هنر جهانی درخدمت اسطوره‌های صهیونیستی

اسطوره‌ها چه در گذشته و چه در جهان معاصر کارکرد دارند و یکی از سازمان‌های اجتماعی که اسطوره‌ها را از گذشته تولید، بازتولید و ملموس می‌کرد رسانه‌های تصویری مانند نقاشی و مجسمه در گذشته و در دنیای امروز، سینماست. یهودیان تندرو که امروز صهیونیست‌ها، باقی مانده آنها هستند، در طول تاریخ از هنر برای معرفی اسطوره‌های پوشالی خود استفاده کردند. تاریخ هنر غرب سراسر از بازنمایی همین اسطوره‌هاست و امروزه سینمای غرب، به‌ویژه‌ هالیوود یکی از کارکردهای تاریخی و دیرینه‌اش را بر بازتولید و پمپاژ معرفتی اسطوره‌های یهودی قرار داده و این سخن که ‌هالیوود، همواره بر جایگزینی عامدانه اساطیر و خرافه‌سازی در سینما و هنر تأکید داشته‌، نه سخن ما، بلکه سخن استراتژیست‌های برجسته‌ای چون ساموئل‌ هانتینگتون و فرانسیس فوکویاما است که در مقاله‌ها و کنفرانس‌های بسیاری از جمله کنفرانس ۱۹۸۴ میلادی در تل‌آویو به آن اشاره کرده‌اند. در این کنفرانس که ۳۰۰ شیعه‌شناس و استراتژیست معروف یهودی و صهیونیست مسیحی گرد آمده بودند، به این نتیجه رسیدند که شیعه، مهم‌ترین رقیب و دشمن تمدن امروز غرب آنگلوزایان است. آنگلوزایان آنگلوساکسون‌هایی‌اند که به اتحاد راهبردی با صهیونیست‌های حاکم بر مجامع مالی، خبری و رسانه‌ای دنیا رسیده‌اند. این نظریه‌سازان جهان سیاست، هنر و سینما، اسلام ولایتمدار شیعی را مهم‌ترین رقیب و دشمن تمدن مادی، یهودی غرب می‌بینند و به هر شکلی با آن می‌جنگند، زیرا اسلام را تنها رقیب جدی تمدن درحال افول غرب می‌دانند. برای بازشناسی این اسطوره‌سازی در غرب، پیشتر به سینمای هالیوود، انیمیشن‌سازی با نفوذ به شرق دور به‌ویژه ژاپن اشاره داشتیم. برای همین در این گزارش نگاهی می‌کنیم به دوره‌های مختلف اسطوره و سپس نمونه‌هایی از اسطوره‌سازی یهودیان در هنرهای تجسمی غرب.
     
دوران مختلف اسطوره
برمبنای اندیشه اسلامی، روند پیشرفت اسطوره در تاریخ چند دوره دارد؛ نخست عصر دانش ناب یعنی آغازین روزهای تاریخ که بلکه عصر پیوند انسان به منبع اصلی دانش و آفریدگار دانش‌ها، از گذرگاه حضرت‌آدم(ع) وعصر نمادهای حقیقی بود. در سپیده‌دم آفرینش انسان، آدمیان خداپرست بودند تا این‌که با نفس‌پرستی قابیل، کم‌کم بستری برای تشکیلات غیرخدایی پدید آمد. در دوره دوم یعنی عصر پیدایش اسطوره‌ها، آرام‌آرام، سکه‌های تقلبی اسطوره‌ها در سراسر جهان رایج شد و جهل و تقلید مردمان به فراگیری اساطیر سرعت بخشید. البته باید دانست که در این دوره، اساطیر، دربردارنده گونه‌ای از حکایت نسبت به برخی حقایق عالیه نیز هستند. رواج این حقایق، حاصل اثرگذاری‌های گسترده پیامبران الهی بر انسان‌ها بود که متأسفانه در تاریخ‌نویسی و تحلیل‌های غربیان و غرب‌زدگان، جایگاهی ندارد. دوره بعدی عصر الگوهای الهی به‌جای اسطوره‌های شیطانی است که با ظهور پیامبران بزرگ الهی، اسطوره‌ها کمرنگ‌تر ‌شدند و پالایش باورهای شرک‌آمیز از فرهنگ عامه سرعت گرفت زیرا پیامبران براساس فهم عوام سخن می‌گفتند. برای نمونه، پیمودن راهی که در زمان حضرت نوح‌(ع) بسیار مشکل بود، در عصر ابراهیم‌(ع) بسیار آسان‌تر شد. پس از آن نیز با زحمت‌های طاقت‌فرسای رسولان پرتلاشی چون ابراهیم، اسحاق، اسماعیل، یعقوب و موسی(ع)، خداپرستان به ارزش‌های متعالی جهان نزدیک‌تر شدند اما در این میان، فرعون‌ها و بخت‌النصرها بیکار نبودند و منافقان بنی‌اسرائیل نیز به آنان کمک می‌کردند.در دوران چهارم، اسطوره‌های یهودیت ماده‌گرا پیدا شد. در زمان پیامبری حضرت یوسف(ع)، بنی‌اسرائیل به اسطوره‌های مصریان و یونانیان نزدیک شد ولی پس از آن، به‌دلیل قدرت مادی فرعون‌ها و رشد تمدن مادی یونان و روم باستان و تقلید کورکورانه مستضعفان خداپرست از زورمندان زمان، دین یهود با اسطوره‌های شرک‌آمیز همراه شد تا این‌که گروهی از خواص ماده‌گرای بنی‌اسرائیل، بر بنی‌اسرائیل چیره شدند و این دین را بیش از پیش منحرف کردند. قبیله یهودا بر ۱۱ سبط دیگر چیره شد و خداپرستان بنی‌اسرائیل را نابود کرد؛ عصر یهودیت آغاز و ایدئولوژی قومی‌ یهود، جایگزین دین توحیدی موسی شد. به این ترتیب کم‌کم اسطوره‌های یهودی هم متولد شدند که معجونی از دنیاپرستی، خودخواهی، شرک و ثنیت (گونه‌ای از بت‌پرستی)، نژادپرستی و قدرت‌خواهی یهود بود.
     
قومیت‌مداری به جای توحیدگرایی
در این دوره زورمداران استثمارگر یهودی، قومیت را جایگزین امت واحده الهی و سرزمین موعود یهود را جانشین ارض موعود الهی کردند. آنها ثروتمند بودن را نشانه توجه خدا به بندگانش دانستند، نه بندگی و پرهیزکاری را. یهوه، خدای یهودیان، تنها به بندگان برگزیده خود، یعنی یهودیان توجه داشت. نژاد، از چنان جایگاه ویژه‌ای برخوردار شد که یهودیان برای دیگر نژادها هم خدایانی به رسمیت شناختند اما یهوه، خدای اختصاصی نژاد عبرانی بود. آنها دیگران را انسان هم نمی‌دانستند، بلکه موجوداتی پست به‌شمارمی‌آوردند که باید درخدمت یهود باشند. برای نمونه درفرازی ازعهد عتیق می‌خوانیم: «اقوام غیراسرائیل به جماعت خدا راه نخواهند یافت و هیچ‌کدام از آنها به میان جامعه‌ خداوندی وارد نخواهند شد.»یهودیان، موسی، داوود و سلیمان(ع) را جزو پیام‌آوران توحید و عدالت برای جهانیان نمی‌دانستند، بلکه بر این باور بودند که آنها تنها پادشاهانی بودند که برای رهایی و سروری این خانواده عبرانی ــ یهودی می‌جنگیدند. یوشع بن نون(ع)، این جانشین ستمدیده موسای ستم‌ستیز نیز فرمانده‌ای خون‌ریز به تصویر کشیده می‌شد که برای ریاست یهود بر سرزمین‌ها از هیچ جنایتی ابا ندارد. این گروه‌های ماده‌گرا، «کتاب‌مقدس» را هم تحریف کردند. دیگر، خدا از اتحاد انسان‌ها می‌ترسید، مانند بشر جسمانی بود و دست و پا داشت، می‌خندید، گریه می‌کرد یا پشیمان می‌شد. پیامبران خدا هم، افرادی شهوت‌ران، ضعیف‌النفس، بت‌پرست و مقام‌پرست به تصویر کشیده می‌شدند که هدف‌شان، دستیابی به دنیا و برتری قوم برگزیده به هر قیمتی بود.
     
گرفتاری دین عیسی به سرنوشت دین موسی 
پس از این دوران بود که عصر اسطوره‌های مسیحی یهودی شده آغاز شد. پس از ناکارآمدی یهودیت در ادامه راه الهی، فرزند پاک مریم عذرا(س) ظهور کرد و بسیاری از حق‌جویان به او گرویدند، ولی آموزه‌های او نیز با تلاش مثلث شیطانی یهودیان مادی‌گرا، مشرکان قدرت‌خواه و ریاکاران تحریف شد.پولس، دانشمند درباری یهودی که با کمک سربازان رومی، نوایمانان مسیحی را با سنگدلی به قتل می‌رساند پس از چندی به‌ظاهر مسیحی شد و به کمک یارانش، زمینه را برای اسطوره سه‌خدایی و تثلیث در مسیحیت فراهم کرد. بدین ترتیب، خرافه‌ها و اسطوره‌های شرک‌آمیز یونان، روم و یهودیت، رنگ مسیحیت به خود گرفت. اسطوره‌های مسیحی بسیاری نیز پدید آمد که به این دین آسیب رساند. گناه ازلی انسان، تجسد خدا در کالبد عیسی(ع)، فداشدن عیسی(ع) برای بخشش گناهان و رهایی انسان معتقد به مسیح، رنج اجباری عیسی(ع) برای رستگاری انسان، به صلیب کشیده‌شدن مسیح، تثلیث، عشق ذلت‌پذیر و مبارزه منفی، تسلیم و تقدیر و مشیت‌گرایی با درونمایه سکولاریسم، رهبانیت و جبرگرایی، خردستیزی یا خردگریزی و تسامح و الغای شریعت، اسطوره‌هایی بودند که به مسیحیت آسیب رساندند.
     
رنسانس صهیونیستی
اما توجه به اسطوره‌سازی با هنری مثل نقاشی از دوران نوزایی هنر شکل جدی به خود گرفت. یهودیان تندرو که دین مسیحیت را به شکل‌گرایی سوق داده بودند، حالا برای ایجاد پیوند میان خود و آنها تلاش کردند روایت‌های جعلی را که وارد کتاب عهد عتیق کرده بودند به‌عنوان منبع الهام به مسیحیان معرفی کنند. این باطلیان یهود در این راه موفق بودند و سراسر هنر نقاشی غرب را می‌توان یکی از پایگاه‌های اصلی روایت‌های یهود دانست که خیلی از جعلیات نیز حتی پا به کلیساها گذاشتند و بیشتر از روایت‌های مسیحیت مورد خوانش مسیحیان قرار گرفتند.به‌طور مثال خاندان مدیچی، پایه‌گذاران بانکداری در اروپا، قرن ۱۵ و رقم‌زننده رنسانس هنری در اروپا، از یهودیان تندرویی بودند که توانستند سیطره زیادی بر عالم هنر در فلورانس عصر رنسانس داشته باشند. آنها که آغازگر جنگ‌های ۳۰ساله مذهبی با فرانسه بودند، آن‌قدر قدرت و ثروت داشتند که در تعیین پاپ هم نقش ایفا می‌کردند.ستیز خاندان مدیچی و الیگارشی زرسالار فلورانس با پاپ جلوه‌ای از ستیز عام حکمرانان سکولار و غیردینی با حاکمیت کلیسا بود که شاخص تاریخ سیاسی اروپا در تمامی سده پانزدهم است. مهم‌ترین ویژگی خاندان مدیچی بر محوریت سکولاریسم می‌چرخد. رباخواری خاندان مدیچی که از یهودیان تندرو به آنها ارث رسیده بود در تاریخ اثبات شده‌است.
مدیچی‌ها تلاش داشتند تا در مسیحیت که پایگاه آن در رم بود نفوذ کرده و از این طریق رباخواری خویش را توجیه کنند. آنها سرمایه‌گذاری زیادی هم بر هنر کردند و بسیاری از داستان‌های عهد عتیق و اسطوره‌های پوشالی بنی‌اسرائیل را به‌عنوان موضوع به نقاشان و مجسمه‌سازان سفارش می‌دانند تا آنها را برای تاریخ ثبت کنند.به‌طور مثال ساندرو بوتیچلی، نقاش مشهور مکتب فلورانس در عصر رنسانس که تحت حمایت لورنزو مدیچی بود با تابلوی «بازگشت جودت» یکی از افسانه‌های دروغین جامعه صهیون را تصویر کرده ‌است که امروزه به‌عنوان یکی از آثار مهم هنری دنیا شناخته می‌شود. در این اثر بوتیچلی داستان جودیت بنی‌اسرائیلی را روایت کرده که باعث نجات قوم بنی‌اسرائیل می‌شود. وقتی بنی‌اسرائیلیان در جنگ با آشوریان در محاصره قرار می‌گیرند، جودیت برای هم‌خوابگی نزد هولوفرنس، سردار آشوری می‌رود و با دادن شراب به او، وقتی این سردار به خواب می‌رود به همراه ندیمه‌اش سر هولوفرنس را می‌برد تا سپاه آشوریان از هم پاشیده شود و بنی‌اسرائیل از زیر محاصره خارج شوند و در جنگ با سپاه بی‌سردار آشوری به پیروزی برسند. بوتیچلی در این تابلو جودیت را در قامت یک قدیس معرفی می‌کند و با در دست قرار دادن شاخه زیتون در دستان او هنگامی که به‌سوی بنی‌اسرائیل باز‌می‌گردد، از او اسطوره‌ای غیرواقعی ترسیم می‌کند که همچنان در موزه‌های دنیا و تاریخ هنر درباره آن بحث می‌شود.یا نیکولا پوسَن فرانسوی که سال‌ها در رم ساکن بود و شاگردان بسیاری تربیت کرد با توجه به عقبه یهودی که داشت تلاش بسیاری کرد تا اسطوره‌های یهودی پا در نقاشی‌های کلیسایی بگذارند. پوسن را که نماینده نقاشی هنر کلاسیک و تاثیرگذار در هنر عصر باروک در قرن ۱۶ و ۱۷ اروپا می‌دانند، آن‌قدر در آثارش وابسته به کتاب عهد عتیق بود که حتی وقتی از دربار فرانسه سفارش کشیدن چهار تابلو با موضوع چهار فصل را گرفت برای ترسیم زیبایی فصولی مثل بهار، تابستان، پاییز و زمستان سراغ کتاب عهد عتیق رفت و بر اساس داستان‌های این کتاب و شبیه‌سازی آنها به فصول سال این آثار را ارائه داد. مثلا او در تابلو پاییز به داستانی از آوارگی بنی‌اسرائیل اشاره می‌کند که در روایت ساختگی از زبان حضرت موسی(ع) به بنی‌اسرائیلیانی که از رود نیل گذشته‌اند می‌گوید پشت کوه‌ها سرزمین سرسبزی قرار دارد که خدا وعده داده تا در آنجا زندگی کنیم. بر اساس این روایت جعلی حضرت موسی افرادی را می‌فرستد که برای این‌که دل قوم بنی‌اسرائیل قوی شود زودتر به این سرزمین بروند و از فدیه‌های خدادادی بیاورند. این فرستاده‌ها وقتی به این سرزمین می‌رسند با اهالی آن محل درگیر می‌شوند وکشتاری خونین در می‌گیرد. از این نمونه آثار بسیار درهنر نقاشی غرب پیدا می‌شود وحتی می‌توان این‌گونه گفت که بیش ازتصاویر روایت‌های مسیحیت از عصر رنسانس به بعد این روایت‌های جعلی یهودی است که همچنان درحال ترسیم ازسوی هنرمندان غربی است. این موضوع درحدی است که امروز در میان هنرمندان جاافتاده است که اگر یهودی باشند یا گرایش یهودی داشته باشند با موفقیت‌های بزرگ در هنر، تاریخ هنر و حتی بازار هنر روبه‌رو خواهند شد.
     
تفکر اسلام و تربیت اسطوره‌های واقعی 
اما این‌که صهیونیست چرا با اسلام به ویژه تفکر شیعی مشکل دارد و آن را مانع اهداف خود می‌داند از آنجا سرچشمه می‌گیرد که اسطوره‌سازی‌هایی را که از گذشته دور برای خود دست و پا کرده در خطر می‌بیند؛ زیرا آخرین پیام‌آور الهی، معرفت و اندیشه‌ورزی را برتر از افسانه‌های پیشینیان دانست. پیامبر اسلام(ص) با تربیت الگوهای اسطوره‌ای و کارآمد، چون حضرت علی(ع)، حضرت‌فاطمه(س)، حضرت‌خدیجه(س)، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، یاسر و سمیه، تحولی اساسی در معنای دانش پدید آورد و به انسان‌ها آموخت که اسطوره‌های شرک‌آمیز و حکایت‌های خیالی و حفظ انساب و اشعار، علم نیست بلکه دانش، معرفتی نورانی است که خرد را به سمت حقیقت و رستگاری در دنیا و آخرت رهنمون شود. متأسفانه پس از ایشان، باز گروهی دورمانده از راه ولایت، با ساختن دارالحکمه و استخدام مترجمان یهودی و مسیحی، به خیال خود در برابر ائمه(ع) ایستادند تا چند روزی حکومت کنند، ولی شاگردان مکتب رسول حق، حتی فلسفه‌ شرک‌آمیز «یونان» را هم به سمت توحید هدایت کردند و به شکوفایی رساندند.پس از پیامبر(ص)، در عصر حکومت‌های اسلامی، انحراف‌هایی رخ داد، ولی دانشمندان و استادان بزرگی تربیت شدند که آوازه‌ای جهانی یافتند و توانستند از جنوب فرانسه و غرب آفریقا تا شرق آسیا، حکومت‌های توانمندی را در طول هزار سال پدید آورند. اینان، حتی در بازگویی و ارائه بهترین برداشت‌ها و نقد منصفانه حکایت‌ها و اساطیر خدایان و الهه‌های یونان، مصر، ایران، هند و چین، عالمانه و صادقانه کوشیدند. 
     
رنسانس دنیاپرستان مسیحی
با ظهور اسلام، خردمندان و عالمان مسیحی به دین احمد(ص) که انجیل، مژده آمدنش را داده بود، ایمان آوردند، ولی عالمان دنیاپرست مسیحی به پیامبر اسلام که ادامه‌دهنده راه عیسی(ع) بود، ایمان نیاوردند و مسیحیت را بیشتر به انحراف کشاندند. در قرن‌های بعد که مسیحیت، در اروپا ریشه دواند و رقیبش اسلام از او پیشی گرفت، پادشاهان به ظاهر مسیحی، با تحریک و همراهی زرسالاران یهودی در برابر اسلام ایستادند و جنگ‌های صلیبی را آغاز کردند. آنان پس از هفت قرن با سرکوب‌های وحشتناک و کشتارها و تبعیدهای گسترده، «اندلس» را از مسلمانان گرفتند و اروپا بیش از پیش، زیر سیطره مسیحیت آمیخته با آموزه‌های شرک‌آمیز یهودی رفت. با گسترش نفوذ اومانیست‌ها که جلوه‌گری خود را با نقاشی در کشورهای گوناگون اروپایی تثبیت کردند، دوران جدیدی در غرب آغاز شد.
مهم‌ترین ویژگی‌های این دوران، عبارتند از: تصرف سرزمین‌های دیگر برای بهره‌کشی بیشتر، نسل‌کشی حدود ۶۰ میلیون نفر از مالکان اصلی آمریکا یعنی سرخپوست‌ها، شکار حدود ۲۰میلیون انسان آزاد آفریقایی برای بردگی و کشتار میلیون‌ها نفر از مردم آفریقا، پدید آوردن کشتزارها برای تولید انبوه و براساس کار طاقت‌فرسا و بی‌مزد و رقابت قدرت‌های غربی بر سر دزدی دریایی و رباخواری.قدرت‌های نوظهور اروپایی از قرن شانزدهم به بعد، دریانوردانی مزدور، چون واسکوداگاما، کریستف کلمب، پدرو آلواس کابرال، هنری دریانورد، فرانسیسکو پیزارو، ابل جانسون تاسمان، آلفونسودالبوکرک، فرانسیسکو دالمیدا و... را به دریاها فرستادند تا راه‌های دریایی نزدیک‌تری برای استعمار و نسل‌کشی بومیان این منطقه‌ها بیابند و اینان به سواحل آفریقا، هند، چین، استرالیا و آمریکا رفتند و کشتار گسترده‌ای به راه انداختند. مهم این بود که نیروی محرکه این غاصبان دریانورد و آدم‌کشان را بیشتر سرمایه‌داران یهودی تأمین می‌کردند و حتی برخی دریانوردان، خود یهودی بودند. آنها برای تربیت نسل جدیدی برای دریانوردی تلاش می‌کردند که این غصب بزرگ سرزمین‌های دیگر را در تابلوهای نقاشی به عنوان فتوحات باعظمت همراه با روایت‌های مذهبی یهودی مثل روایت حضرت یونس پیوند زنند.در کتاب «زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران»، اشاره‌‌های بسیاری به پیوند الیگارشی زرسالار یهودی و دربارهای مسیحی شبه‌جزیره ایبری و جنوب غربی اروپا شده‌است و اسطوره آل‌سید هم که فیلم‌هایی در ‌هالیوود براساس آن ساخته شده‌است، مربوط به همین دوران است که چپاولگری‌های او از سرزمین‌های ثروتمند مسلمان‌نشین «قرطبه» (کوردوبا) و «بلنسیه» (والنسیا) معروف است.

نگاه قومیتی به پیامبران
تصرف بی‌دردسر سرزمین مادری و موعود و ایجاد پادشاهی جهانی داوودی با مظلوم‌نمایی و جعل اسطوره‌های مظلوم‌نما برای یهود، در دستورکار سازمان باطلیان یهود قرار گرفت. مهاجرت‌های این دنیاپرستان، فقط برای به‌دست‌آوردن ثروت و فتح سرزمین‌های بیشتر انجام می‌شد و برای پوشاندن هدف اصلی این مهاجرت‌ها، اسطوره تبعید و دیاسپورا خلق و در دوره‌های دیگر، اسطوره هولوکاست و سرزمین بدون سکنه، برای مردم بدون سرزمین ساخته شد. این باطلیان یهود از قرون گذشته، استفاده از هنر را برای پوشاندن اهداف خود برگزیدند و برای این امر ابتدا به هنر نقاشی توجه نشان دادند. زیرا اهداف آنها با تصویرسازی از روایت‌های جعلی عهد عتیق راهبری می‌شد وهرچه به عصر مدرن و پست‌مدرن نزدیک‌تر شدیم اسطوره‌سازی و افسانه‌پردازی‌های این شیادان ماده‌گرا، به‌ویژه در قالب صهیونیسم و‌ هالیوود ادامه پیدا کرد. به‌گونه‌ای که این باورهای انحرافی در بسیاری از تولیدات رسانه‌ای جدید، بازنمایی شده ‌است. برای مثال در عصر رنسانس که اوج شکوفایی هنر در غرب است و در این دوران نقاشی مذهبی برای کلیسا رونق گرفت، بیش از روایت‌های مسیحی، شاهد روایت‌های یهودی در آثار غربی هستیم و عهد عتیق منبع اصلی الهام برای نقاشان مسیحی شد؛ زیرا جدا از کلیسا که از هنرمندان حمایت می‌کرد، این یهودیان مادی‌گرا بودند که با پول‌های خود نقاشان را برای کشیدن روایت‌های جعلی از اسطوره‌های یهودی وسوسه می‌کردند. این موضوع در عصر مدرن هم به قوت خود باقی ماند و پس از تثبیت جایگاه سینما در میان عامه مردم، این تفکر صهیونیستی بود که برای به خدمت گرفتن این رسانه در جهت منافع آنها برنامه‌ریزی کرد. مثلا در فیلم‌هایی مثل «ده‌فرمان» به کارگردانی سیسیل بی‌دمیل محصول ۱۹۵۶ و انیمیشن «شاهزاده مصر» به کارگردانی استیوهیکنر و برندا چاپمن محصول ۱۹۹۸ و دیگر آثار سینمایی، بارها عبارت «مردم من» را موسی و یهوه تکرار می‌کنند. این نگاه قومی ‌به پیامبران الهی در این پویانمایی یادشده به خوبی هویداست. در این پویانمایی تفکر توحیدی قومی ‌به تصویر کشیده شد که با موضوع توحید ناب ناسازگار است. در فیلم «سلیمان و ملکه سبا» به کارگردانی کینگ ویدور، محصول ۱۹۵۹ هم پیامبران بزرگی چون داوود و سلیمان(ع) پادشاهانی قومی ‌برای رهبری یهود بر جهان به تصویر کشیده شده‌اند. 

عصر شکل‌گیری اسطوره‌های مدرن
​​​​​​​با شکل‌گیری مکتب پروتستانیسم به وسیله مارتین لوتر صهیون‌گرا و پنهانکار متجدد، ذلت‌پذیری و سکولاریسم، الغای شریعت مسیح، تقدیس ثروت دنیوی، جدایی از رهبران دینی و تفسیر عهد عتیقی از انجیل، شدت گرفت. از آن دوران تاکنون، گمراهی مسیحیت و صهیون‌گرایی شدت گرفت و بستری برای شکل‌گیری صهیونیسم مسیحی فراهم شد؛ مذهبی خودساخته که بر افسانه‌های صهیونیستی یهودیت ماده‌گرا، تأکید فراوان داشت و مسیحیت را در خدمت آرمان‌های عهدعتیقی یهودیان درآورد. با اخراج مسلمانان از اروپا و چیرگی زرسالاران دنیاخواه یهودی براین قاره درحدود قرن۱۶و۱۷میلادی، ثروت‌های مستعمره‌های آسیایی، آفریقایی و آمریکایی به سمت اروپا سرازیر شد و بستر تازه‌ای برای دنیوی کردن دین و برداشتن موانع سرمایه‌داری در آن قاره شکل گرفت. سرانجام با جنگ‌های دریایی طاقت‌فرسا، مسلمانان در هند قدرت‌شان را از دست دادند و پس از دو قرن کشمکش، انگلستان، هند را هم غارت کرد و برای چپاول ایران و عثمانی آماده شد. در ابتدای قرن هجدهم میلادی، رشد تمدن مدرن غربی به اوج خود رسید و قرن نوزدهم، سده برتری تمدن اومانیستی غرب بر جهان بود. در این دوران، برخی بر طبل مرگ اسطوره‌ها می‌زدند و از نابودی هر امرمقدس و متافیزیکی سخن می‌گفتند. آنها حتی با تحلیل‌های دروغین از هنر نقاشی شرق به ویژه کشورهای اسلامی، نقاشی مسلمانان را به اروتیک بودند متهم می‌کردند، این درحالی بود که ازعصر رنسانس کشیدن نقاشی‌های اروتیک از سوی هنرمندان فلورانسی باب شده بود.این تفکر باطلیان یهودی درعصر مدرن در عمل، پی تقدس‌های دروغین وآفریدن اسطوره‌های جدیدی بود.
راسیونالیسم(خردگرایی)،‌آمپریسم‌وپوزیتیویسم(حس‌گرایی)،ساینتیسم(اصالت‌علم‌حسی)،‌سکولاریسم(جدایی‌دین‌ودنیا)،فمینیسم(زن‌سالاری)، اومانیسم(انسان‌پرستی)،ناسیونالیسم(ملی‌گرایی)، ماشینیسم و تاختن به سمت فناوری پوزیتیویستی به مکتب و آیین جدیدی بدل گشته و پرستش پول و نفس اماره، هدف این تمدن شده بود. ‌از‌ همین‌رو یوتیلیتاریسم(سودمحوری)،‌‌ کاپیتالیسم(سرمایه‌داری)، دموکراسی و لیبرالیسم(آزادی بی‌بندوبار) را اسطوره بی‌بازگشت و سرنوشت محتوم جامعه‌ها می‌پنداشتند که حتی سوسیالیسم هم در جدال با آن به بن‌بست رسید.با نگاهی ژرف به اسطوره‌های این دوران، درمی‌یابیم که گرچه به ظاهر، اسطوره به معنای داستان‌های نیمه‌حقیقی متافیزیکی و الهام‌بخش حرکت بشر به سمت الگوهای تکرارپذیر وجود نداشت و حتی با آن مخالفت می‌شد، اسطوره‌ با معنای جدید حرکت‌های کلی حاکم بر تمدن اومانیستی است که با زور یا فریب علمی‌ و تبلیغاتی باید الهام‌بخش حرکت تمام جوامع با الگوی انگلیس و آمریکا باشد، الگو شده بود. کارکرد این دو نوع اسطوره از برخی جنبه‌ها یکسان است؛ هدف این اسطوره‌ها دوری بشر از راه حکمت و دانش حقیقی است.

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: هنر جهانی درخدمت اسطوره‌های صهیونیستی