ترور شخصیت سردار سلیمانی، فریبکاری رسانه‌های انگلیسی

ترور شخصیت سردار سلیمانی، فریبکاری رسانه‌های انگلیسی
ایسنا

در آستانه چهارمین سالگرد شهادت سردار قاسم سلیمانی، ناهید مریوانی در یادداشتی با عنوان " ترور شخصیت سردار سلیمانی، فریبکاری رسانه های انگلیسی " به آخرین تلاش های این رسانه ها درجهت تخریب چهره شهید سلیمانی از طریق پخش به اصطلاح مستندی مخدوش و نادرست پرداخت.

به گزارش ایسنا، متن این یادداشت به این شرح است: آنانی که زوایای پیدا و پنهان تاریخ ایران را می دانند و عمق آن را درک کرده اند و شاهنامه و اسطوره های ایران را می‌شناسند و نیک می‌دانند که این تاریخ همواره تکرار شده و در روزگار ما نیز شخصیت ها و رخداد ها با نام و عنوان دیگریتکرار می شوند، بی گمان فرزند ایران قاسم سلیمانی را از دل این تاریخ چند هزار ساله می توانند بیابند. سردار سلیمانی تلفیقی از سه اسطوره ی ایرانی بود.مانند آرش مرزبان بود و در راه دفاع از مرزهای تمدنی ایران در تیسفون مورد هدف دشمنان ایران قرار گرفت و بدنش همچون آرش تکه تکه شد.مانند رستمِ شاهنامه، یک سپاهی امنیتی بود که هرگز شکست نمیخورد و در همه ی نبردها پیروز میدان بود و مانند سیاوش از بغض و حسد دشمنان در امان نماند و سرانجام توسط نامردان و ناکسان روزگار، ناجوانمردانه به شهادت رسید .اما دشمنان ایران که به واسطه ی مشاورین شان با پیچ و خم های تاریخو گذشته ایران آشنایی داشته و دارند، هنگامی که از نقش و جایگاه تاریخ ساز او آگاه شدند تلاش کردند تا شخصیت او را نیز ترور کنند که البته فعالیت شأن را بسیار پیشتر از شهادت سردار آغاز کرده بودند.

یک نکته را فراموش نکنیم که ایران و غرب از دیدگاه فرهنگی تفاوت های بیشماری با یکدیگر دارند، اما بارزترین آنها تبلیغات است که ایرانیان هرگز به آن توجه نداشتند اما در غرب و از یونان باستان تا به امروز بهره گیری از این ابزار و اساسا هوچیگری در میان آنها بسیار متداول بوده است. این نکته را می توان از اغراق در وقایع تاریخی دوران هخامنشیان و دادن نسبت های ناروا از سوی تاریخ‌نگاران یونانی به شاهان ایرانی از جمله خشایارشا(نام این پادشاه خشایارشااست که در پارسی باستان آمده: «خشایارشا شاه») مشاهده کرد.

در دویست سال گذشته و از هنگامی که پای غرب به چند دلیل که مهمترین آن ضعف ایرانیان در سیاست خارجی و از دست دادن عمق راهبردی بود،در منطقه باز شد، آنها با اعمال نفوذ در ایران بارها برای از میان برداشتن دلاوران و ایران دوستان از حربه ی تبلیغ استفاده کردند که نمونه آن قتل یا بهتر بگوییم ترور قائم مقام فراهانی بود! .وزیر مختار انگلیس درباره او چنین می گوید: « یک نفر هست که نمیتوان او را با پول خرید»!

وزیر مختار پس از دریافت بودجه برای از میان برداشتن قایم مقام ،نزد چند آخوند انگلیسی می رود و از آنها می خواهد که او را تکفیر کنند و فردای آن روز در همه جا بانگ برآمد که ای مسلمانان از دست این کافر فریاد فریاد..!

وزیر مختار در ادامه می گوید :« سر و صدا بالا گرفت ،شاه ابتدا او را عزل کرده و پس از یک هفته ،فرمان قتل تنها ایرانیوطن پرست را امضا کرد.پس از قتل آن بزرگمرد ،سوار بر اسب شدم تا واکنش مردم را ببینم ،دیدم این مردم ابله فرومایه بسان شب عید یکدیگر را در آغوش کشیده و کشته شدن این کافر ملحد را به هم تبریک می گویند.»(کتاب حقوق بگیران انگلیس،اسماعیل رایین ،ص ۵۰)

این رویداد تلخ تاریخی در برابرسازی با سرنوشت سردار سلیمانی ما را بیاد شادی برخی از افراد در ترور او میاندازد !.این ساده دلان با توجه به اینکه هیچ شناختی از تاریخ و سیاست ندارند و ترفند رسانه را نیز نمی شناسند، به آسانی در دام پروپاگاندای دشمن گرفتار می شوند و شوربختانه در برخی موارد جامعه را نیز گرفتار می کنند و شبکه های لندن نشین نیز با بکارگیری فریب رسانه ای از این افراد به عنوان ابزار برای گسترش اخبار دروغ ، بهره‌برداری می‌کنند.

ماجرا چه بود؟

پس از حضور آمریکا و هم پیمانان غربی از جمله انگلیس با کوله باری از تجارب استعماری در منطقه غرب آسیا و تهدیدغیرمستقیم ایران با اشغال عراق و افغانستان به بهانه ی دفاع از دموکراسی غربی!! ایرانیان با بهره گیری از هوش و حافظه ی تاریخی خود توانستند بسیاری از اهداف آنان را خنثی کرده ،و غرب و در راس آن آمریکا را در باتلاقی گرفتار کنند که می توان گفت در تاریخ دویست ساله ی منطقه ،نظیرنداشت.

سردار سلیمانی به عنوان یک نخبه نظامی و یک ایرانی وطن دوست با تکیه بر ایمان و باورهای دینی خود نقش پررنگی در نقش برآب کردن نقشه های آنان داشت. از این روی مورد خشم سران کشورهای ضد ایرانی غرب که بسیار بر روی این سیاست های خود حساب باز کرده بودند ،قرار گرفت. در نتیجه بر آن شدند تا او را از میان بردارند اما  به مانند گذشته نیازبود نخست زمینه ی روانی را برای این کار فراهم کنند.

سردار سلیمانی با آنکه فرمانده سپاه قدس بود اما کمتر در رسانه ها دیده می شد که البته این ویژگی ،مختص زندگییک شخصیت امنیتی در این سطح است .در اینجا بار دیگر بیاد اسطوره ی رستم در شاهنامه فردوسی می افتیم که چطور به دلایل امنیتی، هویت او  حتی از فرزندش پنهان ماند!

بگذریم ...

آنها مستندی ساختند تا به زعم خود درباره او افشاگری کنند و با عنوان اینکه سلیمانی و یارانش در کشورهای اطراف مداخله کرده و پول مردم ایران را در این راه خرج می کنند و چه و چه...،او را نزد ایرانیان تخریب کنند.اما نکته باریک تر از مو اینجاست که ناگزیر بخشی از سلحشوری های قاسم سلیمانی را نتوانستند در آن گزارش قیچی کنند و از آنجا که «عدو شود سبب خیر» اگر خدا خواهد، با ناشیگری نامه‌ای را که سردار سلیمانی به ژنرال پترائوس در عراق نوشته بود در این گزارش آوردند که آن نامه نشان دهنده ی اقتدار یک فرمانده ی ایرانی در برابر یک نظامی متکبر آمریکایی بود که در آن نوشته شده بود:« من قاسم سلیمانی هستم که سیاست های ایران در عراق و سوریه و لبنان و  افغانستان و منطقه را تدوین می کنم»

برخلاف توقع  سازندگان این مستند نه تنها سردار تخریب نشد، بلکه موج حمایت از او و سیاست های نظام از جمله سپاه قدس در منطقه در میان ایرانیان از جمله جوانان و بسیاری از مخالفانی که در سال ۸۸  به نتیجه انتخابات معترض بودند را در بر داشت.محبوبیت سردار و شخصیت حماسی او نقطه اشتراکی بود تا طیف گسترده ای از جامعه ایران اختلافات فرهنگی و سیاسی را بر سر منافع ملی کنار بگذارند و با یکدیگر همدل و یک صدا شوند. اما این سطح از انسجام ملی، دشمنان ایران را که شبانه روز در رسانه های خود همه یتلاش شان را برای  ایجاد شکاف و تفرقه در جامعه ایرا ن صرف می کنند به شدت به وحشت انداخت .از این روی بار دیگردست بکار شدند تا جلوی این موج را بگیرند .اما از آنجا که هیچ نقطه ی تاریکی در زندگی قاسم سلیمانی که حالا سردار دلها شده بود نیافتند بر آن شدند ‌تا با فریب کاری افکار عمومی را به سمتی دیگر مهندسی کنند .پس از جستجو و البته بی شک هماهنگی با نفوذی های داخلی به نامه ای دست پیداکردند که در سال ۷۸ و در جریان اعتراضات دانشجویی کوی دانشگاه با امضای چند تن از فرماندهان سپاه از جمله قاسم سلیمانی به محمد خاتمی رییس جمهور وقت نوشته شده‌ بود.در آن نامه ،ضمن انتقاد از رفتار عده ای حزب اللهی نما ،به محمد خاتمی شرایط خطرناک امنیتی ایران را یادآور شدند.

در بخش های از این نامه آمده :

« جناب آقای خاتمی ....چه کسی است که نداند امروز منافقین و معاندین دسته دسته بنام دانشجو به صف این معرکه میپیوندند.

....جناب آقای خاتمی ،رسانه ها و رادیو های دنیا را بنگرید،آیا صدای دف و دهل آن ها به گوش نمیرسد؟

جناب آقای رییس جمهور اگر امروز تصمیم انقلابی نگیرید و رسالت اسلامی و ملی خودتان را عملی نکنید ،فردا آنقدر دیر و غیر قابل جبران است که قابل تصور نیست.

در پایان و با کمال احترام و علاقه به حضرت عالی اعلام میداریم کاسه صبرمان به پایان رسیده و تحمل بیش از آن را در صورت عدم رسیدگی بر خود جایز نمی‌دانیم.»

این بخشی کوتاه اما جان کلام نامه است که تاکید می کند اگر رییس جمهور با توجه به موقعیت و تاثیر کلامش نتواند اوضاع را آرام کند، سپاه  برای برخورد با افراد نفوذی ورود می کند. (از همه کسانی که بدنبال یافتن حقیقت هستند خواهشمندیم براییک بار هم که شده متن کامل این نامه را با دقت بخوانند.)

اما اتاق فکر ام آی سیکس از طریق رسانه ی بی بی سی فارسی که نقش عملیاتی کردن آنچه در اتاق فکر طرح ریزی می شود را بر عهده دارد،در یک اقدام  ناجوانمردانه ، تاریخ این نامه را به سال ۸۸ تغییر داد و مدعی شد که قاسم سلیمانی پس از این نامه با نیروهایش به خیابان ها آمده و مردم را سرکوب کرده است! 

این دروغ بزرگ را با بوق و کرنای رسانه و به یاری برخی رسانه های داخلی که نقش بازوی کمکی آنها را ایفا می کنند،چنان شاخ و برگ دادند و های هوی به راه انداختند که توانستند گوش عده ای را که بدون تحقیق و مطالعه هر خبری را به عنوان اصل و حقیقت می پذیرند ناشنوا کنند!! از فردای آن روز این افراد به مانند روزگار قائم مقام فراهانی و مانند مزدورران بی جیره مواجب به کمک بی بی سی فارسی و رسانه های لندن آمدند و تا توانستند در پخش این روایت جعلی با آنان همکاری کردند !

نکته  تاسف برانگیز اینحاست که رسانه های هوادار سردار نیز هیچ تلاشی برای آگاهی رسانی و بیان حقیقت ماجرا نکردند ! در نتیجه همه‌ی این‌ موارد  دست بدست هم داد تا برخی بخواهند یک قهرمان ملی را به گونه ای معرفی  کنند که خود لایق آن هستند و فضا را به اندازه ای خفقان آلود کنند که کسی جرات نداشته باشد از چنین مرد بزرگی تجلیل کند! ما بسیاری از فرهیختگان و ادیبان و هنرمندان و بزرگان را میشناسیم که به شخصیت این سردار ایرانی عشق می ورزند اما از ترس فحاشی عده ای پوچ مغز که ذره ای درک و شعور سیاسی و سواد رسانه ندارند ،سکوت می کنند .همچنین اگر فریب خوردگانی که به اشتباه خود پی برده اند بخواهند به سردار سلیمانی ابراز ارادت کنند، بی درنگ از سوی رسانه های لندن ‌و سگ های دست آموزشان در درون کشور ،مورد حمله قرار می‌گیرند.

اما تاریخ به ما می‌آموزد که «چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند»، همانگونه که شخصیت وطن پرست  قائم مقام فراهانی بر همگان آشکار شد و امروز او به عنوان یکی از مردان بزرگ تاریخ در نزد مردم ایران شناخته می شود،اَبرمرد روزگار ما سردار دلها و رستم زمان سردار قاسم سلیمانی که دشمنانش آرزوی یک بار دیدنش را داشتند و پس از شهادتش به «هُش و رای و دین او آفرین گفتند»

آری ....چنین بزرگمردی نیز که در نجات مردم ایران از جنگ مستقیم با داعشیان وحشی و ایجاد یک محور امن در پیرامون کشور و تثبیت امنیت پایدار در پرآشوب ترین مناطق جهان  نقش اساسی داشت،تا جهان باقی است در خاطره ی تاریخ ایران ثبت خواهد شد.

و نکته پایانی اینکه مذهب و ملیت دو رکن اصلی فرهنگ‌ ایران هستند و مانند دو بال عمل می کنند که اگر هریک از آن‌ها تضعیف شود «سیمرغ» ایران به پرواز در نمی‌آید.

قاسم سلیمانی به عنوان  شخصیتی که هم به مذهب و هم به ملیت و آیین ایران عشق می‌ورزید، نماد فرهنگ ایران بود.

انتهای پیام

منبع خبر: ایسنا

اخبار مرتبط: ترور شخصیت سردار سلیمانی، فریبکاری رسانه‌های انگلیسی