روایت‏‌هایی از ارادت شهدا به مادرشان حضرت زهرا (س)

در سالروز شهادت حضرت صدیقه طاهره (س) نگاهی کوتاه به عشق و ارادت شهدا به ایشان کرده‌ایم.

خادمی حاج قاسم سلیمانی در بیت‌الزهرا س

در کتاب «سلیمانی عزیز» از نشر حماسه یاران، از عشق و ارادت حاج قاسم سلیمانی چنین روایت شده است: «حاج قاسم هرسال فاطمیه ۱۰ شب مراسم می‌گرفت. اوایل برنامه را در حیاط خانه‌شان در کرمان برگزار می‌کرد. سال‌ها بعد، با جابه‌جایی مکان خانه‌اش به خیابان شهید رجایی فعلی، زمین کنار خانه‌اش را خرید و به آن ملحق کرد و اسمش را گذاشت بیت‌الزهرا (س). سال۱۳۷۶ که به تهران منتقل شد، بیت‌الزهرا (س) را وقف عزاداری کرد. دوست داشت آنجا مرکزی برای نشر فرهنگ قرآن و اهل‌بیت (ع) باشد. حتی پیمانکار صحن حضرت زهرا (س) در نجف‌اشرف را آورد تا فضای داخلی آنجا را طبق معماری اسلامی‌ایرانی تزیین کند. می‌گفت: دوست دارم تا ایام فاطمیه کار‌های این بیت‌الزهرا (س) تمام شود. در مراسم فاطمیه بیشتر کار‌ها با خودش بود؛ از جاروزدن تا چای‌دادن. برای تمیز کردن سرویس‌های بهداشتی بیت‌الزهرا (س) کارگر گرفته بودیم. تا فهمید رفت پایین پیش‌شان. نگذاشت کارگر‌ها دست بزنند. بعد همه را بیرون کرد. قدغن کرد کسی پایین برود. در را بست و مشغول تمیز کردن شد. بعد از ۴۵دقیقه آمد بیرون. یک نفس راحت کشید و گفت: «آخیش؛ منم تونستم به عزاداری حضرت زهرا (س) یه خدمتی بکنم». کار که زیاد بود. حاجی سخت‌ترین و بی‌ریاترین را انتخاب کرده بود.»

بیشتربخوانید

  • وجود نورانی حضرت زهرا (س) قرآن ناطق است

شیفتگی به سبک شهید تورجی‌زاده

شهید محمدرضا تورجی‌زاده فرمانده گردان بود و مداح و شیفته حضرت فاطمه (س). در کتاب «خط عاشقی» از نشر حماسه یاران، از ارادت شهید چنین روایت شده است: «از بس که شیفته حضرت زهرا (س) بود، به سادات هم ارادت ویژه‌ای داشت. گردانی داشت به نام یازهرا (س) که بیشتر نیروهایش از سادات بودند. داشت سوار تویوتا می‌شد که برود، رفتم جلو و گفتم: برادر تورجی می‌خواهم بیایم گردان یازهرا (س). گفت: شرمنده جا نداریم. گفتم: مگر می‌شود گردان مادرمان برای ما جا نداشته باشد؟ تا فهمید سیدم پیاده شد، خودش برگه‌ام را برد پرسنلی و اسمم را نوشت. یک روز هم رفتم مرخصی بگیرم. نمی‌داد.

نقطه ضعفش را می‌دانستم. گفتم: شکایتت را به مادرم می‌کنم. از سنگر که آمدم بیرون، پابرهنه و با چشمان اشک‌آلود آمد دنبالم. با یک برگه مرخصی سفیدامضا. گفت: هرقدر خواستی بنویس، اما حرفت را پس‌بگیر.» در بخش دیگر کتاب از شهادت او چنین نوشته شده است: «وقتی شهید شد ترکش خورده بود به پهلوی چپ و بازوی راستش. زیر پهلوی چپش شکاف عمیقی ایجاد شده بود. هنوز چند دقیقه‌ای از اعزامش با آمبولانس نگذشته بود که بی‌سیم اعلام کرد تورجی رفت پیش حسین خرازی. از بس عاشق حضرت زهرا (س) بود، سفارش کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند یازهرا (س)».

اصرار دکتر مجید شهریاری به نصب یک تابلو در دانشگاه

دکتر مجید شهریاری ارادت خاصی به حضرت فاطمه (س) داشت و در کتاب «شهید علم» از انتشارات راهیار، چنین از این ارادت یادشده است: «می‌خواستیم تابلو‌هایی با عنوان «یافاطمه‌الزهرا» نوشته و در اتاق‌های دانشکده نصب کنیم. بعضی دانشجو‌ها می‌گفتند: «این کار‌ها جاش اینجا نیست.» دکتر موافق نبود. می‌گفت: «اتفاقا جاش همین جاست. باید این دانشگاه را با اهل‌بیت (ع) ضمانت کنیم.» دکتر خیلی روی زمان کلاس حساس بود و اصرار داشت که ۹۹درصد ۱۲۰دقیقه را درس بدهد، اما روز‌هایی که به نام اهل‌بیت (ع) گره خورده بود، قاعده‌اش فرق می‌کرد. روز شهادت حضرت زهرا (س) چند کتاب عربی و فارسی همراه خود آورده بود و نیم‌ساعت درباره حضرت صحبت کرد. نمی‌دانم آن روز در ذهنش چه گذشت که شروع کرد با صدای بلند گریه کردن. های‌های گریه می‌کرد و ما هاج و واج دکتر بودیم و فقط نگاهش می‌کردیم.»

وقتی حضرت زهرا شهید مجید قربانخانی را دعوت کرد

در کتاب «مجید بربری» از نشر دارخوین، به خاطره جالبی از ارادت شهید مدافع حرم مجید قربانخانی اشاره و نوشته شده است: «مجید قبل از اعزام خوابی دیده بود. توی خواب حضرت زهرا (س) را دیدم که به من فرمودند: مجید! تو وقتی می‌آیی سوریه بعد از یک هفته پیش خودمی. روی همین حساب بود که یک روز برای تشییع شهید محمد فرامرزی رفته بودیم گلزار شهدای یافت‌آباد. آنجا بود که به عمه‌اش گفته بود: عمه جان! من هم عازم سوریه‌ام. ۲ هفته دیگر جای من هم همین جاست. وقتی بردیمش سوریه، چون تک‌پسر بود نمی‌خواستم عملیات ببریمش. به مرتضی کریمی گفتم: مجید و یکی از بچه‌ها را می‌گذاریم نگهبان دم ساختمان‌ها و خط نمی‌بریم، اما یک‌بار حرف آخر را زد و گفت: سید اگر من را بردی که هیچ. اگر نبردی شکایتت را به حضرت زهرا (س) می‌کنم. خودت می‌دانی و حضرت فاطمه (س). روزی هم که می‌خواست با خواهرش عطیه خداحافظی کند، گفت: توی عملیات از بین ۲۰۰ نفر، فقط ۱۳-۱۲ نفر شهید می‌شوند. همین هم شد. یکی‌اش مجید بود.»

تفحص شهدا با ذکر یازهرا س

در کتاب «تفحص» از نشر صیام به نقل از مرتضی شادکام از عنایت حضرت زهرا (س) در مسیر تفحص شهدا چنین روایت شده است: «در سال۱۳۷۲ در ارتفاعات ۱۱۲فکه مشغول تفحص بودیم، اما چند وقت بود که هیچ شهیدی پیدا نمی‌کردیم. به حدی ناراحت بودیم که وقتی شب به مقر می‌آمدیم حتی حال صحبت کردن با همدیگر را هم نداشتیم. تنها کاری که از دستمان برمی‌آمد نوار روضه حضرت زهرا (س) را می‌گذاشتیم و اشک می‌ریختیم. با خودم می‌گفتم: «یازهرا؛ من به عشق مفقودین اینجا آمده‌ام، اگر ما را لایق می‌دانید مددی کنید تا شهدا به ما نظر کنند و اگر لایق نمی‌دانید که برگردیم تهران.» روز بعد هم بچه‌ها با توسل به حضرت زهرا (س) مشغول تفحص شدند. حین کار روبه‌روی پاسگاه بندانگشتی چیزی نظرم را جلب کرد با احتیاط لازم اطراف آن را خالی کردیم و به بدن شهید رسیدیم. در کنار آن شهید، شهیدی دیگر را نیز پیدا کردیم که جمجمه‌هایشان روبه‌روی هم بود. قمقمه آبی هم داشتند که برای تبرک، همه از آن نوشیدیم. وقتی که از داشتن پلاک مطمئن شدیم، با ذکر صلوات پیکر‌ها را از روی زمین برداشتیم. متوجه شدیم که هر دو شهید پشت پیراهن‌شان نوشته بودند: «می‌روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم.» این‌ها گوشه‌هایی از عنایات حضرت زهرا (س) است.»

منبع: همشهری آنلاین

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع خبر: باشگاه خبرنگاران

اخبار مرتبط: روایت‏‌هایی از ارادت شهدا به مادرشان حضرت زهرا (س)