شاخصی برای روایتِ داستانیِ خاکستری از انقلاب اسلامی/ رمان به بوم خود وفادار مانده است

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محمدجواد محمدحسینی- رمان خاک سرد است، نوشتۀ فیاض زاهد و با ویراستاری فرشته جودکی، اولین بار در سال ۱۴۰۰ توسط نشر ثالث منتشر شد و حالا چاپ چهارم آن نیز منتشر شده است. در نشستی که برای نقد و بررسی این رمان در هاوس گفتارها برگزار شد، فیاض زاهد گفت: من کتاب‌های متعددی تألیف کردم، اما این کتاب، اولین تجربۀ من در عرصۀ رمان و ادبیات داستانی بود و ارزش مضاعفی برای من دارد. من قبلاً هیچ تصمیمی برای نوشتن رمان نداشتم. پس از آزادی‌ام از زندان در پی ماجراهای سال ۸۸، دوست روزنامه‌نگارم، پیمان مقدم به من گفت چرا رمان نمی‌نویسی؟ من خندیدم؛ چون چیزی از این عرصه نمی‌دانستم؛ خصوصاً که من ابتدا در رشتۀ مهندسی مکانیک تحصیل کرده بودم و بعدها رشتۀ تاریخ خواندم؛ اما دوستم گفت تو در خاطراتی که گهگاه می‌نویسی، خوب تصویرسازی می‌کنی.
من در یک مقطعی وسوسه شدم داستان نسل خودم را بنویسم و به‌نوعی ادای دین کنم به برخی از دوستانی که کنارم بودند و به شهادت رسیدند یا مسیر دیگری در زندگی را انتخاب کردند. بنابراین حدود سی درصد این رمان واقعیت تاریخی‌ای است که من آن را تجربه کردم و باقی‌اش خیال‌پردازی و قصه است. شاید اثر مهم داستان این است که توانستم آن هفتاد درصد قصه را با سی درصد واقعیت زیسته مخلوط کنم و برای دل خودم رمانی بنویسم؛ حتما این کار از جهت حرفه‌ای و تخصصی جای نقد و بررسی دارد، اما انجام دادنش برای من بسیار مهم بود.

فیاض زاهد: بعد از نگارش این رمان به کلاس داستان‌نویسی رفتم!
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی (واحد تهران- مرکز) در ادامه گفت: شاید خنده‌دار باشد، ولی من بعد از نگارش این رمان به کلاس داستان‌نویسی رفتم تا حرفه‌ای‌تر با این پدیده آشنا شوم و خیلی دوست دارم تجربۀ مجدد دیگری در این حوزه داشته باشم. استادم، خانم دکتر منصوره اتحادیه وقتی فهمیدند که من دارم رمان می‌نویسم خیلی استقبال کردند و یک جملۀ خیلی مهم گفتند: هر کسی می‌تواند یک بار رمان بنویسد، ولی نویسنده جدی کسی است که رمان دوم را بنویسد. این چالش بزرگی برای من است که آیا می‌توانم رمان دیگری بنویسم یا خیر.
نویسندۀ کتاب دولت و انقلاب، در مورد زمینۀ نگارش و موضوع رمان خاک سرد است گفت: سیامک اخترکاویان دوست من و از بچه‌های انزلی بود؛ پدرش اژدر که من در رمان درباره‌اش نوشتم از فنی‌ترین بوکسورهای آسیا بود. این دو نفر از شخصیت‌های اصلی داستان هستند. بندر انزلی هم شهر فوتبال است، هم شهر بوکس، هم شهر کلاه‌سبزها و هم شهر صیادها. من سعی کردم در رمان به این ابعاد اشاره کنم. من با شهر انزلی تا حدی آشنا بودم؛ در اوایل انقلاب، یکی دو سال در این شهر بودم؛ ولی برای اینکه رمان را بنویسم، سیامک را محور قرار دادم و بعد شروع به تحقیق در مورد شهر انزلی کردم.
برای اینکه به زندگی سیامک برسم به گذشته برگشتم و سراغ پدر او رفتم. در خاطرات خیابانی مردم انزلی دو سه تا چهره مشهور بودند؛ مثل محمد کرتُ کرت (کفش پاشنه‌خوابیده که لوتی‌ها می‌پوشیدند). من شخصیت وی را در رمان بازسازی کردم. یک سال و نیم در شهر تحقیق کردم؛ مثلاً به ذهنم رسید آن موقع چه ماشین‌هایی در شهر رفت‌وآمد می‌کردند؟ برق چه زمانی به شهر آمد؟ آب کِی لوله‌کشی شد؟ ایستگاه ماشین‌های رشت به انزلی کجا بود؟ حزب توده در آنجا چه سابقه‌ای داشت؟ خانۀ فحشاء در آنجا وجود داشت؟ زندان و شهربانی کجاست؟ راه ارتباطی آب‌کنار و انزلی چطور بود؟ تیم فوتبال ملوان چه سابقه‌ای دارد؟ بوکسورها چطور؟ چون سیامک خودش هم بوکسور بود و من می‌خواستم فصل اول را با رینگ بوکس شروع کنم، با خیلی از بوکسورها مصاحبه کردم و اصطلاحاتش را یاد گرفتم.

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: شاخصی برای روایتِ داستانیِ خاکستری از انقلاب اسلامی/ رمان به بوم خود وفادار مانده است