امدادهای غیبی در فتح‌الفتوح جنگ

در زمانی‌که عملا طرح‌ریزی عملیات برای آزاد‌سازی سرزمین‌های غرب سوسنگرد و شهر بستان در اواسط مهر سال ۱۳۶۰ آغاز شد، از عنوان طرح «کربلای یک» برای اسم این عملیات استفاده می‌شد اما به محض آغاز اجرای عملیات، نام طریق‌القدس برای آن برگزیده شد. بعد از ۴۲ سال، چه چیزی جز برکت خون شهدا و ایثار جانبازان و رزمندگان می‌تواند ما را دوباره به مرور خاطراتی از آن سال‌ها مجاب کند؟

امدادهای غیبی خداوند
قبل از عملیات، دشمن تا اندازه زیادی هوشیار شده بود، چون حجم نیروهای حاضر ما در منطقه زیاد بود. اسنادی که بعدا از عراقی‌ها به دست آوردیم؛ نشان می‌داد که دشمن به یگان‌هایش آماده‌باش صددرصد داده بود. این تحرکات در کل منطقه به‌طور طبیعی دشمن را هوشیار می‌کرد، ولی یک‌چیز را دشمن نفهمید که می‌توانم بگویم عنایت خداوند متعال بود و آن تلاش اصلی عبور از رمل‌ها (از تپه‌های ا...‌اکبر به سمت مرز و شمال بستان) بود. یکی از امدادهای غیبی خداوند متعال که با چشم سر دیدیم، بارندگی شدید شب عملیات بود. این بارندگی گرچه در محور جنوب کرخه، جایی که می‌بایست لشکر ۱۶ و تیپ کربلا و تیپ عاشورا عمل می‌کردند، یک مقدار زمین را باتلاقی کرد، ولی در محور شمال سبب شد، زمین سفت و رمل‌ها قابل‌عبور شوند. بارندگی که می‌شود، رمل‌ها به هم می‌چسبند و عبور نیروها بسیار آسان‌تر می‌شود. حتی نفربرها هم در این وضعیت راحت‌تر می‌توانند عبور کنند. می‌توانم بگویم بعدازظهر روز اول، یعنی هشتم آذرماه شهر بستان آزاد شد ولیکن جنگ و عملیات، مخصوصا پاتک‌های دشمن ادامه پیدا کرد. از پاسگاه سوبله در محور چذابه، عراقی‌ها زیاد فشار می‌آوردند یا با تیر مستقیم تانک، خاکریزی که ما توی تنگه چذابه زده بودیم، از بین می‌بردند؛ مثلا خاکریزی که ۲ متر ارتفاع داشت، این‌قدر تیر مستقیم تانک می‌زدند که می‌شد نیم متر. یا در محور جنوب از سمت هویزه فشار می‌آوردند.

کشف پاتک عراق در پل سابله
یک اتفاق خیلی جالبی در بهره‌برداری از شنود و جنگ الکترونیک در عملیات طریق‌القدس افتاد. ما در مرحله دوم عملیات، به چذابه رسیده بودیم، بستان را هم آزادکرده بودیم. عراقی‌ها ازیک‌طرف به هور پهلو داده بودند و از طرف دیگر هم برای این‌که به نیروهای‌شان در چذابه وصل شوند، از هور هم نمی‌توانستند بیایند.تدبیر عراقی‌ها این بود که به نحوی ارتباط‌شان را با نیروهای خودشان در چذابه برقرار کنند و نیروهای ما را از منطقه بستان دور بزنند، یعنی تنها راه اتصال نیروهای عراق در شمال و جنوب منطقه که ارتباط‌شان در منطقه بستان قطع‌شده بود، از پل سابله بود. از طرف دیگر، ما حس می‌کردیم، اینها در تدارک یک پاتک سنگین‌ هستند، ولی محل این پاتک را نمی‌دانستیم کجاست. خیلی هم فشار می‌آوردیم که آن را ارزیابی کنیم اما نمی‌فهمیدیم.ما دائم در همین فکر بودیم و مرتب بچه‌های شنود را بیدار نگه می‌داشتیم و می‌گفتیم نخوابید و این چند روز سعی کنید، هوشیار باشید. شیفت‌های ما سه نفره بیدار بودند. عراقی‌ها با یک گردان زرهی به فرماندهی سرهنگ موفق که آدم بسیار اعجوبه و سمجی بود و فکرش هم خیلی کار می‌کرد و یک تیپ نیروی مخصوص جلو آمدند. ما اخبار این عملیات را می‌شنیدیم، ولی موقعیت آن را دقیق نمی‌دانستیم تا این‌که عراقی‌ها بعد از به شهادت رساندن چند نفر و به اسارت گرفتن دو نفر، به پل سابله رسیدند. زمانی که عراقی‌ها به پل رسیدند، تانک اولی گزارش داد که من الان به پل رسیدم و دارم عبور می‌کنم. ما که پیام را دریافت کردیم، پل‌های منطقه را ارزیابی کردیم و دیدیم در چذابه پل نداریم. پل بستان هم که در دست نیروهای ماست و رزمندگان به‌طور کامل در بستان مستقرند. در نیسان هم حضور نداریم، این حتما  پل سابله است.آقای رشید در مقرش بود. من رفتم و گفتم آقای رشید، عراقی‌ها دارند از سابله عبور می‌کنند. پرید بالا و گفت: ها! چه می‌گویی؟ گفتم یک واحدی از عراقی‌ها با تانک الان، روی پل در حال عبور است و در‌خواست می‌کند که گروهان بعدی بیاید و می‌گوید من گروهانم را تا نیم‌ساعت دیگر عبور می‌دهم. ما فهمیدیم استعداد دشمن بیش از یک گروهان است.
 
تیپ کربلا در اطراف دو پل رودخانه سابله
مأموریت تیپ ما و ارتش در محور جنوب رودخانه کرخه، عبور از پل رودخانه سابله، پاکسازی و تصرف جاده اصلی سوسنگرد ــ بستان، آزادسازی بستان و منطقه میانی طریق‌القدس، پدافند در حاشیه هورالهویزه و الحاق با یگان‌های شمال و جنوب منطقه عملیات بود. سمت راست تیپ ما در شمال رودخانه کرخه، تیپ امام حسین(ع) و سمت چپ ما، تیپ عاشورا بود. تیپ کربلا خط اول دشمن را تا پل سابله گرفت و خط دشمن در آنجا سقوط کرد. در واقع ما روز اول، منطقه خودمان را پاک‌سازی کردیم. روز دوم نیروهای‌مان از پل اول رودخانه سابله عبور کردند و تا آن‌طرف پل دوم رفتند و از آنجا با آرپی‌چی۷ و تیربار، عراقی‌ها را تار و مار کردند.

یادی از سیدفرج سیدنور و حمید رمضانی
روز هفتم آذر سال ۶۰ بود که خبر انجام عملیات طریق‌القدس به گوشم رسید. با چند نفر از بچه‌های مسجد جزایری (اهواز) قرار گذاشتیم که راهی سوسنگرد شویم. فاصله ما تا سوسنگرد حدود ۵۰ کیلومتر بود. به همراه فرهاد شیرالی به‌دنبال محمدرضا حسن‌زاده رفتیم. خانواده محمدرضا همه جوره هوای رزمنده‌ها را داشتند و در زمان فعالیت‌های انقلابی هم همیشه در خانه‌شان به روی بچه‌های مسجد باز بود. به دعوت مادر محمدرضا حسن‌زاده آن روز ناهار را در منزل شان ماندیم و پس از آن با جمعی از بچه‌های مسجد جزایری به سمت سوسنگرد حرکت کردیم. فرهاد شیرالی مسئول شناسایی آنجا بود، حمید رمضانی و حسین احتیاطی هم همین‌طور. اینها کاملا منطقه را می‌شناختند و از زیر و بم آن آگاه بودند. بچه‌ها با هر وسیله‌ای که گیرشان می آمد  خود را به محل مقرر می‌رساندند. شب را آنجا سپری کردیم. آن شب تا صبح برخی از رزمنده‌ها بیدار بودند و دعا و نیایش می‌کردند؛ یکی از آنها شهید سیدفرج سیدنور بود که یادم نمی‌آید نماز شبش ترک شده باشد یا شهید حمید رمضانی که ناله‌های جانسوزش در نماز شب شهره خاص و عام بود. بچه‌های مسجد جزایری واقعا محور بودند.

حاج علی کیانی، رزمنده خوزستانی
هسته اولیه یگان‌های سپاه شکل گرفت
اولین عملیات به نسبت منسجم، همین عملیات طریق‌القدس بود. حال‌چرا ما روی طریق‌القدس تاکید می‌کنیم؟ چون طریق‌القدس عملیاتی بود که هسته اولیه یگان‌های سپاه شکل گرفت. منطقه سوسنگرد منطقه‌ای بود که عراقی‌ها دو بار حمله کرده بودند و سوسنگرد را محاصره کرده بودند؛ یک بار کاملا وارد شدند و به قول معروف برای خودشان تشکیلات درست کرده بودند، تا جایی که فرماندار و شهردار گذاشته بودند و از طرفی بستان را هم تصرف کرده بودند. جبهه سوسنگرد جبهه بسیار فعالی بود؛ بعد از این که تعدادی از بچه‌های مسجد جزایری وارد این جبهه شدند اولین گروه‌های شناسایی در جبهه سوسنگرد شکل گرفت. یعنی تا قبل از آن چیزی به نام دسته یا گروه شناسایی نداشتیم که در منطقه مشخص شده باشد و کامل و منسجم کار بکنند. کار شناسایی دشمن‌، کار بسیار سختی است. شما باید بروید نزدیک دشمن و در دل دشمن بروید، برای خودش یک عملیات بود چون می‌رفتید در دل دشمن و باید شناسایی می‌کردید که دشمن چه دارد چه ندارد و چه تعداد هستند، ازکجا می‌شود به آنها دسترسی داشت. اولین گروه‌های شناسایی از بچه‌های مسجد جزایری در سوسنگرد شکل گرفت و کارش شناسایی منطقه بود که منجر شد به چند عملیات قبل از طریق‌القدس. این عملیات‌ها باعث شد یک مقدار کمی از منطقه سوسنگرد که در تصرف دشمن بود، آزاد شود. همه اینها مرهون فداکاری‌های رزمندگان و به‌ویژه بچه‌های مسجد جزایری بود که همه‌شان با همدیگر وظیفه‌شان شناسایی منطقه بود.اینها شروع کردند به کار کردن و خیلی زحمت کشیدند. ما در هر یک از این عملیات‌ها از بچه‌های مسجد شهید می‌دادیم. شهید آلوگردی قبل از عملیات طریق‌القدس بود، شهید محمد کیوان، حسین بهرامی، قدیریان... همه اینها به عنوان نیروهای شناسایی در منطقه کار می‌کردند. بعدا همین بچه‌ها کارشان گسترش پیدا کرد و تمام منطقه سوسنگرد را پوشش دادند. تیپ کربلا، تیپ امام حسین، تیپ عاشورا اینها آن زمان شکل گرفتند که بعد از همه اینها تبدیل به لشکر شدند و جنگ را پیش بردند.

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: امدادهای غیبی در فتح‌الفتوح جنگ