فروغ فرخزاد،‌ دو سال پیش از درگذشت: من آدم ساده‌ای هستم/ من تا سر خودم نشکند معنی سنگ را نمی‌فهمم

فروغ فرخزاد،‌ دو سال پیش از درگذشت: من آدم ساده‌ای هستم/ من تا سر خودم نشکند معنی سنگ را نمی‌فهمم
خبر آنلاین

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عصر دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ فروغ فرخزاد شاعر نامی ایران که در حال رانندگی با یک خودروی جیپ بود در جاده‌ی دروس – قلهک با یک شورلت تصادف کرد و در دم جان سپرد. او دو سال پیش از آن در تیرماه ۱۳۴۳ درباره‌ی سبک شعری و تاثیرپذیری‌اش از شعرای معاصر از جمله نیما و شاملو با مجله‌ی آرش گفت‌وگو کرده بود، که بخش‌هایی از آن را در پی می‌خوانید:

از نیما شروع کنیم، به نظر من صمیمانه‌ترین و نخستین پرسش برای ما همیشه این است که با نیما چطور برخورد داشته‌اید؟

من نیما را خیلی دیر شناختم و شاید به معنی دیگر خیلی به‌موقع. یعنی بعد از همه‌ی تجربه‌ها و وسوسه‌ها و گذراندن یک دوره‌ی سرگردانی و در عین حال جست‌وجو. با شعرای بعد از نیما خیلی زودتر آشنا شدم مثلا با شاملو و اخوان و نمی‌دانم... در چهارده سالگی مهدی حمیدی و در بیست سالگی نادرپور و سایه و مشیری شعرای ایده‌آل من بودند. در همین دوره بود که لاهوتی و گلچین گیلانی را هم کشف کردم و این کشف مرا متوجه تفاوتی کرد و متوجه مسائلی تازه که بعدا شاملو در ذهن من به آن‌ها شکل داد و خیلی بعدتر، نیما که عقیده و سلیقه‌ی تقریبا قطعی مرا راجع به شعر «ساخت» و یک‌ جور قطعیتی به آن داد.

نیما برای من آغازی بود. می‌دانید نیما شاعری بود که من در شعرش برای اولین بار یک فضای فکری دیدم و یک‌ جور کمال انسانی، مثل حافظ. من که خواننده بودم حس کردم که با یک آدم طرف هستم، نه یک مشت احساسات سطحی و حرف‌های مبتذل روزانه. عاملی که مسائل را حل و تفسیر می‌کرد، دید و حسی برتر از حالات معمولی و نیازهای کوچک، سادگی او مرا شگفت‌زده می‌کرد. به‌خصوص وقتی که در پشت این سادگی ناگهان با تمام پیچیدگی‌ها و پرسش‌های تاریک زندگی برخورد می‌کردم. مثل ستاره که آدم را متوجه آسمان می‌کند. در سادگی او سادگی خودم را کشف کردم... بگذریم... ولی بیش‌ترین اثری که نیما در من گذاشت در جهت زبان و فرم‌های شعری‌اش بود. من نمی‌توانم بگویم چطور و در چه زمینه‌ای تحت تاثیر نیما هستم، و یا نیستم. دقت در این مورد کار دیگران است. ولی می‌توانم بگویم که مطمئنا از لحاظ فرم‌های شعری و زبان از دریافت‌های اوست که دارم استفاده می‌کنم، ولی از جهت دیگر، یعنی داشتن فضای فکری خاص و آن‌چه که در واقع جان شعر است می‌توانم بگویم از او یاد گرفتم که چطور نگاه کنم، یعنی او وسعت یک نگاه را برای من ترسیم کرد. من می‌خواهم این وسعت را داشته باشم. او حدی به من داد که یک حد انسانی است من می‌خواهم به این حد برسم،‌ ریشه‌ یک چیز است فقط آن‌چه که می‌روید متفاوت است چون آدم‌ها متفاوت هستند. من به علت خصوصیات روحی و اخلاقی خودم – و مثلا خصوصیت زن بودنم – طبیعتا مسائل را به شکل دیگری می‌بینیم من می‌خواهم نگاه او را داشته باشم، اما در پنجره‌ی خودم نشسته باشم، و فکر می‌کنم تفاوت از همین‌جا به وجود می‌آید. من هیچ‌وقت مقلد نبوده‌ام. به هر حال نیما برای من مرحله‌ای بود از زندگی شعری. اگر شعر من تغییری کرده – تغییر که نه – یعنی چیزی شده که از آن‌جا تازه می‌شود شروع کرد، بدون شک از همین مرحله و همین آشنایی است، نیما چشم مرا باز کرد و گفت ببین. اما دیدن را خودم یاد گرفتم. ولی پیش از نیما شاملو بود. شاملو خیلی مهم بود...

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: فروغ فرخزاد،‌ دو سال پیش از درگذشت: من آدم ساده‌ای هستم/ من تا سر خودم نشکند معنی سنگ را نمی‌فهمم