چرایی انقلاب ۱۳۵۷ از نگاه محمدرضا شاه و اطرافیان

چرایی انقلاب ۱۳۵۷ از نگاه محمدرضا شاه و اطرافیان
رادیو فردا

۴۵ سال می‌گذرد از روزی که انقلابیون اسلامگرا در ایران قدرت را در دست گرفتند. بسیار کتاب‌ها دربارهٔ آن رخداد نوشته شده، صدها تن آن را واکاویده‌اند و نظرات مختلف دربارهٔ چرایی انقلاب ۱۳۵۷ هم از شمار خارج است.

اما با گذشت نزدیک به نیم قرن از رخدادهای آن روزها، مقام‌های حکومت شاهنشاهی درباره فروپاشی آن حکومت چه می‌گویند؟

شاید بتوان شاه‌بیت آن‌چه بازیگران عصر پهلوی دربارهٔ چرایی انقلاب ۱۳۵۷ گفته‌اند را در واپسین نوشته‌ها و گفته‌های شخص محمدرضا شاه پهلوی یافت. شاه در آخرین کتاب خود با نام «پاسخ به تاریخ» نوشته بود:

«در این پاسخ به تاریخ باید صمیمانه اعتراف کنم که خواستم ملت کهنسال ایران را با شتابی که شاید بیش از توانش بود، به سوی استقلال،‌ همزیستی، فرهنگ و رفاه، یعنی آن‌چه تمدن بزرگ می‌خواندم، پیش ببرم. شاید اشتباه اصلی من همین شتاب بود.»

واپسین شاه ایران در جای‌جای آخرین کتابش به باور خود به دخالت دست‌های خارجی در انقلاب ۵۷ نیز اشاره می‌کند:

«می‌خواستم پیش از پایان ذخائر نفتی کشور، کار سازندگی ایران را به سرمنزل مقصود برسانم. البته در این رهگذر مخالفان بسیار داشتم که کوشیدند مرا از پای دربیاورند. در این شمار باید بیش از همه از دار و دسته شرکت‌های نفتی بزرگی نام برد که نمی‌خواستند سیاست فروش نفت به قیمت عادلانه از حیطه تسلط آنان خارج باشد. به همین جهت بود که برای نمونه و عبرت ایران را به عنوان قربانی انتخاب کردند.»

تورج اتابکی، پژوهشگر و تاریخ‌نگار ایرانی، می‌گوید شتاب مورد اشارهٔ شاه احتمالاً ناظر بر برنامه‌های عمرانی سوم، چهارم و پنجم است که به «رشد اقتصادی بسیار بسیار شتابان جامعهٔ ایران» انجامید. به باور آقای اتابکی، همین رشد اقتصادی شتابنده به‌طور جدی جامعهٔ ایران را دستخوش تحول کرد.

آقای اتابکی چنین می‌گوید:

«ایران سال ۵۵، ۵۶ و ۵۷ از نظر اقتصادی و رشد اجتماعی، هیچ شباهتی با سال ۱۳۴۱ نداشت. [...] اما این فرآیند شتاب با یک بحران اقتصادی روبه‌رو شد. نرخ تورم بالا رفت و به این خاطر، وقتی با یک چرخش از یک رشد شتابان اقتصادی به یک بحران اقتصادی می‌رسیم، مدیریت این بحران اگر بجا و به‌سامان نباشد، می‌تواند زمینه را برای جهش‌های بسیار وخیم و تعیین‌کنندهٔ اجتماعی از نوع انقلاب فراهم کند.»

شهبانو فرح پهلوی، ملکه پیشین ایران، در آپارتمان خود در پاریس

شهبانو فرح پهلوی، که در دوران پادشاهی همسرش نایب‌السلطنه هم بود، در گفت‌وگو با رادیوفردا در مورد چرایی وقوع انقلاب ۵۷ می‌گوید «هم تورم اقتصادی بود و آن احزابی که در ایران بودند،‌ حزب ایران نوین و حزب مردم آن‌طوری که باید کار نمی‌کردند»، و چنین ادامه می‌دهد:

«اعلی‌حضرت [محمدرضا شاه پهلوی] یک رژیم دمکراتیک می‌خواستند که پسرشان در یک ایران دمکراتیک به سلطنت برسد. ایشان همیشه می‌گفتند "اتحاد نامقدس سرخ و سیاه"، [نیروهای اسلام‌گرا و چپ‌گرا] تبلیغات ضدپادشاهی می‌کردند. برای این‌که یک مقدار مسائل اقتصادی مشکل شده بود. و چیزی که خیلی اثر گذاشت روی حملات خارجی که اینقدر تبلیغات منفی می‌کردند، قرارداد ۱۹۷۳ نفت بود که با کنسرسیوم لغو شد و ادارهٔ مطلق صنعت نفت به دست شرکت ملی نفت ایران افتاد. سال ۱۳۴۹ در روزنامهٔ کیهان اعلی‌حضرت گفتند بین قدرت‌های امپریالیست و ما برخوردی روی خواهد داد.»

تورج اتابکی معتقد است در پهنهٔ سیاست ایران در سال‌های پایانی دوران محمدرضا شاه، بودند کسانی که توانایی کمک به مدیریت بحران را داشتند.

تورج اتابکی: بودند کسانی که این بضاعت را داشتند که به کنترل بحران کمک کنند و به نقد رشد شتابان و برنامه‌های توسعۀ ناموزون هم پرداختند، اما هشدارهایشان نادیده گرفته شد.

آقای اتابکی می‌گوید: «دربارهٔ جابجایی جمعیت [از جمله در پی اجرای اصلاحات ارضی] رشدی هشت‌درصدی را در مهاجرت از روستاها به شهرها شاهد بودیم.» بر این اساس، «بسیاری از این مهاجران جذب صنایع تازه نشدند» و لشکری از جمعیت ناراضی را تشکیل دادند.

نگاهی به انبوه یادداشت‌های مسئولان دوران پهلوی نشان می‌دهد که اکثر آن‌ها خروج شاه از ایران را نقطه پایان حکومت و اشتباهی راهبردی می‌دانند.

ظاهراً شاه در روزهای آخر حضورش در ایران تحت تأثیر عوامل متعدد در شوک عمیقی به‌سر می‌برد که بر روی تصمیم‌گیری‌های او بی‌تأثیر نبود. او به گواهی آن‌چه اطرافیانش در روزهای بحران به یاد می‌آورند، تا پایان زندگی در این شوک باقی ماند.

اما وضعیت آخرین پادشاه ایران و تصمیم او برای خروج از کشور، به باور بسیاری از نزدیکان او، تیر خلاصی بود بر پیکرۀ حکومت و به‌ویژه نیروهای مسلحی که یک‌سره به فرمانده خود وابسته بودند.

شماری از ایرانیانی که آن روزها با شاه دیدار می‌کردند، از او می‌خواستند که فکر ترک کشور را از سر بیرون کند. به باور آن‌ها خروج شاه بزرگ‌ترین اشتباهی بود که می‌شد در چنان شرایطی مرتکب شد.

اما به‌گفتۀ برخی شاهدان، شاه در آن روزها گویی در دنیای دیگری بود. شهبانو فرح پهلوی دربارۀ حالات آن روزهای همسرش به رادیوفردا چنین می‌گوید:

«ایشان بیمار بودند و خسته. می‌توانم بفهمم و خودم را جای ایشان بگذارم. پادشاهی که مملکت ما را از کجا به کجا رساند. و من آن موقع به عنوان شهبانوی ایران خودم هم دیگر آن روحیه را نداشتم. [فکر می‌کردم] که اصلاً چطور ممکن است چنین وضعیتی پیش بیاید. البته اعلی‌حضرت هم بیمار بودند که آن بیماری هم در شرایط ایشان مؤثر بود. برای ایشان دشوار بود که این رخدادها را باور کنند و یک تصمیماتی را مشکل می‌توانستند بگیرند. دور و بر ایشان هم افرادی نبودند که بتوانند کمک کنند. همه چیز دست به دست هم داد.»

یکی از کسانی که اندکی پیش از خروج شاه و شهبانو از ایران با آن دو دیدار کرد، منوچهر گنجی بود؛ وزیر پیشین آموزش و پرورش و از رهبران بعدی اپوزیسیون جمهوری اسلامی.

آقای گنجی که ۲۵ دی ماه ۱۳۵۷، یعنی یک روز پیش از خروج شاه از ایران، با او ملاقات کرد، در کتاب خاطراتش با عنوان «آتش نهفته» تأکید می‌کند که آن روز شاه را شخص دیگری یافت.

آقای گنجی چنین می‌نویسد:

«نمی‌دانم تجربۀ تلخ روزهای آخر بود یا تسلیم محض در برابر سرنوشت تلخی که در انتظارش بود. حس می‌کردم که دیگر چیزهایی را که در اطرافش می‌گذرد، نمی‌بیند. نگاه و فکرش به ماوراء واقعیت‌ها دوخته شده بود.»

محمدرضا شاه حدود هفت ماه پیش از درگذشت در کنار باربارا والترز، خبرنگار سرشناس آمریکایی، در بیمارستان کورنل در نیویورک

به‌نوشتۀ منوچهر گنجی، محمدرضا شاه در پاسخ ابراز نگرانی او بابت خروج شاه تنها تکرار می‌کرد که همه چیز درست می‌شود و جای نگرانی نیست: «به او گفتم اعلی‌حضرت، شما نباید مملکت را ترک کنید. با نبودن شما در ایران خلأ ایجاد خواهد شد. هیچ‌کس قادر نخواهد بود که جای شما را در این ایام سرنوشت‌ساز پر کند.»

وزیر پیشین آموزش و پرورش می‌نویسد شاه به او گفت: «نه! همه چیز درست می‌شود. جای نگرانی نیست. اوضاع تحت کنترل خواهد بود. [...] شورای سلطنت می‌داند چه باید بکند و نخست‌وزیر [شاپور بختیار] کاملاً بر اوضاع مسلط خواهد بود. از حمایت مجلس و نیروهای نظامی هم برخوردار است.»

۴۵ سال بعد در گفتگویی تلفنی از آقای گنجی که حالا در ۹۴سالگی در آمریکا زندگی می‌کند، پرسیدیم به باور او مهم‌ترین دلیل رخ دادن آن انقلاب چه بود. او توضیح داد که انقلاب را «زاییدۀ خواسته‌های روزافزون مردم و ناآگاهی آن‌ها» می‌داند.

به باور آقای گنجی، مقدمات انقلاب از مدت‌ها قبل آغاز شده بود:

«برنامه‌های گسترده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اواخر دوران پادشاه فقید شامل تغییر و تحولات مهمی بود که مردم سراسر کشور را در بر می‌گرفت. راه‌های ارتباطی وسیع در سراسر کشور، مساوات زنان با مردان، اصلاحات ارضی، سهیم کردن کارگران در سود کارخانجات [...] ازجمله کارهای درخشان آن دوران بود. متأسفانه به‌دلیل کمبود آگاهی‌های ضروری به‌طور کلی مردم درست متوجه ابعاد این کارهای بزرگ و مدت زمانی که برای به ثمر رساندن آن‌ها نیاز بود، نشده بودند.»

کاستی در اطلاع‌رسانی‌ها و ایجاد ناآگاهی دربارۀ آن‌چه به‌گفتۀ منوچهر گنجی خدمات حکومت شاهنشاهی بود، به باور این وزیر پیشین شاه، مهم‌ترین عامل در بروز انقلاب ۱۳۵۷ بود.

مهناز افخمی، وزیر پیشین امور زنان در دوران محمدرضا شاه پهلوی، هم در گفت‌وگو با رادیوفردا دیدگاه کمابیش مشابهی با همکار سابق خود را مطرح می‌کند.

خانم افخمی می‌گوید «تغییر خیلی سریع و در وسعت زیاد انجام شد». او تأکید می‌کند که البته سرعت در ایجاد تغییرات در توسعۀ آمرانه تنها یکی از عواملی بود که انقلاب را رقم زد: «این یکی از مسائل است. ما چندین و چند مشکل و مساله داشتیم هم‌زمان با هم.»

مانند منوچهر گنجی، مهناز افخمی هم ضعف در اطلاع‌رسانی را یکی از عمده مشکلات حکومت پیشین می‌داند و چنین می‌گوید:

«وقت اینکه این‌ [دستاوردها] شناخته شود و ملت به‌طور کلی و در سطح وسیع‌ آگاه بشود، هنوز نبود. یعنی همۀ ما اصلاً فرصت مطرح کردن بیشتر کارهایی که انجام می‌دادیم را نداشتیم. کارها خیلی زود و با شتاب انجام می‌شد.»

کابینه جمشید آموزگار، مهناز افخمی و منوچهر گنجی با علامت قرمز مشخص شده‌اند

مراجعه به نوشته‌های محمدرضا شاه نشان می‌دهد که او هم در ماه‌های آخر زندگی خود کاستی در اطلاع‌رسانی به‌اضافۀ توسعه نامتناسب و پرشتاب را به‌عنوان عاملی در فروپاشی حکومت می‌دانست:

«اگر کار به این‌جا رسید، نه فقط به‌خاطر آن بود که ملت ایران فریب خورد، که من هم فریب خوردم. من خیال می‌کردم که ترازنامۀ درخشان کوشش‌های ۱۵ سالۀ ملت ایران برای روشن شدن اذهان و بیداری همگان کافی است. و از ارائه و تبلیغ دستاوردهای تلاش ملی غافل ماندم. حال آن‌که دشمنان با قدرت و امکانات مالی بسیار به براندازی مشغول بودند. کوشش کردند همۀ کامیابی‌های ما را دگرگون وانمود سازند. دانشگاه‌ها، مدارس، ورزشگاه‌ها، بنیادها، برنامه‌های خانه‌سازی، مراکز فرهنگی، مؤسسات کارآموزی، رهایی و آزادی زنان، همۀ این‌ها را تخطئه کردند. احترام من به دیانت و جامعۀ روحانیت مانع از آن شد که در مقابل دروغ‌پردازان شدت عمل نشان دهم. زیرا باور نمی‌کردم که کسی به این همه دروغ و ناسزا گوش فرا دهد.»

مهناز افخمی معتقد است اصرار شاه بر افزایش بهای نفت در مقابل غرب، به دشمن‌تراشی برای حکومت وقت ایران انجامید. خانم افخمی به رادیو فردا می‌گوید: «شاه بیش از همه دنبال این بود که قیمت نفت منصفانه و در سطح قیمت کالاهای دیگر باشد. در نتیجه، این فشاری که او [به خریداران غربی] وارد می‌آورد، از یک سو برای مردم ایران خوب بود و از دیگر سو بین دولت‌های غربی دشمن می‌تراشید.»

در سوی مقابل، منتقدان حکومت پهلوی از استبداد، عدم توسعۀ سیاسی، وابستگی شدید به غرب، نظام تک‌‌حزبی و وجود سانسور در مطبوعات به‌عنوان برخی از دلایل بروز نارضایتی عمومی اشاره می‌کنند.

اما آن‌چه از گفته‌ها و نوشته‌های دست‌اندرکاران دوران پهلوی چنین برمی‌آید که اندک زمانی بعد از انقلاب ۵۷ شخص شاه و دیگران این گمانه را تکرار کردند که قدرت گرفتن ایران در پی افزایش درآمد نفتی یکی از دلایلِ به‌تعبیر شاه و اطرافیانش «دشمنی غربی‌ها» شد.

محمدرضا شاه اندکی پیش از مرگ، چند صفحه‌ای را به پایان کتاب «پاسخ به تاریخ» افزود. او در بخشی از این یادداشت، اعتماد به غرب و اطمینان از اتحادش با دولت‌های غربی را «یک اشتباه» توصیف کرد.

تورج اتابکی تلقی از دشمنی غربی‌ها را مرتبط با جایگاه جهانی ایران در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم می‌داند؛ زمانی که ایران در «منظومۀ غرب» قرار گرفت:

«ایران خو کرده بود به این جایگاه خودش و برای سال‌ها و دهه‌ها ایران تجربۀ نزدیکی به غرب و به‌ویژه نزدیکی به ایالات متحده آمریکا را به‌عنوان سرپناهی برای رفتار خودش در روابط بین‌الملل قبول کرده بود. اما این سرپناه همیشه به‌شکل موزونی به ایران ارائه نمی‌شد. گاهی آمریکا به نقد رفتار حکومت ایران می‌نشست.»

به‌گفتۀ آقای اتابکی، در پایان حکومت پهلوی، حمایت غرب از ایران کاهش یافت و غربی‌ها به نقد حکومت ایران پرداختند: «در فضای جنگ سرد، دمکرات‌ها گمان می‌کردند که برای پایداری وضعیت در ایران و مقابله با کمونیسم باید فضای حکومت نسبتا مطلقه در ایران باز شود.» تورج اتابکی تأکید می‌کند که چنین رویکردی از سوی غرب تنها محدود و منوط به مسائل اقتصادی و ازجمله فشار شرکت‌های نفتی نبود.

غلامرضا افخمی از تاریخ‌نگارانی است که معتقد است شاه زمانی به واقعیات توجه یافت که کار از کار گذشته بود. آقای افخمی در کتاب خود با نام «زندگی و زمانۀ شاه» چنین نوشته است:

«شاه در ماه‌های آخر سلطنتش دیگر دریافته بود که سیاست‌های رسمی جهان غرب برای سقوطش می‌کوشند و حتی از تظاهر به این کار هم امتناع ندارند. با این حال به مشاوره با سفیران ایالات متحده آمریکا و بریتانیای کبیر درباره رویه‌ای که باید اتخاذ کند، ادامه می‌داد.»

اما این‌که قضاوت‌های شاه در ماه‌های واپسین زندگی تا چه اندازه مبتنی بر واقعیات بود و این را که «چشم اسفندیارِ» حکومت پهلوی چه بود، در نهایت تاریخ روشن خواهد کرد.

آن‌چه مسلم است، این است که ۴۵ سال بعد از انقلاب ۵۷، در میان برخی دست‌اندرکاران حکومت پیشین بر سر نقش خارجی و کاستی‌های آگاهی‌رسانی در دوران زمامداری‌شان به‌ظاهر اتفاق نظر وجود دارد.

Embed share
چرایی انقلاب ۵۷ از نگاه شاه و اطرافیانش
از رادیو فردا Embed share The code has been copied to your clipboard. The URL has been copied to your clipboard
  • ارسال به فیس‌بوک  
  • ارسال به توئیتر  

No media source currently available

0:00 0:17:05 0:00 لینک مستقیم
  • 128 kbps | MP3
  • 64 kbps | MP3

منبع خبر: رادیو فردا

اخبار مرتبط: چرایی انقلاب ۱۳۵۷ از نگاه محمدرضا شاه و اطرافیان