گفتمان ساختاری را در حاشیه فجر جدی بگیریم!

به‌این ترتیب ما با اهمیت موضوع تفکر و نگرش فیلم روبه‌رو هستیم. نگاه ایدئولوژیک و ادراک فلسفی و ادراک سیاسی از پدیده انقلاب اسلامی و امر دینی یا نظام اجتماعی ـــ سیاسی دینی و جمهوری اسلامی در فهم محتوای فیلم‌ها و داستانی که در فیلم تعریف می‌شود، نقش اساسی دارد. بیایید فرض کنیم ما باور داریم امر دینی در جهان معاصر ناممکن است و حکومت دینی امری مربوط به گذشته پایان یافته است و جایی در زندگی معاصر دارد. با این زیرساخت ذهنی، روایت زندگی مشخصی را اداراک می‌کنیم که گرفتار مشکلات متعدد اجتماعی و فقرند و در آستان جدایی. آیا باور این سینماگر تأثیری در سویه تفسیر رخدادهای اجتماعی ندارد؟ طبق این مثال در وجه نمایش زندگی در جامعه ایران، جریان مدرن کاملا به تصویر متفاوتی می‌رسد. فرض کنید افکار فیلمساز ما همان اندیشه‌ای است که به «امکان امر دینی در جهان معاصر» به دیده نفی می‌نگرد و به موضوع جامعه شبه مدرن در ایران و راه حل مدرن شدن اعتقاد دارد. در این صورت او به تغییر ساختار ولی نه به سود تحولی دینی بلکه عکس آن می‌اندیشد. یعنی تغییر جامعه شبه مدرن به جامعه مدرن گفت‌وگو پیرامون شبه مدرنیسم ایرانی و ضرورت تغییر ساختاری بازتابی ناگزیر در داستان ما دارد. اما کدام تغییر؟ هر جریان فکری تعبیر خود را از تغییر ساختی دارد ـ انقلاب اسلامی پدیده‌ای است که در جهان معاصر تنها بر مبنای ادراک حق و تکلیف دینی ـــ اسلامی قابل فهم است. یورش به انقلاب اسلامی یا نفی آن و نظام دینی بر‌آمده از آن در عالی‌ترین جلوه‌ی فکری‌اش با ادعای عدم امکان زیست دینی در جهان معاصر ظهور فلسفی یافته است. متفکرانی که با این دستاویز یعنی نفی عبودیت و کفر‌ستیزی جهانی و نفی امکان قیام برای مآوا گزیدن در ساحت الوهیت به عنوان عبد به میدان می‌آیند در حقیقت برای نفی حکومت دینی و برانداختن آن به عنوان امری مضر برای مردم که به مشقت و بحران و رنج و قتل و مرگ و فقر، دچار و گرفتار کردن‌شان منجر شده، تلاش و کار فکری می‌کنند. این شالوده در سینما به چه منجر می‌شود؟
 
سرشت دینی در سینمای ایران
توصیف جهان نهیلیستی، تکنولوژیک، ظلمانی مدرن، پسامدرن و امر وسیع بی‌دینی و سرشت دین‌ستیز مدرنیته کار ساده‌ای است. نکته دقیق آن است که این توصیف در خدمت کدام تغییر و چیست؟ در خدمت عدم تسلیم به ضد توحید مدرنیته و نفی مدرنیته در وسع خود و به‌طور فردی یا جمعی برای غلبه بر جاهلیت نو تلاش کردن تا در الوهیت فی‌ا... مآوا بگزینیم یا برعکس به این ایده و وسوسه شیطان بگرویم که در عصر مدرن امر دینی دچار مرگ شده، چنان‌که نیچه آن را فریاد کرده، باید دست‌بسته به آن تن داد و در ظلمات مدرنیته و بی‌ایمانی و نیست‌انگاری مدرنیته متأخر و کنونی و موسوم به پسامدرن غرق شد. روند این داستان اما با باور به اسلام، روند دیگری می‌یابد. اسلام با این وسوسه ابلیس و شیاطین و خناسان و امید ازکف‌دادگی فردی و اجتماعی برای تاسیس جامعه سالم در مسیر قیام موعود عدل جهانی (عج)، شدیدا مخالف است و حتی اگر مثل قوم لوط یک نفر باقی بماند، باید از این سرسپردگی به نیست‌انگاری، کفر، فساد و مدرنیت سربتابد و یقین بداند امکان مقاومت در اشکال گوناگون وجود دارد و اگر فعلا موعد نابودی تمدن کفر و جاهلیت جهان مدرن نرسیده ولی همیشه عهد ایستادگی و ادای تکلیف است، به شکلی که از دست برآید و همیشه یک نفر که کاملا سر برمی‌تابد و مخلص‌ا...‌(عج) است، ولو در غیب، در مقام امام‌معصوم و زنده و فعال وجود دارد تا دعوت به عصیان علیه فرعونیت، استکبار و شیاطین تا ظهور کامل حق و اسلام تداوم یابد. خدا هیچ دم نمی‌میرد و ما در محضر او هستیم و او از صحنه حیات هیچ دم خارج نمی‌شود و هیچ‌قدرتی جز او حقیقت و اصالت ندارد و آزمون انسان همین عبودیت و تحمل مقاومت در زمین و سعی و جهاد است؛ گاه ولو به تقیه. می‌بینیم که چگونه اصلا داستان در این فضای فکری تغییر می‌یابد و نگرش اسلامی ضرورت‌های خود را بر گردن داستان می‌آویزد. از نظر یک نظم دینی، مرگ امر دینی بر حسب توصیف سطحی زیست تاریخی و صوری مدرن و نابینایی حقیقت باطنی جهان و انسان‌ها، یک اشتباه محض است، زیرا چگونه معتقدان به افکار هایدگر و پایان گشودگی در عصر تکنولوژیک بر تجربه زیست باطنی بشریت گرفتار در بحران‌های عصر مدرن اشراف دارند و بر اراده خدا احاطه داشته یا با بی‌باوری به قدرت و اراده مطلق باری‌تعالی اصل خلق نو به نو و تغییراتی بنیادین را مردود می‌شمرند که به خواست حق‌تعالی، رشته‌ها و عزم گمراه بشری و نظام قدرت‌کافرانه را ناکارآمد می‌کند؟ این متفکران ندادهنده مرگ امر دینی چگونه با شرح بی‌ایمانی مدرن می‌توانند با نادانی وسیع بشری به کار الهی، چنین ادعای مرگ تاریخی دین را نشر دهند. ظهور خود انقلاب اسلامی در اوج ناباوری مدرن‌ها و جهان و گسترش دین و جهاد علیه کفر و تجلی ایمان و استیصال استکبار، سخن خدا با انسان است تا به ظواهر متکی نباشد و ادای تکلیف کند و در اوج باورناپذیری، اراده الهی و رخداد دین و پیروزی بتواند بی‌توان ممانعت هر نیروی شیطانی محقق شود. اما توصیف سرشت ضددینی جهان مدرن و پسامدرن به وسیله متفکران مدرن به نومیدی از پیروزی حزب‌ا... منجر می‌شود.«نیست‌انگاری فهم سینمای مدرن» ببینیم این توصیف در زبان دکتر عبدالکریمی به کجا ختم می‌شود و تأثیرش در سینما چیست؟ شارح فلسفه هایدگر که ندای نیچه را تکرار می‌کند، چنین کوشیده تا درباره این تقدیر نومیدانه به اندیشه بپردازد: آیا در عصر و جهان کنونی و با توجه به آن‌که سوبژکتیویسم، سکولاریسم و نیهیلیسم حاصل از آن به آخرین مرزهای بسط خویش رسیده است. زیست دینی نه در معنای اعتقاد به یک نظام تئولوژیک یا به منزله بخشی از فرهنگ، میراث تاریخی و مؤلفه‌ای از مجعولیت و رویدادگی اجتماعی یا به منزله ابژه‌ای پژوهشی، بلکه در معنای «گشودگی به ساحت قدس» و«قیام و مآوا گزیدن در ساحت الوهیت» از اساس برای بشر روزگار ما امکان‌پذیر است؟.... یا ما باید از عدم امکان زیست دینی سخن بگوییم؟ آیا می‌توان گفت متون مقدس ماهیتا به پایان خود رسیده، چرا که نمی‌توانند رسالتی وجود‌شناختی و بنیادین را در این جهان بر‌عهده گیرند و دوران رسالت وجود‌شناختی‌شان به پایان رسیده است؟‌ پاسخ فیلسوف مثبت است. از نظر مدرن‌ها، مرگ و پایان امر دینی حقیقت محض است‌ و این فهم سینمای مدرن و دچار نیست‌انگاری را پی‌ریزی می‌کند. می‌بینیم دامنه تأثیر ایدئولوژی تا کجاست‌. جشنواره فجر باید به پایگاه این مباحث بنیادین در حاشیه‌اش بدل شود، زیرا گفت‌وگوی روشنگرانه خود تبدیل به نیروی آگاهی و نگاه می‌شود و سینماگران را تحت تأثیرش قرار‌می‌دهد.رهایی با آگاهی امکان‌پذیر است. تغییر ساختار سینما و رها‌شدن از اسارت نیست‌انگاری غرب و شرق با شناخت افکار نیست‌انگاران مقدور خواهد شد. مدرن‌هایی که به مرگ امر دینی در جهان معاصر اعتقاد دارند، بدین‌سان در سینمای خود اساسا با امکان نیل آدمی به امری فراسوی آگاهی و ساحت قدس از اساس می‌ستیزند و آن را انکار می‌کنند.‌
 
معرفت‌شناسی آثار جشنواره فجر
البته از نظر اینان سرچشمه امر دینی در روزگار ما، نه در خود متون مقدس بلکه در رویدادگی خود تاریخ هستی و به دنبال آن در تغییری است که در تلقی بشر ازسرشت متون مقدس و نسبت ما با این متون صورت گرفته است. ایشان به تفصیل به توضیح مرگ امردینی می‌پردازند. سینمای جمهوری اسلامی اما با این نگرش آشتی نمی‌کند و سینمای دینی حقیقت‌گرا و معناگرا را بسط می‌دهد که شالوده آن پذیرش آموزه‌های وحی و کلام مقدس خدا است که با این حدس و گمان تسلیم‌طلبانه به شیطان مدرنیت و فرعونیت عصر حاضر شدیدا مخالفت دارد و آن را مطلقا نفی می‌کند و دین را ولو دین تنها مانده حضرت لوط در قوم فاسد و کافرش را حیات‌مند می‌داند و این انسان شیطان‌زده و جهان شیطان‌گراست که با همه فرصت برای بازگشت به حق، اگر بیدار نشد به مرگ محتوم محکوم می‌شود نه خدا و دین خدا، مرگ نمی‌پذیرد و در نهاد انسان‌های فراوانی بازتولید می‌شود و سینمای انقلاب اسلامی و آثار جشنواره فجر باید از این معرفت در قالب داستان سینمایی مشحون شوند و در ژانرهای مختلف ولو کمدی نشان دهند اضمحلال تمدن کفر در زمین و ظهور قطعی ظهور حق و ایمان کامل تردیدناپذیر است و پایان گشودگی به الوهیت و مرگ دین، خود فریب ابلیس و شیطان انسی، یعنی روح کافرانه مدرنیته است.
 
نقش جشنواره فجر برای واقع‌گرایی رابطه انسان با آسمان
ما یک عالم و یک تاریخ و یک زمان نداریم. همزمان در حقیقت هستی هر دم عالم‌های مختلف حیات دارند. علم و تاریخ نبوی در کنون جهان، همان عالم و تاریخ مدرن نیست و قدرت و اعضای این دو عالم در باطن یکی نیستند و قوه‌ا...و قوه فرشتگان و قوه امام و ولی‌ا..‌.(عج) به مومنان یاری می‌دهد. در این کره ارض ودراین عالم مدرن دین حیات دارد وبرای همین قدرت مؤمنان و اولیای مومنان و اهل قیام برای مآوا گزیدن در دین و الوهیت به‌طور تصورناپذبر برای کافران، می‌تواند بنا به مشیت‌ا...غالب شود و برقدرت مدرن نسبتا فایق آید تاعهدغلبه کامل برسد وفرمان خدا صادر شود. جشنواره فجر باید واقع‌گرایی مورد غفلت قرار گرفته رابطه انسان با آسمان را نمایش دهد تا مردم به نیرو گرفتن از خدا و فرشتگان باور پیدا کنند و مثلا بدانند قدرت امام از اوست یا قدرت آقای بهجت و اولیای گمنام خدا زمانی که مشیت خدا عمل می‌کند، می‌تواند بر شیطان بزرگ بچربد و او را در هم پیچد و پیروزی به‌بار آورد، زیرا از انسان مؤمن امام زمان(عج) پشتیبانی می‌کند. قدرت‌ا... متجلی در قدرت امام خمینی می‌تواند به تجدید دین، حاکمیت و حضور و احیای دین ختم شود و به قیام موعود نظام جهانی(عج) بپیوندد. زیرا باز پشتیبانش و سررشته حیاتش خداست و مشیت او از بنده‌اش وسیله جنبش و حیات و احیا ساخته است. جشنواره فجر باید محل گفتمان انقلاب اسلامی در سینما و بسط معارف ثقلین به زبان فیلم باشد. انسان مدرن و بی‌ایمان همه را با خود قیاس می‌کند و تنها آگاهی او مغز محاسب گسسته از عقل نوری است که توان باطن‌نگری در کار جهان ندارد و با این دیدار حق بیگانه است واین را به تصویر سینمایی بدل می‌سازد. 
 
دوری گزیدن از سینمای روشنفکری
سینمای روشنفکری در جشنواره فیلم فجر پر از آثاری بوده که مبین این نگاه کافرانه بوده‌اند و مخاطبان فریب ظواهر را می‌خوردند اما سنت و وعده الهی درباره اهل ایمان و جهاد و ادای تکلیف اجرا می‌شود و شدید القوی، خداست و قوه خود را به فرشته و انسان افاضه کرده و جبرئیل و امام زمان(عج)، با قدرت الهی، قادر و مرید و دارای عزت هستند. در این صورت حتی از شکست ظاهری محض مثل عاشورا پیروزی مطلق و بالاخره با منتقم کربلا پیروزی نهایی و عینیت‌یافته، تعیین می‌یابد و ما نباید نسبت به حقیقت عیان این تجدید حیات دین پیش چشمان‌مان کور و عناد داشته باشیم. سینمای ما با این جهل نسبت به حقیقت باید مبارزه کند. در جهان واقع و در جهان سینما مدرن‌ها از درک این حیات دین در شرایط مشقت‌بار آخرالزمان که آزمون سختی است و افراد صبح مؤمن از خانه بیرون می‌روند و شب کافر بازمی‌گردند، بهره‌ای ندارند. و هیچ بصیرت و باوری نمی‌توانند داشته باشند و گمگشته در مادی‌اندیشی زمینی/ تاریخی خود و بی‌خبر از جاری بودن کوثر و تاریخ نبوی در همین تاریخ عصر مدرن و ناسوتی‌اند و این جهل را به فیلم بدل می‌سازند. سینمای اهل ایمان باید برعکس عمل کند و در یک اثر عاشقانه یا پلیسی این معرفت را انتقال دهد و توحید، عالم غیب و امام موعود باید در آثار جذاب دراماتیک ابلاغ شوند.مرگ امر دینی در جهان معاصر محصول همین بی‌ایمانی فلسفی و بی‌خبری از عمل اراده و مشیت الهی در باطن همین جهان و زمان و سخن‌گفتن درباره چیزی است که نمی‌دانند و راهی به نشانه‌های باطنی و محضر حق ندارند ولی حق و دین حق و حضور حق رونده است و همه چیز در محضر حق و قدرت لایزالش می‌گذرد و باور و عدم باور کفر، اثری در این حیات حق و دین حق ندارد و عصر مدرن خارج از مشیت و آزمون حق متعال و حیات ناب حق رخ نداده است. پس اساسا ناتوانی در ورود به راز رخدادها به سبب عدم تزکیه و ایمان، دلیل مرگ حق نیست. ورنه رازآلودی هستی ممتد است زیرا ما احاطه‌ای به حق نداریم و مشیت جاری الهی همواره، و چه کفر بداند و چه نداند رازآمیزیش را در کار جهان حفظ می‌کند. این سینمای جمهوری اسلامی است که باید این چهره حیاتی را به نمایش بگذارد.

وظیفه نهادهای فرهنگ و هنر و سینما 
بیش از یک‌قرن‌ونیم می‌گذرد از زمانی که نیچه مرگ امر دینی را با بیانی تراژیک و پیامبرگونه اعلام و اعلان کرد. - همچون پیامبر عصر نوی ضدپیامبری که راهی ندارد جز پذیرش دجال بودگی-! در همه این دوران صداهای گوناگون مدرن، سخن از پایان حیات دینی و معنوی و پایان گشودگی به ساحت قدس در جهان کنونی کردند ازجمله هایدگر که دکتر عبدالکریمی ارادت ویژه به اندیشه‌های بلند ضدمتافیزیکی او دارد و تاریخی‌گری هایدگری ازجمله محصولات فلسفی این علقه هایدگری اوست. اندیشه ضرورت مدرن‌شدن با نفی جامعه شبه‌مدرن و نفی ساختار بحران‌زا و تغییر ساختی، نفی الهیات و نفی گشودگی به امر قدسی در جهان معاصر برساخته همین باور اوست. سینمای جهان منادی این مرگ دینی است و متأسفانه سیاست و اداره لیبرال سینما حضور این نگاه را در فیلم‌های روشنفکران قوام بخشیده است. امروز جشنواره فجر اگر می‌خواهد در مسیر دین اسلام و نگاه انقلاب اسلامی حرکت کند باید به تشویق آثاری بپردازد که پرسش عالم غیب در زندگی روزمره را احیا می‌کنند. مبارزه با نیت‌انگاری در فیلم‌ها اولین وظیفه نهادهای فرهنگ و هنر و سینمای ماست.

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: گفتمان ساختاری را در حاشیه فجر جدی بگیریم!