تفاوت فهم در علوم انسانی با فهم در علوم طبیعی

تفاوت فهم در علوم انسانی با فهم در علوم طبیعی
خبرگزاری مهر

به گزارش خبرنگار مهر، نشست «فهم در علوم انسانی و علوم طبیعی» عصر روز گذشته با ارائه پریسا ساعتچی پژوهشگر فلسفه علم در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه برگزار شد.

در این نشست اساتیدی چون کیوان الستی، عضو هیأت علمی گروه اخلاق پژوهش و فناوری مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و حسین معصومی همدانی استاد فلسفه مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه حضور داشتند.

ساعتچی در این نشست درباره موضوع «فهم» در علوم انسانی با نگاهی به دیدگاه استفان گریم، دانشمند آلمانی سخنرانی کرد.

وی با اشاره به اینکه در همه دوره‌های تاریخی انسان به دنبال فهم بوده به تعریف فهم پرداخت و گفت: درباره فهم دو تعریف وجود دارد؛ دو دیدگاه درباره فهم وجود دارد. یکی دیدگاه دانشمندان علوم طبیعی که نزدیک به مفهوم تبیین (explanation) است و دیگری دیدگاه دانشمندان علوم اجتماعی که نزدیک به مفاهیم همدلی (empathy) یا تعبیر (interpretion) است. استفان گریم درباره فهم از رویکردهای نزدیک به علوم انسانی دفاع می‌کند. او فهم رایج در علوم طبیعی را از نوع دیگری از فهم که غالباً در علوم انسانی رخ می‌دهد و با ارزش‌هایی مرتبط است که اعمال بشری به قصد آنها انجام می‌شود مجزا می‌داند.

ساعتچی افزود: دیدگاه استفان گریم، درباره فهم، «فهم» به مثابه دریافت ساختار است. به این معنا که بسیاری از رفتارهای انسانی از منظر سوم شخص فهمیده می‌شوند و می‌توانند موضوع بررسی‌های علمی باشند. به همان صورت که می‌توان یک رفتار غیرعمدی مثل عطسه کردن را با رویکرد علوم طبیعی توضیح داد به همان صورت نیز می‌توان کنش‌هایی مثل فریاد زدن در خیابان را با ملاک و روش‌های رایج علمی توضیح داد و در نهایت دلیل، معنا یا انگیزه درونی آن کنش‌ها را پیدا کرد.

این پژوهشگر فلسفه علم در ادامه به موضوع «فهم به مثابه مطلوب» پرداخت و توضیح داد: از منظر دیگری، استفان گریم معتقد است چیزی جز انسجام ساختاری حالت‌های ذهنی در فهم این کنش دخیل است و برای فهم تنها ارائه دلیل برای اینکه چرا هدفی توسط فردی «خواسته» شده کافی نیست بلکه آن قصد و هدف باید دارای ویژگی «خواستنی بودن» نیز باشد و فهم کننده لازم است بداند چرا هدفی مطلوب و یا شایسته انتخاب است.

ساعتچی سپس به بررسی ایده گریم پرداخت و گفت: خواسته بودن از خواستنی بودن مستقل است؛ چون اینکه چیزی به هر دلیلی توسط کسی خواسته شده است به این معنی نیست که الزاماً امری خواستنی باشد متقابلاً آنچه خواستنی است ممکن است هیچگاه توسط فرد یا افرادی خواسته نشده باشد. به عقیده گریم به منظور فهم یک کنش کافی نیست که فقط به هدف فکر کنیم بلکه باید بتوانیم خودمان هم یک هدف خیر تشخیص دهیم در غیر این صورت این عمل برای من نامفهوم خواهد بود هرچند در یک بعد قابل فهم است اما در دیگر ابعاد نامفهوم خواهد بود درواقع فهم اعمال انسان چیزی بیشتر از صرفاً دریافت ساختار است.

این پژوهشگر فلسفه علم در ادامه به بیان ابهامات این نظریه با ذکر مثال پرداخت و سپس بیان کرد: گریم دوگانه فهمش را با دوگانه دیلتای مقایسه می‌کند در حالی که دیلتای به نحوی صحبت می‌کند که انگار فهم در علوم انسانی وابسته به کاربر و مبتنی بر مختار بودن انسان است. در این صورت بیشتر موضوعی عمل‌گرایانه و لذا وابسته به زمینه اجتماعی یا context است.

ساعتچی در ادامه به دو نگاهی که گریم به فهم دارد پرداخت و توضیح داد: فهم (۱) به عنوان پاسخی به سوال چرایی تعریف شده است. در نتیجه به نوعی با موضوع «دانش» مرتبط بوده و موضوعی «معرفت شناختی» محسوب می‌شود. فهم (۲) هم وابسته به دانش است اما دانش به وجود اشتراک در دریافت یکسان ارزش‌ها. فهم (۲) به شکل غیرمستقیم به همان شرایطی ارجاع می‌دهد که فهم (۱) را محقق می‌کند. در اینجا همدلی کردن تنها عاملی برای پذیرش وجود ساختاری است که هرچند جزئیات آن را نمی‌شناسیم اما «می‌دانیم» که دست کم امکان توجیه عمل را ایجاد خواهد کرد. در این صورت باید فهم (۲) گریم را نیز نوعی از فهم (۱) قلمداد کنیم؛ موردی که گریم منکر آن است.

این پژوهشگر در ادامه به تشریح دو صورت بندی که وی درباره نظریه استفان گریم ارائه داده پرداخت. صورت بندی فهم به مثابه دریافت ساختار (فهم معرفت شناختی) و صورت بندی عمل‌گرایانه مواردی بود که ساعتچی با ذکر مثال توضیحشان داد.

وی سپس به جمع بندی بحث پرداخت و گفت: به طور کلی استفان گریم دو نوع فهم معرفی می‌کند؛ فهم به مثابه دریافت ساختار و فهم به مثابه مطلوب قلمداد کردن. او معتقد است با دریافت اهداف خاص شخص فهم شونده به عنوان عملی خواستنی به نوعی فهم عمیق‌تر دست خواهیم یافت. بنده در این پژوهش صورت بندی ارائه دادم که در آن نقش عامل در فرایند فهم پررنگ‌تر است و در این صورت بندی نوع «فهم» ارائه شده پیش از دریافت ساختار اتفاق می‌افتد.

ساعتچی در پایان اضافه کرد: در جهان امروزی نگرش باور و تمایل به فهمیدم، نگرش مهمی است. یک شخص ممکن است در زندگی روزمره خود پیوسته در حال دریافت ساختار و یا بررسی مطلوب بودن اهداف کنش‌ها نباشد اما مکانیزمی را به نام همدلی می‌شناسد که به او کمک می‌کند تا در صورت تمایل اعمال این افراد را بفهمد و این تمایل و خواست عامل نیز در شرایط خاصی وجود دارد.

در بخش پرسش و پاسخ این جلسه حسین معصومی همدانی گفت: با دیدگاهی که شما به آن اشاره کردید اغلب رفتارهای انسان غیرقابل فهم است چون گویی چیزی که برای من خواستنی است برای همه خواستنی است در حالی که این‌طور نیست و ما در بیشتر مواقع دوست داریم کسی یا چیزی را بفهمیم که غیر از ماست. ضمن اینکه، دیدگاه مطرح شده کل صحبت و دوگانه دیلتای درباره فهم و تبیین را محو می‌کند و سوال من این است که این وسط تکلیف تببین چه می‌شود؟

این استاد فلسفه علم ادامه داد: دوگانه دیلتای برای فهم علوم اجتماعی مطرح شده نه اینکه برای رفتار عجیب و غریب دلیل پیدا کنیم اما این‌طور که گریم می‌گوید باید دوگانه دیلتای را طور دیگری فهمید.

کیوان الستی هم در بخش پرسش و پاسخ این جلسه گفت: طبیعت‌گرایان می‌خواستند که فهم هم مدل علوم طبیعی با ساختار فهمیده شود اما وقتی شهود به چالش کشیده می‌شود و پای موارد عجیب و غریب به میان می‌آید دیگر چنین فهمی امکان پذیر نیست. در اغلب مواقع فهم (۱) آن چیزی که می‌خواهیم به ما می‌دهد و ما با آن خوشحال هستیم مگر اینکه با مورد عجیب و غریب مواجه باشیم. در فهم دوم اما پای کاربر یا agent به میان می‌آید.

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: تفاوت فهم در علوم انسانی با فهم در علوم طبیعی