علاوه بر این، بخشی از جنگ نیز در آنجا اتفاق می‌افتاد و توانستیم تصاویر بسیار خوبی از جنگ بگیریم. البته من برای ساخت مستندم شخصیتی را پیدا کردم که به رغم هشدارهای ترک منطقه، خانه‌اش را که درمنطقه جنگی بود، ترک نکرده است. خیلی برایم جذاب بود که در چنین موقعیتی قرار بگیرم و دنبال همین بودم وخوشبختانه این فرصت فراهم شد.
 
باتوجه به حضور درمناطق‌بحرانی چه مشاهداتی به عنوان فیلمساز مستند داشتید وشرایط برای کارشما وخبرنگاران چگونه بود؟
شرایط جنوب لبنان این شکلی است که یکباره می‌دیدیم اتفاق تلخی رخ می‌دهد که دنیا برای‌مان دگرگون می‌شود. در لبنان جنگ رودررویی که نیروهای زمینی را با هم درگیر جنگ کند، وجود ندارد و بیشتر شاهد تبادل آتش هستیم و هیچ ضمانتی وجود ندارد که یک راکت رژیم اشغالگر قدس به ماشین، خانه، محل استقرار و تردد شما برخورد نکند. در حقیقت کسی که مقابل شماست به هیچ چیزی پایبند نیست. به عنوان مثال، یکی از شب‌ها راکتی وسط یک بیمارستان در جنوب لبنان اصابت کرد، اما خوشبختانه عمل نکرد. با این‌که قانون در مورد خبرنگاری که به لبنان می‌رود، این است که حتما با شبرنگ در تمام بخش‌های ماشین کلمه خبرنگار و Press را بنویسد و با جلیقه‌ای با همین عنوان باشند، تاکنون چند نفر از بچه‌های خبرنگار شهید و مجروح شده‌اند.هواپیماهای بدون سرنشین آنها ۲۴ ساعت روی سر شهر پرواز می‌کنند و می‌دانند که داخل این ماشین‌ها خبرنگار است اما با این‌حال خبرنگار محلی رویترز را شهید کرده و خبرنگار الجزیره قطع نخاع شد. همان‌طور که گفتم، اسرائیلی‌ها به هیچ مرامنامه و شیوه‌نامه سازمان‌های بین‌المللی پایبند نیستند و طبق معادلات‌شان به یکباره می‌گویند باید خبرنگارها را بزنیم!... 
نهادهای بین‌المللی به طور رسمی اعلام کردند که هیچ نقطه امنی در غزه وجود ندارد؛ یعنی هیچ جایی نیست که بتوانید با آرامش بخوابید و هیچ ضمانتی نیست که خود، خانواده‌ و فرزندان‌تان صبح زنده از خواب بیدار شوید. همین چند روز پیش خبرنگاری ویدئویی منتشر کرد و گفت این آخرین پستم در شبکه‌های اجتماعی است و کار ما تمام است، بعد از آن نیز خبر شهادتش آمد. متأسفانه کاروان خبرنگارانی که نزدیک ما بودند را زدند و در آخرین جنایت‌شان دو خبرنگار شبکه «المیادین» را به شهادت رساندند. مدل اسرائیل همین‌گونه است و صدای همه را درآورده تا جایی که خبرنگار بی‌بی‌سی فارسی هم گفته محل شهادت دو خبرنگار «المیادین» جایی بوده که خیلی از خبرنگاران دنیا از آنجا برای ارسال خبر استفاده می‌کردند. البته رژیم غاصب صهیونیستی - که بویی از انسانیت نبرده - بازهم بی‌توجه به تمام اعتراضات، به‌طور علنی خبرنگار شبکه «المنار» لبنان در جنوب این کشور را تهدید کرده و به‌صراحت گفته این بار نوبت توست!... تا‌به‌حال بیش از ۶۰ خبرنگار شهید شده‌اند. باید کاری کنیم مردم درک کنند که نبود جای امن در غزه و شهادت ۶۰۰۰ کودک و بیش از ۱۴ هزار شهروند فلسطینی چه معنایی دارد. الان شرایط به حدی بحرانی است که مردم به حکام خائن جهان عرب به طعنه می‌گویند برای ما قبل از آب و‌ غذا، کفن بفرستید!
 
چگونه در چنین محیط ملتهبی توانستید به ترس‌ غلبه کنید و کارتان را هم انجام دهید؟
اول بگویم که ما سعی کردیم به شیوه‌نامه‌ها پایبند باشیم و به توصیه‌های امنیتی گوش کنیم اما فلسفه حضور ما در چنین نقطه‌ای، این بود که در آنجا به دنبال زندگی زیر سایه ترس باشیم؛ پس همان ترس هم جزئی از فیلم ما بود. آنجا انسان‌ها هرلحظه منتظر انفجار محل زندگی‌شان هستند. صدای باران و رعد و برقی که اینجا (ایران) می‌زند با آنجا (مناطق بحرانی جنگ‌زده) بسیار متفاوت است؛ آنجا هر صدایی که می‌آید، آدم را به دلهره می‌اندازد که آیا این صدای انفجار است یا رعد و برق؟ به طور کلی، گوش ما حساس به صدای انفجار و ذهن ما درگیر صدا شده بود. فقط ما و مردم جنوب لبنان نبودیم که به این صداها حساس شده بودیم، بلکه یکی از دوستانم که در شهر بیروت بود، می‌گفت: «دیشب که رعد و برق می‌زد، بچه‌هایم فکر می‌کردند بمباران صهیونیست‌ها به این شهر رسیده و گریه می‌کردند.»از حدود دو هفته قبل و همزمان با صحبت‌های آقای سیدحسن نصرا...، دبیرکل حزب‌ا... لبنان به مناسبت روز شهید در لبنان، شدت حملات زیاد شد، انگار اسرائیلی‌ها سراسیمه شده بودند و دیوانه‌وار مناطق مسکونی جنوب لبنان را می‌زدند. ما در آن لحظات در شهرداری شهر خیام بودیم که راکتی به ۲۰۰ متری آنجا اصابت کرد و البته با پاسخ قاطع حزب‌ا... لبنان روبه‌رو شد. اینجا بود که باز اسرائیلی‌ها دست به جنایتی دیگر زدند و از بمب‌های ممنوعه فسفری استفاده کردند. ما تصاویر تمام این اتفاقات را ضبط و ثبت کردیم.
 
از ویژگی‌های متفاوت زندگی در مناطق جنگی که تا به حال کمتر تجربه کرده‌اید، بگویید. 
دلخوشی‌های مردم در مناطق بحرانی و جنگ‌زده جنوب لبنان در کسری از ثانیه از بین می‌رفت و متأسفانه یک‌دفعه عزادار می‌شدند. . چنین موقعیتی حتی برای خودمان هم پیش آمد. یک شب دور هم بودیم، شوخی و صحبت می‌کردیم و می‌خواستیم در شب‌های آخری که در جنوب لبنان بودیم، برای لحظاتی جنگ را فراموش کنیم و کنار هم خوش باشیم. شامی هم از بیرون تهیه کرده و سر سفره بودیم که ناگهان راکت هواپیماهای بدون سرنشین رژیم‌صهیونیستی به ساختمانی نزدیک محل استقرار ما اصابت کرد و با صدای دو انفجار خیلی مهیب، به یکباره همه چیز به هم ریخت. من دوان دوان به سمت پشت بام که دوربین کار گذاشته بودیم رفتم تا ببینیم چه چیزی گرفته؛ اما فضا پر از گردوغبار بود و چشم، چشم را نمی‌دید. به سرعت پایین آمدم و به خیابان رفتم. دیدیم تعدادی از مردم هم داخل خیابان ریخته‌اند. خیلی اصرار کردم من را به محل انفجار ببرند، ولی گفتند به دلیل این‌که محل انفجار خطرناک است و احتمال دارد دوباره آن را بمباران کنند، امکانش نیست که برویم. به لطف خدا بعد از کلی اصرار قبول کردند به صورت محدود اجازه رفتن به محل اصابت راکت را بدهند. وقتی رسیدیم، دیدیم یک خانه را زده بودند. شکر خدا ساکنان منزل مهاجرت کرده بودند و خانه بدون سکنه بود، اما به قدری شدت انفجار زیاد بود که دو خواهر سوریه‌ای که در مجاورت خانه زندگی می‌کردند، مصدوم و به بیمارستان منتقل شدند. 
 
فکر می‌کنید هنرمندان ما در این برهه از زمان چه کاری می‌توانند انجام دهند تاهمدلی خودرابا مردم فلسطین و غزه نشان دهند؟
شرایط به گونه‌ای است که هرکس هر کاری می‌تواند باید انجام دهد. اگر کسی می‌تواند به منطقه برود، برود، اما اگر به منطقه هم نمی‌رود باید رسالت خودش را انجام دهد. به بچه‌های فیلمساز گفتم اگر طرحی دارید به منطقه بروید، چون جنگ جنوب لبنان جنگ اشباح است؛ یعنی هیچ رزمنده‌ای را نمی‌بینید و فقط شاهد تبادل راکت و موشک هستیم که کار را برای خلق اثر هنری سخت می‌کند. بعضی بچه‌ها آمدند و دیدند که شرایط پیچیده است و دست خالی برگشتند. پس تاثیرگذاری فقط با حضور در منطقه میسر نمی‌شود بلکه هرکس به شیوه‌ای می‌تواند کار کند؛ یک نفر به شکل آرشیوی می‌تواند فیلم بسازد، یک نفر با کارزارهای بین‌المللی همراه می‌شود و فعالیت می‌کند. دیگری در شبکه‌های اجتماعی به شبهه‌های مردم و جوانان پاسخ می‌دهد. در شرایطی که حتی صدای اعتراض مردم جهان در نقاط مختلف شنیده می‌شود و خیلی از سیاستمداران و هنرمندان غربی به خاطر حمایت از فلسطین هزینه می‌دهند؛ به نظر می‌رسد بعضی در داخل کشور سکوت کرده‌اند. چطور می‌شود در مقابل این همه جنایت سکوت کرد؟... باید با آنها صحبت کنیم تا سکوت‌شان را بشکنند و موضع صریح بگیرند. این مسأله با مسائل سیاسی داخلی فرق دارد و همه باید پای کار بیایند. وقت برای دعوا بر سر مسائل مختلف هست ولی باید توجه کنیم اسرائیل هر ثانیه‌ای که می‌گذرد انسان‌ها را شهید و به صورت علنی نسل‌کشی می‌کند. این یک کابوس بزرگ برای بشریت و آنهایی است که دم از حقوق بشر می‌زدند. روزی که برای تشییع سه دختربچه شهید رفتم، تازه فهمیدم شهادت بچه‌ها چه معنایی دارد و هنوز که هنوز است بهت زده‌ام. اما آیا آنهایی که داعیه دفاع از حقوق زنان و کودکان و حیوانات را دارند هم وجدان‌شان بیدار خواهدشد؟!
‌‌
وضعیتی که آنجا شاهدش بودید چقدر به جنایاتی که این روزها در غزه در جریان است شباهت داشت؟
جنایت‌های صهیونیست‌ها قابل شمارش نیست، ما شاهد فاجعه‌ای بودیم که خاطره‌ای تلخ برایمان رقم زد. رژیم اشغالگر قدس، ماشینی را هدف قرار داد که سه دختر بچه همراه با مادر و مادر‌بزرگ‌شان، سرنشینان آن بودند. سه دختر و مادر‌بزرگ جلوی چشمان مادر زنده‌زنده در آتش سوختند. روز تشییع این شهدا تلخ‌ترین و سنگین‌ترین روز سفرم بود. بغض گلویم را گرفته و روح و روانم به‌هم ریخته بود. اصلا نمی‌توانستم با ماجرای شهادت این سه کودک کنار بیایم. همه مردم بهت‌زده بودند. وقتی برایم این فاجعه سخت‌تر می‌شد که با خودم می‌گفتم اینجا ما عزادار سه کودک هستیم و مردم غزه عزادار ۶۰۰۰ گل پرپر شبیه این عزیزان هستند. ۶۰۰۰ در کلام راحت گفته می‌شود ولی اگر کمی دقیق شویم، می‌فهمیم چه جنایتی در حال انجام است. غزه یکپارچه خون است و آتش! چند ویدئو از غزه منتشر شد که در آن اسم بچه‌ها را روی دست‌شان می‌نویسند تا در صورت حمله به منزل‌شان و شهادت، بی‌نام و نشان نباشند. در فیلمی دیگر وقتی به بچه‌ای در غزه می‌گویند وقتی بزرگ شدید چکاره می‌خواهید بشوید، می‌گویند ما بزرگ نمی‌شویم!... درهمان‌جا بود که متوجه شدیم شادی‌ها و دورهمی‌های مردم چطور در کسری از ثانیه تبدیل به عزا می‌شود.

زندگی در سایه جنگ با مستند «بهشت کوچک من» 
محسن اسلام‌زاده با اشاره به تفاوت دیدگاهش با برخی فیلمسازانی که به مناطق جنگی می‌روند، گفت: بسیاری از مستندسازان وقتی در چنین موقعیتی حاضر می‌شوند، دوست دارند راوی جنگ و صحنه‌های مربوط به درگیری نظامیان باشند اما به‌رغم این‌که این تصاویر ممکن است در کارهایم باشد، دنبال زندگی در سایه جنگ هستم. به نظرم زندگی در سایه جنگ، برد انتقال پیام بیشتری دارد و تصور بهتری از جنگ و تبعات آن را به مردم ارائه می‌دهد. همان‌طور که می‌دانید با شروع جنگ و مقاومت فلسطین چند هزار خانواده‌ لبنانی از مناطق جنوبی به شهرهای مرکزی و شمالی لبنان کوچ کردند. ما هم با علم به این موضوع، شخصیتی را پیدا کردیم که به‌رغم اخطارهای ترک منزل، بنا به دلایلی خانه‌اش را که درچند کیلومتری مرز اسرائیل در جنوب لبنان است، ترک نکرده. علاوه بر این، پایگاه‌های اسرائیلی رو‌به‌روی خانه قرار دارند و شاهد بمباران هر‌روزه بودیم.شخصیت فیلم ما خانواده دارد اما خانواده‌اش از شهر خیام رفته است، ولی خودش و پسرش در خانه مانده‌اند. ما به شکل ۲۴ساعته کنار شخصیت‌های‌مان که آنجا را ترک نکردند، بودیم و شبی بمب کنار محل استقرارمان خورد. ازآن به بعد اهل خانه خیلی دلهره داشتند ورفتند اتاق‌های پشتی خانه پنهان شدند که اگر راکتی اصابت کرد، درامان باشند. سعی کردیم تمام این دلهره و جابه‌جایی‌ها را درسایه جنگ نشان دهیم. خوشبختانه در نقطه‌ای بودم که مقابل دوربین جنگ بود اما وقتی دوربین را ۱۸۰درجه می‌چرخاندیم و پشت‌سر را می‌گرفتیم، یک زندگی جریان داشت وبه همین دلیل نام مستندم فعلا بهشت کوچک من است. درواقع، شخصیت فیلم ما بهشت کوچکی برای خود ساخته بود و شاید به همین دلیل آنجا را ترک نمی‌کرد واین بهشت زیر سایه جنگ افتاده بود. کارگردانی و تهیه‌کنندگی این مستند به صورت مشترک به‌عهده من و پیام ابراهیم‌پور است. همچنین باید از علی سبحانی یاد کنم. او با این‌که سر کار سریال بودند، فقط به عشق مردم غزه و لبنان، بدون هیچ صحبت مالی با من همراه شدند تا تصاویر حرفه‌ای برای مستند ما ضبط کنند.

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: حقیقت‌غزه،‌کابوس‌حقوق‌بشر