بسیاری از چهره‌های بزرگ فلسفه فیلسوف حرفه‌ای نبودند

بسیاری از چهره‌های بزرگ فلسفه فیلسوف حرفه‌ای نبودند
خبرگزاری مهر

به گزارش خبرگزاری مهر، نشست نقد و بررسی کتاب «مسائل اصلی فلسفه» نوشته الیوت سوبر که به تازگی با ترجمه رضا یعقوبی توسط نشر کرگدن منتشر شده، با حضور حسین شیخ‌رضایی، علی‌اصغر محمدخانی معاون فرهنگی شهر کتاب و مترجم اثر در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

الیوت سوبر (۱۹۴۸) نویسنده این‌کتاب، دکترای فلسفه خود را از دانشگاه هاروارد اخذ کرده و استاد فلسفه دانشگاه مدیسون است. او به فعالیت در حوزه فلسفه زیست‌شناسی و فلسفه‌ علم برای عموم شناخته می‌شود. پیش‌تر، کتاب «فلسفه زیست‌شناسی» سوبر از مجموعه راهنمای فلسفه بلک‌ول به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

این‌مولف در کتاب «مسائل اصلی فلسفه» به موضوعاتی چون چیستی فلسفه، فلسفه دین، معرفت‌شناسی، فلسفه ذهن و اخلاق می‌پردازد و در ۳۵ فصل به برخی متون کلاسیک اشاره می‌کند و می‌کوشد با این متون وارد گفت‌وگو شود تا مخاطب را نیز به درگیر شدن با این ایده‌ها و ارزیابی و بهبود آن‌ها تشویق کند. همچنین، او می‌کوشد ربط و نسبت مسائل معاصر فلسفه را با مسائل زندگی روزمره‌ی کنونی ما مطرح کند. این کتاب به‌شیوه آموزشی نوشته شده و از درس گفتارهای سوبر در دانشگاه استخراج شده است و سال‌هاست در آن دانشگاه تدریس می‌شود.

علی‌اصغر محمدخانی در ابتدای نشست نقد و بررسی این‌کتاب گفت: کتاب در پنج بخش و ۳۵ فصل به مسائل اصلی فلسفه پرداخته است. فلسفه دین، معرفت‌شناسی، فلسفه ذهن و اخلاق در کنار هم کل منسجمی را تشکیل می‌دهند. نویسنده در مقدمه اثرش نوشته این فصل‌ها را نوشته‌ام تا سکوی پرتابی باشند برای آنکه مخاطبان بتوانند خودشان مساله‌ها را از طریق آن‌ها پیگیری کنند. در فصل اول بخش اول با عنوان «فلسفه چیست؟» توضیح می‌دهد که چرا چهار مساله فلسفه دین، معرفت‌شناسی، فلسفه ذهن و اخلاق را در این کتاب تحلیل و تفسیر می‌کند. او می‌گوید من فهرستی از چهار مسأله اصلی فلسفه به‌دست داده‌ام و در ادامه می‌پرسد چه چیزی باعث می‌شود که این‌ها مسأله‌ای فلسفی باشند. می‌توانیم به‌جای ارایه مثال چیزی عام‌تر و کامل‌تر درباره آنچه فلسفه را از دیگر حوزه‌های علم متمایز می‌کند بگوییم؟ در ادامه او ادعا می‌کند که سه نظریه را پیش می‌کشم، درباره‌ی اینکه برخی مشخصه‌های مسائل فلسفی کدام‌اند و مدعی است که ماهیت فلسفه به‌لحاظ تاریخی عوض شده است و یکی از چیزهایی که باعث شده تعریف چیستی فلسفه دشوار باشد این است که این موضوع دست‌کم از زمان یونان باستان وجود داشته و تغییرات بسیاری کرده است.

وی افزود: الیوت سوبر می‌گوید، سعی کردم چیزی درباره چیستی فلسفه بگویم، اکنون می‌خواهم درباره اینکه فلسفه، دست‌کم در این کتاب، چه چیزی نیست حرف بزنم. فلسفه به بنیادی‌ترین باورهایی می‌پردازد که درباره خودمان و جهانی که در آن ساکنیم داریم.

فلسفه دین را جای خوبی برای آغاز یافتم

بخش بعدی این‌برنامه پخش پیام تصویری الویت سوبر بود که از این‌قرار بود:

بسیار خوشحالم که کتاب من، مسائل اصلی فلسفه در ایران منتشر شده است. از رضا یعقوبی برای ترجمه کتاب به فارسی و نشر کرگدن برای انتشار ترجمه آن متشکرم. من خودم نمی‌توانم ترجمه کتاب را بررسی کنم چون فارسی‌زبان نیستم، اما مکاتبه‌ام با مترجم من و تسلط او بر زبان انگلیسی مطمئنم کرده است و حساسیت او به نکات ظریف فلسفی او را قادر کرده کار ترجمه را به شکل فاخری انجام دهد. همکار و دوست من، فرید مسرور به من گفت که «Kargadan» به معنای کرگدن است. کنجکاوم که چرا این اسم برای یک شرکت انتشاراتی انتخاب شده است.

من نوشتن کتاب «مسائل اصلی فلسفه» را در اواخر دهه ۱۹۸۰ آغاز کردم. یعنی پس از آنکه دو کتاب در فلسفه زیست‌شناسی با عنوان‌های «ماهیت انتخاب» و «بازسازی گذشته؟» منتشر کرده بودم. با خودم گفتم شاید فکر بدی نباشد که درس‌گفتارهایم را که سال‌ها در دوره مقدماتی کارشناسی تدریس کرده‌ام به کتاب تبدیل کنم. تا حدی به این دلیل این طرح را انتخاب کردم که نگران بودم طرح کتاب دیگری به ذهنم نرسد. اگر طرح کتاب جدیدی برای کار روی آن نمی‌داشتم باید با وقتم چه می‌کردم؟ مخاطب آن دوره و این کتاب دانشجویانی بودند که تا کنون هرگز فلسفه نخوانده بودند. نام آن دوره «۱۰۱» بود و هست. در مدیسون دوره‌ای با درجه‌ی پایین‌تر از این در فهرست دوره‌ها وجود ندارد.

در تدریس این دوره فهمیدم که فلسفه‌ دین جای خوبی برای آغاز است. دانشجویان از قبل افکاری درباره‌ این موضوع دارند و برخی استدلال‌های فلسفی له و علیه وجود خدا را شنیده‌اند. به علاوه، شروع کردن با موضوعی که برای دانشجویان هم جذاب بود هم آشنا، شروع کردن دوره با فلسفه دین بستر مناسبی بود برای معرفی ایده‌هایی از منطق مقدماتی_ مثل مفهوم اعتبار قیاسی، ایده‌ی اینکه جمله‌ها و استدلال‌ها ویژگی‌ای با نام «صورت منطقی» دارند، و چند ایده درباره‌ی استدلال غیرقیاسی. در زندگی روزانه واژه‌ی «ادعا» (استدلال) از خشم و نزاع حکایت می‌کند؛ در فلسفه یک «ادعا» (استدلال) چیز جذابی است، چیزی است که درباره‌اش بحث می‌شود، ارزیابی و شاید هم از آن لذت برده می‌شود.

ایده دیگری که در تدریس دوره مقدماتی‌ام راهنمای من بود این بود که دانشجویان باید تشویق شوند که با آنچه در کتاب‌ها می‌خوانند مخالفت کنند و همچنین با آنچه از مدرس می‌شنوند مخالفت کنند. مدرس‌ها می‌توانند با به کار بردن این رهیافت انتقادی در کار تدریس آن را رواج دهند یعنی با مخالفت با کتاب‌هایی که تدریس می‌کنند و نیز با مخالفت با همدیگر. سال‌ها پیش دوره‌ای را به همراه رونالد نامبرز تدریس کردم که مورخ علم و علاقه‌مند به رابطه‌ی علم و دین بود. نام آن دوره «داروین و داروین‌گرایی» بود. دانشجویان از اینکه می‌دیدند من و رونالد با هم مخالفت می‌کنیم تعجب می‌کردند! برای آن‌ها آموزنده بود ولی برای ما دو تا سرگرم‌کننده بود.

اجازه دهید به همان جایی ختم کنم که از آن آغاز کردم: باز هم از رضا و کرگدن ممنونم! امیدوارم کتابم برای آموزش فلسفه در ایران مفید باشد.

بازگشت به فلسفه برای عموم مردم

در ادامه این‌نشست حسین شیخ‌رضایی به بیان سخنرانی خود پرداخت و مطالب خود را این‌گونه بیان کرد:

معمولاً در همه‌جای دنیا فلسفه دو چیز را به ذهن مردمان متبادر می‌کند؛ یکی اینکه زبان سخت و اصطلاحات دشواری دارد و دیگری اینکه حرف‌ها و بحث‌های فلسفه به زندگی متعارف ما بی‌ربط است. حال آنکه اگر به منشأ شکل‌گیری فلسفه برگردیم با تصوری کاملاً دیگرگون مواجهیم: فلسفه‌ای در فضای عمومی و برای عموم مردم. سقراط علاوه براینکه می‌خواهد چیزهایی درباره اخلاق و واقعیت و مسائلی این‌چنینی به مخاطبان خود یاد بدهد، ادعا می‌کند آنکه فلسفه بلد است، زندگی بهتری می‌تواند داشته باشد و این نوع زندگی کردن نوعی سبک زندگی است.

این تصور در طول تاریخ تغییر کرده و از تصور فلسفه به‌مثابه سبک زندگی به امری دانشگاهی و تخصصی رسیده است. پس، ما با دو مفهوم از فلسفه روبه‌روییم: یکی فلسفه به‌معنای سبک زندگی و دیگری فلسفه به‌مثابه بحثی درون‌گروهی میان عده‌ای آدم‌های متخصص و دانشگاهی. بسیاری از چهره‌های بزرگ و نام‌های اصلی در طول تاریخ فلسفه فیلسوف حرفه‌ای نبودند و از این راه ارتزاق نمی‌کرده‌اند، در سنت ما ابن‌سینا و در سنت غرب آگوستین، هیوم، لایب‌نیتس. این‌ها مشاغل دیگری داشته‌اند و ظاهراً اولین فیلسوف بزرگی که از این راه کسب درآمد می‌کرده کانت است که استاد فلسفه در دانشگاه است. به بیانی، از حدود سال ۱۸۷۰ میلادی با حرفه‌ای شدن فلسفه روبه‌روییم: فلسفه رشته‌ای داخل دانشگاه است و آدم‌هایی با زبان ویژه درباره موضوعات موردعلاقه خودشان صحبت می‌کنند که برای آدم بیرونی هم آن زبان سخن است و هم آن موضوعات بی‌ربط.

این انتقاد بسیار مطرح شده است که فلسفه، به‌ویژه در سنت تحلیلی، بیش از آنکه به معنای زندگی یا کنش‌های ما بپردازد، معطوف به معنای کلمات و مفاهیم و اصطلاحات است. در واکنش به چنین تصوری نیز در دهه‌های اخیر جنبشی با عنوان فلسفه برای عموم (public philosophy) پاگرفته است که به‌نوعی خواستار بازگشت به آن ریشه‌ی سقراطی است تا فلسفه پیوندی با زندگی روزمره داشته باشد و برای افرادی که فیلسوف نیستند حرفی برای گفتن داشته باشد، هم در زبان هم در محتوا.

باید دو اصطلاح دیگر را نیز در نظر بگیریم تا موقعیت فلسفه برای عموم روشن شود: یکی فلسفه عامه‌پسند (popular philosophy) و دیگری فلسفه کاربردی (applied philosophy). اولی آن است که مثلاً فردی کتابی می‌نویسد تا موضوعی فلسفی یا برهه‌ای از تاریخ فلسفه یا فیلسوفی را به عموم مردم معرفی بکند، اما خودش فیلسوف حرفه‌ای نیست و فقط توانایی نویسندگی بسیار خوبی دارد. او می‌تواند داستان بنویسد، اما داستان او لزوماً ارزش فلسفی ندارد. ازسوی‌دیگر، هدف فلسفه‌ی کاربردی این است که دقیقاً به موضوعاتی بپردازد که در عمل گریبانگیر همه ما هستند، مثل گرمایش زمین، آزادی، اعتصاب، همبستگی. اما عامه مردم مخاطب این فیلسوف نیستند. او فیلسوفانی را در نظر دارد که راجع به مفهومی مبتلابه بحث فنی می‌کنند. حال فلسفه برای عموم قرار است بین این دو قرار بگیرد؛ یعنی موضوعاتش را مثل فلسفه‌ی کاربردی از موضوعات مبتلابه عموم انتخاب بکند و روشش را از علم عامه‌پسند بگیرد تا بتواند با عموم مردم صحبت بکند و استدلال‌هایش برای آن‌ها مفهوم باشد.

همین سخنان نشان می‌دهد که فلسفه برای عموم دو وظیفه دارد: یکی فرمی و دیگری محتوایی. دقیق‌تر اینکه مباحث را در شکل و قالب و فرم و جاهایی مطرح بکند که عموم مردم هستند و بتواند با عموم مردم مکالمه و مفاهمه داشته باشد. دیگری اینکه به سراغ مسائلی برود که مبتلابه ماست و به خیر عمومی برمی‌گردد و نشان بدهد فلسفه در این موضوعات حرفی دارد و در حل این مناقشات محل تأمل است.

فیلسوفان به لحاظ فرم و قالب به سمت مردم حرکت کردند

ازآنجاکه فلسفه برای عموم می‌کوشد از قالب‌های تازه‌ای استفاده بکند و از فلسفه عامه‌پسند بیاموزد پادکست (مثل فیلوسوفی بایتز) یا فیلم و برنامه رادیویی و ستون در روزنامه عمومی (مثل ستون ثابت نیویورک‌تایمز برای فیلسوفان حرفه‌ای)، سخنرانی‌های تد، برنامه فلسفه برای کودکان، مشاوره فلسفه در بیمارستان یا فلسفه در کارخانه‌ها همه شکل‌های متنوعی از حضور فلسفه‌اند که نشان از آن دارند که فیلسوفان به لحاظ فرم و قالب کوشیده‌اند به‌سمت مردم حرکت کنند. افزون‌براین، محتوا نیز بناست به زندگی روزمره‌ی ما و مناقشات و معارضه‌های موجود در جوامع ما مربوط باشد. مثلاً راتلج کتابی منتشر کرده است که فهرستی از فصول آن شامل گرمایش و آلودگی زمین، محیط زیست، عدالت، اعتصاب کردن، انرژی، بحران میان‌سالی، معلولیت، دگرجنس‌خواهی، خشونت، بخشش و نیکوکاری، صلح‌طلبی، بهروزی و انواع و اقسام اینهاست یا پیتر سینگر فیلسوف نام‌آشنا در اخلاق کتابی با عنوان «زندگی‌ای که می‌توانی نجات‌دهی» نوشته که به نیکوکاری و بخشایش برمی‌گردد و به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

یکی از قالب‌هایی که در فلسفه برای عموم درباره آن صحبت می‌شود کتاب‌هایی است که برای آشنایی فلسفه‌نخوانده‌ها با فلسفه نوشته می‌شود؛ یعنی دانشجویان رشته‌های دیگر که باید درس عمومی در فلسفه بگذرانند یا دانشجویان فلسفه که وارد دانشکده فلسفه شده‌اند و پیش‌ازآن چیزی نخوانده‌اند، مگر کتب مدرسه‌شان. کتاب سوبر نیز از درسگفتار دوره‌ای استخراج شده است که هیچ پیش‌نیاز فلسفه‌ای ندارد. این کتاب‌ها می‌تواند برای آن‌ها که اهل فلسفه نیستند نیز به‌کار رود. بنابراین، سه مخاطب دارد: عموم علاقه‌مندان، دانش‌آموزان نوآموز فلسفه، دانشجویان دیگر رشته‌ها که می‌خواهند درسی عمومی در فلسفه بگذرانند.

این نوع خاص از کتاب‌ها بخشی از فلسفه برای عموم است، چراکه نوشتن این کتاب‌ها و نحوه‌ی ترتیب دادن شکل و محتوای آن‌ها با کتاب‌های استاندارد فلسفه فرق می‌کند. مثلاً در این نوع کتاب‌ها به‌ندرت به سراغ متن اصلی و دست‌اول یک فیلسوف می‌روند. سوبر نیز می‌گوید مخاطب را درگیر متن اصلی نمی‌کند، چراکه مخاطبی خاص دارد که علاقه‌ی اصلی‌اش فلسفه نیست. نویسنده‌ی چنین کتابی باید بتواند نشان بدهد که فلسفه در هرآنچه مخاطب به آن علاقه دارد یا در مناقشات کنونی جامعه حرفی دارد. این نوع کتاب‌ها باید دو کار را هم‌زمان انجام دهند. یکی اینکه قدری فلسفه به مخاطبشان یاد بدهند یا به‌بیان‌دیگر قدری اطلاعات به او منتقل کنند و دانش او را بالا ببرند. دیگری اینکه نشان بدهند فلسفه در حوزه‌های مختلف معنادار است و چیزی صرفاً مورد علاقه‌ی فیلسوفان نیست؛ یعنی قدری دانشجو را به خودشان نزدیک کنند و وعده بدهند که اصطلاحات و نظریات و مفاهیمی به او بیاموزند و به‌سمت دانشجو حرکت کنند و متناسب با مشکلات و دغدغه‌های او سخن بگوید.

بعضی از همکاران فلسفه‌خوانده من که در ایران مدرس‌اند، به‌شدت با چنین رویکردی مخالف‌اند و بارها نوشته‌اند و گفته‌اند که کلاس فلسفه یعنی اینکه از ابتدا دانشجو را در استخر متون کلاسیک و دست‌اول بیندازی، ولی این استراتژی مخالف این تصور است. همان‌طور که سوبر در مقدمه گفته است، استراتژی این کتاب‌ها این است که به دانشجو و مخاطب بگوید بارقه‌هایی از متون کلاسیک به تو می‌دهم، تو خودت راجع به این‌ها فکر کن و ببین این چیزهایی که از متون کلاسیک برای تو آورده‌ام چه‌قدر در حل مسأله به تو کمک می‌کنند. نکته بسیار مهمی که من یکی از ویژگی‌های این کتاب می‌دانم این است که از این طریق می‌توانیم به دانشجو جسارت درگیری بدهیم، ولی اینجا فلسفه جنبه‌ی ابزاری دارد، فلسفه برای فلسفه نیست. طبعاً ازآن‌رو که قرار است موضوعات مورد علاقه و مورد مناقشه‌ی روز را پوشش دهد، باید طیف وسیعی از موضوعات در این کتاب‌ها باشد. این کتاب الآن چهار حوزه‌ی اصلی دین و معرفت و ذهن و اخلاق را در بر گرفته است و با دین شروع می‌کند که مناقشه‌برانگیزتر است و مخاطبان در مدرسه چیزهایی از آن شنیده‌اند و مسأله دارند.

در نوشتن این کتاب‌ها فیلسوف پذیرش بیشتری از خود نشان می‌دهد؛ یعنی نمی‌خواهد آنکه را قبول ندارد ضربه‌فنی کند و بیرون بیندازد، مثل فلسفه‌ی حرفه‌ای که به‌منزله‌ی زمین کشتی است و هرکسی می‌کوشد نشان بدهد که حرف طرف حفره‌هایی دارد که اگر در آن‌ها دقیق شوی ساختمان فرومی‌ریزد. نویسنده‌ی چنین کتاب‌هایی چنین رویکردی ندارد و می‌کوشد تکثرگرا و پذیرنده‌تر باشد.

کتاب «مسائل کلی فلسفه» برای اولین‌بار سال ۱۹۹۰ منتشر شده است و به یکی از کتاب‌های اصلی آموزش فلسفه به تازه‌واردان به دانشگاه تبدیل شده و تاکنون ویراست‌های جدیدی از آن منتشر شده است. مبنای این ترجمه ویراست هشتم (۲۰۲۱) بوده، ولی ویراست نهمی هم در کار است. سوبر بخشی از تغییرات آخرین نسخه را در اختیار مترجم قرار داده که در این ترجمه وارد شده است.

در مقایسه با دیگر کتاب‌های نوشته‌شده برای این مخاطب فکر می‌کنم این کتاب یکی از بهترین‌هاست. به نظرم اگر کسی چهار سال لیسانس فلسفه بخواند و اندازه‌ی این کتاب دانش و مهارت داشته باشد، دوره‌ی بسیار خوبی را گذرانده است. هرچند گفتم که این کتاب برای دانشجوی سال اول نوشته شده است، در مقایسه با وضع موجود این مقدار برای دانشجوی لیسانس فلسفه پذیرفتنی است.

در ادامه چند ویژگی کتاب را به فهرست در چارچوب فلسفه برای عموم می‌گذارم و می‌گویم چرا این کتاب را توصیه می‌کنم:

یک. قرار است اینجا فلسفه حکم ابزار داشته باشد، کتاب هم با همین مقدمه شروع می‌شود. نویسنده می‌گوید دانشجویان چیزهایی در مورد خدا و اخلاق و ذهن شنیده‌اند و ما سعی می‌کنیم بگوییم در مفروضاتت تجدیدنظر کن و این‌ها را دقیق بازسازی کن. از شرح تاریخی و درگیر شدن مستقیم با متن پرهیز می‌کند، هرچند در مطالعات بیشتر و منابع ارجاع می‌دهد. بنابراین، می‌گوید مسائلی هست که می‌خواهیم بدانیم فلسفه به آن‌ها چه کمکی می‌کند.

دو. در این کتاب صدای نویسنده را می‌شنوید. نویسنده فیلسوف است و حرف خودش را می‌زند. سوبر می‌گوید به نظر من فلسفه یعنی استدلال و آنچه استدلالی نیست فلسفه نیست. او در مقدمه می‌گوید فلسفه ارزیابی استدلال و ساخت نظریه است. در ادامه وقتی در مورد تکامل و آفرینش‌گرایی سخن می‌گوید، حرفی دارد که برای عموم می‌زند.

سه. چهار موضوع انتخابی تنوع دارد و همان‌هایی است که درباره‌شان مناقشه هست. هیچ بخشی از این کتاب در مورد متافیزیک نیست، چراکه این بخشی بسیار انتزاعی فلسفه است و مباحث آن کمتر به مناقشات روز مربوط است. توجه به آغاز مسأله هنری است که در بسیاری از کتاب‌ها دیده نمی‌شود. معمولاً تصور می‌کنند که عمیق‌ترین و شریف‌ترین بخش فلسفه متافیزیک است، درحالی‌که برای دانش‌آموز دبیرستان مسائلی مثل خدا و خوب و بد تقلب یا به بیانی مسائل زمینی مهم است و او تصوری از متافیزیک ندارد.

چهار. سوبر به مسائل روز نظیر اخلاق‌، تکامل و آفرینش‌گرایی، علم‌زدگی و مسائل اجتماعی مهم نظیر من‌گرایی شناختی می‌پردازد. هنوز در جامعه آمریکایی پیرامون این قضیه بحث است که آیا باید نظریه تکامل تدریس بشود یا نه. همچنین هنوز افرادی در جهان علم را یگانه منبعی می‌دانند که می‌تواند درباره جهان حرف معناداری بزنند و ادعا می‌کنند که اگر علم نتواند به سؤالی پاسخ بدهد، آن سوال معنا ندارد. حال آنکه سوبر در مخالفت با این ادعا می‌گوید، سوالات معناداری هستند که علم نمی‌تواند به آن‌ها پاسخ بدهد.

پنج. سوبر به مخاطب ابزارهایی می‌دهد که او را در مناقشات اجتماعی یاری می‌کند و کمک می‌کند تا به گفته‌های این کتاب محدود نباشد؛ به بیانی دیگر، او دانش تحلیلی مخاطبش را بالا می‌برد. مثلاً اصل غافلگیری را معرفی می‌کند و در ادامه بارها در بررسی استدلال‌های گوناگون به آن برمی‌گردد و از همین اصل استفاده می‌کند، گویا به مخاطب می‌آموزد چگونه از این جعبه‌ابزار کمک بگیرد.

ششم. پذیرندگی و گشودگی در این کتاب دیده می‌شود؛ صدای سوبر در کتاب شنیده می‌شود، اما او خیلی جاها معتدل برخورد می‌کند و قصد ندارد خصم یا حریف را از زمین بیندازد بیرون.

هفتم. استدلال‌ها را بسیار دقیق صورت‌بندی می‌کند و دقیقاً در این جراحی خواننده در می‌باید که با تغییر دادن فلان فرض یا مقدمه یا نپذیرفتن یا تأیید کردن آن، می‌تواند با استدلال مخالفت کند.

هشتم. خیلی بحث‌ها در این کتاب نیست، مثلاً در مورد زیبایی و زیبایی‌شناسی، علوم و فلسفه علم، سیاست سخن نمی‌رود، اما مباحثی مثل من‌گرایی روان‌شناختی یا زندگی خوب از دید ارسطو که عموماً در کتاب‌ها مطرح نمی‌شود، اینجا موردتوجه سوبر بوده است.

در نهایت، با توجه به ویژگی‌هایی که برشمردم، این کتاب را می‌توان اثری در چارچوب فلسفه برای عموم دید که بسیار خواندنی است و می‌تواند ذهن را برای فلسفه‌ورزی تربیت بکند.

وقتی روی آوردن به فلسفه حکم مخدر را دارد

رضا یعقوبی نیز در بخش پایانی این نشست سخنرانی خود را این‌گونه ارائه کرد:

هنگامی که ترجمه تاریخ فلسفه آنتونی کنی را شروع کردم، منابع در دسترس دانشجویان کاپلستون و برخی کتاب‌های عامه‌پسند بودند که یا خیلی تخصصی بودند و نوآموز را فراری می‌دادند یا مثل «دنیای سوفی» خیلی ساده بودند و بااینکه جذاب بودند، چندان چیزی به نوآموز یاد نمی‌دادند. همچنین، منابعی مثل «سیر حکمت در اروپا» محمدعلی فروغی یا «کلیات فلسفه» آوروم استرول با ترجمه و تألیف جلال‌الدین مجتبوی خیلی قدیمی شده بودند و نیاز بود تاریخ فلسفه‌ای باشد که هم مفصل و آموزشی و روان و مناسب برای دانشجویان دوره کارشناسی یا نوآموزان فلسفه باشد، هم بتواند فلسفه‌ورزی را یاد بدهد و دانشجو را با خود فلسفه درگیر بکند، نه اینکه صرفاً شرح آرا و نظرات فلاسفه مختلف باشد.

فضای سنتی تفکر و فکرورزی یا فلسفه‌ورزی ما فضای متافیزیک‌زده‌ای بوده است. انسان در جوامعی که از نظر سنتی جوامعی بسته‌اند، نمی‌تواند با واقعیت کنار بیابد. چراکه واقعیت به امری صلب و موقعیتی تبدیل‌شده است که به‌دلیل شرایط انسداد نمی‌توان تغییرش داد. انسدادی وجود دارد و برای همین مردم این کشورها بیشتر تفکر را درونی می‌کنند و فضای فلسفه را به فضایی اشراقی و عرفانی تبدیل می‌کنند و یا از نظر عقلی مشغول مابعدالطبیعه‌های خیلی غلیظ می‌شوند مثل در دوران باستان که نور و حکمت و اشراق بوده یا در دوره اسلامی که فلسفه ارسطو آمده که با توجه به اوضاع‌واحوال آزاد در شرایط آن روزگار یونان باستان تا حدودی توانسته بود با واقعیت نسبت بیابد و به متافیزیک خلاصه نمی‌شد و به اخلاق و سیاست و تدبیر منزل و موضوعاتی مثل ریاضیات و کیهان‌شناسی نیز مربوط می‌شد. وقتی این فلسفه یونانی از طریق ترجمه‌های مفصل عربی وارد فضای فکری ما در دوره اسلامی شد، جنبش فکری‌ای راه افتاد. ولی این جنبش در فضای ما یا گرایش دارد که خیلی عقلی شود و جدا از واقعیت پیش برود، مثلاً درباره هیولای اولی و ماده‌ی اولیه و ازلی و ابدی بودن جهان بحث بکند یا عرفانی و اشراقی شود و در نهایت، در همان شرایط ماند و پیشرفت خاصی نکرد؛ یعنی با واقعیت انضمامی ارتباطی نگرفت.

به دوره جدید رسیدیم و فلسفه‌های جدید وارد شد و با جهان غرب ارتباط گرفتیم و بحث آزادی‌های سیاسی و اجتماعی مطرح شد و انقلاب شد. پیش از انقلاب دوره‌ی تبلیغات وسیع احزاب کمونیستی بود و فلسفه‌های مارکسیستی رواج داشتند که بنیادهای متافیزیکی خاصی داشتند و مادی‌گرا بودند. اندیشمندان ما که هنوز فضای‌شان دینی و سنتی بود تصمیم گرفتند با این فضای مادی‌گرایانه دربیفتند. قدری هم فضای فکرورزی و تفکر عقلانی تقویت شد، ولی محدود به متافیزیک بود. کتاب‌های مرحوم مطهری سراسر استدلال‌های قوی در رد مادی‌گرایی است یا در دهه‌های بعدی روشنفکران دینی شکل گرفتند و هنوز داشتند فلسفه‌ی دین و معرفت‌شناسی دینی و تا حدی عرفان را ترویج می‌کردند. هرچه جلوتر آمدیم و فکر آزادی اجتماعی و سیاسی و مدنی تقویت شد، فضای فکری ما تجربه‌گراتر شد و بیشتر سعی کرد با علم و واقعیت انضمامی و بیرونی ارتباط بگیرد. این سرنوشت جوامع دیگری هم بوده است.

وقتی جوامع برخوردار از آزادی سیاسی و مدنی را مرور می‌کنید، این امر را ملاحظه می‌کنید. مثلاً شاید برایتان سوال پیش آید که چرا در انگلستان این‌همه تجربه‌گرایی قوی بوده است، ولی فلسفه‌ی قاره‌ای عقل‌گراست. چرا فلسفه در آمریکا پراگماتیسم را پدید آورده و فلسفه‌های شرقی به متافیزیک علاقه دارند. در دوره باستان دموکراسی یونان یا جمهوری روم باستان به همین ترتیب. هرچه اندیشمند یا مردم بتوانند بیشتر با واقعیت ارتباط برقرار کنند و ارتباط شأن با واقعیت ناشی از تأثیرگذاری‌شان باشد، فکر و فلسفه‌شان بیشتر به موقعیت‌های عینی مرتبط می‌شده است.

ما آمریکا را کشوری می‌شناسیم که براساس آزادی‌ها شکل‌گرفته است و وقتی فلسفه آمریکایی وارد کار می‌شود و گل می‌کند که فلسفه‌ای است با دغدغه‌ی موقعیت. پراگماتیست‌ها می‌گویند ما باید بافتار را در نظر بگیریم و به این بپردازیم که وسایل ما چگونه به هدفمان منتهی می‌شوند یا این هدف از آن وسایل نتیجه می‌شود. به بیان دیویی ابزارانگارند یا موقعیت‌مندند و در پی حل مسأله‌اند.

فضای فکری ما هم در حال حرکت به همین سمت است. بعد از انقلاب تاکنون فلسفه‌های تحلیلی، فلسفه‌های تحلیل زبانی، ویتگنشتاین یا فلسفه‌هایی که حالت حل مسأله دارند، بیشتر مورد استقبال واقع شده‌اند. ویتگنشتاین در فضای فکری ما دارد جا می‌افتد. حال‌آنکه حرف او این است که فلسفه رها کردن عقل از افسون زبان است. این فلسفه معروف است به اینکه متافیزیک را جادوی زبان یا توهم‌هایی می‌داند که بازی‌های زبانی برای ما ایجاد می‌کنند.

این امر هم سطحی جهانی دارد، هم سطح اجتماعی مخصوص به خودمان را که ما را به خواندن آنها سوق می‌دهد. دهه هفتاد مردم فلسفه دین می‌خوانند و شرح مثنوی گوش می‌کنند و کتاب‌های عرفانی می‌خوانند. کتابی که به‌تازگی ترجمه شده است، با این فضای فکری همراهی دارد و مخاطب را وارد خود مسائل و موقعیت‌ها می‌کند و با مسائلی روبه‌رو می‌شوید که در طول روز با آن سروکار دارید. مثلاً چیزی مثل مسأله‌ی تراموا و مسائل متعاقب آن یا مسأله‌ی وجود خدا.

مخاطب می‌تواند مسائل این کتاب را با مسائل روزمره‌ی خود ارتباط دهد. این مهم است که فرد فلسفه‌ای می‌خواند که با موقعیت‌های زندگی روزانه ارتباط برقرار کند یا فلسفه‌ای بسیار درونی را دنبال کند، چراکه در جوامع انسدادی روی آوردن به فلسفه و حتی گاهی روی آوردن به علم بیشتر حکم مخدر را دارد، چراکه شخص می‌خواهد از محیط اطرافش غافل شود. فلسفه‌ای که شخص در جامعه‌ی بسته (بدون راه تغییر) دنبال می‌کند با فلسفه‌ای که در جامعه‌ای دموکراتیک دنبال می‌کند (که شخص در آن می‌تواند چیزهایی را تغییر بدهد) خیلی متفاوت است.

باور من بر این است که ما اکنون فلسفه را باید با نگاه تمدنی ببینیم و توجه کنیم که فلسفه به رشد تمدن چه کمکی می‌کند. از دوری باستان هم همین‌طور بوده است. علوم زیادی از دل فلسفه بیرون آمده‌اند و از آن جداشده‌اند، چنان‌که برخی فلسفه را مادر علوم یا ملکه‌ی علوم و برخی دیگر قابله‌ی علوم یا خدمتگزار علوم می‌نامند، اما ما زمانی می‌توانیم طوری با فلسفه برخورد بکنیم تا به درد جامعه بخورد که با نگاه پیشرفت تمدن به آن بنگریم.

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: بسیاری از چهره‌های بزرگ فلسفه فیلسوف حرفه‌ای نبودند