دانشهای مورد نیاز برای طراحی «الگوی حکمرانی اسلامی»
دربارۀ حکمرانی خوب نهادهای بینالمللی چند جلسه توضیح دادیم و قرار شد که «الگوی حکمرانی اسلامی» را بررسی کنیم، زیرا اسلام، الگویی از حکمرانی دارد که باید از دیدگاه قرآن آن را تعریف و ارائه کنیم.
در مورد حکمرانی اسلامی باید مشخص کنیم که میخواهیم از چه پایگاه، جایگاه و منظرهایی به این بحث بپردازیم. مثلاً بانک جهانی نگاه اقتصادی به حکمرانی دارد؛ آیا نگاه ما هم اقتصادی است؟ یا نگاه ما سیاسی، فلسفی یا فقهی است؟ باید این را تعیین تکلیف کرد.
آیا به عنوان یک فقیه یا مرجع تقلید از حوزه علمیه قم و بر اساس کتاب و سنت در این موضوع اجتهاد میکنیم؟ یا از منظر یک فیلسوفی که بحثهای عقلی دارد به آن میپردازیم؟ مثلا فارابی دربارۀ حکمرانی و حکومت بحث کرده است. اما امام خمینی به عنوان یک فقیه در این مورد بحث فقهی کرده است.
دانشهای فوق علاوه بر طراحی «الگوی حکمرانی اسلامی» باید دانش و قوانین و احکامِ چگونه حکمرانی کردن و چگونه حکمرانی داشتن و شاخصهای کارآمدی و اثرگذاری و ارزشمندی آن را در مقابل حکمرانی خوب نهادهای بینالمللی، معقول و مقبول و موجه کنند.
یکی از دانشهایی که از اول مدعی تبیین بحث حکومت بوده، «فقه» است. اگرچه بحث حکمرانی بحث جدیدی است اما فقهای ما از قدیم در موضوع حکومت اسلامی وحاکمیت الهی بحث کردهاند و اگر کسی امروز میخواهد مدل و الگویی تبیین کند قاعدتاً فقهاء باید این کار را بکنند.
اعتقاد بعضی بر این است که برای تبیین حکمرانی اسلامی قبل از «فقه» باید دانش «فلسفه» به میدان بیاید. فلسفه باید تبیین عقلی کند و اگر مردم فهم کردند و قانع شدند حرف خدا و فقه را هم گوش میدهند.
فیلسوفان ما مثل فارابی، ابوعلی سینا، خواجهنصیر طوسی، ملاصدرا و امام خمینی اول به لحاظ فلسفی حکمرانی را توضیح دادند بعد بر اساس فقه روی آن فتوا دادند؛ یعنی اول نگاه عقلی، حکمی و خردمندانه داشتند و بعد به لحاظ فقهی و شرعی توانستند این را تصویب کنند.
امام راحل در اول این کتاب میفرماید: تصور اسلام و قوانین اسلامی موجب تصدیق این است که ما حتماً حکومت میخواهیم؛ زیرا بدون حکومت نمیشود احکام و قوانینی که خدا فرستاده را عمل کرد.
دانش بعدی که باید به میدان بیاید تا بتوانیم این بحث را تبیین کنیم «حقوق» است. حقوق اساسی متصدی مقولات اساسی مثل حکومت، حکمرانی، حاکمیت، قدرت و دولت است و برای این کار حقوقدانان ما هم باید وارد عمل شوند.
حکمرانی یک پدیده اجتماعی است قاعدتاً نیاز به رویکردهای جامعهشناسی سیاسی داریم. جامعهشناسان ما باید متناسب با جامعه این بحث را تبیین کنند زیرا دنیای غرب متناسب با خودشان حکمرانی تعریف کردهاند و در جامعه خودشان قابل عمل است.
الگوی حکمرانی اسلامی بدون فقهاء، فیلسوفان، حقوقدانان و جامعهشناسان تبیین نمیشود. نظام و مجموعه حاکمیت هم باید تدبیر کنند و اینها را پای کار بیاورند. دولت باید امکانات آن را بدهد، مجلس باید مسائل قانونیاش را حل کند. همچنین حاکمیت باید مردم، اندیشمندان،حوزویان و دانشگاهیان را پای کار بیاورد که مسئله تبیین شود.
برای حکمرانی اسلامی یک سری دانشهای کمکی و پشتیبان مثل «اخلاق» هم لازم است. روغنکاری و زیباسازی آن کار «اخلاق» است. همچنین به «اعتقادات» نیاز داریم بسیاری از بحثها را باید اعتقادی کرد. حکمرانی اسلامی به «متکلمین» و «الهیات» هم نیاز دارد.
ما در اسلام ۱۴۰۰ سال تجربه حکومت داریم. درصدر اسلام دو الگوی پیامبر(ص) و الگوی امام علی(ع) را داشتیم، الآن هم بیش از چهل سال تجربه حکومت اسلامی و ولایت فقیه داریم و ایدهآل ما این است که امام زمان(عج) که بیایند حکومت آرمانی تشکیل میدهند. اینها همه تجربه است ما باید این الگوها را به دنیا ارائه دهیم و براساس آن تئوری و نظریه بدهیم.
ما از دولت بزرگ پیامبر یعنی از «دولت وحی» به «دولت وصایت» رسیدیم. از دولت وصایت به «دولت دانایی» رسیدیم. بعد به «دولت آرمانی» خود میرسیم. همین مسیر تاریخی را میتوانیم به عنوان نظریه به دنیا ارائه دهیم؛ مسیری که مبنا و پشتوانه معرفتی دارد.
در حوزه اقتصاد هم حرف داریم. «اقتصاد اسلامی» یکی از ادعاهای ما است. اصلاً فقه ما در همین حوزه است. حجم گستردهای از کتابهای درسیما مثل لمعه و مکاسب مربوط به بحثهای اقتصادی هستند. پس ما هم میتوانیم از منظر اقتصاد اسلامی دربارۀ حکمرانی بحث کنیم و الگو ارائه دهیم.
در حکمرانی اسلامی به دانش «مدیریت اسلامی» و دانش «سیاستگذاری عمومی» نیاز داریم. اینها دانشهای پشتیبانی هستند. در بحث حکمرانی بُعد اساسی آن رعایت مصلحت عامه است که حضرت علی (ع) در عهدنامه مالک اشتر به خوبی به آن اشاره کرده است.
«حکمرانی وحیانی» دارای سه بخش است؛ قانون الهی، حاکم الهی و اطاعت الهی.« اطیعو الله و اطیعوا الرسول» سپس «حکمرانی وصایت» یعنی دوره امام علی(ع) را داریم. در این دوره ارتباط وحیانی قطع شد و ائمه ما نقش مفسران واقعی دین را پیدا کردند. بنابراین در این دوره به جای قانون الهی، تفسیر الهی داریم. لذا «حکمرانی وصایت» دارای سه بخش است؛ تفسیر، حاکم و اطاعت.
سپس به حکمرانی عصر حاضر میرسیم که من اسم آن را «حکمرانی دانایی» میگذارم؛ به خاطر اینکه ولایت فقیه از مقولههایی است که هم فقهاء و هم فیلسوفان راجع به آن بحث کردند. فیلسوفان گفتهاند کسی که میخواهد جامعه را اداره کند باید «حکیم» باشد؛ حکیم یعنی دانا. فقهاء گفتهاند کسی که میخواهد جامعه را اداره کند باید «فقیه» باشد؛ فقیه یعنی اسلامشناس؛ یعنی دانا. بعد هم «حکمرانی آرمانی» یعنی دوره امام عصر (عج) که به جای تفسیر «تحقق» صورت می گیرد. بنابراین عناصر حکمرانی آرمانی ما در نوع اول «قانون وحیانی»،در نوع دوم «تفسیر» در سوم «اجتهاد، اجتهاد فقهی یا دانایی» و در چهارم «تحقق» است.
بنابراین با این نگاه تاریخی و تطوری در حوزه حکمرانی اسلامی ما یک پیشینه تاریخی داریم که ۱۴۰۰سال روی آن باور و اعتقاد و پشتوانه معرفتی وجود دارد و منبع اولیه حکمرانی اسلامی ما قرآن است در حالیکه حکمرانی خوب آنها فقط در حوزه مادی است.
«للنَّاسِ» یعنی مصلحت مردم را در نظر گرفتن، برای مردم کار کردن، مردم را هدایت کردن، دنیای و آخرت مردم را آباد کردن. لذا ما باید همین تعبیر زیبا را به دنیا ارائه دهیم که حکمرانی ما از اولش برای مصلحت مردم بوده است.
درآیه دیگر میفرماید «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» مؤمنان میگویند خدایا ما را برای متقیان امام قرار بده. البته حدّ اعلای امامت این است والا آنها برای همه مردم باید امام باشند چون مردم یا متقین هستند یا غیرمتقین. باید برای همه مردم مصلحتها را در نظر بگیرید باید مردم را هدایت کنید. هدایت شدگان را کمک و گمراهان را هدایت کنید. هدایت هم فقط معنوی نیست بلکه دنیا او را هم باید آباد کنید. بنابراین حکومتی که خدا فرستاده از اولش برای مردم و به مصلحت مردم است.
در قرآن اسم دیگر حکمرانی «ولایت» است؛ ولایت یعنی دوستی. ولایت دو رکن دارد: والی و مولی علیهم. بین والی و مردم جدایی وجود ندارد. تا زمانی که حکومت ولایی است مردم و حاکمان در کنار هم و یکی هستند قابل تفکیک نیستند. این معنای ولایت در قرآن است.
در آیهای میفرماید: « وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ». مؤمنین اولیای همدیگر هستند. اینکه میگوید بعضهم نه اینکه فقط بعضی از آنها اولیاء هستند، همه اولیای هم هستند. همه در کنار هم هستند جداییناپذیر هستند. این معنای حکمرانی اسلامی است.
«امام» یعنی کسی که جلو ایستاده است؛ یعنی پیشوا و مقتدا. مردمی که پشت سر او ایستادهاند و به او اقتدا کردهاند یعنی ماموم. جمع اینها یعنی دو گروهی که همآهنگ و همراه و همدل هستند و با هم حرکت میکنند؛ به گونهای که شما نمیتوانید هیچ امامی را بدون مأموم و هیچ مأمومی را بدون امام تصور کنید.
در قرآن هر جا بحث بعثت انبیاء هست، میفرماید «بعثنا من انفسهم» یعنی اینکه ما پیغمبر را از خود این مردم انتخاب کردیم. بنابراین پیغمبر همراه، همدل و همافق با مردم بود چون از جنس مردم است. حکومت دینی و حکمرانی الهی از اولش از جنس مردم است چون میخواهد همین مردم را هدایت کند.
حاکم اسلامی «منکم» و «من انفسکم» هست، از جنس خود مردم است. « عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَئوفٌ رَحِیم ». بیشتر از خود مردم حریص است که آنها را هدایت کند. بسیاری از آدمها فکر هدایت خودشان نیستند ولی پیغمبر فکر این است که دنیا و آخرت آنها هم درست شود. از مادر به بچه دلسوزتر است، نسبت به مؤمنین رئوف و مهربان است.
با اشاره به آیه « هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ » پیامبر در جایگاه حاکم اسلامی کسی است که دائماً برای مردم دعا میکند؛ زمانی که مردم خواب و بیتوجه هستند، زمانی که اصلاً فکر معنویت و دین و اخلاق نیستند، در همه زمانها پیغمبر برای هدایت مردم برنامهریزی و سیاستگذاری میکند. اینها ویژگیهای حکمرانی اسلامی است که در حکمرانی خوب لیبرالیستی چنین چیزهایی وجود ندارد.
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: دانشهای مورد نیاز برای طراحی «الگوی حکمرانی اسلامی»
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران