شهادت به وقت نوترون‌ها

درباره این دانشمندان شهید، کتاب‌های زیادی به چاپ رسیده است ولی کتاب‌های اندکی از این میان، استانداردهای لازم برای معرفی به مخاطبان را دارند. برخی از این کتاب‌ها با شتاب و به وسیله مؤلفان کم‌تجربه‌ای منتشر شده است ولی برخی دیگر با توجه، دقت و صرف وقت تالیف شده‌اند که سعی می‌کنیم در این نوشتار، چند کتاب خوب را برای شناخت زندگی این شهدا مرور کنیم. ذکر این نکته هم البته شایان توجه است که هنوز نتوانسته‌ایم کتابی در قالب داستان و رمان برای این شهدای مظلوم بنویسیم که دارای ارزش ادبی و داستانی هم باشد و کتاب‌هایی که در این حوزه نوشته شده همگی در قالب خاطرات شفاهی و زندگی‌نامه است.

استاد به تمام معنا
مجید شهریاری متولد۱۳۴۵ در زنجان بود و وقتی برای تحصیل در رشته مهندسی الکترونیک در دانشگاه صنعتی امیرکبیر راهی تهران شد، در پایتخت ماند و تحصیلاتش را در دوره کارشناسی ارشد در رشته مهندسی هسته‌ای در دانشگاه صنعتی شریف و دوره دکترای همین رشته در دانشگاه صنعتی امیرکبیر ادامه داد و به‌عنوان عضو هیات‌علمی ‌همین دانشگاه استخدام شد و در سال ۱۳۸۸ به درجه استادی ارتقا پیدا کرد. او در فعالیت‌های علمی ‌و راهنمایی پروژه‌های تحصیلی دانشجویان در دوره‌های کارشناسی ارشد و دکترا کوشا بود و در کنار درس و دانشگاه، فعالیت‌های پژوهشی زیادی را هم پیش می‌برد و چندین مقاله تخصصی در مجلات علمی ــ‌ پژوهشی و کنفرانس‌های بین‌المللی ارائه کرده بود. او در حوزه فعالیت‌های دانشی کشور در دستیابی به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای نقش برجسته‌ای ایفا کرد و از سال ۱۳۸۳ تا زمان شهادت با سازمان انرژی هسته‌ای همکاری می‌کرد تا این‌که در اثر انفجار بمب در آذر سال ۱۳۹۰ به شهادت رسید. خرده‌روایت‌های زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری با نام «استاد» کتابی است که فاطمه شایان‌پویا آن را نوشته و انتشارات شهید کاظمی‌ این کتاب را منتشر کرده است. نویسنده برای نگارش این کتاب از حدود ۲۰۰ خاطره از دوستان، دانشجویان، همکاران، همسر و فرزند شهید مجید شهریاری استفاده کرده است. در این خاطرات که به جنبه‌های مختلف زندگی علمی ‌و نیز شخصیت و اخلاق فردی این شهید می‌پردازد، می‌توان رد پایی از زندگی سراسر تلاش، پیگیری و جدیت علمی‌ و تعهد دینی و اخلاقی مجید شهریاری را دید. نکته قابل توجه در شخصیت او، معلم‌بودن ذاتی شهید شهریاری است. او در برخوردهای روزمره با افراد مختلف از همکار دانشگاهی تا آبدارچی دانشکده، صمیمی ‌و مهربان بوده و در هر برخوردی درسی اخلاقی از رفتارهایش در ذهن مخاطبان نشسته است و این رفتار صمیمی ‌حتی با دانشجویانش نیز دیده می‌شود. شهریاری در عین تعهد به علم و تلاش برای ارتقای بار علمی‌ دانشجویانش از دوستی و ایجاد رابطه‌ای صمیمانه و مهربانانه با آنان غافل نبوده است و به‌همین‌دلیل دانشجویان او بخش مهمی‌ از خاطرات به‌جای‌مانده از این شهید را نقل کرده‌اند. 
ازجمله خاطرات خواندنی کتاب، می‌توان به خاطرات همسر شهید درخصوص آشنایی و ماه‌عسل و زندگی در خوابگاه دانشجویی اشاره کرد. البته باید توجه کرد که از بین ۲۰۰ خاطره کتاب، ۲۶ عدد آن آرشیوی است و پاورقی خورده‌اند. به دلایلی چند، تقریبا هیچ اسمی‌ از افراد و راویان، داخل متن قید نشده است. بخش‌هایی از کتاب «استاد» را مرور می‌کنیم: «فکر کنم ترم دو بودیم که یکی از اساتید، مدتی سرپرست دانشکده شد. ما ترم قبل با ایشان درس داشتیم. نظراتی شنیده بودیم که انتقاد زیادی به ایشان وارد بود. این تصمیم برای‌مان خیلی گران تمام شده بود. با بچه‌ها قرار بود اعتراض کنیم. با خیلی از اساتید هم صحبت کردیم.
 یادم هست وقتی با یکی دو نفر دیگر رفتیم اتاق دکتر شهریاری و از دغدغه‌های‌مان گفتیم، ایشان ما را به صبر و آرامش دعوت کردند که در عکس‌العمل نشان‌دادن عجله نکنیم. یادم هست به ایشان گفتیم حاضریم تحصن کنیم و... و از او خواستیم ریاست دانشکده را بپذیرند و ما هم هر کاری لازم باشد و در توان‌مان باشد، انجام می‌دهیم اما ایشان حرف‌هایی زدند که هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. گفت که خودش هم نقدهایی به این انتصاب دارد ولی دنبال ریاست دانشکده نیست و این موضوع آن‌قدر برایش بی‌ارزش است که مثل این می‌ماند، یک چوب کبریت را از اینجا بردارند بگذارند آن‌طرف‌تر. گفت ترجیح می‌دهد به کار علمی‌ خودش ادامه بدهد و زمان، همه‌چیز را مشخص می‌کند. ما را هم آرام کردند.»
از جمله دیگر کتاب‌های قابل‌توجهی که درباره این شهید نوشته شده است، دفتر اول کتاب «شهید علم» است که حسین مروتی آن را نوشته و دفتر نشر معارف این کتاب را منتشر کرده است. همچنین باید از کتاب‌های «شهریار سرزمین من» نوشته معصومه زینلی از انتشارات سوره‌مهر و «شهید علم» منتشرشده دردفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی ‌نیزدرباره شهید شهریاری نام برد. 
 
راه را درست رفته بود
«همه از جای خود بلند شدند و یک ربع برایش کف زدند؛ همه دانشمندانی که از کشورهای مختلف آمده بودند و در سالن بودند. رفته‌بود روسیه برای شرکت در یک همایش علمی ‌با موضوع هسته‌ای. آرام آرام از پله‌های سن پایین آمد. منتظر بود آنهایی که برایش کف زده‌بودند، دورش جمع شوند و بحث علمی‌ ادامه پیدا کند. کمی‌دور و برش را نگاه کرد. چند مأمور از سازمان‌های مختلف دوره‌اش کردند. پیشنهادهایشان را هم دادند. خودشان را از «کا گ ب» بگیر تا سیا و چند تا سازمان جاسوسی دیگر معرفی کردند. وعده‌هایشان در نگاه اول، خیلی وسوسه‌انگیز بود. مسعود به همه پیشنهادهایی که داده‌بودند، دست رد زد. این اما تازه آغاز راه بود، وقتی دیدند از در نمی‌توانند وارد شوند، رفتند سراغ پنجره. این جا بود که فرستادن ایمیل‌های تهدیدآمیز شروع شد. ایمیل‌های درخواست همکاری نیز هر چند وقت یک بار دیده می‌شد. ایمیل‌ها از کشورهای مختلفی می‌آمد. بیشتر از آمریکا، روسیه و انگلیس پیشنهادهای گوناگونی بود. جواب مسعود ولی همان بود. همه این تهدیدها و پیشنهادها، نشانه‌ای بود که بفهمد راه را درست می‌رود.»
اینها بخش‌هایی از کتاب «به وقت نوترون» نوشته حسین ابراهیمی ‌منتشر شده در انتشارات حدیث راه عشق است. در این کتاب به قول نویسنده ۱۱۰ پرتو از زندگی مسعود علمیحمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران نشان داده شده‌است. علیمحمدی متولد ۱۳۳۸ در تهران بود و مدرک کارشناسی را از دانشگاه شیراز و کارشناسی ارشد و دکترای فیزیک با گرایش ذرات بنیادی را از دانشگاه صنعتی شریف دریافت کرد. شهید مسعود علمیحمدی نخستین ایرانی است که دکترای فیزیک خود را در داخل کشور دریافت کرده و به همراه وحید کریمی‌پور، اولین دانشجویان پسادکترا در پژوهشگاه دانش‌های بنیادی بودند. تخصص اصلی‌اش ذرات بنیادی، انرژی‌های بالا و کیهان‌شناسی بود و از سال ۱۳۷۴ در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران به عنوان عضو هیأت علمی ‌و ممیزه مشغول به تدریس بود. درباره شهید علیمحمدی کار تألیفی کمتری صورت گرفته‌است و جا دارد درباره این شخصیت علمی ‌که رهبر انقلاب در پیام تسلیت به مناسبت شهادتش، او را « استاد دانشمند» خطاب کرده‌بودند، بیشتر از اینها نوشت و خواند. 
 
نتوانستند او را بخرند
کتاب خوب دیگری که درباره دانشمندان شهید هسته‌ای ایران نوشته شده، «لابه‌لای درختان بلوط» است که به زندگی شهید داریوش رضایی‌نژاد، به روایت دکتر شهره پیرانی (همسر شهید) می‌پردازد. این کتاب را روایت فتح منتشر کرده و نویسنده آن مهدیه عین‌الهی است. 
داریوش رضایی متولد۱۳۵۵ در آبدانان، دانشجوی دکترای مهندسی برق ازدانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی بود که مقابل منزلش و در برابر چشم همسر و فرزندش با شلیک گلوله شهید شد. به گفته همسرش قبل از شهادت، پیشنهادهای زیادی از دانشگاه‌های اسپانیا و آلمان به او می‌شد تا تحصیلات خود را در کشورهای اروپایی ادامه دهد؛ به طوری که پس از ترور او، بررسی‌هایی که از سوی دستگاه‌های امنیتی انجام شد، نشان داد از حدود پنج سال قبل کار روی داریوش شروع شده‌بود تا اگر بتوانند او را جذب یا تخلیه اطلاعاتی کرده ودرنهایت اگر نشد او را ترور کنند؛ ترور زمانی اتفاق می‌افتد که نتوانند کسی را بخرند.
همسر شهید در نقل خاطراتش تأکید کرده‌است که حدود سه یا چهار سال تلفن‌های مشکوک از خارج از کشور به شهید می‌شد ولی این تماس‌ها شش ماه قبل از ترور، قطع شد و حدودا دو ماه مانده به این اتفاق تماس‌های مشکوک از سر گرفته شد حتی در روز ترور یک تلفن مشکوک به شهید رضایی‌نژاد شده‌بود. او چندباری هم تحت تعقیب عناصر تروریست بوده‌است.  
همچنین باید از دیگر کتاب‌ها درباره این شهید به دفتر دوم، کتاب «شهید علم» اشاره کرد که دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی ‌با بهره‌گیری از ۱۰۶ خاطره متفاوت از دوره‌های مختلف زندگی این شهید که توسط بستگان، دوستان، همکارانش بیان شده، منتشر کرده‌است.  یکی از خاطرات این کتاب به این شرح است: «در بین یکی از قطعاتی که برای یکی از سایت‌های هسته‌ای وارد کرده‌بودیم، یک اخلالگر خیلی کوچک، اما خیلی خطرناک مغناطیسی جاسازی شده‌بود. آقای رضایی‌نژاد را از این قضیه مطلع کردیم. ایشان خیلی خونسرد قطعه را بررسی کردند. به من نگاه کردند و گفتند: «دکتر می‌بینی دارن با ما چه کار می‌کنن؟» گفتم: «داریوش بذار تیم متخصص خنثی‌سازی بیان، یه وقت آسیب می‌بینی.» داریوش لبخندی زد و گفت: «دکتر! ما دیگه رفتنی هستیم.» هیچ وقت داریوش را این‌قدر معنوی ندیده‌بودم.» 

 خواب در خونه‌ فاطمه‌(س) 
یکی از شهدای حملات تروریستی سال۱۳۹۰، مصطفی احمدی‌روشن بود که روز ۲۱دی براثر انفجار بمب در خیابان گل‌نبی تهران به همراه راننده‌اش رضا قشقایی در ۳۲سالگی به شهادت رسید. درباره او کتاب‌های قابل‌توجهی نوشته شده است و خانواده این شهید، با مؤلفانی که علاقه‌مند به نوشتن از این دانشمند هسته‌ای بوده‌اند، همکاری قابل‌توجهی داشتند اما در این میان کتاب «من، مادر مصطفی» نوشته رحیم مخدومی‌ که انتشارات رسول آفتاب با همکاری نشر شاهد آن را منتشر کرده، قابل توجه است. مخدومی ‌در تدوین این کتاب پای صحبت‌های مادر، همسر و نزدیکان شهید نشسته و مجموعه‌ای متنوع و خواندنی از خاطرات این شهید را جمع‌آوری کرده است که تصویری روشن ازمصطفی احمدی‌روشن به‌دست می‌دهد. یکی ازدلایل جذابیت این کتاب، شخصیت ویژه مادر شهید احمدی‌روشن است که از همان روزهای نخست که نام این شهید مطرح شد در رسانه‌ها و بین مخاطبان برجستگی پیدا کرد. این شیرزن انقلابی در روز تشییع پیکر جوان دانشمندش، در برابر پیکر او فریاد زد: «من همین مصطفی را می‌خواستم، نه مصطفای ترسو را! من علیرضای مصطفی را هم مثل مصطفی بزرگ می‌کنم.»
مخدومی‌ در این کتاب ۱۳۶صفحه‌ای که دارای ۱۵ بخش است، سعی کرده با خلاصه‌گویی، حجم زیادی از خاطرات خواندنی برای مخاطبان کتاب فراهم آورد؛ خاطراتی که شخصیت جدی و پیگیر درعین حال شوخ و شاد شهید را برای مخاطبان به‌خوبی ترسیم می‌کند. شاید یکی از دلایل استقبال قابل‌توجه از کتاب من، مادر مصطفی که تاکنون به چاپ هفتم رسیده است، همین خوش‌خوان بودن کتاب است.  در بخشی از کتاب من، مادر مصطفی آمده است: مصطفی خواب‌های خوب زیادی دیده بود. یک صبح بلند شد، دیدم چهره‌اش برافروخته است. گفتم: چی شده؟ نمی‌گفت. اصرار کردم، گفت: «خواب دیدم امام زمان گفت من از شما راضی‌ام.» یک بار دیگر می‌گفت: «دیدم آیت‌ا... خامنه‌ای بالای تپه‌ سبزی ایستاده و با اون دست جانبازی‌اش روی سرم دست می‌کشه.» گهگاه به‌خاطر خستگی، نماز صبحش قضا می‌شد. گفتم: اگر تو بخواهی شهید بشی، نماز صبح‌هات نمی‌گذاره. بعد از مدتی گفت: «من خواب دیدم در صحرای کربلا، پشت امام حسین علیه‌السلام نماز صبح می‌خونم.» دوستاش تعریف می‌کردن زمانی که دانشجو بود، به اون‌ها گفته بود: «من خواب در خونه‌ فاطمه سلام‌ا...‌علیها رو خیلی می‌بینم.» یه بار تعریف کرد: «خواب دیدم پیامبر قبری رو به من نشون می‌ده و می‌گه؛ جایگاه تو این ‌جاست.»
کتاب دیگری که درباره شهید احمدی‌روشن منتشر شده است و ارزش خواندن دارد، آقا مصطفی نوشته احسان ترابی و مهدی نوری است که بر شخصیت و ویژگی‌های علمی ‌و اجرایی این شهید تمرکز دارد. این کتاب را انتشارات یاران شاهد منتشر کرده است. در بخشی از این کتاب که به شیوه مینی‌مال نوشته شده و داستان‌هایی کوتاه از زندگی شهید را جمع‌آوری کرده است، می‌خوانیم: «گفتند بیا رئیس ایران‌خودرو باش! گفت: نه! گفتند توی وزارت نفت پست بگیر! گفت: نه! همین صنعت هسته‌ای ماندن می‌خواهد. زرنگ بود مصطفی. بوهایی شنیده بود. نرفت و رسید!»

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: شهادت به وقت نوترون‌ها