قدرت نرم ایران در محک معرکه غزه
۱- بازگشت رژیم صهیونیستی به جایگاه تهدید منطقهای، حفظ حیات به قیمت عبور از هویت
عملیات طوفانالاقصی و حملات قریب سهماهه رژیم صهیونیستی به غزه از ابعاد امنیتی و نظامی همواره محل بحث و تدقیق بوده و خواهد بود. از منظر سیاسی-اجتماعی اما، این عملیات بلاشک رژیم را در انتخابی بسیار سخت بین «حفظ حیات» و «حفظ هویت» برساخته رژیم در طول دههها بعنوان ادعایی «تنها دموکراسی در منطقه» و رژیمی توسعهیافته، فناور-محور و مصالحهجو در قالب «پیمان ابراهیمی» قرار داده است. انتخابی که رژیم بالاجبار حفظ حیات خویش را بر بربادرفتن تمام سرمایههای نرم چندین دهه گذشته ترجیح داده است و دادههای افکارسنجیهای اخیر در کشورهای منطقه و حتی در متحدین سنتی غربی آن، این سقوط آزاد قدرت نرم رژیم را بوضوح نشان میدهند.
قساوت رژیم در طول سهماه گذشته و آمار شهدا بویژه از بین کودکان و زنان، و مدل رفتاری بدونخطقرمز رژیم در قبال تمامی تعهدات و پروتکلهای بینالمللی، رژیم را در منظر افکارعمومی و حتی سیاسیون کشورهای منطقه به جایگاه «تهدید اساسی صلح و ثبات منطقهای» بازگردانده است. این درحالیستکه رژیم صهیونیستی برای سال ها خود را به عنوان کشوری محاصره شده و در معرض تهدید معرفی می کرد. از همین رو به غیر از مسیر های تقویت سازش با سران کشورهای عربی، همواره به دنبال معرفی ایران بعنوان جایگزین و «دشمن ماهوی» کشورهای عربی و تهدید ثبات منطقهای به جای خود بوده است.
۲- غزه، چالش قدرت معنایی غرب
تبعات سنگین افکارعمومی جنگ غزه، دامن مدافعین و حامیان رژیم بویژه آمریکا را هم گرفته است. تحمیل تناقض و تعارض رفتاری آشکار، استانداردهای دوگانه، و یکهتازی و تکروی پرهزینه امریکا در مجامع جهانی از شورای امنیت تا مجمع عمومی و سایر سازمانها شبیه یونسکو، که در مواردی حتی همراهی متحدین اروپایی را هم از دست داده است، نشانههای واضحی از نوعی «عزلت بینالمللی» کمسابقه این کشور است. ظهور تعارضات اجتماعی، عدم همراهی نخبگانی (که در ماجرای احضار سه رییس دانشگاه مطرح به کنگره بصورت نمادین نشان داده شد)، بروزات خیابانی، و تغییر قابل اندازهگیری در میزان محبوبیت دولت مستقر همگی نشانههایی از «افول قدرت معنایی غرب» و بویژه آمریکا در ماجرای جنگ غزهست.
۳- مقاومت، اثربخشی سلبی و چالش اداره و توسعه
هرچند معادله نظامی و امنیتی منطقه، بنظر هیچگاه به شرایط قبل از ۷ اکتبر برنخواهد گشت، اما این معرکه برای جریان مقاومت هم بدون چالش نرم و هویتی نبوده است. هرمقدار که حفظ ساختار دفاعی در پس نبرد سهماهه معجزه امنیتی مقاومت است، افزایش فراتر از انتظارات تلفات انسانی و هزینههای تحمیلشده بر شهروندان، چشمانداز قابلیت اداره و توسعه کشورهای منطقه توسط جریانهای محور مقاومت را با چالش مواجه کرده است. این محور نیازمند ارایه تدبیری برای کاهش هزینههای تحمیلی به زندگی شهروندان در کشورهای متبوع خود و ارایه تصویری «سازنده و مسول» از این جریانات در قبال کیفیت زندگی و رفاه مردم است. تصویری که با بازسازی سریع و ارایه خدمات اجتماعی وسیع در لبنان پس از جنگ ۲۰۰۶ بخوبی به جامعه لبنان ارایه شد.
۴- عدمتناسب دیپلماسی و میدان
ضربه عظیم عملیات طوفانالاقصی به اسطوره توهمی شکستناپذیری رژیم صهیونیستی در کنار سقوط آزاد قدرت نرم رژیم و حامیانش، فرصت کمنظیری برای یک «تاریخسازی دیپلماتیک» پدید آورده است که به وضوح دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی، علیرغم تلاش و مجاهدت فراوان، در بهرهبرداری از آن از نوعی «ضعف نهادی» رنج برده است. عدم مرجعیت دیپلماتیک در حالیکه کنفرانس سران کشورهای اسلامی در ریاض شکل گرفت و جایگاه میانجی تبادل اسرا به قطر رسید؛ ناکامی در تشکیل ایتلاف حامیان غزه؛ ضعف سنتی در «دیپلماسی نخبگانی» و اندیشکدهای که در عدم حضور در مجامع منطقهای و برگزاری ضعیف کنفرانس غزه در تهران متبلور بود؛ و ناتوانی در استفاده از ظرفیتهای محدود سازمانهای بینالمللی حتی در قیاس با حرکت نمادین آفریقای جنوبی در طرح شکایت از رژیم در دادگاه بینالمللی لاهه، همگی یادآور هشدارهای فراوان در عدمتناسب قابلیتهای نهادی، اختیار عمل، توان تخصصی، و تداخل دستگاههای متعدد فعال در سیاست خارجی جمهوری اسلامی است که در پیچهای تاریخی، فاقد ظرفیت نهادی تثبیت و تکمیل موفقیتهای میدانی جریان مقاومت است.
۵- بحران دیپلماسی عمومی، خطوط قرمز نامعتبر و سخنگویان ناسازگار
چالش عمیقتر اما در عرصه دیپلماسی عمومی کشور پدیدار شده است. هر مقدار که مقاومت در غزه در تخاطب با افکارعمومی فلسطین، منطقه و جهان موفق و بابرنامه -صدالبته در حد امکانات ابتدایی خود- ظاهر شده است، چالشهای نهادی دستگاه «پربلندگو ولی بیسخنگو»ی دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی بیشتر نمایان شده است. اوج این ناکارآمدی در دو مقطع از بحران سهماهه اخیر به رخ کشیده شده است: در هفتههای ابتدایی تعجیل در ترسیم «خطوط قرمز نامعتبر» بطرز جبرانناپذیری اعتبار مواضع اعلامی کشور را مخدوش کرد. در هفتههای اخیر هم، سنت غلط نشستن سخنگویان و مقامات نظامی در جایگاه سخنوری و خطابه و در نتیجه بروز تعارضات حاصل از «پرگوییهای خطیبانه»، چالشهای متعدد و هزینههای گزافی را در بحبوحه درگیری همهجانبه امنیتی-نظامی بر بالاترین سطوح کشور تحمیل نمود. این نوشتار البته درصدد تکرار ضعفهای سنتی کشور در فقدان وجود رسانههای حرفهای در تراز بینالمللی، دستگاه عریضوطویل و تقریبا بیخاصیت رایزنان و مراکز فرهنگی کشور، عدم اجازه حضور به چهرههای ایرانی در پلتفرمهای رسانهای جهانی، و دوری متعمدانه کشور از سازوکارهای لابی و دیپلماسی مسیردوم نیست.
توصیههای سیاستی:
به سنت همیشگی نوشتارهای سیاستی، این یادداشت هم سعی بر عدماکتفا به تحلیل و انتقاد، و در عوض ارایه چند پیشنهاد عملی در شرایط فعلی دارد.
۱- بازآفرینی مرجعیت دیپلماتیک: طرح ابتکار ایران برای غزه
هرچند غایت محتوم مجاهدتهای جریان مقاومت، ترسیم مجدد جغرافیای منطقه تنها با اراده ساکنان و مالکان آنست، لزوم ارایه و جلب حمایت دیپلماتیک برای طرحهای عملگرایانه و کوتاهمدت خاتمه جنگ فعلی و سناریوهای نظم پساجنگ منطقهای از مهمترین ضروریات فعلی است. در صورت تدوین سناریوهای طرح «ابتکار ایران برای غزه»، دسترسیهای میدانی و نفوذ سیاسی جمهوری اسلامی بر جریانات مقاومت منطقهای، بطور طبیعی دستبرتر کمنظیری را در اختیار مذاکرهکنندگان کشورمان در مقایسه با رقبای منطقهای قرار خواهد داد. لازمه اینکار «تمرکز نهادی» اختیار مذاکرات در یکی از دستگاههای محتمل نظیر وزارت خارجه یا شورایعالی امنیت ملی و استفاده از تمام ابزارهای مذاکراتی رسمی و غیررسمی و ظرفیتهای اندیشکدهای در این مسیر است.
۲- التزام به سیاست ابهام راهبردی و بازتولید اعتبار سخنگویی
سیاست ابهام راهبردی با عدم شفافیت در توانایی ها و تصمیمات محور مقاومت برای پاسخ به هر کنشی از سوی طرف مقابل، برآورد تصمیمات را پیچیده و تقریبا غیر قابل پیش بینی می سازد. نوع عملیات هفت اکتبر و بهره گیری از ابزار متفاوت در عرصه میدان نشان داد این سیاستی راهبردی و موثر است. در مقابل تعدیل انتظارات؛ پرهیز از ارایه خطوط قرمز نامعتبر؛ محدودسازی بلندگوهای جریان مقاومت و پرهیز جدی از پرگوییها و خطابهها؛ برخورد جدی با ورود و اعلام مواضع جایگاههای غیرمرتبط به نمایندگی از کشور و مقاومت؛ و ایجاد سازگاری شکلی و راهبردی درمواضع اعلامی جایگاههای سخنگویی از ضروریات این صحنه پیچیده است.
۳- آرایش شبهجنگی رسانهای
در داخل کشور هم متناسب با سیاست رژیم صهیونیستی در انتقال بحران به داخل مرزهای ایران و ظهور نشانههای آن مانند حادثه دلخراش کرمان، اعمال سیاستهای رسانهای متناسب با شرایط «بحرانی و جنگی» نظیر ایجاد آمادگی و پذیرش اجتماعی هزینههای احتمالی و ناگزیر یک درگیری بزرگ منطقهای؛ عدم ورود به مناقشات و شکافهای اجتماعی و سیاسی؛ برخورد سریع و قاطع با همراهیهای احتمالی رسانهای با دشمن؛ مقابله علیحده با کمپینهای سازمانیافته اخبار جعلی و جنگ روانی؛ و بازتولید مرجعیت رسانهای -اقلا بصورت موقت در دوران جنگ- با ارایه سریع و دقیق اخبار توسط رسانههای داخلی باید بصورت فوری در دستور شورایعالی امنیت ملی و نهادهای رسانهای و نظارتی قرار گیرد. مجددا لزوم تمرکز نهادی در ساختاری قرارگاهی مشابه «ستاد تبلیغات جنگ» در دوران دفاع مقدس جهت وحدت و سرعت تصمیمگیری ضروری و اجتنابناپذیرمینماید.
۴- هزینهزایی سیاسی ـ اجتماعی عادیسازی
حتی اگر فرضیه توقف و تعلیق فرایند عادیسازی بعنوان یکی از اهداف اصلی عملیات طوفانالاقصی را نپذیریم، شرایط فعلی منطقه توجیهپذیری اجتماعی و هزینههای سیاسی توسعه و حتی ادامه فرایند عادیسازی را زیر سوال برده است. بدیهیست که این بمعنای عقب کشیدن کشورهایی نظیر امارات و یا حتی تعلیق مذاکرات پیشرفته -و حتی احتمالا نهاییشده- عربستان نیست. بلکه به برهمخوردن تعادل پیشین و ایجاد توقفی بالاجبار در این فرایند اشاره دارد. سرمایهگذاری هوشمندانه بر تمرکز فعلی افکار عمومی بر نبرد غزه با هدف ایجاد یک مقاومت عمومی و نخبگانی در برابر فرایند عادیسازی، نیازمند تمرکز نهادی و استفاده از تمام ظرفیتهای غیربروکراتیک کشور و منطقه دارد. درغیراینصورت، تعادل ضدعادیسازی فعلی پایدار و بازدارنده نخواهد بود. در صورت عبور قطار عادیسازی از گردنه غزه، جلوگیری از سرایت آن به سایر کشورهای منطقه بسیار دشوار خواهد شد.
۵- جنگ غزه و فرصت انتخابات ریاست جمهوری آمریکا
از منظر دولت فعلی آمریکا حل و فصل جنگ غزه و تغییر دولت در تلآویو، پیشنیازهای شروع قریبالوقوع کمپینهای انتخاباتی در آمریکا هستند. دولت بایدن تا همینجا، هزینه سیاسی قابل توجهی را از عملیات ۷ اکتبر متحمل شده است و بخشی از بدنه رای خود را بر اساس برآوردها، از دست داده است. از منظر عواملی چون جایگاه متزلزل سیاسی، چالشهای چندساله و احتمال همکاری با کمپین رقیب هم، تصور شروع کمپینها بدون سقوط دولت نتانیاهو را برای دولت بایدن غیرپذیرفتنی کرده است. مجموعه این عوامل، فرصت بازی با کارت انتخابات آمریکا را به جبهه مقاومت میدهد که صدالبته نیازمند تجهیز به لوازم آن و استفاده هوشمندانه از این فرصت بنفع سیاستهای جبهه است. درغیراینصورت، دشمنان مقاومت هزینههای فراوانی را در معادلات انتخاباتی برای این جبهه فاکتور خواهند کرد و ظرفیتهای آنرا وجهالمصالحه معاملات انتخاباتی خود قرار خواهند داد.
لازمه همه نکات فوق، تمرکز و اولویت بخشی به وجوه قدرت نرم کشور و جبهه مقاومت در درگیریهای اخیر غزه است. قابلیت تبدیل توان و معادله نظامی به دستاوردهای دیپلماتیک و سیاسی، از جمله ضروریات نبردی با ابعاد و پیچیدگی درگیری فعلی جبهه مقاومت و رژیم صهیونیستی است که نیازمند تغییر آرایش جبهه، تعیین مراکز مسولیت جدید، اعطای اختیارات کافی و استفاده از تمام ظرفیتهای نخبگانی فراتر از دستگاههای عریضوطویل و بروکراتیک سیاستخارجی و دیپلماسی عمومی فعلی است.
*سیدمحمدصادق امامیان، عضو هیات علمی دانشگاه امیرکبیر
همبنیانگذار اندیشکده حکمرانی شریف
۳۱۱۳۱۱
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: قدرت نرم ایران در محک معرکه غزه
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران