چه سرنوشتی در انتظار نوار غزه و مردم آن است؟

در کشاکش جنگ جاری در غزه، این یک سؤال جدی است که اهداف جنگی اسرائیل، از جمله نابودی یا تضعیف حماس که آمریکا و اتحادیهٔ اروپا آن را یک سازمان تروریستی می‌دانند، تا چه حد عملی خواهد شد. ولی اگر این هدف محقق شود، بهترین گزینه برای ادارهٔ غزه چه خواهد بود؟ آیا تمشیت امور غزه از این پس بدون پرداختن به حل جامع مشکل فلسطینی‌ها ممکن است؟ چه گزینه‌هایی در حال حاضر محل بحث است؟

با شکست مذاکرات مربوط به وقفه در جنگ غزه، به نظر می‌رسد که دولت اسرائیل به‌طور جدی‌تری در صدد تحقق اهدافی است که در ابتدا برای این جنگ تعیین کرده بود؛ «نابودی حماس، آزادی گروگان‌ها از طریق عملیات نظامی و بدون واردشدن معامله و مبادلهٔ بیشتر با این گروه و رفع هرگونه تهدیدی که بتواند از جانب غزه متوجه اسرائیل شود».

این‌که این اهداف محقق بشوند یا برعکس دوباره مذاکره و معامله‌ای ولو به‌طور موقت میان طرفین به جریان بیفتد، نافی این پیش‌بینی نیست که با پایان مناقشه به هر شکل، بازگشت غزه به قبل از ۷ اکتبر (۱۵ مهر) و ادامهٔ حاکمیت تام‌وتمام حماس بر این منطقه به‌سان سابق احتمالاً منتفی خواهد بود و دست‌کم اسرائیل و آمریکا و کشورهای اروپایی آن را نخواهند پذیرفت.

برای شماری از کشورهای منطقه که همیشه با این گروه و ایدئولوژی و اقدامات آن و نوع رابطه‌اش با جمهوری اسلامی مشکل داشته‌اند نیز کمابیش این‌گونه است. در همین راستا، به موازات ادامهٔ جنگ، بحث آیندهٔ ادارهٔ غزه در دستور کار بحث‌ها و رفت‌وآمدهای دیپلماتیک بین‌المللی قرار گرفته است.

هستند کشورهایی در جهان عرب که تأکید دارند مسئلهٔ ادارهٔ غزه پس از پایان مناقشهٔ کنونی، حتی به‌صورت کوتاه‌مدت، بدون طرح چشم‌اندازی برای کل مسئله فلسطینی‌ها قابل حل نیست و اگر هم حل شود، پایدار نمی‌ماند و آبستن مناقشهٔ بعدی خواهد بود.

با این همه، تمشیت امور غزه بعد از گذر از وضعیت فعلی عاجل‌تر از آن است که بتوان پرداخت به آن را مشروط به حل قطعی و روشن چالش تاریخی خاورمیانه کرد. در همین راستا است که ایده‌های متفاوتی برای اداره ولو موقت غزه مطرح می‌شود.

بیشتر در این باره:

دور تازه درگیری‌ها میان اسرائیل و فلسطینی‌ها چگونه آغاز شد؟

گزینه‌هایی که هر کدام ضعف و نقص‌هایی دارد

یک گزینه در بحث‌ها ادامه وضعیتی حدوداً مشابه با وضعیت حاکم بر غزه تا تا ۷ اکتبر است؛ البته با حماسی که بسیار تضعیف شده و با محاصرهٔ شدیدتر منطقه، قطع کل ارتباطات آن با اسرائیل ازجمله عدم امکان ورود نیروی کار غزه به این کشور برای کسب درآمد و نیز نیاز بسیار بیشتر مردم این باریکه به امدادهای بین‌المللی.

برخی از مقام‌های اسرائیلی از لزوم کوچک‌تر کردن غزه و گسترش منطقه حائل میان اسرائیل با این باریکه برای تأمین امنیت بیشتر اهالی جنوب اسرائیل سخن گفته‌اند، سخنی که شاید در چارچوب همین گزینه بگنجد یا شاید هم مقدمه اجرای گزینه رادیکال‌تری باشد که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.

هر چه که هست، با توجه به شعار اسرائیل و متحدان آن در مورد نابودی کامل حماس یا منتفی‌کردن قطعی دسترسی آن به ساختارهای قدرت و مدیریت در اداره فلسطینی‌ها بعید است که چنین گزینه‌ای به سادگی قابل اجرا باشد یا تل‌آویو به آسانی با آن موافقت کند.

این‌که البته روند جنگ مطابق شعارها و اهداف دولت اسرائیل پیش نرود و حماس ولو تضعیف‌شده کماکان فاکتور قابل اعتنایی در میان مردم غزه و کرانه باختری و در ساختار سیاسی این مناطق باقی بماند البته کاملاً منتفی نیست، ولی دستکم در معادلات و هدف‌گذاری‌های کنونی احتمال آن در حال حاضر چندان بالا تصور نمی‌شود.

گزینهٔ دیگر مورد بحث اشغال مجدد و کمابیش دائمی غزه از سوی ارتش اسرائیل و احتمالاً ایجاد شهرک‌های یهودی‌نشین جدید در این منطقه است، به‌سان وضعیت پیش از سال ۲۰۰۵.

برخی از وزرای راست افراطی در درون کابینه اسرائیل ابایی نکرده‌اند که برای این گزینه جنبه‌ای تاریخی و مشروع هم عنوان کنند. برای مثال، خانم اوریت استروک، وزیر امور شهرک‌سازی اسرائیل، بر این عقیده است که «غزه بدون شک بخشی جدایی‌ناپذیر از اسرائیل است» و «روزی خواهد آمد که ما دوباره به آن‌جا برخواهیم گشت».

این گزینه، به‌خصوص اگر فلسطینی‌های ساکن غزه همچنان در آن‌جا بمانند، با خواست اکثر اسرائیلی‌ها که در نظرسنجی‌های اخیر بر تمایل به جدایی کامل از مناطق فلسطینی تأکید کرده‌اند، در تناقض است.

حضور ارتش در غزه‌ای که همچنان محل سکونت فلسطینی‌ها باشد، به‌لحاظ مالی و امنیتی هزینه‌برتر از آن است که قابل دوام باشد، چنان‌که همین هزینه‌ها باعث تصمیم سال ۲۰۰۵ آریل شارون، یکی از راستگراترین نخست‌وزیران اسرائیل، به خروج نیروها از غزه و خارج ساختن بیش از هشت هزار شهرک‌نشین یهودی از این منطقه شد.

بیرون راندن فلسطینی‌ها از غزه؛ گزینه‌ای «مطلوب» اما دشوار؟

«جدایی کامل از فلسطینی‌ها» برای برخی از مقام‌ها و محافل سیاسی اسرائیل تنها با بیرون راندن فلسطینی‌های ساکن غزه از این منطقه و تصاحب کامل این باریکه از سوی اسرائیل ممکن است،؛راه‌حلی که تاریک‌ترین و منفی‌ترین گزینه برای ساکنان کنونی غزه است.

این ایده در تمامی ۷۵ سالی که از تشکیل کشور اسرائیل می‌گذرد، گاه‌وبیگاه مطرح بوده است.

بیشتر در این باره:

اسرائیل؛ «بخش‌های سیاه تاریخ را نباید سانسور کرد»

پیش از تشکیل اسرائیل در ۱۹۴۸، غزه با مساحتی معادل ۳۶۰ کیلومتر مربع، ۸۰ هزار نفر جمعیت داشت. اما تا پایان سال ۱۹۴۸، ۱۶۰ هزار آوارهٔ فلسطینی هم به جمعیت غزه اضافه شد.

یک سال بعد، در پی امضای یک توافق آتش بس میان اسرائیلی و مصر، ادارهٔ غزه به مصر سپرده شد. اما افزایش جمعیت این منطقه، چه به دلیل بازگشت آوارگان فلسطینی که به کشورهای دیگر رفته بودند و نیز تلاش شماری از این فلسطینیان برای نفوذ به درون خاک اسرائیل جهت برگرداندن اموال منقول خود از خانه‌ها و کاشانه‌های قبلی خود که از آن‌ها آواره شده بودند، به‌علاوهٔ وجود باور به داشتن کشوری از «نهر تا بحر» در میان بخشی از هر دو طرف درگیری و نیز حملات گهگاه پناهجویان غزه‌ای به جنوب اسرائیل «بحرانی امنیتی» را برای این کشور ایجاد کرد.

از همین زمان راندن فلسطینی‌ها به صحرای سینا ایده‌ای مطرح در میان برخی از محافل سیاسی و امنیتی اسرائیل بوده است.

در سال ۱۹۵۰ ملک فاروق، پادشاه وقت مصر، با پیشنهاد آمریکا مبنی بر خرید شبه‌جزیرهٔ سینا برای استقرار فلسطینی‌ها مخالفت کرد. جمال عبدالناصر که دو سال بعد با سرنگونی نظام سلطنتی در مصر به قدرت رسید، برعکس، تمایل نشان داد که ۶۰ هزار از غزه‌ای‌ها را در شمال صحرای سینا سکنا دهد.

همکاری با آژانس پناهجویان سازمان ملل (UNRWA) هم در این زمینه دو سالی به جریان افتاده بود، ولی نارضایتی مردم غزه از این طرح به اعتراضاتی گسترده در سال ۱۹۵۵، موسوم به «قیام مارس» منجر شد که بر این ایده نقطه پایان گذاشته شود و در عین حال به اعطای شماری از امتیازات مربوط به آزادی‌های سیاسی و اجتماعی به مردم غزه از سوی دولت مصر منجر شود.

ایدهٔ انتقال منتفی شد، اما امتیازات دیگر در هوا ماندند و به آن‌ها عمل نشد؛ حتی رهبران شورش بازداشت شدند و تا سال‌ها در زندان‌های مصر در حبس ماندند.

سال ۱۹۶۷ که اسرائیل غزه و صحرای سینا را به اشغال خود درآورد، دوباره بحث انتقال دست‌کم بخشی از اهالی غزه به صحرای سینا به جریان افتاد. در این راستا هزاران نفر از ساکنان غزه به شهر رفح در صحرای سینای تحت اشغال اسرائیل منتقل شدند.

سال ۱۹۷۹، در قرارداد کمپ‌دیوید میان اسرائیل و مصر بر سر برقراری صلح و رفع اشغال از صحرای سینا، این توافق هم حاصل شد که غزه‌ای‌های منتقل‌شده به رفح مصر نیز دوباره به محل سکونت اولیه‌شان در غزه برگردند؛ تصمیمی که اجرای آن ۱۰ سالی به درازا کشید.

از آن پس نیز گاه‌وبیگاه مسئلهٔ انتقال دست‌کم بخش‌هایی از مردم غزه به صحرای سینا مطرح بوده است، چه به‌عنوان یک ایده و چه موضوعی برای مذاکرهٔ عمدتاً محرمانه میان مقام‌های رسمی اسرائیل، آمریکا، مصر، اردن، تشکیلات خودمختار و حتی خود حماس.

از ابتدای جنگ جاری در غزه نیز بحث انتقال یا اخراج مردم این منطقه به صحرای سینای مصر گاه‌وبیگاه مطرح بوده است.

در حال حاضر در اسرائیل در سطح علنی دو طرح برای جابه‌جا کردن مردم غزه در اسرائیل مطرح است؛ یک طرح را مؤسسهٔ تحقیقاتی میسگاو مطرح کرده که مدیریت آن را مئیر بن-شبات به عهده دارد؛ کسی که قبلاً مشاور نتانیاهو و نمایندهٔ او در مسائل ویژه بوده است. طرح دوم در وزارت امور امنیتی اسرائیل طرح و تدوین شده است.

طرح اول خواهان استقرار غزه‌ای‌ها در شهرهای مختلف مصر است، اما طرح دوم بر استقرار آن‌ها در صحرای سینا و پذیرش احتمالاً بخشی از آن‌ها در کشورهای غربی ناظر است.

هر دو طرح اما مرحلهٔ اول را راندن غزه‌ای‌ها به جنوب این منطقه می‌دانند. مرحلهٔ بعد این است که در وضعیتی که شرایط زندگی برای این جمعیت در جنوب رو به وخامت می‌رود، آن‌ها از سر ناچاری راهی جز فرار به شمال صحرای سینا نخواهند داشت و مصر هم قادر نخواهد بود در برابر چنین موجی از فرار گذرگاه‌های خود را ببندد.

بیشتر در این باره:

مروری بر مناقشات اسرائیل و حماس از زمان عقب‌نشینی اسرائیل از غزه

منطقه حائل، مقدمهٔ اخراج؟

دولت اسرائیل به‌طور رسمی از چنین طرح‌هایی حمایت نمی‌کند، ولی به‌عنوان یک گزینه همچنان فاقد موضوعیت تلقی نمی‌شود. به عبارت دیگر، غزه‌ای بدون غزه‌ای‌ها و الحاق این منطقه به اسرائیل ایدهٔ ناآشنایی در میان برخی از احزاب و محافل سیاسی این کشور نیست، به‌خصوص که اظهارات مقام‌های مختلف با گرایش‌های سیاسی متنوع مرزبندی قاطعی را با چنین گزینه‌ای تداعی نمی‌کند.

فقدان ملاحظهٔ مربوط به رعایت وضعیت و سلامت شهروندان عادی و غیرنظامی غزه در جنگ جاری و بی‌پروایی در آواره‌سازی آن‌ها هم عملاً این سوءظن را دامان زده که نهایتاً چنین طرحی اجرایی خواهد شد.

ییسرائل کاتس، وزیر انرژی اسرائیل، اوایل جنگ اعلام کرد که «غزه از برق و سوخت و کار پمپ‌های آب محروم می‌ماند تا همه گروگان‌ها به خانه برگردند»؛ سخنی که تا حد زیادی در جریان جنگ جنبه اجرایی گرفته است.

متهم کردن همهٔ مردم غزه به همدستی با حماس که در سخن برخی از مقام‌های ارشد اسرائیل تکرار می‌شود نیز مؤید این ظن است که پایان جنگ با تسویه‌حساب با کل این جمعیت و دورکردن آن‌ها از اسرائیل رقم خواهد خورد.

سیمحا روتمان، از حزب صهیونیستی دینی که در ائتلاف دولتی شریک است، اخیراً در مصاحبه‌ای با بیان این‌که بعد از جنگ جهان باید به حل مشکل اهالی غزه بپردازد، با اشارهٔ تلویحی به این‌که ۷۵ درصد جمعیت غزه موقعیت آواره دارند و خودشان یا والدین و اجدادشان به‌عنوان آواره به آنجا آمده بودند، گفت که دلیل ندارد که سازمان ملل آن‌ها را در غزه نگه دارد.

آوی دیشتر، وزیر کشاورزی اسرائیل که به حزب لیکود آقای نتانیاهو وابسته است، نیز از «نکبت دوم» یا «نکبت غزه» سخن گفته است.

بیشتر در این باره:

هفتادوپنجمین سالروز «نکبت»؛ آن‌چه می‌خواستند، آن‌چه شد

نکبت در تاریخ فلسطینی‌ها به رویدادهایی حول و حوش سال ۱۹۴۸، سال تشکیل اسرائیل، گفته می‌شود که در جریان آن چند صد هزار فلسطینی از اراضی اسرائیل کنونی آواره شدند. بسیاری از آن‌ها در غزه پناهنده شدند که بخشی از جمعیت کنونی غزه اخلاف آن‌ها به شمار می‌روند.

اقدام کم‌سابقهٔ مشترک رام بن برک، عضو ارشد کنست و معاون پیشین موساد از حزب اپوزیسیون «آینده‌ای وجود دارد»، و دنی دانون، سفیر سابق اسرائیل در سازمان ملل متحد و نمایندهٔ کنونی کنست از حزب حاکم لیکود، نیز در این باره قابل اعتنا شده است. آن‌ها با انتشار فراخوانی در روزنامهٔ وال استریت جورنال خواهان «جابه‌جایی داوطلبانه» اهالی غزه شده‌اند و از کشورهای غربی خواسته‌اند که درهای خود را به روی اهالی غزه باز کنند.

همان‌گونه که گفته شد، در سطح رسمی هنوز چنین مواضعی تأیید نشده است. هم بنیامین نتانیاهو و هم مشاور ارشد او، مایک رگو، در آخرین اظهارنظر خود از ایجاد یک منطقهٔ حائل به دور غزه بعد از پایان جنگ صحبت کرده‌اند؛ منطقهٔ حائلی که باید خطر هرگونه اقدام مسلحانه از درون غزه علیه اسرائیل را غیرممکن کند.

این‌که این منطقه چند کیلومتر از کل مساحت کوچک غزه را در برخواهد گرفت و جزئیات آن چیست، هنوز معلوم نیست، ولی منتقدان بعید نمی‌دانند که این هم روایت دیگری از سوق‌دادن غزه‌ای‌ها به شرایطی باشد که نهایتاً خروج از این منطقه را بر ماندن در آن‌جا ترجیح بدهند.

با این همه، پیشبرد چنین طرحی چه به‌طور رسمی و چه به‌طور غیررسمی از سوی راست‌ترین محافل سیاسی اسرائیل، علاوه بر همراهیِ ولو اجباری خود غزه‌ای‌ها، نیازمند همراهی و همکاری متحد اصلی اسرائیل یعنی آمریکا و نیز کشورهای عربی ازجمله مصر است که البته آن‌ها با هرگونه جابه‌جایی مردم غزه قاطعانه مخالفت کرده‌اند.

بخشی از نگرانی‌ها از تحقق چنین امری، صرف‌نظر از بی‌خانمان‌کردن یک جمعیت بالای دو میلیون نفری در جهان، به این هم برمی‌گردد که بخشی از محافل افراطی راستگرا در اسرائیل بعدتر بخواهند چنین طرحی را در مورد کرانهٔ غربی و سوق‌دادن فلسطینی‌های این منطقه به رفتن به اردن یا آن سوتر به اجرا درآورند و به این ترتیب «مشکل فلسطینی‌ها» را «یک بار برای همیشه» حل کنند.

امید محافل راست افراطی این است که با اجرای این طرح نیازی به اِعمال راه‌حلی توأم با عدالت مبنی بر ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی در کنار اسرائیل یا قبول فلسطینی‌ها به‌عنوان شهروندان برابر حقوق یک کشور دو قومی نباشد.

بیشتر در این باره:

وضعیت غزه، نیازها و آینده آن؛ گفت‌وگو با فعال اسرائیلی حقوق بشر

گزینه‌ای واقعی‌تر، ولی بشرطها و شروطها

گزینهٔ کمتر تند و بیشتر واقعی سپردن امور غزه به نیروهای چندملیتی با یا بدون محوریت سازمان ملل است، چنان‌که مثلاً در مورد کوسووو بعد از سال ۱۹۹۹ و جدایی دوفاکتوِ آن از صربستان روی داد.

مشکل این گزینه این است که اسرائیل و سازمان ملل از دیرباز به‌طور عام و در جنگ اخیر به‌طور خاص به مناقشه و درگیری کشیده شده‌اند و تل‌آویو این سازمان را به‌خاطر انتقاداتی که به نحوهٔ پیشبرد جنگ داشته، غیربی‌طرف و در قطب مخالف خود می‌داند.

این‌که چنین گزینه‌ای با نیرویی از کشورهای عربی مورد اعتماد اسرائیل مانند مصر و امارات و بحرین تحقق یابد هم تقریباً منتفی است، چرا که این کشورها دست‌کم تا کنون حل مشکل غزه بعد از جنگ را مشروط به ترسیم چشم‌اندازی مشخص برای حل کامل مسئلهٔ مزمن فلسطینی‌ها کرده‌اند.

سپردن امور غزه به تشکیلات خودمختار مستقر در کرانهٔ غربی هم به‌عنوان یک گزینه چندان شانسی برای تحقق ندارد. راستگرایان اسرائیل در این‌که تشکیلات خودمختار در همان ساحل غربی هم از میزان قابل اعتنایی از اقتدار برخوردار باشد، همیشه مشکل داشته‌اند.

این تشکیلات حالا به معضلات پرسنلی، مالی و ساختاری دچار است. فقدان مشروعیت دموکراتیک این تشکیلات که از سال‌ها پیش انتخاباتی را شاهد نبوده و سیستم آن حتی در خود کرانهٔ غربی هم آلوده به فساد و ضعف پایگاه اجتماعی است، مزید بر علت است و لذا در غزه هم به‌سختی می‌تواند پا قرص کند و مدیریت آن را به عهده بگیرد.

حتی تأمین مشروعیت دموکراتیک برای تشکیلات خودمختار از طریق انتخابات هم بعید است که با تعمیم قدرت آن بر غزه همراه شود، چرا که اکثر قریب به اتفاق گروه‌های فلسطینی تأکید دارند که حاضر نیستند برای مشکل غزه بعد از جنگ بدون تضمین‌های جدی در مورد حل کل مشکل فلسطینی‌ها پا پیش بگذارند.

در مجموع می‌توان گفت که آیندهٔ غزه و بود یا نبودِ حماس در این آینده در وجه عمده به روند و فعل‌وانفعالات جنگ جاری بستگی دارد. ولی اگر این جنگ مطابق با اهداف تعیین‌شده از سوی اسرائیل پیش برود و حماس به‌راستی از صحنهٔ سیاسی فلسطینی‌ها حذف یا به حاشیه رانده شود، آن‌گاه تمشیت روان و پایدار و بی‌مناقشهٔ امور غزه بعید است که با اشغال آن از سوی ارتش اسرائیل یا ایجاد منطقه حائل قابل تحقق باشد یا گزینهٔ اخراج کامل غزه‌ای‌ها از این منطقه امکان اجرا بیابد.

این در حالی است که با توجه به رویکردها و ایده‌هایی که در سطح بین‌المللی و در منطقه شکل گرفته، گزینه‌های واقعی‌تر برای تمشیت موقت امور غزه هم بدون پرداختن به کل مشکل دیرینهٔ فلسطینی‌ها شاید شانسی برای اجرای کامل و موفق نداشته باشد و همه‌چیز به ترسیم چشم‌اندازی برای حل قطعی مزمن‌ترین مشکل خاورمیانه و سرنوشت فلسطینی‌ها مشروط شود؛ چشم‌اندازی که امنیت واقعی و پایدار اسرائیل هم در گرو آن تلقی می‌شود، وگرنه روز از نو روزی از نو، و خشونت و خون‌ریزی و بی‌ثباتی در منطقه هم همچنان سکهٔ رایج روز خواهد ماند.

بیشتر در این باره:

جمهوری اسلامی و سه دهه حمایت از حماس

نظرات نویسندگان در یادداشت‌ها لزوماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.

منبع خبر: رادیو فردا

اخبار مرتبط: چه سرنوشتی در انتظار نوار غزه و مردم آن است؟