مجنون؛شب عاشورایی فرمانده
از اسم فیلم شروع کنیم که ضمن اشاره به جزایرمجنون که محل منازعه و نبرد درعملیات خیبر بود، ارجاع به شخصیت اصلی داستان و دیگر عاشقانِ شهادتی چون او دارد. حتی دردیالوگی که شهید هاشمی به شهید زینالدین میگوید وبحث مجنون شدن وسربه کوه و بیابان گذاشتن را مطرح میکند هم این ترکیب تمثیل وواقعیت برجسته است. توضیحی درباره این اشارهها و اسمگذاری میدهید؟
خودتان به وجه تمثیل مجنون اشاره کردید و دلایلی که ما اسم فیلم را مجنون گذاشتیم، دقیقا همین مواردی است که نام بردید. اینکه چرا اصلا به این سمت حرکت کرد به پژوهش برمیگردد. به خاطر حس و حالی که از مهدی زینالدین در ذهن افراد مانده است. مثلا قنوتهای او معروف بود. من مصاحبه مفصلی را از نیروهای لشکر ۲۷ شنیدم که ربطی هم به لشکر ۱۷ به فرماندهی مهدی زینالدین ندارد. یک زمانی هر دو لشکر در ساختمانهای دوکوهه بودند. نیروهای لشکر ۱۷ که حسابی مهدی زینالدین را میشناختند، چون فرماندهشان بود اما نیروهای لشکر ۲۷ هم باوجود اینکه ابراهیم همت دوستداشتنی را داشتند، ولی حتی آنها هم با قنوتهای مهدی زینالدین در نماز آشنا بودند و دوست داشتند او را موقع قنوت گرفتن ببینند. خیلی از خاطراتی که ما شنیدیم، اعم از اینکه فرمانده لشکر پوتین واکس میزد یا در آشپزخانه کمک میکرد و جای دیگران پست نگهبانی میداده، مربوط به مهدی زینالدین است. او خودش را خیلی وقف جبهه کرده بود و به همسرش هم گفت که من قبل از تو با جنگ ازدواج کردم. وقتی شما خلاصه پژوهش فیلم و بخش کاراکتر مهدی زینالدین را بخوانید، واقعا اسم دیگری به جز «مجنون» به ذهن شما نمیرسد و بعد از قهرمان بودن زینالدین، مجنون بودن او برجسته است.
شخصیت شهید زینالدین در مجنون، قهرمانی کاملا برازنده و ایرانی است و سعی کردید تعادل و توازنی میان وجوه انسانی و اخلاقی او به عنوان یک رزمنده و فرمانده دفاعمقدس و قواعد قهرمانانه فیلمهای جنگی و اکشن برقرار کنید. چطور به این توازن و روایت قهرمانی بدون غلو و اغراقهای مرسوم سینمای جنگی رسیدید؟
دقیقا نمیتوانم نقشه راه بدهم که چطور این اتفاق افتاد. من فقط تلاش کردم قهرمانم در وهله اول قابل مصادره نباشد، کمااینکه خود مهدی زینالدین اینطور بود. اینکه هیچ سمت و سو و طرز فکری نتواند این قهرمان را به نفع خودش مصادره کند. در فیلم، او قهرمان ملت ایران است، همانطور که درواقعیت بود. برای همین دایره لغات و مناسباتی که دردهههای ۶۰ و ۷۰ مرسوم بود والان دیگر جایی ندارد راحذف کردیم. من کلیدواژه باورپذیری را درذهن داشتم وهرچیزی را با این معنا میسنجیدم که آیا مخاطب من این نکته، دیالوگ، قصه و کاراکتر را میپذیرد یا نه. برای رسیدن به این تعادل، باورپذیری نقشه راه من بود و این هم به دلیل سالها ساخت مستند در این زمینه و شناخت این کاراکترها است.خیلی تلاش کرده بودم وقتی مخاطب فیلم را میبیند، احساسکند این اثر وامداریک فیلممستند است. درنهایت باز هم به همان کلیدواژه باورپذیری برمیگردم.
چه تحقیقات و منابعی را مطالعه و مشاهده کردید؟ مثلا کتابهایی مثل «تنها زیر باران» یا «تو که آن بالا نشستی» جزو منابع تحقیقی بود؟ سخنرانیها و فایلهای صوتی برجایمانده از شهید چطور؟
تنها زیر باران، تو که آن بالا نشستی، نیمه پنهان ماه، شهید مهدی زینالدین به روایت همسر شهید و... از جمله کتابهایی بود که ما بعد از پژوهش خودمان به عوامل و بازیگران فیلم برای مطالعه دادیم. پژوهش ما خیلی مفصلتر از این ماجراها بود و سراغ همه سخنرانیها، اسناد جنگ، عکسها و خاطرات مرتبط با مهدی زینالدین رفته بودیم. سال ۹۳ حسین مهدویان و گروهش از جمله ابراهیم امینی پژوهش مفصلی در سازمان اوج انجام داده بودند، چون حسین آن موقع میخواست فیلم آقامهدی زینالدین را بسازد. همان پژوهش دستمایه ما شد و بعد از آن ما یک پژوهشگر بهعنوان مدیر بخش پژوهش فیلم اضافه کردیم؛ آقای مرتضی قاضی که از درجهیکهای این حوزه است براساس همه منابع و مکتوبات موجود، پژوهش جامع و کاملی انجام داد که یک سالونیم طول کشید. ما برای هر بخش، هر کاراکتر، هر قصه و اتفاق، پژوهش مفصلی در اختیار داشتیم. فقط یکی از موارد این پژوهش مفصل، ۴۷۰ساعت مصاحبه با نزدیکان آقامهدی از خانواده تا دوستان، بچههای جنگ و فرماندهان است که بسیار کاربردی بود و در فضاسازی و جزئیات به ما کمک کرد.
در مرحله تحقیقات سراغ خانواده شهید هم رفتید؟
ما قبل از تولید فیلم و برای تحقیق سراغ خانواده نرفتیم، چون وجود داشت، چه در کتابها و چه در پژوهشی که سال ۹۳ صورت گرفته بود؛ بنابراین لازم نبود مزاحم خانواده شویم.
فیلم را دیدهاند؟
بله، اخیرا همه خانواده فیلم را دیدند، هم همسر آقامهدی، هم دخترشان لیلاخانم و هم مادر و خواهران آقامهدی.
چه نظری داشتند؟
خدا را شکر برآیند کلی خیلی مثبت بود و از ما تشکر کردند. خیلی اتفاق خوبی بود و من بسیار خوشحال شدم از اینکه خانواده از فیلم رضایت دارند. البته نکاتی هم داشتند که طبیعی است؛ چراکه شاید شناخت فنی و دقیقی از سینما نداشته باشند اما با توضیحاتی که درباره چرایی تغییرات جزئی در قصه دادیم، خیلی منطقی و راحت پذیرفتند و اصرار عجیبی روی نکتهای نداشتند. نکتههایی هم درباره طرح برخی مسائل در فیلم داشتند و میگفتند بهتر بود این موارد در قصه مطرح میشد. کاملا هم حق داشتند چون ما فقط یک مقطع کوتاه ۳۰، ۴۰روزه زمستان ۶۲ را پرداخت میکردیم، پس جایی برای روایت همه کاراکترها و اتفاقات مدنظر نداشتیم. البته درمجموع و الحمدا... بازخورد بسیار مثبتی از خانواده آقامهدی گرفتیم. با اینکه ساکن قم هستند اما انشاءا... در روز نمایش فیلم در برج میلاد حضور خواهند داشت تا فیلم را به اتفاق مردم ببینند.
مستندهای موجود درباره شهید زینالدین را دیده بودید؟
مستندی درباره آقامهدی زینالدین وجود ندارد، یک قسمت از مجموعه تلویزیونی فرماندهان به ایشان اختصاص داشت که مربوط به چند سال قبل است و امیر بنان تهیهکنندهاش بود. اتفاقا خودم در جریان ساخت آن فیلم بودم و دوستان خودم آن پروژه را انجام دادند اما آن یک مجموعه تلویزیونی با پژوهش بسیار ساده و اولیه ساخته شده بود. شاید یکی از دلایلی که آن زمان خودم نتوانستم مستند مهدی زینالدین را بسازم، این بود که پژوهشها و منابع خوب و کاملی در اختیار نبود. فقدان این مستندات هم اجازه نمیدهد مستند ماندگاری شکل بگیرد. واقعا حسین مهدویان با ساخت «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار» کار مهمی انجام داد، چون چیزهایی که از حسن باقری و احمد متوسلیان وجود دارد، برای مستندساز کافی نیست تا شروع به ساخت یک فیلم مستند کند.
باوجود عقبه موفق شما درسینمای مستند اما انگار نخواستید در نخستین فیلم داستانیتان، در تکنیک، شکل و شمایل ساختار مستند را به کار ببرید. همینطور است؟ در نقطه مقابل برخی فیلمهای داستانی هستند که با گرین و ایجاد خط و خطوط روی تصویر و استفاده از صداهای واقعی مثل بیسیم میخواهند حالتی مستند به اثر داستانی بدهند.
شیوه من این بود که به شکل مستقیم از اقلام مستند در فیلم استفاده نکنم، کمااینکه صدای بیسیم و عکس وجود داشت اما از کالکهای جنگ استفاده کردم، آن هم در بستر داستانی محض. چون این ماجرا قبلا اتفاق افتاده بود و دوستان عزیزم حسین مهدویان و آقای هادی حجازیفر که فیلمهای خوبی هم ساختند، این روش را تجربه کرده بودند و مخاطب در دهه ۹۰ با این شکل و شمایل سینمایی مانوس شده بود.من میخواستم سینمای مستند را به نوع دیگری وارد فیلمم کنم؛ اینکه در وجود فیلم داستانی، فیلم مستند احساس شود. سعی کردم با میزانسنها، نوع دکوپاژ، فضاسازی، بازیها، دیالوگها، انتخاب لنزها، استفاده از زاویه دوربین و در جزئیات، به این سمت حرکت کنم که مستندهای دهه ۶۰ بهخصوص در زمان عملیات و لحظات اعزام تداعی شود. دوست داشتم وقتی فیلم تمام میشود، مخاطب احساس کند مجنون، فیلم یک مستندساز است. تلاشم این بود و حقیقتا در بازخوردها هم این را از مخاطبان گرفتهام که چقدر فلان بخش فیلم، شبیه واقعیت و شبیه یک مستند بود. این شیوه را به این دلیل پیش نگرفتم که بگویم من مستندسازم و رگههایی از مستند در کارم احساس شود، بلکه بهدلیل همان کلیدواژه باورپذیری، این ماجرا برایم مهم بود.
قصد نداشتید از چهرههای ناشناخته برای نقش قهرمان و نقشهای مکمل استفاده کنید؟
اصلا شرط من برای دوستان سازمان اوج و تهیهکننده این بود که بازیگران فیلم قطعا گمنام و ناشناخته باشند. منظورم نابازیگر نیست بلکه بازیگرانی میخواستم که هیچ اثر تصویری کار نکرده باشند اما متاسفانه با وجود تلاش زیاد در این زمینه، خیلی زود به بنبست خوردیم. چون با دو مسأله مواجه بودیم؛ یکی مسأله شباهتهای حداقلی به کاراکترهای اصلی و دیگری مسأله توان بازیگری. ضمن اینکه تهیهکننده هم با این رویه مخالف بود که به او حق میدادم، چون بازیگردانی از من ندیده بود و این فیلم تجربه اول داستانی بلند من بود. هرچند ابتدای دهه ۸۰ تلهفیلم کار کرده و سالها مستند سینمایی بلند ساخته بودم اما فضای یک فیلم سینمایی داستانی در این ابعاد خیلی متفاوت است. در نهایت بهدلیل اینکه دنبال سوزن در انبار کاه میگشتیم و پیدا کردن بازیگران گمنام با توان بازیگری که شبیه کاراکترهای اصلی باشند، کار بسیار سختی بودم، تصمیم دیگری گرفتیم.
چطور به این ترکیب و بهویژه بازی سجاد بابایی در نقش شهید مهدی زینالدین رسیدید؟
از موقعی که تصمیممان تغییر کرد، گزینههای مختلفی را بررسی کردیم. برای فقط دو نقش مهدی و مجید زینالدین، ۸۹ بازیگر را دیدیم. دو سه مورد هم قطعی شد و حتی در یک مورد برای کاراکتر مجید هم قرارداد بستیم و با او تمرین کردیم و دورخوانی انجام دادیم اما به این نتیجه رسیدیم که شاید بتوانیم مورد بهتری پیدا کنیم. نهایتا محمد رشنو نقش مجید زینالدین را بازی کرد. ولی صادقانه بگویم که اول از انتخاب سجاد بابایی در نقش مهدی زینالدین راضی نبودم (میخندد) اما چاره دیگری برایمان نمانده بود. او انتخاب صددرصد من نبود. فکر میکردم شاید سجاد نتواند کاراکتر را دربیاورد، چون دو تصویر خیلی متفاوت از او وجود داشت. ضمن اینکه قبل از فیلمبرداری فیلم ما، سیمرغ نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر را گرفته بود. او دقیقا همه نکاتی را که نباید انتخاب میشد، داشت؛ برای همین من کمی ناراحت و نگران بودم. اتفاقا سجاد هم خیلی خوب فهمید که این نگرانی در من وجود دارد اما چون بعد از مدتها وقفه در پیشتولید، زمان تولید مشخص شده بود و دیگر زمانی وجود نداشت، حقیقتا توکل کردم و گفتم انشاءا... با همدیگر ماجرا را بهخوبی پیش ببریم. سجاد خیلی زود به من ثابت کرد که چه اشتباهی میکردم. او تلاش عجیب و غریبی برای رسیدن به این نقش انجام داد. برای شباهت بیشتر به آقامهدی زینالدین در یک زمان فشرده هم رژیم خیلی عجیبی گرفت و هم برای اینکه پف زیر چشمش را بگیرد، جراحی کرد. در بازی هم همانقدر که پیشنهادهایی برای بازی داشت، خودش را میسپرد. بعد از اولین سکانسهایی که ضبط کردیم، متوجه شدم قطعا سجاد بابایی از پس ماجرا برمیآید و تصویر دیگری خلق میکند. بعد از مدتی بهشدت احساس کردم من، سجاد و همه گروه، درباره انتخاب این کاراکتر و بقیه بازیگران و عوامل این فیلم هیچکارهایم و فیلم، یک صاحبی دارد. شاید سجاد بابایی، انتخاب خود آقامهدی زینالدین است و خودشان حساب کتابی با همدیگر دارند. به این دلیل که میدیدم سجاد بابایی در طول فیلم ساعتها ریاضت میکشید و سخنرانیهای آقامهدی را گوش میداد و همهچیز را با دقت میخواند. آقامهدی زینالدین موقع حرف زدنها، یک جذابیتی دارد و لبش به سمت بالا و راست متمایل میشود و اگر در بازی دقت کرده باشید، سجاد بهشدت این را رعایت کرده است.همچنین برای به تصویرکشیدن محکم بودن و صلابت آقامهدی و درعین حال مأخوذ به حیا بودن و خجالتی بودن او هم جزئیات زیادی را رعایت کرد. سجاد کاری کرد که هیچ جا برای انتخاب او پشیمان نشویم. من خیلی از این ماجرا و حضور او در نقش آقامهدی راضی هستم.
باوجود شباهتهایی میان بابایی و شهید زینالدین به نظر میرسد چندان دنبال شباهت دقیق و کامل نبودید. بله؟
حقیقتش دنبال شباهت کامل و صددرصدی بازیگر با شخصیت اصلی نبودم. بهنظرم اگر حداقل شباهتهایی در جثه و رفتار وجود داشته باشد، کفایت میکند. شما آقای حجازیفر در «موقعیت مهدی» را ببینید که شباهتش با مهدی باکری از زمین تا آسمان است اما ۱۰دقیقه از فیلم نگذشته، مهدی باکری را میپذیرید. بااینکه تصویری که از هادی حجازیفر در ذهن داشتیم، احمد متوسلیان (ایستاده در غبار) بود اما توان بازیگر باعث میشود مخاطب حضور او را در نقش مهدی باکری هم بپذیرد. خوشبختانه احساس میکنم سجاد هم بهخوبی همین کار را کرده است و مخاطب مهدی زین الدین را میپذیرد. براساس همین ده پانزده نمایشی که در کنار مردم در اکران مردمی حضور داشتم، این اتفاق افتاده است. درست اشاره کردید، شباهت ظاهری برایم اولویت اصلی نبود. چون اصرار روی شباهت صددرصدی، اتفاق بدی را رقم میزند و تمرکز را از بازی و چیزهای دیگر میگیرد. مطمئن بودم که شباهت، اصل ماجرا نیست و مسأله چیز دیگری است. اگر بخواهیم مخاطب کاراکتر واقعی ما را بپذیرد، قطعا عناصر دیگری بر شباهت اولویت دارد.
ازطراحی صحنه ولباس هم بگویید که نقش مهمی در بازنمایی مقطع عملیات خیبر و آن سالها دارد، هم سکانس رهسپارشدن رزمندهها برای عملیات که خیلی شبیه فیلم و عکسهای شهدا و رزمندههای آن زمان است و هم آن کانال طولانی که برای عملیات خیبر طراحی شده.
بهزاد جعفری طادی بهعنوان طراح صحنه و بهزاد آقابیگی بهعنوان طراح لباس بسیار به من کمک کردند. متریال اولیه را خودم بهعنوان مستندساز در اختیارشان گذاشتم. بهزاد آقابیگی تجربههایی چون موقعیت مهدی و غریب را داشت و کار سختی در همکاری با او نداشتم. بهزاد جعفری هم در کارهای جنگی حسین مهدویان حضور داشت و کاملا به این فضای مستندگونه صحنه آشنا بود. من فقط درباره لباس و صحنه عملیات خیبر به این دوستان توضیح دادم. همه عزیزان فنی صحنه و پشت صحنه، بدون سابقه دوستی و آشنایی با من، به قدری انرژی گذاشتند و باعث همدلی زودهنگام گروه شدند که عجیب و دلپذیر بود. به جز وجود خود آقامهدی و تاثیر ایشان در کار، دلیل و انگیزهای برای این حجم از انرژی و همدلی و فضای مثبت نمیبینم. ساعتها با بهزاد جعفری برای صحنه کانسپت زدیم و بهزاد ایدههای خوبی برای طراحی آن کانال، پاسگاه، هور و ... داشت تا فضای کار چطور شکل بگیرد و درعین جذاب بودن به باورپذیربودن فیلم هم کمک کند. در لباس هم که فضا بهشدت مستند است. آن سکانس اعزام را که اشاره کردید، من با نگاهی به یکی از فیلمهای آقا مرتضی آوینی (شب عاشورایی/ روایت فتح) کار کردم، آنجا که غواصها و رزمندهها در حاشیه اروندرود برای عملیات والفجر۸ آماده میشوند. اتفاقا شرح این سکانس و نریشن آن در یکی از کتابهای تحصیلی ادبیات فارسی آمده است. پلانها بسیار عجیب و هرکس در گوشهای به کاری مشغول است، یکی سربند آن یکی را میبندد، یکی وصیتنامه و دیگری برای خانوادهاش نامه مینویسد، گروهی جمع شدهاند و حنا درست کردهاند، تعدادی میگویند و میخندند وشربت میخورند، چند نفر جمع شدند وزیارت عاشورا میخوانند، گروهی سینه میزنندو... فضای بسیار عجیبی است و هر بار من این سکانس شب عاشورایی را میبینم، بدنم میلرزد. من خیلی تلاش کردم قبل از شروع عملیات خیبر در سکانس اعزام «مجنون» به فضای آن سکانس در مستند شب عاشورایی نزدیک شوم. در بخشهای جنگ هم از پاتک روز چهارم الهام گرفتم که آن هم یکی از مستندهای آقا مرتضی آوینی است. همین دو سکانس و دو فیلم مستند را برای دوستان نمایش دادیم و با هم حرف زدیم و درنهایت خروجی درمورد صحنه و لباس این شد که میبینید. من از هر دوی این عزیزان بسیار رضایت دارم و صحنه و لباس از نقاط قوت این کار است.
باوجود یک روایت جدی و جنگی، لحظات ملیح هم در قصه دارید. از آن دیالوگ همسر شهید زینالدین: «خونه رو تو تمیز کردی؟» و جواب زینالدین: «نه، از بچههای لشکر ۲۷ کمک گرفتم» تا مرخصی ۲۴ ساعته جواد برای دربی. چقدر ضرورت دارد که فیلمی با این مختصات، تنفسهای دلپذیر اینچنینی هم داشته باشد؟
درست است که ما در فیلم با یک کاراکتر و رخدادی بر پایه واقعیت مواجه هستیم اما درعین حال با سینما طرفیم و مخاطب از ما انتظار جذابیت دارد. با اینکه طناز بودن و دوست داشتنی بودنشان در مراحل سوم یا چهارم اهمیت و جذابیت قرار دارد و مخاطب نکات مهمتری را از فیلم و شخصیتها طلب میکند اما به هرحال یک فیلم ۱۲۰ دقیقهای به چنین تنفسها و فضاها و تنوع رفتاری کاراکترها در موقیعتهای مختلف نیاز دارد تا عنصر جذابیت فیلم را بالا ببرد. البته سعی کردیم این موارد در مجنون به اندازه باشد و برای موقعیتها آزاردهنده نباشد.
استاد مجید انتظامی شیفته شهداست
باعث خوشحالی است که استاد مجید انتظامی بعد از۱۰سال با این فیلم به عرصه آهنگسازی فیلم برگشت. چطور مجاب شدند؟ چه بدهبستانی با ایشان برای موسیقی داشتید؟ موسیقی که فارغ از بحث رزمی و حماسی، در لحظه شهادت برخی شخصیتها مثل محرمعلی، موسیقی اقلیم و بومی آنها را هم لحاظ میکند.
من هم مثل شما درباره استاد انتظامی همین نظر را دارم. به نظرم اتفاق فوقالعادهای افتاد و ایشان دوست داشتند که کار را انجام دهند. فکر میکنم استاد انتظامی میخواست در همین یکی دو سال اخیر، یک کاری که در زمینه موسیقی فیلم دوست دارد را انجام دهد. خدا را شکر قرعه به نام ما افتاد. وقتی فیلم مجنون را دید، با ساخت موسیقی برای آن موافقت کرد. اصلا به این موضوع نگاه نکرد که کارگردان، فیلم اولی است و فیلم، محصول کجاست و ... این محاسبات را نداشت. خود فیلم برایشان مهم بود. من در طول کار کردن با استاد انتظامی متوجه شدم ایشان به شدت شیفته شهدا است و خودش را مدیون آنها میداند. نکته دیگر اینکه خاصترین تجربهام در این پروژه کار کردن با استاد انتظامی بود. ایشان یکی از نوابغ کشور ما است. موقع کار به این فکر میکردم آدمی که با من حرف میزند و توضیح میدهد، خالق قطعات موسیقی انیمیشن «بچههای کوه آلپ»، «سمفونی خرمشهر» و «سمفونی ایثار» یا موسیقی ماندگار فیلمهای «آژانس شیشهای»، «دوئل»، «بوی پیراهن یوسف» و «از کرخه تا راین» و کلی شاهکار دیگر است. گاهی پیش میآمد از این همه بزرگی شخصیت ایشان میترسیدم که شاید نتوانم از پس ماجرا و این همکاری برآیم اما همان بزرگی شخصیت ایشان به قدری بود که لازم نبود با ایشان همراهی کنم و خود استاد مرا با خودش همراه میکرد. تجربه فوق العادهای برایم بود.
منبع خبر: جام جم
اخبار مرتبط: مجنون؛شب عاشورایی فرمانده
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران