رمزگشایی از یک سند

رمزگشایی از یک سند
ایسنا

یک سندپژوه و مدرس تاریخ در جست‌وجوی «تعیین حد شوشتر و جانکی؛ نمونه‌ای نادر از تعیین مرز بر مبنای اسب تازی»، به بررسی سفرنامه قاجاری «عهد حُسام» پرداخته است.

مهدی بیگدلی ـ سندپژوه و مدرس تاریخ ـ با رمزگشایی از کتاب عهد حُسام (سفرنامه لرستان و خوزستان) به قلم محمود میرزا قاجار، نتیجه پژوهش و تحقیق میدانی در جست‌وجوی روایت «جانکی قطعه بهشت؛ توصیف سرزمین و جاذبه‌های جانکی» را به رشته تحریر درآورده و در اختیار ایسنا قرار داده است.

در این پژوهش آمده است: «هنگامی که کتاب آگاهی‌بخش و خاطرات‌گونه سفرنامه عهد حسام نوشته ادیب و شاعر ایرانی محمود میرزا قاجار، فرزند فتحعلی شاه تألیف سال ۱۲۴۵ هجری قمری (که توسط استاد ایرج افشار تصحیح و  در سال ۱۳۹۰ هجری شمسی از سوی انتشارات میراث مکتوب چاپ و منتشر شد) را خواندم، نکات دلپذیر و ظریفی مربوط به خوزستان و جانکی در آن یافتم، که مرا بر آن داشت برای حصول اطمینان از دقائق عنوان‌شده در این کتاب، در پی مشاهده تصویر یا اصل نسخه خطی به جست‌وجو بپردازم، اما در طول چند سال پیگیری من بی‌نتیجه ماند.

در مهرماه امسال، اما با پیگیری پژوهشگر  نکته‌سنج  «فیروزه محسنی» به تصویر نسخه خطی دسترسی پیدا کردم. مشخص شد شماره معرفی نسخه در مقدمه کتاب چاپ‌شده با شماره تصویر نسخه موجود در کتابخانه دانشگاه تهران مغایرت داشت و همین یکی نبودن نشانی، دسترسی را دشوار کرده بود.

با مشاهده متن مربوط در تصویر نسخه عهد حسام، تردیدی برجای نماند که آنچه در مورد منطقه «جانکی» و دیگر مناطق خوزستان در نسخه چاپی مطالعه شد با متن نسخه اصلی مطابقت دارد. در برگ ۱۷۳ نسخه تصویری سفرنامه عهد حُسام در مورد چگونگی تعیین مرز شوشتر و جانکی آمده است: «در دو فرسنگی شهر به سدّی رسیدیم که از کوهی به کوهی بود و ۱۰ فرسنگ طول او بود. معلوم شد این سدّ را ملوک فارس کشیده‌اند، به آن جهت که سابقاً در میان حاکم جانکی و شوشتر در حدود حرف بود. پادشاه فارس امر کرد که دو روزه خواب هر دو را گرفتند. این از جانکی و آن از شوشتر، در ساعتی مشخّص معیّن هر دو را از راه بخصوصی روانه (کردند تا) هر جا به هم رسیدند آن حدّ ملک باشد. حاکم شوشتر به جایی که الان به «تخت غیرتان» مشهور است، رسیده بی‌تاب و به خواب شد. حاکم جانکی تاخت تا به او رسید. آن سدّ حدّ شد. بسته‌اند که حدّ باشد در این دو ولایت. مِن‌بعد به فاصلۀ یک میدان ازو گذشته چاهی است، به «چاه مصلّی» موسوم. اهل خیری او را از سنگ بریده چهل پله دارد تا به آب برسد. آب در آن نواحی نیست بجز آن. چون بارگاه مردم است (که آداب) تطهیر و صلوه به عمل می‌آورند او را مصلّی نام کردند...»

اما این همه ماجرا نبود؛ چرا که تفحص برای  یافتن مکان‌های  مورد اشاره در روایتی از متن نسخه، مرتبط با تعیین حدود شوشتر و جانکی از زمان مشاهده و مطالعه نسخه چاپی آغاز شده بود که تا پاییز امسال ادامه یافت. افزون بر اینکه دغدغه یافتن مکان مورد اشاره، اولویت پژوهشگر بود، تبیین و تحلیل محتوای داده‌های مرتبط در متن کتاب محمود میرزا قاجار برای درک بهتر روایت ضرورت یافت. از همین‌رو دو پرسش برای این پژوهش مطرح شد:

۱ ـ آیا سنجش محتوای روایت مورد بحث با مشاهدات عینی کنونی موجود در منطقه مطابقت دارد؟

۲  ـ آیا راستی‌آزمایی محتوای مندرج در متن روایت با منابع تاریخی مرتبط با مناطق مورد بحث صحت و پذیرش روایت را به لحاظ تحقق عینی و واقع‌گرایی تأیید می‌کند؟

یکی از مشکلات پژوهشگران در تحقیقات تاریخی و یافتن جای نام‌های مورد اشارۀ مورخان پیشین و سیاحان دوران گذشته، تغییر، تحریف یا در پاره‌ای موارد حذف نام مکان‌هاست. واژه کلیدی مورد اشاره در متن مربوط به حد شوشتر و جانکی «سد» (بند) و «چاه مُصلی» بود، که با وجود پیگیری‌های مکرر از مطلعین محلی شوشتر و نواحی پیرامون آن، از وجود چنین جای نامی پیرامون محدوده شوشتر اظهار بی‌اطلاعی کردند. تا اینکه در پاییز امسال محتوای متن مورد اشاره در مورد مرز جانکی و شوشتر را با یکی از پژوهشگران آن سامان آقای «علی‌محمد چهارمحالی»، کارشناس مرمت و احیای بناهای تاریخی در میان گذاشتم و ایشان بررسی میدانی منطقه پرچستان واقع در شمال شرق شوشتر را  پیشنهاد کردند. به همین منظور در روز پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲ همراهِ «محمدرضا ابول‌زاده» از مطلعین محلی و کارشناس باستان‌شناسی و «نورالله بیگدلی» دکترای جغرافیا به بررسی میدانی منطقه مورد نظر پرداختم. با عبور از شهرستان شوشتر و طی کردن مسافتی ۱۲ تا ۱۴ کیلومتر در جهت شمال شرقی و ورود به منطقه موسوم به پرچستان قبل از هر چیز،   آثار و بقایای «سد»  یا بند نسبتاً طویلی نمایان بود، که با توصیف کوتاه و روشنی که محمود میرزا قاجار از این «سد» (بند) به دست می‌دهد قابل تطبیق بود.

درازای آثار  «سد» (بند)، اشاره به کوه‌ها و از همه اطمینان‌بخش‌تر وجود چاه (آب انباری) در نزدیکی سد ما را به چاه مُصلّی، مورد اشاره در متن رهنمون می‌کرد، که البته حالا نزد اهالی منطقه، این مکان به نام «بقعه امیرالمومنین» موسوم است. «تخت غیرتان» عنوان‌شده در متن نیز هم‌اکنون در محدوده شوشتر به سمت پرچستان به همین نام شناخته می‌شود.

از اینکه پس از مدت‌ها تفحص و پی‌جویی در طول چند سال، توانسته بودم اثر توصیف‌شده در متنی تاریخی را که  با روایتی نادر و  کهن از تحدید حدود گزارش شده بود، بیابم سرشار از شوق زایدالوصفی لذت حس حقیقت‌جویی را چشیدم.»

مهدی بیگدلی، سندپژوه و مدرس تاریخ در ادامه اشاره‌ای به کتاب عهد حسام و دیگر جزئیات این پژوهش دارد که به این شرح است: «نویسنده متن محمود میرزا قاجار در سال ۱۲۴۵ هجری قمری حدود ۲۰۰ سال پیش در منطقه مورد اشاره حضور یافت و در ارتباط میدانی با مردم آن سامان روایت و نقلی را که از پیشینیان به مُطلعین آن عصر انتقال یافته بود ثبت و ضبط کرد؛ روایتی خاص و شاید بی‌نظیر در جغرافیای تاریخی که به نظر می‌رسد انتقال‌دهندگان با بهره‌گرفتن از تخیل و آمیختن آن با واقعیت در پی توجیه مناسبات سیاسی و اجتماعی پدیدآمده بر اساس قدرت و شرایط اجتماعی و سیاسی روزگار خود  بودند.

نحوه بیان و ظاهر روایت شاید در نخستین برداشت، خواننده و مخاطب را به یاد داستان آرش کمانگیر اندازد، از همین‌رو وجه اسطوره‌ای (حماسی) و قصه‌گونه روایت نمایان است. با این تفاوت که در داستان آرش کمانگیر عمل غیرواقعی و خارج از توانایی قهرمان داستان به وضوح قابل درک است، اما محتوای روایت «تحدید حدود جانکی و شوشتر» اگرچه نامرسوم و نادر است، اما غیرعادی نیست. گرچه مصحح کتاب استاد «ایرج افشار» در یادداشتی که به عنوان مقدمه کتاب چاپی نگاشته‌اند در یک نگرش کلی نسبت به وجه تسمیه‌های عنوان‌شده توسط نویسنده، رویکردی نقادانه دارند.

از سوی دیگر ابهام عنصر زمان که در مطالعات تاریخی ضروری و از اهمیت فراوانی برخوردار است جای این پرسش را باقی می‌گذارد، که در چه زمانی این واقعه رخ داد؟ عبارت «پادشاه فارس» نیز به تنهایی نمی‌تواند دلالتی بر یکی از  دوره‌های تاریخی مانند ساسانیان باشد؛ چرا که میان پادشاهی ساسانیان تا زمان نقل روایت بیش از  ۱۲ قرن یا ۱۲۰۰ سال  فاصله زمانی است. مگر آنکه این احتمال را بدهیم نویسنده روایت عنوان «پادشاه فارس» را با عبارت دیگری که از آگاهان محلی شنیده است، تغییر داده باشد.

افزون بر این ناروشن بودن نام حاکم جانکی و اشاره نشدن به نام حاکم شوشتر در روایت تعیین مرز دو ولایت، بر ابهام تبیین داده‌های موجود در متن می‌افزاید؛ چرا که یکی دیگر از مواردی که در مطالعات تاریخی باید به وضوح مشخص شود این است که چه کسانی اقدام به کنش یا عمل کرده‌اند.

دانش تاریخ، جزئی از فرهنگ یادآوری و آگاهی‌بخشی جامعه‌ است و به همین منوال جغرافیای تاریخی. مواردی را که در گفتمان روایتگری و یادآوری فراموش شده‌اند می‌توان وارد دانش تاریخ کرد و اهمیت روایت مورد بحث در بُعد پژوهش‌های کاربردی می‌تواند به کار آید.  

تحلیل و تبیین روایت «تحدید حدود شوشتر و جانکی» سنجش با سایر منابع، کهن‌ترین توصیف جغرافیایی که از منطقه جانکی (جوانکی) در دست است، از متن کتاب ریاض الفردوس حسینی نوشته‌شده در سال ۱۰۸۲ هـجری قمری است که در مورد گرمسیر و سردسیر جانکی توضیح می‌دهد: «مشتمل بر چندین قراء و مواضع و مزارع است، ازخانمیر{زا}که جوانکی سردسیر است، کوهی در کمال رفعت به مانجشت (مانگشت) مشهور تا رامهرمز کشیده و روی آن جبل بر سمت قبله است و بر زیر کوه جایگاه منازل ایل و احشام است. آب صافی و سبزه وافی دارد و درختان منافع‌رسان از مهلب که «پسته غالبه» گویند و بلوط «و انجکک» و «کلخنگ» و «بنک» بسیار دارد تا به حدی که وجوهات نقدی خود را از آنها به عمل می‌آورند. جوانکی (جانکی) گرمسیر بر این موجب است که علی خورشید، میداود، دیشمک، ابراهیم همزه، ابوالفارس بالابند، ابوالفارس دامن بند، کیت (کت) و ماغر، ابوالعباس، سروستان، اشکوهی، بلتولی، گورگیر، سادات کوشکک، مشایخ ساوش، میلاس جوانکی (جانکی) سردسیر بر این موجب که هفت قریه، هریک در کمال معموری. لردجان (لردگان) محتوی است بر چهار قریه، شیوند جوانکی مبنی است بر دو قریه، نزدیکترین مکان از منطقه جانکی معرفی شده در ریاض الفردوس به موضع مورد بحث گورگیر است، که تا موضع «سد» یا بند فاصله دارد.»

علی ابن عبداله مشعشعی، نویسنده تاریخ محلی ارزشمند مربوط به دوره صفوی (الرحله) در ذکر وقایع مربوط به سال ۱۱۱۱ هـجری قمری به روشنی اظهار می‌کند که «پس سید هیبه{مشعشعی} از راه جونکی به شوشتر آمده...». در منابع معتبر دیگر مانند «بدایع الاخبار» میرزا عبدالنبی منشی بهبهانی نیز در ذکر وقایع تاریخی مربوط به جوانکی (جانکی) اشاره شده است.

در دیگر منابع و متون تاریخی دوره افشار، زند و قاجار و سفرنامه‌های سیاحان اروپایی، مانند سفرنامه لرستان و خوزستان بارون دبُد روسی، نوشته‌های هنری لایارد انگلیسی،  نیز به جانکی و شوشتر اشاره شده، اما به جز اشاره بارون دبد روسی در سفرنامه خود که گزارشی از طی مسیر جانکی به شوشتر به دست می‌دهد، سایر منابع در زمینه مرز دو منطقه مطلبی عنوان نکرده‌اند. لازم به توضیح است بارون دبد با وجود اینکه به نام پرچستان شوشتر اشاره می‌کند، اما محدوده مرزی جانکی با شوشتر را پیش از ورود به این منطقه و در هنگام طی مسیر «بتوند» عنوان می‌کند.  

شوشتر و جانکی هر دو از مناطق دارای اهمیت جنوب غرب ایران در دوره‌های تاریخی هستند. شوشتر به دلیل مدنیت برجسته و بهره‌مندی از ساختارهای سیاسی، اقتصادی پیشرفته‌تر و  قشربندی بر اساس حرفه‌ها و مشاغل و وجود کانون‌های علمی و شهر آئینی شهرت بیشتری در متون و منابع تاریخی و ادبی داشت. تصور می‌رود جانکی به دلیل بهره‌مندی از چشم‌اندازهای طبیعی و ظرفیت‌های  جغرافیایی، داشتن مراتع و نیروی انسانی فعال و پرتحرک و همین‌طور دور بودن از مراکز قدرت و غلبه فرهنگ شفاهی بیشتر در حفظ سُنن  کهن ایرانی اهمیت دارد.

رقابت‌های سیاسی و عواملی مانند منافع حاکمان، اخذ مالیات بیشتر، سهولتِ در اداره، یا کشمکش‌های اجتماعی برای بهره‌بردن از مراتع طبیعی، زمین‌های حاصلخیز و دیگر عوامل اقتصادی مانند دسترسی آسان‌تر به بازار و مراکز تجاری از زمینه‌های جابه‌جایی مرزها در طول دوره‌های تاریخی بود، اما نباید از نظر دور داشت که مؤلفه‌های هویت‌سازی مانند آئین‌ها، آداب و رسوم، زبان و گویش مردمان و گروه‌های اجتماعی را به‌هم پیوند می‌دهد و تحدید حدود بیشتر کارکرد سیاسی داشته است.

مرزهای فرهنگی در بیشتر مواقع فراتر از حدود و ثغور معین پ‌شده هستند، همچنان که مرزهای فرهنگی ایران کنونی بسیار فراتر از مرزهای سیاسی هستند. در دوران پیشامدرن، مرز معنا و کارکرد امروزین را نداشت و بیشتر از پدیده‌های طبیعی مانند کوه، رود، انبوه درختان، دره، یا برای نمونه مورد بحث (سد یا بند) برای تحدید حدود استفاده می‌شد و جوامع سنتی برای اینکه بتوانند هویت خود را تعریف کنند نیاز داشتند میان خود و دیگری و یا مکان و سرزمین محل زیست خود با دیگری مرز ایجاد کنند و احساس هویت جمعی و منافع جمعی در تحدید حدود نقش داشت.

نشانه‌های طبیعی حائل میان دو ولایت یا دو گروه از مردم در گذر زمان و متأثر از نوسانات  قدرت یکی بر بسط یا قبض پهناوری سرزمین دیگری، متغیر بود.

روایت به طور تلویحی تازش یکی از حاکمان را نشانه هوشیاری و جاه‌طلبی و خواب دیگری را نشانه غفلت می‌داند، اما با ژرف‌نگری می‌توان برداشت دیگری هم از روایت ارائه داد و آن اینکه با وجود تکاپوها و تحرکات جانکی برای بسط قلمرو و بهره‌مندی بیشتر نهایتاً این شوشتر بود که با درایت و تدبیر بخش مرغوب‌تر و هموارتر را در تصاحب و تملک شهری خود داشت. عکس‌های هوایی استعداد و ظرفیت و غنی‌تر بودن محدوده شوشتر را با محدوده مورد بحث، جانکی به وضوح  نشان می‌دهد.

ذکر این نکته ضروری است که غنای اقتصادی شوشتر قاعدتاً مربوط به قرون پیشین و پیش از زمان بهره‌برداری از منابع نفتی در گستره جانکی‌ است؛ چراکه با اکتشاف نفت و ایجاد تأسیسات نفتی در قرن اخیر، مناسبات اقتصادی و به‌ویژه از منظر انرژی ظرفیت‌های بالقوه را تغییر داد، اگرچه از این ظرفیت عظیم،  جانکی‌ها بهره چندانی عایدشان نشد. از منظر دیگر روایت می‌تواند به ارتباط فرهنگ و نوع نگرش اجتماعات به رخدادهای تاریخی و جغرافیایی یا جغرافیای تاریخی و سیاسی مربوط باشد.

به نظر می‌رسد در نواحی محلی و اجتماعات ماقبل مدرن، هویت فرهنگی با انگاره‌های ذهنی گره خورده و در مواردی چون  سرحدگذاری واقعیت‌های موجود را با کهن‌الگوهای پیشین پیوند می‌دادند و ویژگی‌های تصمیم‌سازان را نیز با ایهام و اشاره عنوان می‌کردند و شاید هم با ساخت روایات در ذهن خود کنش‌ها و اقداماتی را که برای حفاظت و پاسداری از مرزها اهمیت داشت ارزش‌گذاری می‌کردند یا اهمال‌کاری و مسامحه تصمیم‌سازان و حکمرانان محلی را در روایات شفاهی باز می‌تاباندند و با یادکردهای شفاهی و نقل تاریخ به بیان و زبان خود لزوم هوشیاری، عدم غفلت و پاسداری از حدود را برای آیندگان ضروری می‌دانستند. پیوستگی و آمیختگی تاریخ با جغرافیا و فرهنگ را در این روایت به خوبی می‌توان درک کرد و همچنان که در برخی مکاتب نوین جغرافیای تاریخی بر «فرهنگ» تأکید شده است، این روایت از منظر ژئوکالچر نیز واجد اهمیت است.

از سوی دیگر روشن است که همیشه رخدادهای تاریخی در روایت‌های رسمی و کلاسیک بازنمایی و عنوان نمی‌شوند. گاهی حافظه شفاهی جمعی بهتر می‌توانست خارج از سوگیری یک واقعه را در ذهن و زمانه نگه دارد، به‌ویژه در گذشته که امکان و دسترسی به جزئیات وقایع برای همه مورخان سامان‌پذیر نبود. این را که چرا چنین روایتی در منابع معتبر تاریخی مربوط به تاریخ شوشتر، مانند کتاب «فردوس» تألیف علاء الملک حسینی شوشتری در دوره صفوی، تذکره شوشتر تألیف سیدعبدالله جزایری (درگذشته ۱۱۷۳ قمری)، گزارش نشده است می‌توان از همین منظر نگریست که آیا اساساً روایت ساخته و پرداخته جماعت رقیب بود یا آنکه نویسندگان مزبور اعتنای چندانی به گفتمان رقیب یا روایت متفاوت نداشتند که حتی با پذیرش‌فرض دوم عنوان نشدن چنین روایتی در تاریخ‌های محلی مربوط به منطقه جانکی مانند نسخه خطی «کربلایی زکی بیگ کرد زنگنه» و دیگر منابع متأخر که در مورد جانکی واجد اهمیت هستند، قابل تأمل است.

در هم‌مرز بودن جانکی و شوشتر در دوره ثبت روایت تردیدی نیست و قرائن و شواهد متعدد نظیر تصویری که در کتاب ارزشمند ریاض الفردوس حسینی از متن‌های دوره صفوی وجود دارد یا آنچه بعدها مورخان و سیاحان ایرانی و خارجی درباره جغرافیای دو منطقه جانکی و شوشتر به دست می‌دهند، همجواری دو منطقه مذکور پیش از پدیداری تقسیمات اخیر و ایجاد شهرها و شهرستان‌های کنونی را تایید می‌کنند.

در کتاب مرات البُلدان محمدحسن خان اعتماد السلطنه نکته‌ای عنوان شد که می‌تواند در درک حدود جغرافیایی و مناسبات اجتماعی (جابه‌جایی جمعیتی) دوره قاجار یاری‌رسان باشد. نویسنده مذکور با اشاره به اینکه حد شمال غربی جانکی محدود می‌شود به خاک کندزلو، که از توابع شوشتر است، در آنجا تصریح می‌کند: «طایفه گندزلو که از طوایف شوشتر است پیش از این در جانکی تقریباً بیش از سه‌هزار خانوار بودند، ولی حالا ششصد خانوار از آنها باقیست و مابقی متفرق شده‌اند...»

جهانگیر قائم‌مقامی در نوشتاری که در شماره ۴۷ مجله بررسی‌های تاریخی با عنوان توضیحاتی در باب یک سند چاپ و منتشر شد، اشاره می‌کند: «ولی نباید از نظر دور داشت که مراد صنیع‌الدوله (اعتمادالسلطنه) از لفظ جانکی در اینجا، منطقه‌ای نیست که امروزه در تقسیمات ارضی و طایفه‌ای خوزستان، جانکی گفته می‌شود؛ زیرا در آن ایام خاک جانکی شامل اراضی مکوند و حدود مسجد سلیمان نیز می‌شد، که مجاور با اراضی امروزی افشارهاست و این رسم تا سال ۱۳۱۶ شمسی هم معمول بود که مکوند و حدود مسجد سلیمان را سر جمع جانکی محسوب می‌داشتند.»

با توجه به اینکه مرات البلدان در زمان ناصرالدین شاه قاجار نوشته شد، به نظر می‌رسد که جابه‌جایی گندزلوها از محدوده جغرافیایی جانکی به شوشتر تداوم یافت و هم‌اکنون نیز جماعت گندزلو در دو سوی بند مورد اشاره ساکن هستند. اگرچه تعیین قدمت این بند نیاز به بررسی‌های دقیق باستان‌سنجی و کاوش دارد، اما به نظر می‌رسد چاه مصلی که در متن مورد بحث از آن یاد شده با فاصله یک میدان از سد مورد اشاره، همان آب‌انبار کنونی کنار بقعه امیرالمومنین است.

آن‌طور که مطلعین محلی نقل می‌کنند و چند مورد هم در منطقه قابل مشاهده بود آب‌انبارهایی در این مسیر احداث شد که آب اهالی و کاروان‌ها و قافله‌ها را تأمین می‌کند. درباره ارقام مورد اشاره در متن مانند چهل پله داشتن چاه مصلی و ده فرسنگ طول سد (بند)،  می‌توانند نشانه کثرت باشند؛ چرا که در تاریخ‌نگاری گذشته و سنتی ایران، ارقام و اعداد در بسیاری از روایات کهن نشانه کثرت بودند نه واقعیت.

اینکه تازش حاکم جانکی از کدام نقطه جانکی بود نیز ناروشن است، بنا به منابع موجود و همچنان که اشاره شد جانکی گستره وسیعی از لردگان در چهارمحال و بختیاری کنونی تا نزدیکی رامهرمز و شوشتر در خوزستان را در بر می‌گرفت، اما این که حاکم جانکی مورد اشاره از کدام نقطه جانکی حرکت کرد که حاکم  شوشتر بیدار نشد معلوم نیست.

آیا می‌توان فرضیه دیگری مطرح کرد که این همه تحرک و زحمت حاکم  جانکی در مقایسه با آسایش حاکم شوشتر ناچیز و بی‌ثمر بود؛ چرا که غالب محدوده حاصلخیز و شهر (با همه عناصر اصلی لازم و شناخته شده برای شهرهای اسلامی) را در دست و مالکیت داشتند.

درباره کارکردهای سد (بند) در متن مورد بحث، به جای واژه «بند»، حصار، بارو یا دیوار از سد استفاده شد، اما در میان اهالی منطقه به بند موسوم است. استفاده از عنوان سد برای چنین استحکاماتی در جاهای دیگر ایران نیز قابل مشاهده است.

می‌دانیم که دیوار در ادبیات نشانگر قدرت بود و غالباً برای محصور کردن، ایجاد امنیت و حفاظت مورد استفاده قرار می‌گرفت، اما به جز این موارد و به‌ویژه در ارتباط با تفسیری که از متن حاصل می‌شود کارکردهای دیگری نیز می‌تواند داشته باشد مانند محدودیت، قدرت، جدایی و جدایی‌گزینی.

درباره حفاظت از مرز یا محیط یا کارکردهای دفاعی نیز گفته می‌شود برخی از قسمت‌های دیوار تا نزدیک دو متر ارتفاع دارد و این فرضیه را که دارای کارکرد دفاعی بود، تقویت می‌کند. در میان جوامع سنتی محصور کردن می‌توانست نماد مالکیت هم باشد و محصور کردن علاوه‌بر جدایی‌گزینی و تعیین قلمرو نشانه مالکیت هم بود. این بند کهن که بخشی از آن در نزد اهالی به بند علی مُرده موسوم است قدمتی دیرینه داشته باشد، این بند می‌توانست فارغ از کارکرد سرحدگزاری کارکرد دفاعی، سیاسی هم داشته باشد و در منازعات و کشمکش‌های محلی نقش حفاظ را ایفا می‌کرد. وجود استحکامات دفاعی در نزدیکی شهر و در ارتفاعات مشرف به شهرها امری غیرعادی نبود  .

نتیجه‌گیری اینکه محتوای روایت مورد بحث از این منظر مهم است که نمونه‌ای نادر از حدگزاری را بیان می‌کند و اینکه ذهنیت مردم تا چه اندازه به حدود و ثغور و هویت‌بخشی از طریق جداگزینی می‌پرداخت. از سوی دیگر با فرض پذیرش وجود رگه‌هایی از واقعیت در این روایت می‌توان چنین تصور کرد که مردم عادی نسبت به کنش‌ها و رفتارهای سیاسی تصمیم‌سازان در محل خود بی‌تفاوت نبودند و با آمیختن ویژگی‌های رفتاری با تخیل و فراتر از واقعیت عینی مطلق تصمیم‌های حاکمان منطقه را مورد ارزیابی قرار می‌دادند تا آیندگان نسبت به اقدامات خود با تأمل جدی‌تری تصمیم‌سازی کنند. ضمن این‌که کارکردهای هویتی و دفاعی یا امنیتی، استحکامات و «سد» یا بند مورد بحث را نباید نادیده گرفت، اما اینکه چرا این گونه مرزگذاری در ارتفاع و بالادست شوشتر انجام پذیرفت، نه در بخش‌های دشت، که به دلیل اهمیت مناطق استراتژیک، مراتع، اهمیت کوه‌ها و ارتفاعات و وجود راه اصلی و شاید استقرار یک قبیله و گروه از مردمان که افزون بر مناسبات اجتماعی در مناسبات سیاسی برای پاسداری یا راهداری و حفاظت از حدود یا بهتر بگوییم استقرار در کنار استحکامات نیز بود.

به نظر پژوهشگر، این روایت آمیزه‌ای از واقعیت و ذهنیت مردمان منطقه از یک رخداد تاریخی است که در طول زمان تغییر یافته و مناسب خواست و تخیل مردمان آن سامان در ذهن و زمانه انتقال یافت، چون تا پیش از مشروطه خط‌کشی برای تقسیم‌بندی کشور به بخش‌های مختلف به طور رسمی انجام نشد، آنچه وجود داشت میراث دوره‌های پیشین و با وجود دستورالعمل‌های مختلف بود، اما فقدان نظام اداری و نظم ثابت در تقسیمات کشوری و آشوب و ناامنی، فرمانروایان ایالات و ولایات خود به تقسیم مراتع و منابع می‌پرداختند و ناپایداری مرزها غیرعادی نبود، اما تدابیر برخی از حکام برای ثبات قلمرو سیاسی، امنیت منطقه و بهره‌مندی از منابع اقتصادی موجب ایجاد چنین سدی (بند) شد، که در پایداری حدود مؤثر بود و کاربرد داشت.

فقدان رودخانه در محل مورد بحث هم زمینه ایجاد آب‌انبارها را پدید آورد. گرچه در روایت از اصطلاح چاه استفاده می‌شود، اما در ادبیات مردم منطقه به جای واژه آب‌انبار از واژه چاه استفاده می‌کنند، چون در گذشته تاریخ ما عمدتاً شفاهی و نامکتوب بود و گرایش به اغراق در یادکرد رخدادهای تاریخی متداول بود، اما شیوه‌ای که نویسنده در مورد تعیین حدود نقل می‌کند گویی میان مردمان آن سامان شناخته شده بود.

می‌دانیم که گروه‌های اجتماعی و افراد، مواجهه متفاوتی با گذشته و رخدادهای تاریخی داشتند. مورخان منابع تاریخی شناخته‌شده نیز از این حیث مستثنی نیستند و در انعکاس رخدادهای پیشین بینش خود را نیز لحاظ می‌کردند. از جهتی تصور می‌رود نقل‌کنندگان روایت رخداد در توصیف گذشته، انتظارات آینده را نیز در نظر داشتند؛ هنگامی که دقایق کنش‌های مؤثر کنونی برای ارزیابی ثبت و ضبط نمی‌شود، آگاهی نسبت به گذشته‌ای که منابع محدود و اندک بودند، لزوماً از طریق منابع رسمی مکتوب به دست نمی‌آید، چه بسا آگاهی اجتماعات سنتی یا گروه‌ها نسبت به گذشته خویش از طریق یادکردهای شفاهی به گونه کارآمدتری انتقال می‌یافت، از همین رو ضرورت توجه به گفتمان‌های شفاهی در رویکردهای تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری اهمیت می‌یابد.»

این پژوهشگر در پایان این پیشنهادها را مطرح کرده است:

کاوش در محوطه بند یا سد مورد بحث برای قدمت‌یابی و تعیین زمان ساخت یا ایجاد بند که از این طریق می‌توانیم عنصر زمان را در لابه‌لای محتوای روایت تاریخی بازیابی کنیم.

مورخان و تاریخ‌پژوهان نباید نسبت به نگرش‌های محلی روایات شفاهی و گفتمان‌های غیررسمی بی‌توجه باشند.

خوانش متفاوت از رخدادهای گذشته محدود و در انحصار تاریخ‌پژوهان نیست، بلکه به یادسپاری و به خاطرسپاری جمعی گذشته نیز ممکن است به گونه‌های متفاوت در ذهن افراد و گروه‌ها شکل بگیرد.

انتهای پیام

منبع خبر: ایسنا

اخبار مرتبط: رمزگشایی از یک سند