هنری کیسنجر؛ نظرات و کارنامهای که نمیتوان به آن بیاعتنا بود
کسانی که حوزهٔ کار و علاقهشان سیاست و حقوق بینالملل است، کمتر ممکن است که به هنری کیسینجر بیتوجه بمانند.
برای عدهای در عرصهٔ علمی و عملی روابط بینالملل، کیسینجر یک استراتژیست قدر و هوشمند و کممانند به شمار میآید و دیگرانی هم او را استراتژیستی بیرحم میدانند که حفظ و گسترش منافع آمریکا برایش بالاتر از هر هنجار دیگری جا داشت. هرکدام که باشد، کسی که سری در علوم سیاسی و روابط بینالملل دارد، نمیتواند نسبت به او و کارنامهٔ نظری وعملیاش بیتفاوت باشد.
مسیر ورود کیسنجر به عالم سیاست با کارنامهٔ خانوادهای گره خورده است. سال ۱۹۳۴ که پدر یهودیاش در حکومت هیتلری مجبور به رها کردن شغل معلمی شد و هنری را به دبیرستان دولتی راه ندادند، او را به مدرسه خاص یهودیان فرستادند. کمی مانده به سال ۱۹۳۸ و در شرایطی که سرکوب و تعقیب علیه یهودیان گسترش بیشتری مییافت، کیسینجر جوان با خانواده آلمان را ترک کرد و نهایتاً از واشینگتن سر درآورد. آنها ساکن محلهای شدند که بهدلیل تعداد بالای گریختگان از شر حکومت هیتلری بهطعنه به «محلهٔ رایش» معروف شده بود؛ کنایهای از پیامدهای پلشت حکومت معروف به رایش سوم در آلمان به سرکردگی هیتلر.
تا آخر عمر هم تهلهجهٔ آلمانی کیسینجر در انگلیسی روانش بهخوبی شنیده میشد.
بهرغم وضعیت مالی نامناسب خانواده، کیسینجر با استفاده از نبوغش توانست در آمریکا پلهپله مدارج ارتقا و ترقی را طی کند. دوران دبیرستان را که تمام کرد، سال ۱۹۴۳ بهعنوان سرباز ارتش آمریکا و بهعنوان عضو پدافند ضدجاسوسی آن دوباره برای مقابله با رژیم هیتلری به آلمان برگشت.
پایان خدمت در ارتش با تحصیل در دانشگاه هاروارد و بعداَ هم اشتغال در همین دانشگاه مصادف شد.
علوم سیاسی برای کیسینجر معنایی جز دستورالعملی برای سیاست عملی نداشت و آنچه را در هاروارد آموخته و تحقیق کرده بود، بعدتر امکان پیدا کرد که در واشینگتن و در بالاترین سطوح قدرت در این کشور عملی کند، ازجمله بهعنوان مشاور امنیت ملی ریچارد نیکسون.
نیکسون و کیسینجر در راه سفر به چین، ۱۹۷۲وقتی رئیسجمهور آمریکا او را در این سِمت نشاند، از مهمترین کارشناسان این عرصه در گستره بینالمللی توصیفش کرد.
تحولات بیسابقه در مناسبات آمریکا با چین و شوروی
شاید همین تواناییاش بود که در جلب اعتماد مائو و سایر رهبران چین مؤثر افتاد و گسل میان دو قدرت کمونیستی (شوروی و چین) به سود منافع استراتژیک آمریکا و شاید در درازمدت بیشتر به سود خود چین و کمتر آمریکا تثبیت شد و سفر تاریخی نیکسون به پکن و دیدار با مائو را رقم زد.
در این سالهای اخیر که انتقاد از آن سیاست به جهت قدرتمندشدن چین و برآمد آن بهعنوان رقیبی برای آمریکا بالا گرفته بود، او اصل سیاست را همچنان قابل دفاع میدانست. چنین میگفت:
«وقتی که ما دربارهٔ رابطهٔ چین و آمریکا صحبت میکنیم، لازم است که آن را به دو فاز یا مرحله تقسیم کنیم. تا سال ۲۰۱۷ مناسبات ما مبتنی بر یک همکاری کم و بیش جاافتاده و غیرقابل مناقشه بود. هیچکس نمیتوانست تصورش را بکند که چین بهلحاظ اقتصادی چنین رشد سریعی داشته باشد که بخواهد قدرتش را به کرسی بنشاند… احتمالاً این نقصی در فهم و درک ما بود که نتوانستیم پیشبینی کنیم یک کشور در حال توسعه بهسرعت به رقیب ما بدل میشود. البته نشانهها از قبل قابل تشخیص بود، ولی دستکم ما میبایست از سال ۲۰۱۵ عاقلتر و دوربینتر میبودیم.»
او تا همین اواخر هم دغدغهٔ برقراری و تداوم مناسباتی آرام و مبتنی بر همکاری میان پکن و واشینگتن را داشت و از اینکه بهخاطر آن در صد سالگی هم به چین سفر کند، ابایی نداشت. تأکیدش این بود:
«چشماندازهایی برای یک دیالوگ جدی میان دو کشور وجود دارد، ولی چینیها در ایام اخیر با حجم بزرگی از اقدامات دشمنانه از سوی آمریکا روبهرو بودهاند، درحالیکه ما هم با رفتارهایی غیرقابل قبول از سوی چین روبهرو بودهایم. در مجموع پیچیدگی مناسبات میان آمریکا و چین چالشهای بیشتری را بهوجود آورده و مدیریت آن به رهبری توانمند نیازمند است.»
اما رابطهٔ تنگاتنگ با چین که یکی از انگیزههای اصلی دولت نیکسون در مهار و تضعیف شوروی بود، باعث نشد که کیسینجر از به جریان انداختن دیپلماسی محرمانه با مسکو هم پرهیز کند.
او با کرملین بر سر عقد اولین قرارداد کنترل تسلیحاتی میان دو ابرقدرت به توافق رسید و قرارداد معروف به سالت یک، که شمار موشکهای اتمی قارهپیما را محدود میکرد، جزئی مهم از کارنامهٔ او شد. توافقات بعدی در زمینهٔ خلعسلاح و سفر تاریخی نیکسون به مسکو هم بر همین مبنا شکل گرفت.
او گرچه ابتدا به سیاست دولت وقت آلمان غربی به رهبری ویلی برانت برای تنشزدایی میان دو ابرقدرت بدبین بود، ولی بعدتر از درِ همراهی با آن درآمد و همین همراهی راه را برای پیمان هلسینکی و تشکیل کنفرانس امنیت و همکاری اروپا و استقرار نوعی از آرامش میان دو بلوک توأم با به رسمیتشناختن مرزها و حوزههای نفوذ پس از جنگ جهانی دوم و نیز تقویت ولو ضعیف مبانی حقوق بشر در کشورهای کمونیستی هموار کرد.
تحولی غیرمنتظره در خاورمیانه با نقشی باورناپذیر برای کیسینجر
او تا پیش از جنگ اواکراین در سال ۲۰۲۲ با پوتین هم مناسباتی گرم داشت و «ملاحظهٔ منافع و دغدغههای امنیتی روسیه» را از الزامات توجه درست به «معادلات قدرت در جهان» میدانست. در مورد ارزیابی پوتین، که فروپاشی اتحاد شوروی را «بزرگترین فاجعهٔ ژئواستراتژیک قرن بیستم» توصیف کرد، نیز با او تفاهم داشت.
دیدار کیسینجر و پوتین در سال ۲۰۱۲سال ۲۰۰۸ که جنگ روسیه و گرجستان درگرفت، به غرب هشدار داد که مواظب باشد روسیه را منزوی نکند. اشغال کریمه از سوی روسیه هم بیش از آنکه انتقاد کیسینجر را به دنبال بیاورد، به هشدار او به اوکراین رسید که تلاش کند کشوری بیطرف بماند و فکر عضویت در ناتو را از سر به در کند.
با شروع جنگ روسیه علیه اوکراین در سال گذشته، پیشنهاد کیسینجر این بود که بهتر است اوکراین در پی عقبراندن تقریباً ممکن روسیه از خاک خود نباشد و با همین وضعیت با روسیه از در مذاکره درآید. زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، در واکنش، با شبیهکردن حمله روسیه به اوکراین با حملهٔ آلمان هیتلری به لهستان در سال ۱۹۳۸، کیسینجر را متهم کرد که «تقویمش روی قبل از ۱۹۳۸ ایستاده و با تقویم و تحولات همه این سالها بیگانه است».
اوایل سال جاری کیسینجر تغییر عقیده داد و در چرخشی ۱۸۰ درجهای بیطرفی اوکراین را دیگر فاقد موضوعیت دانست و عضویت این کشور در ناتو را که همیشه مخالف آن بود امری متناسب و سنجیده توصیف کرد.
با این همه، خبر فوت کیسینجر که رسید، ورای رهبران و سیاستمداران غربی، پوتین و شی جین پینگ، زمامداران روسیه و چین، نیز از اولین کسانی بودند که از این اتفاق ابراز تأسف کردند و نسبت به او و تأثیراتش در مناسبات بینالمللی از درِ ستایش درآمدند.
کیسینجر آنچه را در دوران حضور خود در کاخ سفید در مناسبات میان قدرتها را رقم زد، در خاورمیانه نیز در ابعاد کوچکتری عملی کرد. او بهرغم همبستگی تام و تمام با اسرائیل بارها میان این کشور و کشورهای عربی میانجیگری کرد و از جمله ممانعت از گسترده شدن جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ هم در کارنامهٔ او ثبت است.
دیدار هنری کیسینجر با انوار سادات، یک ماه پس از حمله مصر و سوریه به اسرائيل در سال ۱۹۷۳پس از این جنگ، ازجمله با اقدامات و تاکتیکهای او بود که انورسادات، رئیسجمهور وقت مصر، از اتحاد با شوروی و از حلقه مقاومت اعراب علیه اسرائیل درآمد و زمینه برای عقد قرارداد کمپ دیوید میان مصر و اسرائیل در سال ۱۹۷۸ فراهم شد؛ قراردادی که قسمت نسبتاً قابل اعتنای آن در ارتباط با تحقق حقوق فلسطینیها هیچگاه اجرا نشد و بخشی از بحران کنونی در خاورمیانه هم ناشی از همین امر تلقی میشود.
حصول توافق کمپ دیوید در حالی بود که بسیاری ابتدا باور نمیکردند که یک یهودی بتواند در فضای ضدیهودی و ضداسرائیلی خاورمیانه و زیر تأثیرات جنگهای مکرر مصر و اسرائیل چنین موفقیتی را در میانجیگیری رقم بزند.
«رابطه ضعیف رئال پلتیک کیسنجر با حقوق بشر»
از دید منتقدان، حقوق بشر در رئال پلتیک کیسینجر جای مهمی نداشت. در این رابطه به حمایت تام و تمام کیسینجر از کودتاهای نظامی در آمریکای جنوبی در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ و نیز جنگ ویتنام اشاره میشود.
تا اواخر سالهای ۱۹۶۰ شعار او این بود که باید دامنهٔ جنگ ویتنام را گسترده کرد. این گونه بود که بمبارانهای گسترده ویتنام و کامبوج و لائوس رقم خورد.
شب کریسمس ۱۹۷۲ هنگامی که مذاکرات صلح با ویتنام شمالی در اوج خود بود، ب۵۲ها با صلاحدید شورای امنیت ملی آمریکا با محوریت کیسینجر روانه شدند تا باز هم بکوبند، تا کمتر این تصور پیش آید که آمریکا از موضع ضعف وارد مذاکره شده است. خلبانها به گفته خودشان به قدری در ارتقاع بالا پرواز میکردند که برایشان علیالسویه بود که بمبشان به کجا میخورد. منتقدان میگفتند که کیسینجر خود نیز در دیپلماسی در قبال کشورهای به لحاظ استراتژیک کماهمیت جهان همان رفتار خلبان ب۵۲ها را داشته است: با آنها هرگونه که منافع آمریکا ایجاب کرد باید رفتار نمود.
با این همه، سال ۱۹۷۳ خود او بود که قرارداد صلح ویتنام را سروسامان داد و همرا ه با لو دوک تو، مذاکرهکنندهٔ ویتنامی نوبل صلح گرفت. لو دوک تو اما به این دلیل که صلح هنوز برقرار نشده بود از دریافت جایزه صلح امتناع کرد. دو نفر از پنج عضو کمیته نوبل نروژ در آن زمان، در اعتراض استعفا دادند. کیسینجر در حالی که جایزه را پذیرفت، برای این مراسم به نروژ سفر نکرد و بعداً تلاش بیثمری برای بازگرداندن جایزه کرد.
لو دوک تو و هنری کسینیجر مشترکاً برندهٔ جایزهٔ صلح نوبل شدندکم نیستند صاحبنظرانی که عقد قرارداد صلح پاریس در سال ۱۹۷۳ را تلاش واشینگتن برای به تاخیرانداختن شکست قطعی در جنگ ویتنام تلقی میکنند. انگیزه این بود که خروج نیروهای آمریکایی از ویتنام جنوبی تا حد ممکن به تأخیر بیافتد تا با تقویت موضع و وضعیت حکومت ویتنام جنوبی این حکومت در موقعیتی قرار گیرد که بتواند روی پای خود بایستد. این استراتژی اما موفق از کار درنیامد و پایان جنگ ویتنام بهعنوان اولین شکست بزرگ برای آمریکا از زمانی که پا در گستره بینالمللی گذاشته بود تلقی شد.
«اگر او میماند حکومت شاه هم میماند»
هنری کیسینجر رابطهٔ تنگ و گرمی با محمدرضا شاه پهلوی داشت. «دکترین نیکسون یا دکترین گوام» که بر اساس آن مسئولیت حفظ امنیت و دفاع هر منطقه به عهده کشورهای دوست و متحد آمریکا در همان منطقه گذاشته میشد و آمریکا از نظرنظامی، اقتصادی، سیاسی و تسلیحاتی از آنها پشتیبانی و حمایت میکرد هم عمدتاً از نظر و قلم وی نشئت گرفته بود.
این گونه بود که در ابتدای دههٔ ۱۳۵۰ ایران و عربستان سعودی به اهرمهای حفظ امنیت در منطقه بدل شدند و چون عربستان از پس این نقش برنمیآمد، ایران بود که ستون اصلی شد.
مهار و تضعیف رژیم بعثی عراق که کیسینجر در طراحیاش نقش داشت نیز از طریق کمک به کُردهای این کشور و با اتکا به حکومت شاه عملی شد. هر چند که بعدها وی در شکلگیری قرارداد الجزایر نقشی ولو غیرآشکار داشت تا «شاه بیش از اندازه سلاح انبار نکند و بلندپروازیاش مشکلساز نشود».
سال ۱۹۷۶، در بحبوحهٔ انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، شاه چه تلاشها که نکرد تا او و مقام ارشدترش، یعنی جرالد فورد، در کاخ سفید بمانند. قرعه اما به گونهای دیگر افتاد و کارتر به میدان آمد و پایان رژیم شاه هم رقم خورد.
محمدرضا پهلوی، شاه ایران، و هنری کیسینجر درکنفرانس خبری در گراند هتل در زوریخ سوئیس، ۱۹۷۵داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی حکومت شاه و از صاحبنظران سیاسی آن دوران و دوران بعد از انقلاب، چند سالی پیش از فوت مقالهای نوشت و افسوس خورد که چرا فورد و کیسینجر رأی نیاوردند، وگرنه از نظر او نه انقلابی میشد و نه…:
«دستگاه حکومت فورد اساساً همان دستگاه نیکسونی و با همان روحیه بود – مردانی چون کیسینجر وزیر خارجه و شلزینگر وزیر دفاع، با بینش ژرف استراتژیک و آشنائی از نزدیک با کارکرد قدرت، و ارادهٔ استوار برای جلوگیری از برهم خوردن تعادل بهویژه در حساسترین مناطق جهان، ازجمله حوزه خلیج فارس. نمیباید فراموش کرد که نیکسون، همهٔ عیبهایش به کنار، یکی از بزرگترین رؤسای جمهوری آمریکا در سیاست خارجی بود و تنها دوگانهٔ استثنائی ترومن و اچسون از ترکیب سهمگین او و کیسینجر درمیگذشت. با شکست فورد آن گروه کاردیده جای خود را به نورسیدگانی از رئیسجمهوری تا پایین داد؛ مردمانی بیاعتماد به خود و با تصورات مبهم و ناپخته که کمترین صلاحیت را برای ادارهٔ شرایط بحرانی داشتند؛ و در اینجاست که ارتباط میان آن انتخابات و آن انقلاب آشکار میشود…»
کیسینجر در سالهای اخیر هم توجه ویژهای به پروندهٔ هستهای ایران و نوع رویکرد جمهوری اسلامی در منطقه داشت. او بهرغم هشدار در باره «شکل گیری یک ایران هستهای یا قدرتی که جمهوری اسلامی از رهگذر جنگهای نیابتی به هم زده است»، کمتر تأکیدی بر استفاده از گزینهٔ نظامی در این بحرانها داشت.
توصیهاش به مقامهای اسرائیلی و آمریکایی متمایل به چنین راهحلهایی هم این بود که فکر روزهای بعد از حمله را بکنند تا محتاطتر شوند. او در تامین منافع امنیتی آمریکا و اسرائیل استفاده از اهرمهای فشار غیرنظامی و شکلدهی به اتحادهای منطقهای علیه جمهوری اسلامی را گزینه کاراتری میدانست.
کیسینجر را جمهوریخواه خواندهاند، ولی وابستگی حزبیاش در تصمیمگیریها و تفکراتش کمتر نقشی داشت. از سیاستمداران پیش از خودش دو نفر را به عنوان الگو میشناخت: مترنیخ و کاسلری. شاخصهٔ هر دو این بود: دیپلماسی را با دورزدن و عدم مشارکت افکار عمومی باید به اجرا درآورد.
طُرفه این که کارنامهٔ کیسینجر و تأثیرات پردامنهٔ او بر معادلات بینالمللی، از خوب و بد، حالا در منظر دید و ارزیابی عمومی است بهگونهای که فوت او به یکی از رویدادهای پربحث و پرمشارکت عمومی در جهان بدل شده است.
هنری کیسینجر روز چهارشنبه هشتم آذر (۳۰ نوامبر) در صد سالگی چشم بر جهان فروبست.
نظرات نویسندگان در یادداشتها لزوماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.منبع خبر: رادیو فردا
اخبار مرتبط: هنری کیسنجر؛ نظرات و کارنامهای که نمیتوان به آن بیاعتنا بود
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران