از کودکی غمگین ناصر چشمآذر تا دیپلم پولی او!
ناصر چشمآذر آهنگسازی متفاوت است؛ متفاوت از این نظر که هر آنچه که متعلق به سالهای دور کودکی و نواجوانی انسان باشد، حس و حالی دیگر برای او دارد حال هر چند هم که آن حس و حال تلخ باشد اما این امر تفاوتی در خاص بودن آن حس و حال ایجاد نمیکند! به همین جهت ناصر چشم آذر با ساختن آثاری مانند «بوی ماه مهر»، «مادر من»، «صد دانه یاقوت» با صدای دلنشین خسرو شکیبایی و موسیقی فیلم «قصههای مجید» برای همیشه به فردی متفاوت برای ما تبدیل شده است.
به گزارش ایسنا، امروز سالگرد پنجمین سال درگذشت ناصر چشمآذر است. چشمآذری که اگر امروز بود ۷۱ سال سن داشت، چشمآذری که با آثار خود مانند آلبوم «باران عشق» و حضور پررنگش در فضای سینما و ساخت آثاری موسیقی فیلمهای «هامون» (داریوش مهرجویی)، «خواهران غریب» (کیومرث پوراحمد)، «شبهای تهران» (تهیمنه میلانی) خاطرات زیادی برای هر کدام از ما رقم زده است.
اما همانطور که اشاره کردیم، چشمآذر در کودکی بسیاری از ایرانیها نقش پررنگی داشته است و با این آثار هنر موسیقی او برای همیشه به یکی از آواها و نواهای ماندگار ذهن ما بدل شده است. حال به پاس این موضوع، در ادامه نگاهی خواهیم داشت به کودکی و نوجوانی این نابغه موسیقی که خود در گفتوگویی تصویری با «آرته» به شرح آن پرداخته است.
همچنین در میانه این گزارش، قطعات موسیقی ساخته چشمآذر از جمله «بوی ماه مهر»، «مادر من»، «صد دانه یاقوت»، «ای نام تو» و «قصههای مجید» قرار میدهیم تا یک خاطره بازی هم داشته باشیم.
ناصر چشم آذر پیش از هر چیزی در این گفتوگو به اصل و نصب روس خانواده پدری خود اشاره کرده است و ماجرایی که موجب شد او به نام «ناصر چشمآذر» برسد را شرح داده است.
«اسم شناسنامهای من ناصر است و فامیلی من قبلا ابراهیمزاده یا به قول روسها ابراهیمف بوده است. چون ما یک ژن و نسل روسی هم داریم و پدربزرگم «ابراهیم ابراهیمف» در زمان رضا شاه از شهر باکو از طریق بنادر آستارا وارد اردبیل میشود. پدرم نیز خود متولد بادکوبه بوده است و زمانی که وارد ایران میشوند فامیلی خود را به ابراهیمزاده تغییر میدهند. مادر خونی پدرم رضایت نمیدهد که به ایران بیاید چون اکثر فامیلهایشان در روسیه زندگی میکردند و این جدایی باعث یک دلشکستگی و تراژدی بزرگی برای پدرم میشود. او که خود نوازنده بود، کمانچه را به عنوان ساز برمیگزیند؛ به دلیل سوز و گداز و فراق و جدایی که در صدای کمانچه هست.
زمانی که یک ماه داشتم پدرم در اردبیل به محافل و جشنهای مختلف میرفت. از جمله کسانی که پدرم در مجالس او ساز مینواخت، آقای «چیتساز» انسانی بسیار خیر بود. پدرم در آن زمان من را به مجلس تولد دختر او میبرد. او هم مرا میبیند و میگوید: «اسم پسرت را «ناصر» بگذار». پدرم میپرسد: «چرا؟». او میگوید: «پسرت در یک ماهگی نگاهی به من دارد که گویی با من حرف میزند و چون چشمان او با من حرف میزند، فامیلی خود را هم عوض کن بگذار چشمآذر. چون شما آذری هستید و این پسر میشود چشم آذربایجان و برای شما افتخار میآورد». پدرم هم اسم من را از اسرافیل به ناصر تغییر میدهد.»
در این قسمت میتوانید قطعه قصههای مجید را بشنوید:
منبع خبر: ایسنا
اخبار مرتبط: از کودکی غمگین ناصر چشمآذر تا دیپلم پولی او!
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران