ادیبستان «تابناک»؛ سی و چهارم
دو شعر کوتاه از ابوالمفاخر رازی
مرا بخواند عبیدالَه از میان عرب
رسید بر دلم از خواندنش هزار عجب
مرا امارت ری داد و گفت: حرب حسین
قبول کن که از او ملک راست،شور و شغب
به ملک ری دل من مایل است و می ترسم
به کینه چون بکشم پادشاه ملک ادب
چگونه تیغ کشم بر رخ کسی که وراست
شجاعت و نسب و علم و حلم و فضل و حسب
سزای قاتل او دوزخ است و می دانم
که این چنین عمل آرد خدای را به غضب
ولی چو در نگرم در ری و حکومت آن
رود ز عمق دلم خوف نار ذات لهب
ضمناً ابوالمفاخر ترجمه رجز حر ریاحی را هم به صورت زیر بیان نموده است:
منم شیردل حر مردم ربای
کمر بسته پیش ولی خدای
خوشا حر فرزانه نامدار
که جان کرده بر آل احمد نثار
ز رَخش تکبر فرود آمده
شده بر براق شهادت سوار
به عشق جگر گوشه مصطفی
برآورده از جان دشمن دمار
حکایاتی از عبید زاکانی
مردی نزد ایاس بن معاویه آمد و گفت:اگر خرما خورم زیانیم باشد؟ گفت:نه. گفت:در صورتیکه سیاهدانه با نان خورم گناهی کرده ام؟ گفت:نه. گفت:اگر کمی آب بر سر آن نوشم؟ گفت:منعی ندارد. گفت:شراب خرما هم ترکیب همین چیزها باشد بعد از چه رو حرامست؟ ایاس گفت:اگر بر تو کمی خاک افشانند دردت آید؟ گفت:نه. گفت:اگر بر پیکرت آب پاشند، اندامیت بشکند؟ گفت:نه. گفت: اگر از آب و خاک خمیری کنند و در آفتاب نهند که خشک شود و بر سرت بکوبند چون باشد؟ گفت: آنم می کشد. ایاس گفت:آن هم چون این باشد.
****
پادشاه محمود پیرمردی ضعیف را دید، کـه پشتواره ای خار میکشد. بر او رحمش آمد؛ گفت: ای پیرمرد دو ؛ سه دینار زر میخواهی؟ یا دراز گوش«خر»؟ یا دو سه گوسفند؟ یا باغی کـه بـه تو دهم تا از این زحمت خلاصی یابی؟
پیرمرد گفت: زر بده، تا در بین بندم و بر دراز گوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و بـه باغ روم و بـه دولت تو«کمک تو» در باقی عمر آنجا بیاسایم.
پادشاه را خيرمقدم و فرمود: چنان کنند.
ترکیببند:
چندین بیت متحدالوزن و متحدالقافیه - چون یک غزل - آوردهشود و در پایان یک بیت حد فاصل این بیت با بندى دیگر شود که در ادامه مىآیدو با بند اول در وزن متحد و در قافیه مختلف است. و حد فاصل بند بعد با دیگربندها را نیز بیتى با قافیهاى جز بند اول آورند، حاصل آن را ترکیببند گویند.
×.............. ×...........
×.............. ×...........
×.............. ×...........
#.............. #...........
ابوالفضل مفاخر رازی
ابوالفضل مفاخر رازی شاعر پارسی گوی دوره سلجوقی و هم دوره محمد بن ملک شاه و پسرش مسعود است. اطلاعات زیادی از زندگی او در دست نیست.فقط می دانیم که در نیمه اول سده ششم قمری در ری می زیسته است. دولتشاه سمرقندی او را اندیشمندی کامل و ادیبی فاضل شمرده است و از او با عنوان استاد الشعرا یاد کرده است. تمام دیوان او متبوع و مقبول است به لطافت و سلاست، به حلاوت گفتار و بلاغت اشعار و نهایت امتیاز را دارد. رازی ادیبی فاضل بوده است اشعاری از او در آتشکده آذر و روضه الشهدا نقد شده است. او شاعری شیعی مذهب بوده است. شاعران شیعه یا اشعار خود را از جور ظالمان و مغرضین، آنگونه که بایسته است ثبت و ضبط ننموده و یا اگر دیوانی ترتیب دادهاند،از میان برده شده است. چرا که از هر صد شاعر شیعه،شعر یکی از آنان هم به دست ما نرسیده است.او اشعار خوبی در مدح و رثای ائمه اطهار علیهم السلام دارد.
حکایتی از سعدی
پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام، دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد. چندان که ملاطفت کردند آرام نمیگرفت و عیش مَلک از او منغص بود. چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، مَلک را گفت: اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم. گفت: غایت لطف و کرم باشد.
بفرمود تا غلام به دریا انداختند. باری چند غوطه خورد، مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند. به دو دست در سکان کشتی آویخت. چون بر آمد به گوشهای بنشست و قرار یافت. مَلک را عجب آمد. پرسید: در این چه حکمت بود؟ گفت: از اول محنت غرقه شدن نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمیدانست. همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید
معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف
از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است
غزلی از محمدحسین بهرامیان
گفتی نمی خواهی که دریا را بلد باشی
اما تو باید خانه ی ما را بلد باشی
یک روز شاید در تب توفان بپیچندت
آن روز باید ! راه صحرا را بلد باشی
بندر همیشه لهجه اش گرم و صمیمی نیست
باید سکوت سرد سرما را بلد باشی
یعنی که بعد از آن همه دلدادگی باید
نا مهربانی های دنیا را بلد باشی
شاید خودت را خواستی یک روز برگردی
باید مسیر کودکی ها را بلد باشی
یعنی بدانی « ...مرد در باران » کجا می رفت
یا لااقل تا « آب - بابا » را بلد باشی
حتی اگر آیینه باشی، پیش آدم ها
باید زبان تند حاشا را بلد باشی
وقتی که حتی از دل و جان دوستش داری
باید هزار آیا و اما را بلد باشی
من ساده ام نه؟ ساده یعنی چه؟... نمی دانم
اما تو باید سادگی ها را بلد باشی
یعنی ببینی و نبینی!...بشنوی اما...
یعنی... زبان اهل دنیا را بلد باشی
چشمان تو جایی است بین خواب و بیداری
باید تو مرز خواب و رویا را بلد باشی
بانوی شرجی! خوب من! خاتون بی خلخال!
باید زبان حال دریا را بلد باشی
شیراز رنگ خیس چشمت را نمی فهمد
ای کاش رسم این طرف ها را بلد باشی
دیروز- یادت هست- از امروز می گفتم
امروز می گویم که فردا را بلد باشی
گفتی :« وجود ما معمایی است....» می دانم
اما تو باید این معما را بلد باشی ...
نقد شعر
یکی از مهم ترین و اساسی ترین معیارهای شعری،نقد است و نقد یعنی سره را از ناسره تشخیص دادن. هر شعری را که قابلیت نقد ندارد، شعر رسمی محسوب نمی شود و یا در حیطه ی شعری جدی و قابل تامل نمی دانند. نقد اساسا چه شعر و چه هر مورد و موضوعی را قدرت می بخشد و نگارنده را هوشیارتر می کند و موجب ارتقا می گردد.
منبع خبر: تابناک
اخبار مرتبط: ادیبستان «تابناک»؛ سی و چهارم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران